“گوستاوو پترو” شب یکشنبه به عنوان اولین سیاستمدار چپگرای کلمبیا در یک مراسم تحلیف در حضور صدها هزار نفر از جمله هیات های رسمی از کشورهای مختلف در بوگوتا سوگند ریاست جمهوری یاد کرد.
وی با وعده تحقق عدالت اجتماعی، آموزش رایگان، بیمه بهداشتی و پر کردن شکاف بین ثروتمندان و فقرا نامزد انتخابات شد و اقبال عمومی را از آن خود کرد.
به اعتقاد تحلیلگران، جدیدترین تحول سیاسی در بین کشورهای آمریکای لاتین که سال ها میزبان حاکمیت های چپ بودند در این برهه از زمان برای جهان شوکی واقعی است، چون کلمبیا تنها کشور این حوزه جغرافیایی بود که همپیمان سنتی آمریکا باقیمانده و سیستم چپ را تجربه نکرده بود.
مردم این کشور در ۱۹ ژوئن (۲۹ خرداد۱۴۰۱ ) با آمدن پای صندوق های رای “گوستاوو پترو” را که قبلا به عنوان عضو گروه چریکی چپگرای M-۱۹ از سال ۱۹۷۰ با دیکتاتورهای فاشیستی کشورش می جنگید و در سال ۱۹۹۰ بعد از صلح با دولت مرکزی به یک حزب سیاسی تبدیل شد، انتخاب کردند.
اقتصاددان سیاستمدار ۶۲ ساله و شهردار پیشین بوگوتا که با شعارهای چپ گرایانه در برابر رقیب لیبرال خود وارد عرضه انتخاباتی کشورش شده بود، با برنامههایی برای انجام اصلاحات عمیق در کشوری که درگیر نابرابری اقتصادی و خشونت های اجتماعی ناشی از اعتیاد به مواد مخدر شهروندان است، جای “ایوان دوکه” را گرفت که بسیار نامحبوب است.
پترو پس از آن که دولت دست راستی از تحویل شمشیر مبارز آزادیخواه “سیمون بولیوار” قهرمان ملی کشور خودداری کرد، آن را به میدان آورد و اعلام کرد: هرگز نباید شمشیر (مبارزه) را دوباره دفن کرد، هرگز نباید دوباره آن را در گوشه ای نهاد. فقط «وقتی در این مملکت عدالت برقرار شد» باید دوباره شمشیر را در غلاف خود گذاشت.
به زعم آگاهان، پیروزی دشوار این چریک سابق در انتخابات کلمبیا که با شعار مبارزه چپگرایانه برای عدالت پیروز شد، این کشور آمریکای لاتین را که مدتها توسط محافظهکاران اداره میشد، این بار وارد بلوک چپ در حال گسترش در آمریکای لاتین کرد.
وی که در مراسم تحلیف خود با تاکید بر اینکه دولتش باید از حمایت اکثریت چپگرای کنگره برخوردار باشد، پیشتر در جریان مبارزات انتخابات هم قول داده بود در دوره ۴ سالهاش مالیات ثروتمندان را افزایش دهد. وی همچنین قول داده است که روی مراقبتهای بهداشتی و آموزش سرمایهگذاری کند و ساختار انتظامی کشور را که پس از سرکوب وحشیانه اعتراضات ضد نابرابری در سال گذشته در سطح بینالمللی محکوم شده بود، اصلاح کند.
او متعهد شده است که اکتشاف نفت را که عمدتا به نفع غربی ها بود متوقف کند، انرژی پاک را ترویج کند چون نفت و زغالسنگ علاوه بر تجارت کوکائین از صادرات اصلی کلمبیا هستند و پترو آنها را “سه زهر” مینامد.
در کنار رویکرد به صلح، او همچنین «جنگ با مواد مخدر» را نیز سرلوحه کار خود قرار داده است که معمولا دیگر کشورهای جهان همچون افغانستان نیز در ارتباط با منافع آمریکا به ارتکاب به این نوع جنایات بشری بین المللی سوق پیدا کرده اند.
کلمبیا جایگاهی مرکزی برای سیاست ایالات متحده در منطقه آمریکای لاتین دارد.
دفتر جو بایدن رئیسجمهوری آمریکا ۲۲ مه (یکم خرداد امسال) در بیانیهای به طور رسمی کلمبیا را متحد اصلی غیر ناتو واشنگتن معرفی کرده بود.
به اعتقاد تحلیلگران، اگرچه پترو، مانند “گابریل بوریک” رئیسجمهوری شیلی به دلایل مختلف تاریخی مستقیماً با آمریکا درگیر نخواهد شد، اما دولت او رهگشای واشنگتن به آمریکای جنوبی هم نخواهد بود و این امر، یک پیشرفت خواهد بود.
او حتی وعده داده است روابط دیپلماتیک و تجاری با دولت “نیکلاس مادورو” رئیس جمهوری ونزوئلا را که از سال ۲۰۱۹ به حالت تعلیق درآمده است، دوباره فعال کند.
پترو در اولین اقدام ۱۰ روز قبل “آلوارو لیوا” وزیر امور خارجه جدید خود را به ایالت “تاچیرا” ونزوئلا فرستاد تا در یک نشست کاری درباره باز کردن مرز مشترک با مقامات آن کشور گفت وگو کند.
نیکلاس مادورو، رئیسجمهوری ونزوئلا نیز روز یکشنبه به رئیسجمهوری کلمبیا به مناسبت تحلیف وی تبریک گفت و ابراز امیدواری کرد که «برادری بر اساس احترام و عشق بین مردم دو کشور برقرار شود.»
در سالهای اخیر، کلمبیا متحد اصلی امریکا در جنگ ترکیبیاش بر ضد کوبا، ونزوئلا، نیکاراگوئه و هر کشور دیگری بوده است که جرات اِعمال حاکمیت خود در رویارویی با مداخله واشنگتن را در سر داشته اند.
معمولا تا کنون طبقه حاکم کلمبیا در انجام بیعدالتیهایی تام و تمام و داشتن روابطی تنگاتنگ با تولیدکنندگان و قاچاقچیان مواد مخدر و ارتکاب جنایتهایی خشونتآمیز و بزرگ بر ضد مردم کلمبیا به پشتوانه حمایت آمریکا برای منافع آن کشور از آزادی عمل برخوردار بودند.
در حالی که تقریبا ۴۰ درصد از جمعیت ۵۰ میلیونی کلمبیا در فقر زندگی می کنند و ۱۱.۷ درصد بیکار هستند؛ تورم در تیر ماه نیز نسبت به مدت مشابه سال قبل به ۱۰.۲ درصد رسید و امروز کلمبیا تا مغز استخوان بدهکار است.
“خورخه رسترپو” تحلیلگر مرکز تحلیل منازعه (سراک) دیروز در خصوص برنامه های پترو به خبرگزاری فرانسه گفت: وی از یک “موقعیت غبطهانگیز با حمایت اکثریت بزرگ در کنگره و از نظر مردمی، با حمایتی که هیچ دولتی در سالهای اخیر از آن برخوردار نبود، شروع میکند. وی حتی قول داده است که برای استقرار صلح و تشکلی دولتی فراگیر مفاد برجسته توافقنامه صلح ۲۰۱۶ را اجرا کند؛ توافقی که جنبش شورشی فارک پس از نزدیک به شش دهه درگیری داخلی، سلاحها را کنار گذاشت. ”
برخی تحلیلگران نیز پیروزی یک سیاستمدار چپ دیگر در این نقطه از جهان را در سطح بین المللی تحلیل کرده و پیش بینی می کنند نه تنها کشورهای آمریکای لاتین، بلکه بسیاری دیگر از کشورهای جهان نیز از این پس به سوی حاکمیت های غیرلیبرال و بطور مشخص چپگرایی سوق می یابند و همین امر موجب وحشت در کشورهای مدعی برتری لیبرالیسم شده است.
به دلیل همین وحشت جدید بود که تقریبا چندی پیش دولت آمریکا میزبان کنفرانس رهبران کشورهای قاره آمریکا، از کانادا در شمال تا شیلی در جنوب بود و از سه کشور کوبا، نیکاراگوئه و ونزوئلا دعوت نکرد، چون رهبران آنها همچنان چپ گرا هستند.
به همین دلیل این کنفرانس با تحریم سران کشورهای دیگر مواجه شد؛ بهگونهای که روسایجمهوری کشورهایی مانند مکزیک و بولیوی در نشست حضور نیافتند. در این نشست حتی بایدن مورد انتقاد شدید رئیسجمهوری چپگرای آرژانتین و دیگران قرار گرفت؛ موضوعی که یک انزوای سیاسی بزرگ برای آمریکا بود.
در نوامبر ۲۰۱۹ بود که واشنگتن و همپیمانانش “ایوو مورالس” رئیس جمهوری چپگرا و مردمی بولیوی را با کودتا سرنگون کردند، اما وقتی انتخابات دوباره در این کشور برگزار شد، نامزد حزب مورالس با ۷۰ درصد آرا انتخاب شد و نقشه آمریکا شکست خورد.
مردم در انتخابات ۲۰۱۹ در آرژانتین نیز که “موریسیو مکری” رئیس جمهوری نئولیبرال حاکم بر آن بود، “آلبرتو فرناندز” را که او نیز یک سوسیال دموکرات است، به ریاست جمهوری برگزیدند.
در مهر ماه امسال انتخابات بسیار مهمی در برزیل بزرگترین کشور آمریکای لاتین برگزار خواهد شد که طبق نظرسنجی ها “لوئیز لولا داسیلوا” رهبر چپگرای کارگری که از ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ رئیس جمهوری بود، پیشتاز است تا بتواند رئیس جمهوری ترامپیست فاشیست کنونی، یعنی “جاییر بولسونارو” را از کار برکنار کند.
حملههایی که از سوی لیبرال ها به لولا شده او را در دیدگاههایش از قبل تندروتر کرده است و گمان میرود که از سازش با الیگارشیهای نهادینهشده در برزیل بپرهیزد و در پشتیبانی از فرایندهای انقلابی در بولیوی، کوبا، نیکاراگوئه، و ونزوئلا و دولتهای چپ در جاهای دیگر از این پس در نقش متحدی پایدارتر وارد عمل شود.
تفسیر دیدگاههای لولا و دیلما روسف نشان میدهد که آنان روابط نزدیکی با چین برقرار خواهند کرد تا تأثیر فشارهای ویرانگر قدرت آمریکا را بیاثر کنند.
با همین دلیل، بولسانارو در سال ۲۰۱۷ به کمک دوستان خود برای جلوگیری از انتخاب مجدد لولا داسیلوا، برایش پرونده سازی کرده بود و او را به زندان اندخت و تازه زمانی که جریان پرونده سازی افشا شد، او را آزاد نکرد.
البته این توطئه سیاسی نئولیبرال ها در آمریکای لاتین یا حیات خلوت سنتی واشنگتن صرفا به اقدام بولسانارو در برزیل و یا کودتای آمریکا در بولیوی محدود نمی شود، چرا که دولت آمریکا در ۱۹۷۳ (۱۳۵۲) در شیلی، پرو ۱۹۹۲ (۱۳۷۱)، هندوراس ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) و بولیوی ۲۰۱۹ (۱۳۹۸) نیز دست به اقدامی مشابه زده بود.
یادآوری می شود هر یک از این کودتاها بهدست نیروهای سیاسی جناح افراطی راست با حمایت ارتش و دولت آمریکا سازماندهی و هدایت شده بودند.
البته در شیلی هم پیش بینی می شد که “گابریل بوریک” چپگرای از ائتلاف “در راه کرامت” در مارس ۲۰۲۲ (فروردین امسال) در مقام رئیسجمهوری شیلی سوگند یاد کند و قابل پیش بینی بود که در ژانویه ۲۰۲۲ (دی ۱۴۰۰) “شیومارا کاسترو” رئیسجمهوری هندوراس باشد و در بولیوی و پرو نیز “لوئیس آرس” و “پدرو کاستیو” همچنان قدرت را در دست بگیرند که این همه آنها تحقق یافت.
آرس، کاستیلو، کاسترو و بوریک در کارزار انتخاباتیشان به مبارزه با نیروهای سیاسی با گرایش فاشیستی و داشتن پیوند نزدیک با آمریکا روی آوردند. آشکار بود که واشنگتن قصد داشت این نیروهای فاشیست را در جایگاه قدرت بنشاند تا هدف خود را برای در تنگنا قراردادن نیروهای چپ در سراسر آمریکای لاتین تحقق بخشد.
اما این سه رهبر از کشورهای آمریکای لاتین با تکیه بر ائتلافهای گسترده کارگران و دهقانان، شاغلان در شغلهای بیثبات و موقت شهری و نیز طبقه متوسط رو بهزوال در کشورهای شان توانستند پیروزمندانه سر برآورند. البته اقدام آنها برای بسیج و سازماندهی تودههای مردم در مبارزات انتخاباتی این کشورها از فلات مرتفع بولیوی گرفته تا دشتهای کارائیب هندوراس نیز در جای خود تعیین کننده بود.
در واقع پیروزی پترو در کلمبیا و لولا در برزیل چشمانداز آمریکای لاتین جدیدی را نوید می دهد و به آن نزدیکتر خواهد شد، چشماندازی که با ریاضت اقتصادی و چپاولگری امریکا و همچنین تسلیم سیاسی به آن همخوانی نخواهد داشت.
یادآوری می شود پیروزی این هفته جناح چپ در کلمبیا به منزله آغاز موج جدید در آمریکا لاتین نیست چون موج چپگرایی قبلا در این منطقه وجود داشته است.
در واقع یکبار دیگر از سال ۲۰۰۱ یعنی بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر در آمریکا و درگیری واشنگتن در جنگ عراق و بحران مالی جهان که به شکنندگی عمومی آمریکا منجر شده بود، “موج سیاسی چرخش بهسوی چپ” در آن منطقه شکل گرفته بود.
به طور مثال هائیتی (۲۰۰۱ /۱۳۸۰)، آرژانتین (۲۰۰۳ /۱۳۸۲)، برزیل (۲۰۰۳/۱۳۸۲)، اروگوئه (۲۰۰۵ /۱۳۸۴)، بولیوی (۲۰۰۶ /۱۳۸۵)، هندوراس (۲۰۰۶ /۱۳۸۵)، اکوادور (۲۰۰۷ /۱۳۸۶)، نیکاراگوئه (۲۰۰۷ /۱۳۸۶)، گواتمالا (۲۰۰۸ /۱۳۸۷)، پاراگوئه (۲۰۰۸ /۱۳۸۷) و السالوادور (۲۰۰۹ /۱۳۸۸) به سوی دولت های چپ گرایش پیدا کرده بودند.
در هر حال در قرن بیستم زمانیکه کوبا در دهه ۱۹۶۰ میلادی برای همیشه به سمت چپ چرخید، تصور نمیشد که دیگر جوامع قاره آمریکا نیز به سمت چپگرایی بیبازگشت بروند که یکی پس از دیگری رفتند، اما در قرن بیست و یک هم دیدم که قدرت نفوذ آمریکا در قرن جدید در حیات خلوت سنتی خود در آمریکای لاتین چگونه با آغاز قرن به تدریج کمتر و کمتر شد.
طی سال های اخیر نیز روند به گونه ای پیش می رود که تا امروز از ۱۱ کشور آمریکای لاتین ۷ کشور حاکمان چپ دارند و فتح کلمبیا بعد از دو قرن توسط یک چریک چپ دیگر خود هشداری برای آمریکا است، چون واشنگتن برای حفظ این کشور تاکنون میلیاردها دلار به حاکمان آن کمک کرده است که بیشتر آن به اصطلاح برای مبارزه با جرائم فراملی و قاچاق مواد مخدر است.
در هر حال به نظر می رسد جنگ افروزی آمریکا در دیگر نقاط جهان از جمله در افغانستان، عراق و سوریه و امروزه در اوکراین و بحران سازی در جنوب شرق آسیا در دریای چین جنوبی و حتی کارشکنی ها در حل پرونده برنامه صلح آمیز هسته ای ایران موجب شد تا واشنگتن به تدریج به ویژه در زمانی که چین به عنوان قدرت اقتصادی و روسیه به عنوان قدرت نظامی مبارزهشان با آمریکا را شدت بخشیدهاند، موجب شد دیگر نتواند حتی کنترل حیات خلوت سنتی خود را نیز حفظ کند.
با این وجود باید منتظر نتیجه انتخابات در دیگر کشورهای منطقه از جمله مهمترین آنها برزیل باشیم که پیروزی یک چپگرای دیگر در آن هم قطعی است تا خواب آشفته آمریکا را آشفته تر کند.