نویسنده: شایان اویسی
اسرائیل با صهیونیسم بزرگ یا امپراتوری از نیل تا فرات تنها به اندازه یک توافقنامه فاصله داشت! تصور عمومی این است که اسرائیل جهت تصاحب این منطقه نیاز دارد تا کشورهای غرب آسیا را از نو اشغال یا تحت کنترل خود دربیاورد و در آینده این طرح را به نتیجه برساند اما اگر به نقشه پایگاههای نظامی امریکا در منطقه نگاه کنیم این ایده محقق شده اما صرفا کافی است تا شرایط انتقال پایگاهها از امریکا به اسرائیل ایجاد شود و لازمه آن هم پیمان ابراهیم بود
《وزیر اطلاعات با تشریح سیاستهای آمریکا در منطقه خاورمیانه بیان داشت: آمریکاییها به این جمعبندی رسیده بودند، هیچ کشوری نمیتواند جایگزین آمریکا بشود مگر رژیم صهیونیستی، این برنامهای بود که در کوتاهمدت میخواستند آن را اجرایی و عملیاتی کنند و جلساتی را در مورد داعش، کردها و در موضوعات مختلف در سرزمینهای اشغالی برگزار کردند و سران آنها را به شکل علنی یا غیرعلنی به آنجا کشاندند، همانطور که در بحث جنگ ترکیبی نسبت به ضدانقلاب و معاندین انجام دادند، همین تلاش را در کشورهای دیگر صورت دادند و عملیات طوفان الاقصی یکی از راهبردیترین و اساسیترین برنامههای آمریکاییها را در منطقه از بین برد.》
امریکا به عراق و افغانستان و بقیه کشورهای منطقه نیامد تا در آنجا بعد از بیست سال به نتیجه خاصی برسد بلکه وارد آنجا شد تا این مناطق را خودش کنترل کند و اکنون نیز سعی
دارد مجددا با تضعیف بیشتر دولتهای مرکزی و تغییر نسلی کنترل این مناطق را به عهده اسرائیل و شبهه قاره بسپارد. هر پایگاه نظامی امریکا به منزله آن است که آنجا جزو خاک امریکاست و برای فهم این قضیه میبایست به زمان باستان بازگردیم تا متوجه شویم تمام نقشههای جهان و خطوط مرزها اهمیتی نداشته و هر دولت هرجایی پایگاه نظامی دارد آنجا جزو قلمرو اوست
《ساتراپها فرماندهی سپاهی را که در ساتراپی گردآوری شده بود عهدهدار میشدند. حکام محلی که بر دولتشهرهایی مانند شهرهای فنیقیه حکومت میکردند پادشاهان نیمه مستقلی مانند شاهان کاریا در سده چهارم احتمالا امور خود را اینگونه اداره میکردند. شبانان کوههای زاگرس و قبایل سکاها در مرزهای شمالی شاهنشاهی از موقعیت نیمه مستقلی بهرهمند بودند و از آنجا که روش زندگی آنان نیاز به قوانین اداری ثابت نداشت احتمالا فاقد هرگونه سند نوشتاری بودهاند. با این همه گرچه مردمان تحت نظارت مستقیم شاه نبودند بخشی از شاهنشاهی پارس به شمار میآمدند》
(شاهنشاهی هخامنشی از کوروش بزرگ تا اردشیر اول/ماریا بروسیوس/ص۱۶۳)
اسرائیل در بدترین وضعیت خود به سر میبرد و نابودی صهیونیسم دیگر یک آرزوی دستنیافتنی نیست و خلع سلاح اتمی و کشتار جمعی و نابودی نیروی هوایی و موساد آن امکان پذیر است اما نباید به سمت بیرون راندن همه قوم یهود
از فلسطین حرکت کنیم و بازگشت آنها به دوران بیدولتی تبعات ویرانگر برای جهان و تمدن بشر خواهد داشت
《فکر میکنم یهودیان به مانند سایر ملتها به حد کافی دشمن دارند اما روزی که در سرزمین خود مستقر شوند دیگر هیچ امکانی برای تشتت آنها وجود ندارد. سرگردانی قوم یهود نمیتواند دوباره شکل بگیرد مگر اینکه تمدن کل زمین فروپاشیده شود که چنین نقطه اوجی فقط برای نادانان بیم ایجاد میکند تمدن کنونی ما برای دفاع از خود دارای سلاحهای پیشرفتهای است… شروع هر اقدام رسمی ناعادلانه در برابر یهودیان همواره بحرانهای اقتصادی را در پی داشته است بنابراین هیچ سلاحی نمیتواند علیه ما استفاده شود زیرا این موضوع به کاربران این سلاح آسیب میرساند》
(دولت یهود/تئودور هرتسل/ص۱۵۰)
تجزیه اسرائیل به دو بخش اسرائیل ارتدکس و اسرائیل سکولار یا تشکیل فدراسیون فلسطین با حضور دولت خودمختار یهودی ایده بهتری از حالت دو دولتی است. در حالت اول دولت یهود هرتسل نابود خواهد شد چون آرمان او یک حکومت سکولار یهودی بود و در حالت دوم هم یهود دیگر در کنترل غرب نخواهد بود اما ایده دو دولتی به بقا صهیونیسم کمک خواهد کرد
《محمد توتونچی، سفیر کشورمان در کویت در دیدار با همتای فلسطینی خود تشکیل دولت مستقل فلسطین به
پایتختی قدس شریف یگانه راه حل بحران خاورمیانه دانست.》
راهبرد پس از طوفان الاقصی باید پس از قطع روابط دیپلماتیک با اسرائیل در کل جهان اسلام، فشار دیپلماتیک و محاصره پایگاههای امریکا و حرکت دیپلماتیک به عمق مناطق راهبردی امریکا از جمله مراکش، اقیانوسیه و امریکای مرکزی باشد. اصلا نیازی نیست با امریکا و اروپا درگیر شد زیرا بدون جنگ میتوان ناتو را از منطقه بیرون و از اسرائیل دور کرد. فقط باید توجه داشت در دشمنی با غرب آسیا هیچ فرقی بین امریکا، اروپا و صهیونیسم نیست.
یک پروژه بزرگ اسرائیل و غرب ایجاد بیثباتی در منطقه بود که در جریان جنگ ترکیبی پائیز ۱۴۰۱ شکست خورد و تبدیل به بهار عربی زنانه در جنوب خلیج فارس نشد اما در ۱۴۰۲ اسرائیل پروژه مومیکا را شروع کرد تا با توهین به قرآن بتواند بیثباتی در منطقه ایجاد کند که شکست خورد. این پروژه از دوران قذافی به جا مانده بود
《در هفدهم فوریه ۲۰۰۶ چهارده لیبیایی در تظاهرات اعتراضی در بنغازی کشته شده بودند. این اعتراضها با تظاهرات علیه روبرتو کاردولی عضو پارلمان ایتالیا آغاز شد. کاردولی برای حمایت از یک روزنامه دانمارکی که کاریکاتورهایی از پیامبر اسلام چاپ کرده بود به اطلاع همگان رسانده بود که قصد دارد به زودی با تی شرتی که ازن کاریکاتورها روی آن چاپ شده در پارلمان ایتالیا ظاهر شود.
همه مسلمانان جهان از چاپ کاریکاتورهای پیامبر اسلام در نشریات غربی عصبی بودند و حالا در هفدهم فوریه ۲۰۰۶ مردم شهر بنغازی در شرق لیبی تصمیم گرفتنه بودند به خیابان بریزند و علیه نماینده پارلمان ایتالیا اعتراض کنند. لیبیاییهای خشمگین در برابر ساختمان کنسولگری ایتالیا در بنغازی تجمع کردند و سپس با نفرت هر چه تمام شروع کردند به پرتاب سنگ و دیگر اشیا به ساختمان کنسولگری. اما زیاد طول نکشید که شعارهای معترضین تغییر کرد و آنها شروع کردند به شعار دادن علیه رژیم لیبی. آنها به قدری خشمگین بودند وه چند ساختمان دولتی از جمله مقرهای کمیته انقلابی را به آتش کشیدند》
(قذافی ظهور تا سقوط/آلیسون پارجتر/ص۲۵۴)
جنگ غزه صرفا جنگ فلسطینیها یا اعراب و مسلمانان با صهیونیسم نیست بلکه سرنوشت قرن ۲۱م را همچون مسئله اوکراین و تایوان تعیین خواهد کرد. پوتین برخلاف رهبران ضعیف و ناتوان شوروی به خوبی میداند چه نابودی تزارها و چه نابودی شوروی زیر سر یهودیهای روسیه بوده و کشور اسرائیل بیشترین همراهی را با غرب در جنگ سرد و اکنون در اوکراین داشته و رفتار روسیه در قبال طوفان الاقصی به طور کامل با اقدامات شوروی در جریان جنگ یوم کیپور فرق داشت
《برژنف: ما روشی معقول را برای چندین سال به آنان پیشنهاد دادیم اما اعراب آن را نپذیرفتند و خواهان جنگ با اسرائیل بودند. بسیار خوب ما به آنها آخرین تکنولوژیهای
نظامی را دادیم. اعراب دو برابر اسرائیلیها تانک و هواپیما و … داشتند اما در نهایت چه شد؟ سادات دو بار در نیمههای شب با تلفن مرا از خواب بیدار کرد و فریاد زد مرا نجات بده او از من تقاضا میکرد که دستور اعزام سریع ارتش شوروی را به مصر صادر کنم. اما نه ما نمیخواهیم برای آنها بجنگیم. مردم شوروی این موضوع را نمیمذیرند به خصوص ما جنگ سوم جهانی را به خاطر آنها شروع نخواهیم کرد》
(بازگشت روسیه به خاورمیانه/ص۳۱)
در ابعاد کلان نیز روسیه هم برای شکست امریکا دیگر نیازی به اقدام نظامی ندارد و صرفا کافی است در این دوران بازگردد به راهبرد دهه ۵۰م قرن گذشته زیرا روسیه دیگر یک کشور غیر ابرقدرت نیست و توانست با نزدیکتر شدن به چین، راهبردی کردن روابطش با کره شمالی و ایران و سپس توافق ایران و عربستان توسط چین اقدامی که شوروی و تزارها نتوانستند بکند را محقق کند و اکنون در تمام قارهها امریکا با روسیه و غرب آسیا مواجه است چه قاره آسیا، چه افریقا، چه آبهای آزاد و چه حتی امریکای لاتین. روسیه در حال مدارکشی جهان است و شبکه بزرگی از متحدان ضد غربی را توانسته ایجاد کند. البته روسیه میبایست سعی کند در بخش رسانههای مجازی و سینما به امریکا در یک سال باقی مانده به انتخابات ضربه بزند البته نه اینکه در این زمینها بازی کند بلکه آنها را از معادله حذف کند. هالیوود تا شکست خوردن فاصله زیادی ندارد و میتوان آن را کنار زد و از داخل دچار زوال کرد.
اگر کسی بخواهد قدرت امریکا را ارزیابی کند بدون هیچ
تردیدی ابتدا باید به سراغ هالیوود، شبکههای اجتماعی مستقر در این کشور و صنعت بازیهای کامپیوتری برود و بعد از آن ارتش، اقتصاد و…بررسی کند.
روزگاری نه چندان دور هالیوود و شبکههای اجتماعی میتوانستند معادلات سیاسی جهان را تحت تاثیر خود قرار دهد و یک ملت را علیه حکومت به قیام بکشاند و یا یک جنبش را تقویت و یا حتی نابود کند یک سیاستمدار را قهرمان و دیگری را ضدقهرمان کند.
کنترل اجتماعی و مدیریت جامعه نیز در این کشور بر عهده هالیوود بوده و کماکان نیز هست. اما اکنون هالیوود انگار اصلا اوضاع خوبی ندارد! و هر تحلیلی درباره قدرت امریکا و افول آن میبایست یک وجه آن زوال هالیوود و کمپانیهای فیلم و سریال و غیر انحصاری شدن شبکههای اجتماعی باشد که معمولا نیست. هرچند صنعت بازیهای کامپیوتری، هوش مصنوعی، هوا و فضا و استخراج منابع از عمق آبهای آزاد اهرمهای جدید و انحصاری قدرت امریکا هستند.
در ادامه هدف از این مقاله این است که آیا امکان این بود که امریکا بدون ترامپ از برجام خارج نشود و اثر طوفان الاقصی بر روابط ایران و غرب چه خواهد بود و اینکه چطور میتوان در جنگ ارزشها با غرب وارد مرحله آفندی شد آن هم در یک سالی که به انتخابات امریکا زمان باقی مانده است
توطئه ۲۰۱۵:
یک دروغ و فریبکاری بزرگ در ماجرای خروج ترامپ از برجام این است که این اقدام تصمیم شخص ترامپ بود و در ادامه با متهم کردن ایران به یک مجموعه اشتباهات در روابط بینالملل برخی سعی دارند بگویند امکان بازگشت ایران به برجام در زمان بایدن وجود داشت و ترامپ با بایدن و جمهوری خواه با دموکرات فرق دارند. آیا این استدلال درست است. به متن زیر توجه کنید
《چرا ترامپ به راحتی از برجام خارج شد؟ چون برجام مانندِ توافقات آمریکا با چین(1972) یا شوروی(1987)، توافقِ با حاکمیتِ آمریکا نبود و خروج از آن به جز اعتراضِ چند نماینده کنگره و سناتور، جریانی ایجاد نکرد. به لحاظ حقوقی و سیاستِ داخلی آمریکا، برجام پایه های سستی دارد و شکنندگی آن برای آمریکا شناسان پر واضح بود. برجام همچنین مسائلِ اصلی میان ایران و آمریکا در جامعۀ سیاسی، مدنی و تشکل های حزبی را با دقت مورد خطاب قرار نمیدهد. اگر طرفِ اصلی برجام، چین، روسیه و اروپا بود، قاعدتاً آنها باید تاکنون برای اجرایی کردن آن اقدامات لازم را انجام داده بودند. برجام برای آمریکا، یک موضوع حاکمیتی است و نه تعداد سانتریفیوژها و درصدِ غنی سازی. ما چه موافق باشیم یا مخالف ، چه خوشمان بیاید یا نیاید، جامعۀ یهودی، جزئی از حاکمیت آمریکاست و صرفاً نوعی ارتباط با رئیس جمهور آمریکا یا کاخِ سفید نیست.》
(چرا مذاکرات به جایی نمی رسد؟/محمود سریعالقلم)
گفته بالا از این نظر که خروج از برجام تصمیم فرد و حزب نبوده بلکه تصمیم ساختار بوده کاملا درست است اما اینکه ساختار این کار را تنها با ایران کرده و یا ایران با ساختار توافق نکرد پس چنین شد از اساس دروغ و فریبکاری است. امریکا همواره هر جا قوانین و توافقات بینالمللی به ضررش باشد با آن این گونه رفتار میکند و ربطی به جمهوری خواه و دموکرات و یا قدرت کشور مدنظر نداشته و ندارد
《بیاعتمادی به شوروی فقط در غرب رو به تزاید نگذاشت؛ شوروی هم به غرب بیاعتمادتر شد. مخصوصا در ۱۹۷۶ که جیمی کارتر دموکرات رئیس جمهور امریکا شد و به دوران خدمت هنری کسینجر خاتمه داد و کانال محرمانهای را که برای تبادل نظر رهبران دو کشور وجود داشت برچید. برژنف از اقدامات کارتر عصبانی شد. رئیس جمهور تازه امریکا به رغم اظهار علاقهاش به تبادل نظرهای مستقیم با رهبر شوروی همه زیرساختهایی را که تا آن زمان برای اعتمادسازی بین دو کشور وجود داشت نابود کرده بود. سیاست خارجی ایالات متحد آمریکا نه تنها از حالت شخصی شده سابق خارج شده و از نو ساختاربندی شده بود بلکه از نو ایدئولوژیزه شده بود زیرا کارتر از پیمان هلسینکی برای مخالفت با برژنف استفاده کرد و مصرانه خواهان رعایت حقوق بشر در اتحاد جماهیر شوروی شد. کارتر آگاهانه از رئال پولتیک در روابط بینالمللی فاصله گرفت و علنا رویکردی مبتنی بر اصول و آرمانها را پیش گرفت》
(برژنف/سوزان شاتنبرگ/ص۵۳۶)
در جریان توافق برجام مقامات جمهوری خواه امریکا مدام این را به مقامات ایران میگفتند اما مذاکره کنندگان ایرانی سعی داشتند بگویند این طور نیست و امضای کری یعنی امضای امریکا و اگر هم چنین باشد ایران چارهای جز توافق ندارد
《تام کاتن سناتور آرکانزاس برداشت و نامهای برای دولت ایران فرستاد و ۴۶ امضا هم برای آن جمع کرد و تویش نوشت که دولت اوباما سخنگوی امریکا نیست در این نامه ایرانیها را از اعتماد به ما برحذر داشته و این نکته را آورده بودند که رسیدن به هرگونه توافق با دولت اوباما پس از رفتن او از کاخ سفید به چرخش قلمی بیاعتبار خواهد شد》
(هر روز موهبتی است/جان کری/ص۶۴۲)
دولت قبل صرفا به دنبال دو اقدام بوده و هست اول تبدیل ضرورت به انتخاب به این معنی که بگوید اهداف اصلی سیاست خارجی ایران انتخاب مردم و فشار بینالمللی به علت ایدئولوژی هست که این حرف به این معناست ما میتوانستیم با امریکا و صهیونیسم نجنگیم و این انتخاب ما بوده و ضرورت ذاتی ندارد این حرف باعث این شده این توهم ایجاد شود تمام سختیهایی که این همه سال مردم ایران متحمل شده اند به جهت آرمانگرایی و زیاده خواهی گروهی کوچک بود و الا غرب تضاد ذاتی منافع و ارزشها با ایرانیان نداشته و ندارد!
دوم تبدیل خیانت به ضرورت است مبنی بر اینکه ما توان
مقابله با غرب و صهیونیسم را نداریم و باید تن به خلع سلاح بدهیم و هیچ مدل رویارویی ما با غرب و صهیونیسم منجر به پیروزی ایران نخواهد شد و همواره با اطلاعات غلط سعی در ترساندن مقامات نظامی از قدرت اجماع سازی جهانی علیه ایران داشته و مدام میخواهند ایران را از انزوا و حمله خارجی بترسانند تا وادار به باج دهی و عقب نشینی شود.
انتخابات ۸۸ و در ادامه آن بهار عربی ده سال به عمر اسرائیل افزود و منجر به افزایش شدید هزینههای نظامی و امنیتی ایران و در ادامه خیانت برجام و رویارویی کشورهای غرب آسیا با یک دیگر و حذف شمال افریقا از معادلات جهانی شد اساس تبلیغات دولت قبل بر این سه اصل است که امریکا ابرقدرت جهان هست و توان بیرون راندن آن را از منطقه نداریم دوم اسرائیل ثبات کافی دارد و امکان نابودی آن نیست و سوم اینکه لیبرال دموکراسی سرنوشت کشورهاست و حفظ ارزشها و ساختارهای هویتی ایران که در تضاد با غرب است امکان ندارد و اصلا تضاد منافع و ارزشهایی بین ایران و غرب وجود ندارد آنها به خوبی میدانستند که برجام بی نتیجه خواهد بود و شناخت کافی از امریکا داشتند
《ایرانیها یک گروه کارکشته و مجرب از دیپلماتها را در اختیار داشتند که شماری از آنها همه زیروبم دستگاه سیاسی امریکا را میشناختند و خوب به آن وارد بودند》
(کار کار انگلیسیهاست/جک استراو/ص۲۸۰)
غرب سه خواسته اساسی از ایران دارد اول پذیرش ابرقدرتی
و ژاندارمی اسرائیل است که لازمه آن خلع سلاح ایران و توقف تمام برنامههای نظامی است. دوم دوری از شرق و همسایگان خصوصا چین و روسیه و عربستان است که این به منزله حذف کامل ایران و کل غرب آسیا از معادلات ژئوپولتیکی و کریدورهای جهانی و شکست قاره آسیا در قرن ۲۱م است. برای فهم اینکه چرا غرب به شدت از سیاست شرق گرایی و همسایه گرایی ایران دچار وحشت شده و معادلاتش نابود گردید به متن زیر توجه کنید
《عراق طی سه و نیم سالی که بازرسان آنسکام ترکش کرده بودند و پرزیدنت کلینتون حملات هوایی عمدتا بیاثر عملیات روباه صحرا را انجام داده بود دچار نوعی تحول شده بود. غالب کشورهای عربی علنا تحریمهای سازمان ملل را نادیده گرفته و با عراق وارد معاملات تجاری شده بودند. از همین رو اوضاع اقتصادی عراق رو به شکوفایی بود. پروازهای منظم از اردن، سوریه و لبنان به فرودگاه بینالمللی صدام که در آن شعارهای مرگ بر امریکا بر دیوارهایش دیده میشد در جریان بود. همه ساختمانها، پلها و جادههای ویران شده در جریان جنگ ۱۹۹۱ بازسازی شده بود. رژیم با استفاده از ارز خارجی ناشی از برنامه نفت در برابر غذا سازمان ملل و سودهای هنگفت برآمده از قاچاق نفت خام توانسته بود برای اولین بار پس از بیست سال آثار رفاه را به خیابانهای بغداد بازگرداند》
(صدام از ظهور تا سقوطش/کان کاگلین/ص۴۸۵)
سومی نیز ایجاد دولت مرکزی ضعیف است که لازمه آن
پذیرش ارزشهای غربی و کنار گذاشتن ارزشهای غرب آسیا که به معنی پیروزی غرب بر جهان اسلام است بوده و از همه مهمتر حضور گماشتگان و تحصیلکردگان امریکا در ردههای بالای قدرت است. تمام حامیان برجام اینها را میدانند اما مدام سعی دارند بگویند بیایید خودمان را نابود کنیم تا امریکا ما را نابود نکند!
《محبعلی بیان کرد: توافق به یک تصمیم سیاسی لازم دارد که در سطوح عالی ایران و آمریکا باید گرفته شود. دولت بایدن برخلاف دولت اوباما که دنبال یک توافق محدود در چارچوب برنامه هستهای بود، به دنبال یک برنامه جامع است. این توافق شامل سایر مسائل فیمابین از جمله برنامه موشکی ، سیاست خاورمیانه، مسئله حقوق بشر و تروریست، مسئله حضور ایران در کنار روسیه در جنگ اوکراین و مسئله امنیت اسرائیل میشود.
وی تصریح کرد: دولت بایدن بازگشت به برجام را مقدمهای برای رسیدن به توافق جامع میداند، چون برجام انجام نشد. اخیراً دستور کار این است که یک مذاکرات جامع صورت بگیرد، اما در شرایط فعلی زمینههایش محیا نیست. مگر اینکه تصمیمات سیاسی سطح بالا گرفته شود و طرفین به مذاکرات برگردند. اینکه ایران آمادگی داشته باشد در خصوص تمام مسائل صحبت کند، فعلا من بعید میدانم.
در نهایت این دیپلمات گفت: آخر هر دعوایی، صلح است. منتهی باید هزینههای آن را در نظر گرفت. ما هزینه میدهیم و طرف آمریکایی هزینه نمیکند. کشور و مردم ما هزینه
میدهند و باید تصمیمی در سطح مقامات عالی ما گرفته شود. ادامه این وضعیت به نفع کشور و منافع ملی نیست و راهحلی هم جز مذاکره و توافق وجود ندارد.》
(هیچ راهی جز توافق با آمریکا وجود ندارد/خبرآنلاین)
امریکا توان شکست دادن ایران با حمله نظامی، اقدام امنیتی و یا فشار حداکثری را ندارد و سعی دارد به کمک اهرمهای متنوع فشار ایران و مقامات آن را بترساند تا آنها را وادار به امتیازگیری تا سرحد نابودی کند.
《ایران بازی گری غیرمتقارن (Asymmetric) است. از این منظر، ایران شباهت هایی به بازی گری ویتنامی ها دارد که توانستند بر ژاپن، کره، چین، فرانسه و آمریکا در مقاطع گوناگون به لحاظ جنگ های چریکی فائق آیند. گستردگی سرزمینی، کوهستانی بودن سرزمین، روحیه تقابلی و فراموش نکردن گذشته، کار نظامی با ایران را سخت می کند و نه تنها کشمکش حل نمی شود بلکه تقابل را وارد مسائل جدید سیاسی می کند. ایرانِ خیلی ضعیف نیز در میان مدت به نفع روسیه و شاید چین و در نتیجه بر خلاف منافع غرب می تواند باشد. بنابراین، به نظر میرسد مادامی که از جانب ایران تحریکی صورت نپذیرد، راه حل نظامی برای حل و فصل اختلافات سیاسی، مدّ نظر آمریکا نباشد. ماندن در برجام نیز، ظاهر روابط سیاسی با اروپا و به اصطلاح “جامعه بین الملل” را حفظ می کند و بهانه تقابل نظامی با برنامه هسته ای را از واشنگتن می گیرد. راه حل نظامی، زمانی موثر است که
اختلافات سیاسی را حل کند. ریشه اختلافات ایران و آمریکا،از نوع فکری-فلسفی هست. برنامه هسته ای ظاهر قضیه است. در صورت برخورد نظامی با این اختلاف فکری، مسئله در کوتاه مدت حل می شود اما تضاد اصلی به طرف زیرزمینی شدن می رود.》
(استراتژی امریکا نسبت به ایران/محمود سریع القلم)
اینها صرفا حرفهای یک فرد در ایران نیست و تحلیلگران خارجی مهمی هم به آن اذعان کرده و بارها آن را بررسی کردهاند
《کوهستانی بودن سرزمین ایران به این معناست که ایجاد یک اقتصاد به هم پیوسته در آنجا دشوار است و اقلیتهای بسیاری دارد که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند…در نتیجه این تنوع ایران به طور سنتی دارای یک قدرت متمرکز بوده است. تهران میداند که هیچکس به دنبال حمله به ایران نیست ولی در عین حال دشمنان قادرند با استفاده از اهرم اقلیتها به نارضایتی دامن بزنند و در نتیجه انقلاب را به خطر بیندازند ایران همچنین دارای صنعت هستهای است که برخی کشورها به ویژه اسرائیل مدعی اند که هدف از دنبال کردن آن ساخت سلاحهای هستهای و افزایش تنش در منطقه است. اسرائیلیها از دورنمای تسلیحات هستهای ایران احساس خطر میکنند》
(زندانیان جغرافیا/تیم مارشال/ص۱۹۴)
امریکا سعی دارد تا ناتو وارد عمق خاک ایران و خطوط ارتباطی آن با روسیه و چین شود و به نحوی بتواند معادله را به سمت خاک در ازای خلع سلاح و عقب نشینی ببرد و حرفهایی که در بالا گفته شده این سیاست را تایید میکند
《سردار نقدی با بیان اینکه برنامه اشغال چند شهر را داشتند، گفت: همچنین بعد از آن بلافاصله سعی کردند شورای امنیت سازمان ملل را وارد عمل کنند اما همه نقشهها و طرحهای خیالپردازانه آنها با شکست مواجه شد. مشاهده کردید چگونه بعد از این شکست بزرگ، کشورهایی که دنبالرو بودند آمریکا را نادیده گرفتند و به ایران روی آوردند.
وی در ادامه با بیان اینکه دشمن بعد از شکست در تمام جبهههای سیاسی، نظامی، امنیتی و ترورهای بزرگ، سعی کرد با اختلافافکنی بین قبایل و اقوام و راه انداختن جنگهای قومی و قبیلهای به اهداف خود برسد که باز هم شکست را متحمل شد گفت: دشمن در جبهه اقتصادی تصور میکرد پس از 6 ماه از گذشت این تحریمهایی که 13 سال پیش وضع کرد ما تمام میشویم اما خیال باطل بود. دشمن تصور این چنین داشت که برای دسترسی به نان، مردم به خیابانها میریزند، این تصور اوبامای ملعون بود، اینها را به زبان آوردهاند.دشمن تصورش این بود با آن تحریم شدیدی که اعمال کرده است کار تمام میشود ولی با شکست مواجهه شد.》
(سردار نقدی: طرحهای خیالپردازانه دشمنان علیه ایران با شکست مواجه شد/تسنیم)
ایجاد تنش و نفرت نسبت به نیروهای امنیتی از جمله سپاه و بسیج هم در ادامه سیاست قبل است زیرا این نهادها مسئول حفظ همین داشتههای ملی هستند و شکست این سد دفاعی منجر به فتح ایران میشود
《فرمانده قرارگاه مرکزی حضرت خاتمالانبیاء(ص) در جمع فرماندهان بسیج مستضعفین سراسر کشور، اظهار کرد: فلسفه وجودی بسیج از سوی حضرت امام (رحمتالله علیه) شامل ایجاد بازدارندگی در برابر آمریکا با تشکیل بسیج مستضعفین و بسیج بیست میلیونی و گسترش آن به عنوان ارتش جهان اسلام بود.
وی افزود: سازمان بسیج و فرماندهان با تدبیر و نیروهای فداکار بسیجی در برابر سه نوع تهدید شامل تهدیدات خارج از مرزهای ایران اسلامی و نیز در برابر تهدیدگران داخلی که به دنبال بیثباتی و تجزیه با حمایت خارجی هستند و در برابر تهدیدات منطقهای، وظیفه و مأموریت دارند و بار اصلی دفاع و مقابله با تهدیدات، همواره برعهده بسیج بوده و خواهد بود.
تمام چیزی که ترامپ میخواست همان بود که اوباما و بایدن میخواستند اما روش ترامپ با هر دو کمی متفاوت بود و او نیز دنبال خلع سلاح ایران برای ژاندارمی اسرائیل و تحقق نیل تا فرات، دوری ایران از شرق و همسایگان و دولت مرکزی ضعیف بود.》
در جریان فشار حداکثری ترامپ هم مشابه دوران جنگ ترکیبی بایدن هدف دقیقا خلع سلاح، دولت مرکزی ضعیف و دوری از شرق و همسایگان بود تا اسرائیل ابرقدرت منطقه و کنترل
کننده کریدورهای بینالمللی باشد و نظام تعرفه جهانی به دست اسرائیل بیفتد که همگی با طوفان الاقصی شکست خوردند
《در سخنرانی کوبنده به دلایل شکست برجام و کمپین فشار حداکثری جدیدی که قرار بود جای آن را بگیرد پرداختم. هدف از این اقدامات وادار کردن ایران به بازگشت بر سر میز مذاکره برای دستیابی به توافقی بسیار بهتر از توافق انجام شدخ در دولت اوباما بود اما این تمام برنامه نبود. تنها پس از آن که ایران به دوازده شرط اساسی اقدام میکرد از جمله توقف کامل تحقیقات تسلیحات هستهای و آزادسازی گروگانهای امریکایی ما آماده لغو تحریمها میبودیم. از آنجا که استراتژی ما هدف برپایی اعتراضات مردم ایران علیه رژیم را نیز دنبال میکرد این حقیقت را اعلام کردم که رژیم چگونه پول آنها را برای تامین مالی کارهای خود غصب کرده است》
(هرگز یک قدم هم پا پس نکش/مایک پمپئو/ص۱۱۴)
در وزارت خارجه دولت قبل کافی بود جهت مقابله با فشار حداکثری و در پاسخ به خروج ترامپ از برجام و یا قبل از آن سریعا وارد توافق با عربستان شود و سپس روابط با روسیه را راهبردی کرده و ایران وارد مسیر یکجانبهگرایی به شرق شود و سفیر به چین بفرستد و هند را از بنادر ایران بیرون کند اما اقدام آن دولت صرفا بزرگنمایی قدرت تخریبی امریکا در منطقه با جنگ هراسی، استعمارگر و بیتعهد نشان دادن شرق آن هم با دفاع بد و عامدانه از توافق با روسیه بر سر دریای
خزر و توافق ۲۵ ساله با چین، القای پیروی دائمی اعراب جنوب خلیج فارس از غرب و دشمنی تمدنی آنها با ایران و وعده دور کردن اروپا از امریکا بود!
در ایران چیزی به نام ایدئولوژی نداریم زیرا همه افراد به محض تولد در طول عمرشان با نامها و آموزههای مذهبی در ایران آشنا میشوند و نمیتوان گفت اسلام حتی سیاسی چیزی مشابه مارکسیسم و لیبرالیسم است! اما فارغ از آن طی یک دروغ و فریبکاری بزرگ غرب سعی دارد بگوید مشکلش با ایران نیست بلکه با حکومت است و علت هم ایدئولوژی حاکم است در حالی که ایران و غرب آسیا در هر مدلی با داشتن قدرت و مستقل بودن خطر برای غرب و صهیونیسم بزرگ هستند
《مدتها بود که معتقد بودم تهدید هستهای ایران گرچه به اندازه تهدید هستهای کره شمالی پیشرفته نبود اما به به اندازه آن خطرناک بود و دلیلش هم تفکرات انقلابی و دینی رهبرانش بود. برنامه هستهای ایران و توانمندی موشکهای بالستیکش آن را به تهدیدی برای منطقه و جهان تبدیل کرده بود》
(اتاق اتفاق/جان بولتن/ص۹۸)
غربگراها و گماشتگان امریکا چه در اپوزسیون چه در حکومت و چه در دانشگاهها مدام این اطلاعات غلط را تبلیغ میکردند تا هم حکومت و هم مردم ناراضی گمان کنند امریکا قصد نابودی ایران را ندارد از طرفی مشکل غرب با ایران صرفا باورهای انقلابی آن است
《با اتفاقاتی که در دوره بهار عربی رخ داد، ایران در نظر امریکا به عنوان یک کشور باثبات نمودار شد. آنها طی 5 نامه ای که به ایران دادند، این موضوع را تبیین کردند که دنبال تغییر نظام در ایران نیستند زیرا به این نتیجه رسیدند که این مسأله امکانپذیر نیست. از سوی دیگر معتقدم امریکا، ایران را از جمهوری اسلامی تفکیک می کند؛ برای ایران یک استراتژی دارد و برای جمهوری اسلامی یک استراتژی دیگر. آنها به لحاظ بنیان های فکری (بنیان انگلوساکسون)که با بنیان های فکری ما تفاوت زیادی دارد، هیچ وقت دشمنان شان را کاملاً نابود نمی کنند بلکه آنها را تضعیف می کنند. یعنی نباید شک کنیم که همه گروه ها در امریکا اعم از چپ، راست، جمهوریخواه، دموکرات و دستگاه هیأت حاکمه، جمهوری اسلامی را قبل از برجام و بعد از برجام، دشمن می دانند و در عین حال ایران را یک کشور بسیار مهم برای منافع خود در چارچوب کلان غرب آسیا، آسیای مرکزی، خاورمیانه و شمال آفریقا می بینند که ثباتش اهمیت زیادی دارد. از این منظر ایران کشوری بزرگ، تاریخی و اثرگذار است و یک کشور مصنوعی نیست. اگر ایران خیلی ضعیف شود، به ضرر امریکاست چون زمینه نفوذ روسیه افزایش پیدا می کند، مناطق مرزی اش دچار بی ثباتی می شود و در نتیجه فرصتی برای فعال شدن سلفی گری و رادیکالیزم فراهم می شود. از این رو، رفتار غربی براساس احساسات، عصبانیت و انتقام نیست بلکه دنبال منافع ملی خودشان هستند.》
(کالبدشکافی دیپلماسی ایران/محمود سریعالقلم)
طوفان الاقصی و شکست غرب از غرب آسیا:
اگر به سخنان دولت قبل توجه کنید به دلیل اصلی مشکل ایران با امریکا نمیپردازند و سعی دارند بگویند مشکل به دلیل انتخاب ما و تفکرات انقلابی است و اسرائیل هم دوست ندارد مشکل ما با امریکا رفع شود در حالی که مشکل امریکا با ما همان مانع شدن ایران در تحقق صهیونیسم بزرگ است که به معنی حذف و نابودی ایران و غرب آسیاست.
《مسائل ایران و امریکا طیف زیادی از مسائل را در بر می گیرد و اگرچه ایران به صورت خاص و گزینشی مثلاً درباره سوریه با مجموعه سازمان ملل همکاری می کند، اما فکر نمی کنم در ایران اجماعی وجود داشته باشد که به سمت حل مسائل با امریکا برود. موضوع هسته ای موضوع خاصی بود که مورد مذاکره دو طرف قرار گرفت. مهم ترین مسأله ایران و امریکا تضادی است که بین ایران و لابی یهودیان امریکا و اسرائیل وجود دارد یعنی اگر بخواهم از بین «صفر تا 100» یک رقم انتخاب کنم که آن رقم نشان دهد مشکل کجاست، می گویم عدد 80 از 100 نشان می دهد مشکل در تضاد ایران و امریکا در موضوع لابی یهودیان امریکا و اسرائیل است و امریکا به معنای حاکمیت، مشکلی با ایران ندارد. آنها با طیفی از کشورها و سیستم های مختلف کار می کنند از جمله با عربستان که یک کشور سنتی و پادشاهی است، روابط
استراتژیک دارند. چالش اصلی، موضوع اسرائیل است که قابل حل و فصل هم نیست و مسائل دیگر مانند سوریه، لبنان، عراق، یمن، افغانستان و غیره در زمره مسائل حاشیه ای میان دو طرف است.》
(کالبدشکافی دیپلماسی ایران/محمود سریعالقلم)
درباره قدرت لابیهای یهودی در امریکا نیز بریتانیاییها حرفهای بسیاری زدهاند و مطالب زیادی هم نوشتهاند و حرفهای قبل صرفا نظر یک فرد نیست.
《ما در بریتانیا هیچگاه از کار لابیهای سیاسی امریکا و میزان قدرتشان سر درنیاوردیم از یک سو پولهای هنگفت و بیحسابی در این لابیها میچرخد و کسی ناظر بر این هزینههای نامعلوم در ساختار سیاست امریکا نیست و از طرف رسانهها و تلوزیون هم در دست همین آدمهاست. دستگاه تبلیغات نه فقط در خدمت این و آن که گاه در خدمت یک شایعه یا افترا قرار میگیرد. این جریان به شکلی است که هر کس را دلشان بخواهد بر سر کار میآورند و هر که مطبوع دلشان نبود را با چرخش قلمی حذف میکنند. کمیته روابط خارجی امریکا و اسرائیل یکی از همین لابیهاست و مستقیم با دولت اسرائیل کار میکند و همیشه نشان داده که در رهبری جناحهای اکثریت در کنگره امریکا موفق بوده. این لابی همیشه توانسته مسیر قانونگذاری در امریکا را به گونهای موافق میل اسرائیل هدایت کند》
(کار کار انگلیسیهاست/ص۲۵۹)
البته این حرفها به معنی شکست ناپذیری این لابیها و اسرائیل و روابطش با امریکا نیست و میتوان گفت افول غرب منجر به زوال صهیونیسم هم شده است
《حسین طائب: با خارج شدن خاور میانه از اولویت اول آمریکا و تضعیف لابی صهیونیسم در امریکا، واگرایی اسرائیل و آمریکا افزایشی است و تهدیدات امنیتی اسرائیل علیه ایران هم افزایشی است اما منجر به جنگ نمیشود، افزایش تقابل آمریکا با چین و روسیه سبب کاهش فرصتهای اسرائیل در این دو کشور میشود و جایگزینی چند جانبه گرایی به جای یک جانبه گرایی، قدرت یابی ایران، چین و روسیه مقابل آمریکا و اسرائیل و همگرایی کشورهای منطقه با ایران موجب تضعیف دشمن میشود》
ترامپ و اوباما نه تنها فرقی نداشتند وزاری خارجه آنها نیز همانند هم بودند اما دولت قبل و وزارت خارجه آن سعی دارند بگویند پمپئو و کری متفاوت هستند در حالی که هر دو یک نظر در قبال تعهد خود به صهیونیسم دارند
《من که خودم همیشه حامی اسرائیل بوده و هستم…در تمام دوران کارم در سنا همیشه به اسرائیل وفادار بودم و در دوران وزارت هم مدام تلاش کرده بودم که از هر راه ممکنی به اسرائیل کمک کنم از هجمههای سیاسی بینالمللی مصون بماند و قطعنامههای تند علیهاش صادر نشود و هر بار به نفع آنها
در سازمان ملل از وتو استفاده کردم. ما همیشه در مجامع بینالمللی حامی اسرائیل بودیم》
(هر روز موهبتی است/جان کری/ص۶۴۱)
《هیچ رابطهای حیاتیتر از رابطهای نیست که امریکا با اسرائیل و موساد دارد و باید به آن ادامه داد》
(هرگز یک قدم هم پا پس نکش/مایک پومپئو/ص۶۹)
سیاست امریکا و کلا غرب در غرب آسیا تحقق نیل تا فرات یا همان ژاندارمی اسرائیل و تحویل پایگاههای نظامی امریکا به آن است و نمیتوان با دروغ گفت که ارزشهای انقلابی و اقدامات اسرائیل مانع توافق و عادی سازی روابط ایران و امریکاست
《چطور میتوانیم به شخصی مانند آیت الله خامنهای اعتماد کنیم؟ او تنها یک ماه قبل از این که ما توافق را تصویب کنیم، تصریح کرد که کشورش به نابودی اسرائیل، مهمترین متحد و شریک قدیمی ما در برقراری مظاهر ثبات در منطقه، متعهد است. برای تصدیق توافق ما حتی نمیتوانیم طرفهای دیگر مانند آژانس بینالمللی انرژی اتمی چه موضعی در قبال ایران دارند. یا اگر میدانیم، این امر به اطلاع افکار عمومی نرسیدهاست》
(چگونه عظمت را به امریکا بازگردانیم/دونالد ترامپ/ص ۱۷ و ۱۸)
هر میزان بحث درباره اینکه ترامپ با بایدن و کری با پمپئو فرقی نداشتند و صرفا با روشهای مختلف یک هدف را دنبال میکردند تاثیری ندارد
《بحث تندی در گرفت و ایرانیها باز دست گذاشتند به همان کاری که در آن شهرت جهانی دارند: بازی با واژهها و کلام و چرخاندن جملهها جوری که سر درگمت میکنند و حرف دلخواهشان را از دهان خودت درمیآورند》
(کار کار انگلیسیهاست/جان کری/ص۲۸۸)
ایران قدرتش را از نهادها و ارزشهایش میگیرد و غرب تلاش عجیبی برای نابودی این نهادها و ارزشها دارد و سعی در مقابله علنی با آن دارد.
《چرا وقتی ایران در تنگنای مالی بود، اوباما با توافق هستهای موافقت کرد؛ توافقی که میلیاردها دلار دارایی آن کشور را آزاد میکرد تا فعالیت تروریستی خود را هر چه بیشتر منسجم کند؟ من این موضوع را درک نمیکنم.
ایران تا زمانیکه متعصبان مذهبی بر آن حاکم باشند ملتی قدرتمند است. مادامی که این افراد در قدرتمند، ایران دشمن ما و تهدیدی برای موجودیت اسرائیل خواهدبود. رهبر عالیمقام آنان آیت الله خامنهای وعده دادهاست اسرائیل تا ۲۵ سال آینده وجود نخواهدداشت. ما باید این تهدید را جدی بگیریم و برای رفع آن اقدام کنیم》
(چگونه عظمت را به امریکا بازگردانیم/ص ۵۶ و ۵۷)
ارزشهای غرب آسیا در برابر غرب:
قدرت امریکا از ارزشهای آن است و این ارزشها که هویت آن است را میخواهد ابزاری قرار دهد تا بتواند جهت تحقق و دفاع از آن در امور کشورهای رقیب دخالت و آنها را بیثبات کند و همزمان خود را آخرین حد از تمدن بشری معرفی کرده که میتواند بشر را به سمت آینده بهتر رهبری کند
《امریکاییها 247 سال پیش، در قرن هجدهم، با بیانیه «ارزشهای آمریکایی» استقلالشان را از انگلیس اعلام کردند و 13 سال بعد، این ارزشها را در قانون اساسی آوردند که شامل موضوعاتی نظیر زندگی، آزادی، خوشبختی، برابری، علم، پیشرفت، تعصب مذهبی میشد و تلاش کردند تا این مولفهها را ابتدا در خود آمریکا محقق کنند و سپس با به انحصار در آوردن قدرت، ثروت و پرستیژ، آنها را جهانی کنند.
وی خاطرنشان کرد: آنها این تلاش را از دو مسیر و با دو ابزار ادامه دادند که یکی تصرف سرزمینی است و دیگری، تصرف فضای حاکم بر جهان.
طائب ادامه داد: آنها در بحث تصرف سرزمینی تلاش کردند تا با استفاده از سه عنصر قدرت نظامی، اقتصادی و دیپلماسی، اقتصاد و سیاست کشورها را به آمریکا وابسته کنند و از طریق تولید رسانه و شبکهسازیهای فرهنگی و به انحصار درآوردن
ابزارهای فرهنگی، ارزشهای آمریکایی را بر ارزشهای سایر ملل، بویژه ارزشهای اسلامی رجحان بدهند.》
امریکا در مقابله با جهان اسلام با دو بحران مواجه است اول از همه مفهوم جهاد و دوم حجاب زنان است. اولی باعث شده تا مقاومت مردمی شدیدی علیه نیروهای امریکا و اسرائیل شکل بگیرد و دومی باعث شده تا از حیث جمعیتی موقعیت غرب و صهیونیسم در خطر قرار بگیرد. امریکا بعد از جنگ ترکیبی سال گذشته سعی دارد اسلام را خرافات، مغایر با طبیعت آدمی و مانع توسعه معرفی کند و علنا علیه حجاب در مجامع بینالمللی موضع بگیرد زیرا شدیدا برای اروپا و صهیونیسم بحران ایجاد کرده است. دقت باید داشت سبک زندگی غربی غیر از این موارد منجر به نوعی علاقه به قدرت امریکا و پیروزی آن در جنگهای جهان میشود از همه مهمتر با از بین بردن و یا زیر سوال بردن این ارزشها هر مدل باور و قرارداد میان مردم غرب آسیا آن هم در دوران افول تمام نهادها از میان خواهد رفت. به متن زیر توجه کنید
《آنان که خرافات عوام را تمسخر میکنند و جنون موجود در حرمت خاص برخی گوشتها، روزها، مکانها، ژستها، لباسها را افشا مینمایند وظیفه سادهای دارند چرا که آنان تمامی روابط و کیفیات این چیزها را ملاحظه میکنند و در آنها هیچ علتی پیدا نمیکنند که مستحق چنین مهر یا کین، احترام یا شرافتی باشد که چنین تاثیر قدرتمندی بر بخش قابل توجهی از مردم بگذارد. یک سوری گرسنگی میکشد اما لب به گوشت کبوتر نمیزند، یک مصری طرف گوشت خوک نمیرود در حالی
که اگر این طور غذاها با حواس بررسیده یا به کمک علوم تجربی داوری شوند در آنها هیچ تفاوتی با سایر غذاها مشاهده نمیشود…این امکان هست که تمامی احساسات ناظر به عدالت را هم مشمول همین حکم خرافات کند چنان که اگر کسی آنچه را که ما مایملک مینامیم در معرض مشابهی از حیث حواس و علم قرار دهد او حتی اگر دقیقترین کاوش را صورت دهد مبنایی را نخواهد یافت که احساسات اخلاقی بر آن استوار باشد من میتوانم از میوه این درخت به شکل مجاز تغذیه کنم اما استفاده از میوه درخت مشابهی در ده قدم آن سوتر برایم اقدامی مجرمانه است. اگر ساعتی پیش این جامه را میپوشیدم سزاوار سختترین مجازات بودم اما کسی با به زبان آورن برخی هجاهای جادویی مثلا فروخته شد به شما آن را به چیزی درخور استفاده مجاز من تبدیل کرد》
(کاوش در مبانی اخلاق/دیوید هیوم/ص۵۰و۵۱)
اسلام بیش از هر دین و آیین دیگری در قبال زنان سختگیری اخلاقی دارد اما داستان برمیگردد به شرایطی که این محدودیتها از میان برداشته شود. این اقدام به نوعی یک توطئه علیه جمعیت ایران و غرب آسیاست و امریکا اسلام را از طریق زنان قصد دارد نابود کند زیرا در کنار ایجاد بحران جمعیت با حذف این ارزشها پیش از خروج امریکا از منطقه و شکست صهیونیسم ارزشهای غربی بر ارزشهای غرب آسیا پیروز میشود که به منزله شکست غرب آسیا در جنگ تمدنی قرن ۲۱م است
《دوره دراز بیپناهی انسان در خردسالی و نیاز درازمدت کودکان به توجه و حمایت مستلزم با هم بودن پدر و مادر برلی سرپرستی فرزندشان است و این باهم بودن مقتضی فضیلت پاکدامنی و یکهشناسی در روابط جنسی با همسر است. میتوان اقرار کرد که بدون چنان فایدهای چنین فضیلتی اصلا به خاطر کسی خطور نمیکرد. بیوفایی در زندگی زناشویی اگر از جانب زن باشد بسیار ضرربارتر است تا از جانب شوهر و به همین دلیل هم قوانین پاکدامنی در مورد جنس مونث سختگیرانهتر است》
(کاوش در مبنای اخلاق/ص۶۶)
غرب میداند توان کنترل نه فقط غرب آسیا بلکه مسلمان مهاجر خود را نیز دیگر ندارد و لازمه غربی سازی این مهاجرها شکست انقلاب اسلامی ایران است و یک شرط اصلی برای این هدف شکست ارزشهای اسلامی از جمله حجاب است و غرب سعی دارد تا این الزام شرعی را نوعی از بین بردن آزادی فردی و حق طبیعی معرفی کرده که آن هم میتواند مجوزی برای طغیان علیه حکومت و بیثباتی شود. متاسفانه کشورهای اسلامی بر روی حذف ارزشهای غربی و امریکایی متمرکز نمیشوند و سعی ندارند تا از قربانیان این ارزشها در خاک امریکا دفاع کنند. سقط جنین و حمل اسلحه را میتوان بر مبنای اسلام و ارزشهای غرب آسیا رد و با آن در ابعاد جهانی مخالفت کرد و از حامیان آن نیز علنا در مجامع بینالمللی دفاع کرد
《در جامعهای که بنیان آن ریخته شده و شکل گرفته است و بر اساس طبیعتخود یعنی حفظ و نگهداشت جامعه اقدام میکند تنها یک قدرت برتر یعنی قدرت قانونگذاری میتواند وجود داشته باشد و همه قدرتهای دیگر باید تابع آن باشند اما از آنجا که این قدرت فقط امانتی است که برای رسیدن به برخی اهداف در اختیار قانونگذار قرار گرفته است زمانی که مردم متوجه این نکته شوند که اقدام قدرت قانونگذاری برخلاف اعتمادی است که به آن شده آنها هنوز دارای این قدرت برتر هستند تا قدرت قانونگذاری را از میان بردارند و یا قدرتی دیگر را جایگزین کنند》
(رسالهای درباره حکومت/جان لاک/ص۱۹۷)
غرب سعی دارد بگوید که آزادی و نبود محدودیتهای شریعت را آنها به غرب آسیا آورده اند و حکومتهای غرب آسیا همواره مدافع شریعت بودند و مدرنیسم اینها را به ایران آورد اما اینها همه دروغ است و فریبکاری و در ضمن این آزادیها هم هیچگاه ایران و غرب آسیا را به قدرت و ثبات نرسانده و کسی از آن دوران به خوبی یاد نمیکند
《شرابخانهها که در زمان قراقوینلوهای لئام چون بیتالحرام در عین اکرام بود اکنون چون دیر مینا در بیتالمقدس از روث دواب و نجاست کلاب مدنس است. در هر میکده که چون لالهزار قدحهای بیشمار چیده بودی و هر که را همچو نرگس شش درم در کف بود پای قدح آن را مصرف نمودی امروز از تندباد قهر پادشاهی قدحها که مالامال از می لالهگون بود
چون کاسههای گردون سرنگون و دراهم مردم چون برگ گل زینت اوراق کتاب مکنون است 》
(عالم آرای امینی/فضل الله روزبهان خنجی/ص۴۷)