نویسنده: شایان اویسی
یک سوال مهم در جهان سیاست اکنون این است که غرب چه اهدافی برای قرن ۲۱م دارد؟ هدف اصلی امریکا مقابله با قدرتهای آسیایی است و محاصره ژئوپلتیکی چین و روسیه یکی از روشهای آنهاست و برای این کار غرب نیاز دارد تا راه دسترسی روسیه به جنوب و چین به غرب را سد کند و برای این کار لازم است تا راه ایران به روسیه و راه چین به عربستان از میان برداشته شود و برای این کار امریکا میبایست صهیونیستها را از طریق ترکیه به آسیای میانه و از طریق امارات به هند برساند و ناتو وارد قفقاز و آسیای میانه شود در این میان میبایست ایران، عربستان و ترکهای آسیای میانه هیچ مدل قدرت و ثبات سیاسی در اختیار نداشته باشند تا این طرح که همان صهیونیسم بزرگ است و در تضاد کامل با منافع و امنیت جمعی غرب آسیاست به اجرا گذاشته شود
《حسین طائب: میگویند ناتو امروز در عراق و افغانستان و ترکیه حضور دارد پس باید این را به آذربایجان در قفقاز و آسیای میانه متصل کنیم.
طائب ادامه داد: صهیونیستها میآیند در قفقاز و آسیای میانه حضور پیدا میکنند چون برنامهشان در جنوب با شکست مواجه شد و تابلوی عبری، عربی، غربی فروپاشید. لذا امروز میگویند بیاییم یک تابلوی ترکی، عبری، غربی درست کنیم. درگیری با ایران را به این حوزه ببریم و دولت آذربایجان که ملتش با ایران پیوند استراتژیک دارند را درگیر کنیم.》
اگر نتوانیم قدرت دیپلماتیک و اتحاد سازی در غرب آسیا را افزایش دهیم غرب احترامی برای موجودیت تمدن ما قائل نخواهد بود و لازمه آن امنیت بومی منطقه، خروج امریکا و حذف صهیونیسم از معادلات است در غیر آن آسیا مجددا همانند قرن ۱۹ و ۲۰ شکست خواهد خورد زیرا قرن ۲۱م قرن آسیاست و بدون کنترل و حذف غرب آسیا از معادلات کنترل چین و مهار روسیه برای غرب ناممکن است. غرب از ایران و عربستان میترسد و هم به آنها شدیدا نیاز دارد اما چون نیازش این است تا این دو نابود شوند و در معادلات قدرت اثری نداشته باشند تضاد منافع شدیدی با هر دو پیدا کرده است. اما دقیقا گماشتگان امریکا در منطقه تصویری عکس واقعیت را سعی در القا به مخاطب دارند که غرب از منطقه ما ترسی نداشته و بی نیاز به آن بوده و هست
《احترامی که یک کشور به کشوری دیگر میگذارد به خاطر نیاز است و نه اخلاق. روابط بین الملل در سه واژه خلاصه می شود (به ترتیب): نیاز،ترس و بنابراین احترام.
چرا هر حرفی و اتهامی به ایران روا داشتن بدون هزینه است؟ افرادی هستند حتی نمیتوانند بگویند که ایران کجای کرۀ زمین است اما هرچه میخواهند نسبت میدهند. چرا؟ چون بود و نبود ایران برای آنها اهمیت ندارد. کدام کشور و صنعت و شرکت به ما نیازمند است؟ کدام کشور از ما میترسد؟ اصل اجتناب ناپذیری (Indispensability) به این معناست.》
(چرا ما راحت تحریم میشویم؟/محمود سریعالقلم)
میتوان با یک مثال این وضعیت سخت را توضیح داد. امریکا یک شرکت جاده سازی و حفر تونل است. در حال ساخت یک جاده و حفر تونل به یک محله برخورده است. این محله غرب آسیا است که دو برج بزرگ و مقاوم همانند تپه در وسط خود دارد و لازم است آن دو را خورد کرده تا جاده سازی را ادامه دهد این دو برج ایران و عربستان هستند. غرب و اسرائیل اصلا عربستان را همانند ایران نمیتوانند نه فقط به عنوان یک قدرت بلکه حتی یک کشور با ثبات بپذیرند. حرفهای آنها در قبال پادشاهی سعودی اثبات این ادعاست.
《پایگاه روزنامه صهیونیستی «عاروتص شوع» در تحلیلی نوشته است: «نتانیاهو میداند که رهبران کشورهای غربی و مسلمان در خاورمیانه میآیند و میروند. همانطور که ایران زمانی متحد اسرائیل بود، عربستانیها هم ممکن است در یک لحظه به سمت مواضع دیرپای ضداسرائیلیشان تغییر جهت دهند.»
در ادامه این تحلیل آمده است: همانطور که در خاورمیانه قبلاً اتفاق افتاده، همه چیزی که لازم است شلیک یک گلوله از سمت یکی از دشمنان محمد بن سلمان است و دیگر اثری از او وجود نخواهد داشت. حتی اگر او برای یک نسل زندگی و حکمرانی کند در نسل بعد یا نسلهای بعدتر چه اتفاقی خواهد افتاد؟ یک خائن ضداسرائیلی ممکن است قدرت را در عربستان سعودی به دست بگیرد و آمریکاییها را بیرون براند.»
عاروتصشوع درباره موجودیت رژیم صهیونیستی در صورت وقوع چنین حوادثی ابراز نگرانی کرده و پرسیده است: «بعد
از چنین اتفاقاتی، سرزمین یهودیها تا چند وقت دوام خواهد آورد؟》
این مدل حرفها را غرب در قبال کره، ژاپن و در گذشته برای پاکستان نمیزد البته یک بحران در دیپلماسی پادشاهی سعودی از قرن ۱۹م عدم برآورد دقیق از قدرت نظامی غرب بوده است
《آقای لاتوش رئیس و مسئول مرکز نمایندگی تجاری در آن زمان یعنی در زمانی که مرکز در بصره مستقر بود، گاه به گاه هدایای کوچکی برای ابن سعود میفرستاد که او هم از دریافت آنها ابراز خرسندی میکرد. آقای مانستی و خود من هم بعد از او این سنت و روابط دوستانهمان را با ابن سعود حفظ کردیم. برای همین بود که کاروانهای ما بدون نگرانی و در امنیت و سلامت کامل از صحرا عبور میکردند و با هیچ مزاحمتی روبرو نمیشدند. در یک مورد استثنایی که کاروانی اشتباهی مورد دستبرد قرار گرفت خیلی زود همه مالالتجاره ما دستنخورده و با همان مهروموم اصلی به ما بازگردانده شد. بدین ترتیب تفاهم دو جانبه خوبی میان مرکز نمایندگی تجاری بریتانیا با رهبر وهابیون بر پایه احارام متقابل برقرار بود. من به دلایل گوناگون میدانستم که ابن سعود هم به اندازه خود ما میل داشت این تفاهم حفظ شود مخصوصا که او درباره کارایی و توان نظامی نیرویی که ما همراه خود آورده بودیم برآورد اشتباه و اغراق آمیز داشت.》
(وهابی و وهابیت/سرهارفورد جونز/ص۲۴)
امریکا نه منابع مالی و نه جاذبه تمدنی و دیپلماسی قبل را دارد که بتواند جهان را مطابق امیال و منافع خود کنترل و مدیریت کند به همین جهت رو به سوی صرفا جنگ ترکیبی و جنگ شناختی آورده است و سعی در فریب ملتها و دولتهای غرب آسیا داشته تا بتواند آنها را توسط خودشان از معادلات قدرت حذف کند. یکی از فریبهای جنگ ترکیبی این است که چین و روسیه نیاز به ایران و عربستان نداشته! و آنها ما را در روابط با غرب معامله خواهند کرد اما این بر اساس روابط بینالملل در دوران تک قطبی و پس از جنگ سرد است و در دوران فعلی بی معنی است
《حسین طائب: چین و روسیه تا قبل از جنگ اوکراین بعضاً با آمریکاییها در موضوع ایران هماهنگ میشدند. یعنی وقتی آمریکا علیه ما قطعنامه میداد، اگر روسیه و چین امتیاز میگرفتند همراهی میکردند و اگر امتیاز نمیگرفتند وتو میکردند اما امروز یک جبهه یکپارچه بین ایران و روسیه و چین در مقابل آمریکا شکل گرفته است.
رئیس سابق سازمان اطلاعات سپاه گفت: یک زمانی چین و روسیه از موضع ما در برابر آمریکاییها سوء استفاده میکردند اما امروز منافع ملی و امنیت ملی ما با این دو کشور در یک مسیر قرار گرفته است. با این حال این باعث نمیشود که آمریکا نسبت به ایران کرنش نشان بدهد.
طائب با بیان اینکه همگرایی بین چین، روسیه و ایران روند افزایشی دارد، گفت: موضوعاتی نظیر «بریکس» و «شانگهای»
در این مسیر نقش بیشتری پیدا خواهند کرد و واگرایی در جبهه غرب و همگرایی در جبهه شرق افزایشی خواهد بود.》
از طرف دیگر تحلیل خود قدرتهای غربی نیز این است که اهمیت غرب آسیا برای چین بسیار زیاد است و همین طور در حال افزایش است و به حضور نظامی هم خواهد رسید.
《الکسوس گراینکویچ»، فرمانده ستاد مرکزی نیروهای هوایی آمریکا که در اصل فرماندهی نیروهای هوایی این کشور در منطقه غرب آسیا را به عهده دارد گفت: چین فکر میکند خاورمیانه مهم است و از نظر من آنها دارند تلاش میکنند جایگزین نفوذ ما شوند.
وی اضافه کرد: آنها در وهله اول این کار را از طریق ابزارهای اقتصادی و طرح یک کمربند یک جاده انجام میدهند اما هر جا منافع اقتصادی آغاز شوند منافع نظامی هم برای حراست از آن منافع اقتصادی وارد کار خواهند شد.》
برآورد امریکا این بود که تقابل شمال و جنوب خلیج فارس را حفظ خواهد کرد و چین و روسیه میان ایران و عربستان یکی را مجبور خواهند شد تا انتخاب کنند و چون روابط با ایران راهبردی است توان حضور در جنوب خلیج فارس را نخواهند داشت و عربستان هم در این شرایط مجبور میشد با تهدیدات از جانب ایران یک جانبهگرایی به سمت غرب را ادامه دهد. اما با توافق ایران و عربستان کاملا این معادله تغییر کرد و غرب به سختی شکست خورد. تلاش امریکا کماکان این است تا
جنوب خلیج فارس را از شمال بترساند و بگوید چین و روسیه انتخابشان ایران است تا عربستان مجددا وارد تقابل با ایران شده و مسیر یکجانبه گرایی به غرب را دنبال کند و این گونه وادار به ورود در پیمان ابراهیم شود و ایران را نیز به همین شکل نگران کرده تا آن هم به جای یکجانبه گرایی به سمت شرق وارد مسیر موازنه شود. خلاصه آنکه غرب میخواهد منطقه را از همراهی نظامی ایران و روسیه بترساند.
《این دیپلمات آمریکایی درباره رونمایی از هواپیماهای بدون سرنشین ایران و همچنین همکاریهای نظامی با روسیه نیز اظهار داشت: «من فکر میکنم استفاده از تجهیزات نظامی ایران، هر چه که هست میتواند خطر ایفای نقش بزرگتری در فعالیتهای مخرب و ثباتزدای رژیم ایران داشته باشد».
بر این اساس، پاتل مدعی شد: «ما بخش زیادی از سال گذشته و یک سال قبل از آن را صرف صحبت درباره مشارکت امنیتی عمیق ایران و فدراسیون روسیه کردیم. بنابراین، مسلماً هر نوع سامانه تسلیحاتی بالقوه جدید، خطری را برای وخیمتر کردن این فعالیتهای عمیقاً خشونتآمیز و بیثباتکننده دارند».》
رویکرد نیروهای مسلح منجر به تحولی بزرگ در دیپلماسی ایران و نظم غرب آسیا شد و تمام تاکتیکهای امریکا از میان رفت زیرا پروژه ایران هراسی و یکجانبهگرایی در منطقه شکست خورد.
《صلح و آرامش در منطقه به نفع همه کشورها است و امنیت در منطقه باید توسط کشورهای منطقه تامین شود و حضور نیروهای فرامنطقه ای مغایر با آرامش منطقه است.
سرلشکر باقری با بیان اینکه هیچ دلیلی برای ایجاد بحران در منطقه وجود ندارد، تاکید کرد : تفرقه و ناآرامی سیاستهای بیگانگان است و کشورهای منطقه باید با گفتوگو مسائل و مشکلات خود را حل کنند.
رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در مورد برگزاری رزمایش اخیر آمریکا در خاک ارمنستان، تصریح کرد: حضور بازیگران جدید و خارج از منطقه به پیچیدگی و عدم ثبات می افزاید》
میبایست برای حفظ بشار اسد اقدامات جدی نه صرفا نظامی انجام دهیم. جهت ضربه به اپوزسیون محور شمال اسد میتوان از طالبان کمک گرفت و عادی سازی روابط طالب با اسد باید یک اولویت دیپلماتیک شود از طرفی جهت اینکه مردم ضربه خورده از جنگ داخلی سوریه متوجه شوند نبود اسد یعنی نبود دولت مرکزی و لیبی شدن میتوان از پسران سرهنگ قذافی کمک گرفت و اسد هانیبال قذافی را به سوریه بیاورد. در مصر نیز میبایست رهبر فعلی آن را جهت پیروزی در انتخابات کمک کنیم زیرا او میتواند با کمک روسیه، ایران و عربستان به رهبر کل افریقا تبدیل شود زیرا الان هم کودتاهای آنجا با تقلید از او در حال انجام است.
از طرفی نیز باید به راهپیمایی اربعین یک مفهوم تاریخی داد. امریکا و نیروهایش این راهپیمایی را علیه حضور خود در منطقه متاسفانه درک نمیکنند و میبایست هر مفهوم مذهبی
را در باب جهاد به خروج امریکا از منطقه و نابودی صهیونیسم مرتبط کنیم.
کریدور بر اقتصاد غالب است!
جنگهای طول تاریخ دلایل متعددی میتوان برایش در نظر گرفت و نمیتوان رد کرد که ایدئولوژی، اقتصاد، نژاد و … همگی به یک میزان سهم در وقوع جنگها داشتهاند اما به چیزی که کمتر پرداخته شده سهم کریدورهای تجاری در وقوع جنگهاست. برخلاف تصور عمومی بسیاری از حملات به ایران و سقوط امپراتوریهای آن برای غارت و استثمار نبوده بلکه دلیل اصلی کریدورها و کنترل بر آنها بوده است. شاید تصور عمومی حتی مورخان این بوده و کماکان نیز هست که حمله مغول برای غارت ثروت ایران بوده اما در اصل حمله مغول بیشتر دلیلش رسیدن جهان شرق به بازارهای جهان اسلام و دانشهای انحصاری آن بوده است.
《چنگیز خان اکنون بسیار بیشتر از آنچه برای استفاده خود یا توزیع بین مردم لازم بود کالا در اختیار داشت و مایل بود که این حجم بزرگ از منابع تازه را در امر رونق تجارت به کار گیرد. گذشته از عرضه کالاهای رو به رشد آسیایی گاهگاه کالاهایی دیگر از سرزمینهای دور و ناشناخته خاورمیانه به این سو میرسید. مسلمانان در آن بخش از جهان بهترین فلز جهان یعنی فولاد عالی درخشان را تولید میکردند. آنان
پارچههای پنبهای و منسوجات لطیف دیگری داشتند و از مراحل محرمانه ساخت شیشه آگاه بودند. سلطان ترک محمد دوم پادشاه امپراتوری خوارزم بر منطقهای وسیع از کوههای افغانستان امروزی تا دریای سیاه فرمان میراند. چنگیزخان این کالاهای شگفتانگیز را میخواست و به همین منظور در پی مشارکت بازرگانی با این سلطان سرزمینهای دوردست بود》
(چنگیزخان و ساختن دنیای مدرن/جک ودرفورد/ص۱۸۴و۱۸۵)
عطاملک جوینی در قرن ۷ه.ق هم همین روایت را با نثر سخت خود بیان کرده و نمیتوان گفت روایت بالا ساخته ذهن مدرن از گذشته است.
《در آخر عهد دولت چنگیز سکون و فراغت و امن و دعت به نهایت انجامیده بود و تمتع و ترفه به غایت کشیده و راهها ایمن و فتنهها ساکن شده چنانک در منتهای مغرب و مبتدای مشرق اگر نفعی و سودی نشان دادندی بازرگانان روی بدان نهادندی و چون مغولان را مستقر خود هیچ شهر نبودست و تجار و آیندگان را پیش ایشان آمدشدی نبود ملبوس و مفروش نزدیک ایشان غلایی تمام داشت و منافع بیع و شری با ایشان بنام بوده…در آن وقت اکثر قبایل مغول را چنگیزخان منهزم گردانیده بود و اماکن ایشان را منهدم و آن حدود از طغات پاک کرده و محافظان که قراقچیان گویند بر سر راهها نشانده بود و یاسا داده که هر کس از بازرگانان که آنجا رسند ایشان را به سلامت بگذرانند…چنگیزخان به سلطان پیام داد که تجار آن
طرف به جانب ما آمدند ایشان را بر آن منوال که استماع خواهد کرد بازگردانیدیم و ما نیز جمعی را در مصاحبت ایشان متوجه آن دیار گردانیدیم تا طرایف آن طرف را حاصل کنند.》
(تاریخ جهانگشای جوینی/ص۱۶۶تا ۱۶۸)
غرب در طول تاریخ خود همواره از یک چیز بسیار در عذاب بود و آن انحصار کنترل کریدورهای غرب به شرق و دریانوردی در اختیار ایران بود. غرب جهت رسیدن به بازارهای شرق و شبهه قاره میبایست از ایران عبور کند آن هم جایی که همواره امپراتوری قدرتمند آن را کنترل میکرد.
《کالاها و فرآوردههای خاور دور و هند که از طریق سرزمینهای متعلق به امپراتوری ساسانی به مناطق مرزی دجله و فرات حمل میشد هنگامی که به دستبازرگانان رومی میرسید آنها مجبور به پرداخت عوارض گمرکی بودند که مقدار آن را قدرت شرقی یعنی ساسانیان تعیین میکرد. در پژوهشهای تاریخی این نظر وعقیده اظهار شده که در حقیقت همین سود حاصل از عوارض گمرکی بود که تامین تسلیحات و تجهیزات سپاه ساسانی، اسخدام جنگجویان مزدور عرب و در نتیجه گسترش فعالیت نظامی آنان در غرب را امکانپذیر ساخت. تجارت روم با چین و هند از راههای زمینی فقط از طریق سرزمینهای ساسانی امکانپذیر بود و این واقعیت و اجبار در دوران صلح برای روم هزینه بسیار به بار میآورد و در سالهای جنگ توقف تجارت با شرق را در پی داشت》
(امپراتوریهای بیزانس و ساسانی/ص۲۰۴)
غرب همواره در مقابل این وضعیت از اهرم انحصار دانش و فناوری بهره میبرد. غرب هزاران سال در حسرت دوران اسکندر مقدونی به سر میبرد تا بتواند از سد ایران عبور کند و به شبهه قاره و چین برسد. چیزی که تنها در دوران پس از مغول برایش امکان پذیر شد
《هندیها و حبشیها آهن یا مواد دیگری که به کار کشتی ساختن بیاید ندارند و رومیها مطابق قانون خود از فروش آن ممنوع هستند و اگر کسی این گونه اشیا را به بیگانگان بفروشد به هلاکت میرسد…رومیها به حبشیها خاطر نشان نمود که اگر ابریشم از هندوستان بخرند و به رومیان بفروشند هم خود آنها سود هنگفت خواهند برد و هم از رفتن پول رومیها به جیب دشمنان ایشان یعنی ایرانیها جلوگیری خواهند کرد…
در موضوع تجارت ابریشم ایرانیها چون نزدیکتر به هندوستان هستند همیشه بار کشتیهایی را که از آنجا میآید زودتر در بنادر میخرند و مجالی برای حبشیها باقی نمیگذارند》
(جنگهای ایران و روم/پروکوپیوس/ص۹۶و۹۹)
از طرف دیگر ایرانیها نیز همواره با یک بحران بزرگ در کریدورها مواجهه بودند و آن رسیدن به مدیترانه و کنترل قفقاز بود به همین جهت جنگهای طولانی مدت با روم جهت
رسیدن به بنادر شرق مدیترانه همواره در جریان بود. شرق فرات و ارمنستان مرز این درگیریها بوده و کماکان نیز هست.
《اهمیت و منافع ارمنستان برای اشکانیان قابل درک است زیرا این کشور پیوسته جزئی از سیاست ایشان به ویژه در مواجهه با روم بود. پیوندهای متعددی که میان ارمنستان و ایران وجود داشت خود به اندازه کافی توضیح دهنده این اهمیت و علاقه است، حتی اگر این دلیل آشکار را در نظر نگیریم که تصاحب ارمنستان به مثابه دژ کوهستانی مهم دولت پارت را از حملات از سوی غرب یا از سوی قفقاز مصون نگه میداشت. در مورد سوریه که مرکز قدرت سلوکیان بود و از آنجا لشکرکشیهای خطرناک علیه موجودیت دولت اشکانی میپرداخت باید گفت که فتح آن به معنای دسترسی به دریای مدیتراانه و راه تجارتی مهمی بود که از ایران عبور میکرد. ظاهرا سیاست اشکانیان نسبت به این دو کشور همسو و همگرا بود.》
(شاهنشاهی اشکانی/یوزف ولسکی/ص۱۳۲)
در دوران پس از مغول نیز حتی با وجود جنگ و اختلاف ایران و عثمانی اروپا همواره سعی داشت تا ایران را همزمان از کریدورهای بینالمللی آبهای آزاد دور کرده و هم جهت سرکوب اعراب که با آنها در جنگ بودند بهره ببرد
《شاه سلطان حسین افزود با اینکه اعراب به بندر کنگ حمله کردهاند ولی نیت اصلی آنها راندن پرتغالیها بوده است.
گفتم همین دلیل کافیست که دولت ایران اقدام به جنگ نماید زیرا مباشر و نماینده دولت ما که در آن بندر ساکن اند و تحت حمایت پادشاه ایران قرار دارند و در صورت حمله به آنها به امنیت و استقلال کشور ایران توهین شده است و میدانیم که کشورها از این بابت در تمام دنیا مصون هستند و اعراب با این طرز رفتار نشان دادند که تنها به منظور اخراج پرتغالیها نیامدهاند چرا که پرچم ملی خود را بر فراز توپخانه و قلعه افراشتهاند و پس از ایجاد حریق چند خانه و آبادی را غارت کردند. اعتمادالدوله در پاسخ گفتههای مرا تصدیق نمود و گفت به همین دلیل است که دو پادشاه قوی چون شاه پرتغال و ایران موافقت خود را برای سرنگونی اعراب اعلام داشتهاند》
(گزارش سفیر کشور پرتغال در دربار شاه سلطان حسین صفوی/ص۵۸و۵۹)
در طی قرن ۱۹م و دوران پس از نادر شاه هم ایران به مرور از کریدورهای جهانی تا زمان به قدرت رسیدن رضا شاه حذف شد و سهمی در تجارت جهانی نداشته و کریدورهای و جزایر زیادی را هم از دست داد.
《این برهه از تاریخ روسیه و هندوستان هر دو هزاران کیلومتر راهآهن داشتند و قطار حتی در عثمانی هم به راه افتاده بود. اما تنها راهآهن ایران یک مسیر کوتاه بین تهران تا حرم بود و ایران تا زمان جنگ جهانی دوم صاحب راه آهن نشد و دلیلش هم ساده بود: روسیه و بریتانیا توافق کرده بودند که جلوی هرگونه تلاش برای ایجاد راهآهن در ایران را
بگیرند》
(کار کار انگلیسیهاست/جک استراو/ص۶۲)
در دوران جنگ سرد هم ایران دژ غرب در برابر شوروی بود البته اشغالگری استالین در دوران پس از جنگ جهانی دوم، ترور شاه و از همه مهمتر وقایع دوران مصدق منجر به هر چه نزدیکتر شدن شاه به غرب شد و در آن دوران تشویق شاه به یکجانبهگرایی ایران به نحوی برای امنیت کریدورهای دریایی امریکا بوده است
《ایران دسترسی شوروی به آبهای گرم جنوب ایران را مسدود کرده است. درست است که دریای سیاه در اختیار شوروی است اما بر اثر وجود بسفر و داردانل از دنیای خارج دور افتاده است. این دو تنگه در دست ترکهاست. مردمانی بدعنق،مستقل و تندخو هستند و روسها به خوبی میدانند نمیتوانند روی آنها حساب کنند.
اگر روسها بتوانند بر ایران مسلط شوند کنترل کامل خلیج فارس را در دست خواهند گرفت. این آرزوی روسهاست. بزرگترین رویای روسها از دوران پتر کبیر تا کنون همین قضیه بودهاست، یعنی دسترسی به آبهای جنوب ایران》
(خاطرات کرومیت روزولت/ص۱۶)
《من(ریچارد نیکسون) در کتابم [با نام جنگ واقعی] که پس از حملهی شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹ منتشر شد، خلیج
فارس را شاهرگ نفتی غرب خواندم. من نوشتم اگر روزی کنترل راههای دسترسی به ذخایر منطقه به دست شوروی بیفتد، رهبران کرملین میتوانند با تهدید به خفه کردن اقتصادهای وابسته به نفت از غرب باجگیری کنند. این هنوز یک واقعیت است و تا پایان این قرن(قرن بیست) یک واقعیت باقی خواهد ماند》
(پیروزی بدون جنگ/ریچارد نیکسون/ص۱۳۱)
نیروهای مسلح ایران به خوبی میدانند کریدور بر منابع غالب است و راه خروج از دو سده زوال غرب آسیا از میان بردن نیروهای نظامی بیگانه و نزدیکی دولتهای منطقه و خصوصا خلیج فارس است.
《حضور نظامیان بیگانه در منطقه ما از موضوعات دیگر است؛ ما آمار تردد شناورهای نفتکش و تجاری از تنگه هرمز به بیرون و به داخل را در بازه زمانی پنج ساله بررسی کردیم و دریافتیم که هرگاه حضور نظامی بیگانگان افزایش یافته، مبادلات تجاری کاهش یافته است.
سردار باقری گفت: من با هر کدام از مسئولان نیروهای مسلح کشورهای منطقه که گفتوگو داشتم، همگی معتقدند که برای حفظ امنیت منطقه نیازی به حضور هیچ نظامی بیگانهای نداریم؛ کشورهای منطقه هم تجهیزات و هم ارتشهای توانمند و هم مؤلفه دوستی را دارا هستند؛ ما هم در نیروهای مسلح همچنان که سیاست دولت جمهوری اسلامی است، به دنبال پیشبرد سیاست همسایگی و تبدیل مرزها از وضعیت نظامی و
امنیتی به مرزهای اقتصادی و تبادلات گوناگون بین ملتها هستیم که در این جهت پیشرفتهای مناسبی انجام شده است》
(اقدام دولت عراق علیه گروهکهای ضدانقلاب گامی مهم، اما ناکافی است)
تسلط ناتو بر غرب آسیا با خواست میزبان!
امریکا سعی دارد تا غرب آسیا را توسط خود آن نابود کند و در این راهبرد با کمک جنگ ترکیبی و ابزار هک شناختی ملتها و حاکمان آنها را دشمنان تاریخی هم شناسانده و با فعال سازی گسلهای بین حاکمان و مردم و بین ملتها آنها را نابود کند و یک ابزار برای این کار بهره بردن از فن تاریخ نویسی و تغییر عامدانه آن است.
《نمایندهٔ ولی فقیه در سپاه پیرامونی چگونگی تلاش دشمن برای از بین بردن انقلاب اسلامی ایران گفت: مکنزی دو ماه پیش در جلسه غیرعلنی کنگره آمریکا گفته است هیچ قدرت بیرونی امکان تغییر حکومت و شکست ایران را ندارد اما در درون ایران زمینههایی است که باید از آن استفاده کنیم.
نمایندهٔ ولی فقیه در سپاه پیرامونی چگونگی تلاش دشمن برای از بین بردن انقلاب اسلامی ایران گفت: مکنزی دو ماه پیش در جلسه غیرعلنی کنگره آمریکا گفته است هیچ قدرت بیرونی امکان تغییر حکومت و شکست ایران را ندارد اما در درون ایران زمینههایی است که باید از آن استفاده کنیم.
حاجی صادقی عنوان کرد: این همان حیله یهود برای از بین بردن اسلام بود؛ یهودی که در 10 سال بعد از هجرت پیامبر هر ماهه با پیامبر درگیر میشد یکباره بعد از رحلت پیامبر نه تنها هیچ جنگی با اسلام نکرد و هیچ سخنی هم علیه اسلام نگفت بلکه بزرگان این قوم همچون کعب الاحبار و عبدالله بن سلام شدند بزرگترین مفسران قرآن کریم و اسرائیلیات را وارد اسلام کردند.
وی افزود: یهود به جمعبندی امروز ژنرال مکنزی رسیده بود و معتقد بود ما نمیتوانیم اسلام را از بین ببریم بلکه باید به وسیله مسلمانان آن را از بین ببریم.》
امریکا در راستای این هدف نیاز دارد تا منطقه وارد مسیر خود ویرانگری و تضاد منافع شود و در این پروژه ایران از چند منطقه و مردم آن میبایست متنفر باشد و همگرایی ایجاد نشود اولین آنها اعراب جنوب خلیج فارس و سپس ترکهای آسیای میانه است. غرب و رسانههای آن به همین جهت شدیدا در پی تبلیغ ناسیونالیسم افراطی قرن نوزدهمی ایران هستند که عناصر ترک ستیزی، عرب ستیزی، روس هراسی، پشتون ستیزی و سنی هراسی در آن حضور دارد. اما این برنامه فقط شامل حال ایران نیست و امریکا در میان اعراب و ترکهای آسیای میانه به دنبال فارسی ستیزی و شیعه هراسی است تا بتواند هر طور شده آنها را به اسرائیل و هند نزدیک کند.
《دیدید که ناسیونالیسم، بر سر خانوادهی بشری چه آورده است. ممکن است به فرض، ناسیونالیسم برای یک ملت هم چند صباحی احساس حرارت و غرور و شور و نشاطی به
وجود بیاورد؛ اما خانوادهی بشری را از بین میبرد. در همین منطقه سعی کردند بین برادران مسلمان، ناسیونالیسم ایرانی و عربی و ترکی به وجود بیاورند و در داخل کشورها نیز، به ناسیونالیسمهای فرعی و جورواجور دامن بزنند و اینها را از هم جدا کنند. این، نقشهی استعمار بود.》
بیانات ۲۴ بهمن ۶۹
چیزی که باعث نابودی غرب آسیا شده انتقام جویی و غرور قبیله است. تمام بحرانها از این دو ناشی میشود. اکثر انقلابها و قیامها که به تروریسم منتهی میشود این نیست که افراد بر سر ارزشها و روشهای مملکت داری اختلاف دارند بلکه به جهت انتقام جویی است. هم اکنون امریکا به شدت بر روی نوستالژی زمان صدام و انتقام جویی اهل سنت عراق، سوریه و لبنان از شیعیان و ایران حساب باز کرده تا منطقه را بیثبات کند و به پایگاههای محور تمدنی شرق ضربه وارد کند. جهت آنکه مردم متوجه اثرات نبود ذهنیت انتقام جویی شوند بهترین مثال ابوجبرئیل و ملت یمن بوده که بهترین الگو برای کل غرب آسیا هستند. از طرف دیگر ملل جنوب خلیج فارس و حکومتهای آن به تسلط امریکا با مطالبه دولتشان تن داده اند اما متوجه آن نیستند. غربیها به اسم تامین امنیت در کشورها حضور دارند اما داستان تامین امنیت نیست زیرا به خواست حکومتها نیامدند بلکه ابتدا خطری را ایجاد میکند سپس در ظاهر یک نجات دهنده پایگاه نظامی میسازد مثلا با حمله عراق به کویت در جنوب خلیج فارس پایگاه ساختند اما به عراق مستقیم حمله کردند. الان به
خواست مردم و حکومت عراق و کشورهای جنوب خلیج فارس امریکا از منطقه بیرون نمیروند و ارزشهای خود را میخواهد بر منطقه حاکم کرده اما غرور قبیلهای باعث شده تا کشورهای منطقه از تسلط یکدیگر در وحشت به سر ببرند در حالی که در اشغال امریکا به سر میبرند و مدام به جهت ترس از هم در حال ضربه زدن به یکدیگر هستند.
《هر کس باید به میهن خودش علاقه داشته باشد. مگر میشود کسی از میهن خودش دور باشد؟ ناسیونالیسم به این معنا چیز خوبی است؛ اما به این معنا که چون من اهل اینجا هستم، پس بایستی علیه همهی ملتهای دیگر توطئه کنم و بدخواه آنان باشم و علیه آنان کید و مکر داشته باشم، این بد است؛ یعنی اثبات وابستگی من به اینجا جزییت من از خانوادهی عمومی و جهانی را رد کند. معمولاً این ناسیونالیستها، وقتی که گرایش ناسیونالیستی در یکجا خیلی قوی میشود، اینطوری هستند. توجه بکنید که این، آن را نقض نکند؛ یعنی در برنامهها مورد توجه باشد》
بیانات ۲۶ فروردین ۶۹
در غرب آسیا و خصوصا خلیج فارس راهبرد اصلی امریکا ایجاد تنفر در بین شمال و جنوب آن است اما علت این کار در این منطقه فقط دوری کشورها از هم نبوده و نیست امریکا سعی در جذب فرهنگی این منطقه به سمت خود دارد زیرا اینگونه مردمی که جذب فرهنگ غرب شده اند در درگیری غرب با هر جایی مردم حامی ارزشهای غربی سمت غرب را
خواهند گرفت مثلا در جنگ روسیه با ناتو در اوکراین افرادی که تمایل به ارزشهای غربی دارند آیا سمت روسیه امکان دارد که باشند؟ پاسخ مشخص و واضح است. حال در ماجرای جنگ غزه با اسرائیل هم داستان همین است
اما راه اینکه یک ملت به دور دست علاقهمند شود چیست؟ فقط جاذبه غرب منجر به جذب دولتها و مردمشان به آن نمیشود و تنفر از همسایگان هم لازم است!
《چنین پندتان میدهم: از همسایه بگریزید و به او مهر نورزید تا بتوانید به دورترین کس عشق بورزید. چرا که فراتر از عشق همسایه، عشق دورترین کس چشم به راه است. من عشق به چیزها را بالاتر از عشق به انسان میدانم》
(چنین گفت زرتشت/فردریش نیچه/کتاب اول/ص۹۰)
راهبرد امریکا در حال حاضر در این منطقه خصوصا در ایران تنفر مردم از همسایگانشان خصوصا در جنوب خلیج فارس، نفرت از دین و ایجاد علاقه به غرب است. اسرائیل برآوردش این بوده که اختلافات مذهبی منجر به اختلافات سیاسی میان شمال و جنوب خلیج فارس خواهد شد که راه حلی نخواهد داشت و برنده این جنگ اسرائیل خواهد بود
《تحلیلگر ساکن فلسطین اشغالی با در پیش گرفتن سیاست قدیمی انگلیسیها برای ایجاد تفرقه بین مذاهب اسلامی، مدعی شد: «ایران بهعنوان رهبر جهان تشیع، چیزی جز تحقیر نسبت به همه اهل سنت و بهویژه، به ویژه عربستان سعودی
ندارد، زیرا رهبران عربستان سعودی رهبران جهان اسلام سنی هستند. شیعیان بیش از ۱۴۰۰ سال است که از سنیها کینه دارند».
این تحلیلگر صهیونیست تلاش کرده خود را اسلام شناس جا بزند و برای ضدیت با تقویت روابط ایران و عربستان سعودی، دست به دامن اختلاف افکنی بین شیعه و سنی و ادبیات تفرقه افکنانه شده است.
هالپرن مدعی شد: «این دشمنی با امضای یک تکه کاغذ از بین نمیرود و ناپدید نمیشود. نمیتواند میراثی از نفرت را که به دوره محمد (پیامبر عظیم الشان اسلام) بازمی گردد، پاک کند. یکی از موضوعات اصلی در مناقشه آنها، اختلاف دیرینه بر سر این است که چه کسی باید جانشین محمد پیامبر (اسلام) شود. همچنین اختلافات عمده بر سر قرآن و حدیث مطرح است».》
(فارس/۳۰ مرداد ۱۴۰۲)
همین افراد همین حرفها را علیه اعراب به ایرانیان میزنند و جالب است در اقدامی مشابه یهود را نجات دهنده ایرانیان در برابر اعراب نشان میدهند و سعی دارند کینه ایرانی از عرب را افزایش دهند. بریتانیا سعی دارد تا از دفاع مقدس و جنگ ایران و عراق نهایت استفاده را برای اجرای سیاستهایش ببرد.
《ایران در میانه بدترین جنگ تاریخ خود بود و صدام بیمهابا بر سرشان بمب شیمیایی میریخت و اگر اسرائیلیها تاسیسات هستهای صدام را نزده بودند پروایی نداشت که بمب
اتمی هم به ایران بزند. برایتان که گفتم طارق عزیز خیلی ساده گفتهبود که اگر بمب اتمی داشتند، زودتر از اینها علیه ایران استفاده میکردند》
(کار کار انگلیسیهاست/جک استراو/ص۳۶۱و۳۶۲)
سنی ستیزی، عرب ستیزی و استفاده از جنگ ایران و عراق در جهت این هدف جزو سیاستهای بریتانیا بوده و کماکان نیز هست تا کشورهای منطقه را از یکدیگر دور و به غرب نزدیک کرده و در بحرانها مدام دولتها در فکر خارج کردن همسایگان خود از معادلات قدرت باشند و انرژی و منابع زیادی در این مسیر از میان برود.
《ایرانیها به حق همیشه صدام را منفور میداشتند و جنایات بشری او را هیچگاه فراموش نکردند: به خاطر رفتار غیرانسانی او با شیعیان عراق، ضربهای که جنگ به اقتصاد ایران زد و نیز به خاطر رهبری جهان عرب علیه این کشور》
(کار کار انگلیسیهاست/جک استراو/ص۲۷۶و۲۷۷)
جنگ ایران و عراق یک نقطه صفر در تاریخ ایران و کل منطقه بود که بسیار بر روی روابط ایران با اعراب اثر مخربی گذاشت اما به مرور این اثر در حال کم شدن است!
《همان طوری که بعضی بیماریها مغز بیماران را آشفته میسازد و خاطرات گذشته آنها را میشوید و پاک میکند در طول حیات ملتها نیز دورانهایی پیش میآید که خشونتها
و انقلابها همان آثاری را به بار بیاورد که بحران بیماریها در انسانها ایجاد میکند؛ یعنی نفرت نسبت به گذشته از وجدان انسانها محسوب میشود آنگاه از خاکستر جنگهای داخلی ملتی با نیروی تازه نفسی برپا میخیزد》
(قرارداداجتماعی/کتاب۲/فصل۸)
《با آغاز جنگ ایران توانست اتحادی بیمانند را در کشور خودش به دست آورد و همه را زیر نام جمهوری اسلامی گرد آورد و در این میانه حتی نیروهای انقلابی که چندان مذهبی هم نبودند به دفاع از مملکت برخاستند…زمانی که جنگ به پایان رسید روایت و گفتمان شهادت کشتههای کربلا و آن هزاران شهید ایرانی جنگ با عراق چنان در هم تنیده بود که یک تنه تناور از باور شیعه و هویت ایرانی شکل داد و قوام بخشید》
(کار کار انگلیسیهاست/جک استراو/ص۲۱۳)
همین غرب که ایرانیها و اعراب را به جان هم انداخته و سعی در نفرت پراکنی دارند در اقدامی جالبتر از قبل این منطقه را فاقد صلاحیت تمدنی و ثبات لازم جهت داشتن سلاح اتمی میدانند! باید به مقامات و مردم غرب آسیا گفت با ادامه این باور که نسبت به قدرت و ثروت یکدیگر احساس خطر یا حسادت میکنید قرن ۲۱م را از دست خواهید داد
《آنها نمیخواهند که یک رقابت منطقهای برای هستهای شدن در خاورمیانه ایجاد شود و برای همین هم برایشان
اولویت دارد که مذاکرات هستهای به سرانجام برسد. اگر ایران هسته ای شود، مصر، عربستان، عراق و ترکیه هم خواهند خواست هسته ای شوند》
(ایران و ژئوپلتیک جدید جهان/محمود سریعالقلم)
از مطالب قبل میتوان فهمید که چرا امریکا در دستوری عجیب به گماشتگانش درکل غرب آسیا دستور ترویج ناسیونالیسم قرن ۱۹م و نفرت پراکنی علیه همسایگان و تاکید بر روی منافع قومی و قبیلگی را صادر کرده است.
《محمود سریعالقلم: به دلایل بسیار مهم تاریخی، ما ایرانی ها اهل share کردن نیستیم. امور تابع فرد است. اگر اعتقاد تغییر در حاکمیت باشد و فرهنگ عمومی نیز استقبال بکند، بین 5 تا 10 سال این فرهنگ قابل تغییر است. ما در خیلی از مسائل از جمله در ثروت ، قدرت، مدیریت، و نظارت مایل به share کردن نیستیم.در کشورهای توسعه یافته، که شما به آن اشاره کردید، یک غلظت مناسبی از ناسیونالیسم برجسته شده است؛ یعنی تعهد به این که کشور باید ثروتمند شود. بنابراین با تقویت سیستم share در این کشورها مواجهایم. در برزیل نه 100 سال پیش که تا 30 پیش همچنین، در مکزیک، آرژانتین، و شیلی نظامیان حاکم بودند. اما در همین 4 کشور، کلیسا، بخش خصوصی، اتحادیههای کارگری، نظامیان، احزاب چپ، همه باهم بر روی ثروتمند شدن کشور و ایجاد نهادهای دمکراتیک انتخاباتی به نتیجه مشترک رسیدند.》
البته باید این را گفت که این طرحهای امریکایی مبنی بر
همسایه ستیزی، ناسیونالیسم قرن ۱۹م و تکنوکراسی یا اشتغال فارغ التحصیلان دانشگاههای امریکا در پستهای مهم دولتی در منطقه تا اینجای کار شکست خورده است. شاهزاده محمد با دقت زیاد سعی دارد تا وارد مسیر ناسیونالیسم عرب و سکولاریسم نشود و بر روی دهه ۷۰م و نوستالژی آن دوران سرمایهگذاری کرده و سعی دارد در جنگ بزرگ شرق و غرب اهرم پادشاهی در برابر جمهوری را به خوبی مورد استفاده قرار دهد
《بن سلمان در مصاحبه با روزنامهنگاران غربی میگفت نمیخواهد وضعیت جدیدی ایجاد کند، بلکه فقط میخواهد به دوران قبل از ۱۹۷۹ برگردد. از جمله به توماس فریدمن ستوننویس نیویورک تایمز میگفت: نروید بنویسید ما میخواهیم تفسیر جدیدی از اسلام بدهیم، ما فقط میخواهیم به اسلام اصیل برگردیم. منظور او از اسلام اصیل تبعیت از سیره پیامبر اکرم و روشهای حکومتی عربستان قبل از سال ۱۹۷۹ بود. چند ماه بعد در مصاحبه دیگری با مجله شصت دقیقه گفت این عربستان واقعی نیست که دارید میبینید. ما مثل سایر کشورهای حوزه خلیج فارس در قدیم زندگی عادی داشتیم. زنان رانندگی میکردند، سالن سینما داشتیم، زنان همه جا کار میکردند ما هم مثل تمام دنیا در حال توسعه بودیم تا اینکه حوادث ۱۹۷۹ رخ داد》
(محمدبنسلمان/بن هوبارد/ص۲۱۶)
شاهزاده محمد با دقت زیادی مطابق تغییرات نسلی اقدام به
اصلاحات کرده و به شدت مراقب است اقداماتی که منجر به سکولار شدن و یا مشروطه شدن پادشاهی بشود را انجام ندهد
《محمد برای حمایت دینی، تا حدود زیادی روی یکی از متفکران مذهبی و وزیر قوه قضاییه کشور به نام محمد العیسی حساب میکرد. این شیخ در دوران حکومت ملک عبدالله برخاسته و با صدور بیانیههای شدیداللحن اما سنجیده علیه وهابیت، توجه بسیاری را به خود جلب کردهبود. در واقع محمد ایدههای همین فرد را درباره نقش وقایع سال ۱۹۷۹ در راندن عربستان سعودی به دایره سنتگرایی یاد گرفتهبود و در بحثهای علنی و خصوصی آنها را بازگو میکرد.》
(خون و نفت/بردلی هوپ/ص۲۳۲)
هدفگذاری تمدنی عربستان دقیق و مطابق با نوستالژی جمعی غرب آسیاست یعنی دهه ۷۰ میلادی و دوران خوشی که آرزوی همه منطقه هست
《محمد بن سلمان: اگر به اواخر دهه هفتاد نگاه کنید، تولید ناخالص داخلی عربستان سعودی بزرگتر از کره جنوبی بود، و اکنون فکر میکنم کره جنوبی در رتبه دهم یا یازدهم جهان قرار دارد، و در سال ۲۰۱۶ ما در رتبه بیستم بودیم و این شرمآور است. در سال ۱۹۸۰ ما از نظر تولید ناخالص داخلی شماره ۱۲ بودیم و در سال ۲۰۱۶ ما رتبه بیست شدیم؛ بنابراین ما فکر میکنیم اگر عربستان سعودی سطح خود را از آن زمان
حفظ کرده بود، ما در میان هفتکشور برتر از نظر تولید ناخالص داخلی در جهان بودیم و من تلاش میکنم عربستان سعودی را به مسیر خود بازگردانم》
البته بزرگترین خطری که امنیت عربستان را در ادامه قرن حاضر تهدید میکند چند دهها هزار دانشجوی عربستان در غرب است که به این کشور بازخواهند گشت و میتوانند به منطقه هم حتی ضربه بزنند. در کنار آن این ذهنیت که تک همسری اقدام خوبی برای پادشاه است هم منجر به فجایع در بلند مدت خواهد شد. افریقای مسیحی و شبهه قاره دو خطر بزرگ برای جنوب خلیج فارس هستند که لازمه مقابله با آن تقویت امنیت بومی منطقه در دوران پس از صهیونیسم و پس از امریکا خواهد بود که یمن و مصر جزو کلیدی این پلن هستند.
ناسیونالیسم و غرب آسیا در قرن ۲۱م:
آنچه باعث ثبات در منطقه ما بوده و همین طور مانع نفوذ و کنترل بیگانه گردیده مفهوم رهبری است چیزی که غرب به شدت از آن نفرت داشته و تا جای ممکن سعی در نابودی آن داشته است و به شکل زیر علیه آن تبلیغ میکند
《آنچه که در مقام مقایسه، در خاورمیانه هنوز شکل نگرفته است: لیبی یعنی قذافی، عراق یعنی صدام و مصر یعنی سیسی. فاصلۀ میان سیاست-سیستم با سیاست-فرد، فاصله
ای کهکشانی است. هزاران نفر نویسنده، فیلسوف، خبرنگار و فعال اجتماعی لازم است تا جامعه ای را از فرد به سیستم سوق دهند. وقتی ژان ژاک روسو کتاب «قرارداد اجتماعی» را در سال 1762 نوشت، مامورانِ پادشاه فرانسه سراغ او آمدند که به چه جراتی او گفته مسئولیت حکومت، اجرای مصلحتِ عامه است و نه سلایق و منافع پادشاه. او مجبور شد به اطراف ژنو فرار کند و با نام مستعار زندگی کند. کتاب روسو طی دو دهه به دهها زبان اروپایی ترجمه شد و ذهن ها را متوجۀ حرکت از فرد به سیستم کرد و قاعدهمندی در حکمرانی را به تدریج تثبیت نمود. عراق، مصر یا لیبی کدام سنت «سیستم» را دارند که بتوان از آنها انتظار حکمرانی سیستمی را داشت تا طارق عزیز تحصیل کرده و توانا بتواند در خدمت یک سیستم و شکوفایی سیستم باشد و نه تمایلات و فراز و نشیب های روانی صدام؟》
(هانس گِنشر : وزیرِ خارجه ای نمونه)
غرب جهت حفظ وحدت خود همواره نیاز داشته و دارد تا بتواند بگوید از موجودیت خود در برابر جهان غیر متمدن و مستبد یا غیر آزاد حفاظت میکند و غرب آسیا همواره برای غرب یک خطر نه فقط نظامی بلکه ایدئولوژیک هم بوده است و رهبر این منطقه همواره ایرانیها بودهاند. این مسئله از زمان هخامنشیان آغاز شده اما غرب سعی دارد به ایرانیان با دروغ و تحریف تاریخ بگوید این بحران از سال ۵۷ و انقلاب اسلامی ایجاد شده و غرب با ایران مشکلی ندارد. مطلب بالا برای کمک به ایران نیست بلکه جهت تغییر هویت آن و ایجاد بیثباتی در
آن گفته شده است
《در زمان امپراتوری آن و بالا گرفتن نزاع آن با اسپارت بود که ایران در نظر یونانیان بیش از پیش به صورت خصم درآمد. آنان کشمکشهای داخلی را ناشی از تهدیدهای خارجی میدانستند. یونان در پی جنگهای پلوپونزی و همچنین کشمکشهای سلطهجویانه که مشخصه بیشتر دوران سده چهارم بود از هم گسسته شد. لذا دستیابی به وحدت سیاسی تنها با تحقق شعار آزادی یونان از یوغ آسیا حاصل میآمد. این شعار را ابتدا اسپارتها به نفع خود سر دادند و آنگاه فیلیپ و اسکندر مقدونی در پی تحقق آن برآمدند. به همین صورت تصویر خصمانه ایران تا پایان امپراتوری در سال ۳۳۰ق.م همچنان پررنگ ماند و جنگهای پارسی علت عمدهای شد که وحدت و تمدن یونان و برتری جویی آنان بر پارسیان بربر و خودکامه بر آن استوار شد. رومیان که خود را میراثدار یونانیان و مقدونیان میدانستند و گمان میکردند که برای دفاع از غرب در برابر استبداد شرقی سلاح برگرفتهاند این مضمون جنگهای پارسی را گرفتند و آن را همچون ابزاری تبلیغاتی برای توجیه حملات خود به کار بردند》
(ایرانیان باستان/ماریا بروسیوس/ص۱۱۰و۱۱۱)
در غرب آسیا اما پیش از قرن ۱۹م چیزی با عنوان نژاد پرستی و ناسیونالیسم وجود نداشته است و میهن و سرزمین و خاک و …همه و همه در شاه و مرجعیت مذهبی تعریف میشد. به متن زیر توجه کنید
《به عقیده او سلطنت و نبوت دو نگیناند که در یک خاتماند. امامت و امارت تواماند که به یک شکم زادهاند. پس بدان که گفته پیغمبر و سلطان یکی است. و شک نیست که سلطان عادل را اطاعت فرض است چه او ظل الله فیالارض است. همچنین وزارت تالی ولایت است و ولایت فوق مراتب بشریت. فرمانروا حق اجتهاد هم دارد. اجتهاد سلطان خرد است و عقل اوست که مدرک حسن و قبح اشیا است. دلیل اجتهاد وی آشکار است چه فرمانروا همواره در قوای نفسانی و احوال جسد خود اندیشه کند صلاح و فساد هر یک را بنگرد که از چیست و نقصانش از چه راه است پرورش و اصلاح هر یک را به کدام نوع از دانش توان کرد، صحت و فساد لشکر و رعیت و مملکت را بدان سان کند. به این دلایل حکمران را حق تصرف و اجتهاد است و حال آنکه از مجتهدان دینی حکمرانی برنیاید》
(تحفهالناصریه/حاج محمد حسین نصرالله دماوندی/افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشرنشده دوران قاجار/فریدون آدمیت/ص۱۳)
ذهنیت همواره این بوده که ما با دو چیز متفاوت روبرو هستیم یعنی میهن و دین در حالی که ایران همواره تا قبل از قرن ۱۹م یک مفهوم مذهبی بوده و شاه نیز همانند مرجعیت دینی تعریف میشده که چون قدرت نظامی و دینی در یک فرد همانند امامان امکان تجمیع نداشت این دو نهاد تا ظهور امام غایب از هم جدا شدند. میهن و وطن پرستی همه و همه
خلاصه میشد در سرزمین در کنترل شاه که دین خدا را در آن به اجرا میگذاشت
《مجتهدین و سلاطین هر دو یک منصب را میدارند که همان منصب امامت است که به طریق نیابت از امام منتقل به ایشان گردیدهاست و مشتمل بر دو رکن است: که یکی علم به اوضاع رسولی است که آن را دین گویند و دیگری اقامه نمودن همان اوضاع است در ضمن نظام دادن عالم که آن را ملک و سلطنت گویند؛ و همین دو رکن است که آنها را سیف و قلم گویند یا سیف و علم نامیدهاند و هر دو رکن در امام جمع بوده است. و حکما این قسم از ریاست را که همه ارکان آن در یک شخص جمع باشد به اسم ریاست حکمت نامیدهاند و باید در هر شخصی که نایب اوست، ایضا هر دو رکن جمع باشد؛ لکن چون علما و مجتهدین به جهت معارضه نمودن سلاطین با آنها و منجر شدن امر معارضه به فتنه و هرج و مرج دست از سلطنت و رکن سیفی کشیدهاند و سلاطین ایضا به جهت میل نمودن ایشان در اول الامر از سلطنت به امور پست و به سلطنت دنیویه محضه که همان نظام دادن امر عالم فقط است دست از تحصیل نمودن علم دین و معرفت اوضاع رسولی کشیدند و اکتفا به علم نظام به تنهایی نمودند لاجرم امر نیابت در مابین علما و سلاطین منقسم گردید و مجتهدین و علما حامل یک رکن آن که علم و دین و معرفت به اوضاع رسولی است شدند و سلاطین متکفل یک رکن دیگر آن که اقامه و ترویج آن است گردیدند》
(شرایط سلطنت/مکتوبات وبیانات سیاسی و اجتماعی علمای
شیعه/سید جعفر کشفی/جلد ۱/ص۱۳۴)
چه شاه ساسانی چه شاه صفوی هر دو ریشه خود را به جایی میرساندند که به اولیای دین میرسیدند و میهن قلمرویی بود که شاه در اختیار داشت و خدا این قلمرو را به آن شاه که از نسل اولیای الهی بود و شریعت آن را با کمک مراجع به اجرا میگذاشت اعطا کرده بود. این دو نهاد هیچگاه یکی نشدند
《صاحب اوضاع کلی و موسس و مبلغ احکام الهی رسول است که او را شارع گویند، و شرایع او را ناموس الهی خوانند. خلافت رسول خدا با امام است که هم مقوم احکام و شرایع باشد و هم اینکه ریاست عامه را دارد. امامت ذاتا دو جنبه دارد: یکی مجرد علم به احکام رسالت که آنرا دین نامند. دیگر نظام دادن عالم که آنرا ملک و سلطنت گفتهاند. البته امام جامع هر دو جنبه است. اما علما و مجتهدین به جهت عدم اجتماع شرایط و مقتضیات آن این دو جنبه را ندارند. از این رو علم به احکام رسالت منقسم میشود از امر نظام دادن عالم. بدین معنی که علما متکفل شعبه دین هستند، و فرمانروایان متکفل امور ملک و مصلحت عام اقتضا دارد که آن دو مقام از هم سوا باشند البته معاونت و موافقت آن دو قوه سبب میگردد که امر ملک و دین و معاد و معاش در کلیه بیوهن و اختلال به مرتبه کمال برسد. و ملت مغبوط و محسود سایر امم باشدچنانچه در عهد صفویان این پیوستگی بین دین و دولت تحقق یافت》
(حقوق دول یا تحفه خاقانیه/محمد رفیع طباطبایی نظام
العلمای تبریزی/ایدئولوژی نهضت مشروطیت/فریدون آدمیت/ص۱۹۷)
دقیقا همین متون و همین استدلال را در زمان ساسانی و قبل از اسلام میآوردند و میگفتند ریشه شاه و مرجعیت دینی یکی است و اولی نظامی و دومی عالم به مذهب بوده و هست و هیچگاه این دو یکی نمیشوند و هیچگاه از هم جدا نخواهند شد
《مروج الذهب مسعودی: پسرم بدان دین و سلطنت همچون خواهر و برادری هستند که محتاج یکدیگرند چون دین بنیان سلطنت است و سلطنت نگهبان دین. بنایی که بنیان ندارد فرو میریزد و آنچه نگهبان ندارد از دست میرود.
اندرزنامه اردشیر اول: بدانید که پادشاهی و دین دو برادر همزادند و هر یک تنها به پشتوانه دیگری نیرومند است؛ زیرا دین بنیان پادشاهی است و پادشاهی نگهبان دین. پادشاهی نمیتواند بدون بنیان دوام بیاورد و دین را هم از نگهبان چاره نیست چون آنچه نگهبان ندارد از دست میرود و آنچه بنیان ندارد فرو میریزد》
(امپراتوریهای بیزانس و ساسانی/انگلبرت وینتر/ص۲۳۰)
“انتشار نظرات کارشناسان به منظور تائید و یا عدم تائید آن ها از سوی دیپلماسی پلاس نیست.”