راهبرد؛ محمد، بزرگترین پسر سلمان بن عبدالعزیز در حالی سکان قدرت در پادشاهی سعودی را در اختیار دارد که به گفته بسیاری از تحلیلگران، معمار توسعه داخلی و سیاست خارجی جدید ریاض پس از کنار زدن برادران الشمری از اریکه قدرت است.
با به قدرت رسیدن ولیعهد جوان سعودی در ژوئن 2017 میلادی و کنار رفتن محمد بن نایف، گمانهزنیها در زمینه کودتای سیاسی در عربستان با هدف افزایش نفوذ آمریکاییها در ریاض و آغاز پروژه عادی سازی روابط میان عربستان و رژیم صهیونیستی قوت گرفت. در این دوران محمد بن سلمان پس از گسترش اتحاد راهبردی با دولت ترامپ، سیاست رئالیسم تهاجمی را در منطقه غرب آسیا دنبال کرد.
جنگ یمن، تداوم اشغال نظامی بحرین، حمایت از جریان ضد انقلاب در منطقه غرب آسیا- شمال آفریقا، همکاری با سنتکام برای هدف قرار دادن مقاومت، بحران دیپلماتیک با ترکیه و چراغ سبز به امارات و بحرین برای عادیسازی روابط با تلآویو تنها گوشهای از سیاست تهاجمی شخص ولیعهد بود.
با شکست نئوکانها در انتخابات نوامبر 2020 و قدرتگیری کابینه جو بایدن، نه تنها بسیاری از قراردادهای اقتصادی- نظامی میان ریاض و واشنگتن به حالت تعلیق درآمد؛ بلکه بن سلمان تصمیم گرفت با اتخاذ سیاست «موازنه مثبت» مبتنی بر نظم شبکهای، به سمت انجماد تنش با «دشمنان دیروز» و مدیریت روابط با متحدان راهبردی حرکت کند.
این سیاست در عرصه فرامنطقهای به نزدیکی بیشاز پیش عربستان به چین، روسیه و هند در برابر کشورهای حوزه یوروآتلانتیک منجر شد. مهمترین نمود این راهبرد جدید سفر شی جین پینگ، رئیس جمهور چین به ریاض و همکاری سعودیها با مسکو در قالب «اوپک پلاس» ارزیابی میشود.
در سیاست منطقهای، سعودیها با تبدیل الگوی روابط جنگ سرد به صلح سرد از شدت تنشها با محور اخوانی و مقاومت کاستند تا به این وسیله بتوانند از شدت رقابتهای ژئوپلیتیکی بکاهند و بر روی توسعه اقتصادی و پروژههای بلندپروازانه سند چشم انداز 2030 متمرکز شوند.
نشست العلاء، سفرهای متقابل رهبران سعودی و ترکیه و توافق پکن زمینه لازم را برای بازتعریف سیاست خارجی سعودی در غرب آسیا فراهم کرده است. برای فهم راهبرد جدیدی بن سلمان در منطقه دو دیدگاه متفاوت وجود دارد؛
در دیدگاه نخست، ولیعهد سعودی پس از شکست راهحلهای نظامی- امنیتی برای ایجاد، حفظ و توسعه پایگاه نفوذ در زیرساختار منطقه و شمال آفریقا؛ با چراغ سبز آمریکا، سیاست گسترش همکاریهای سیاسی- اقتصادی را برگزیده است تا به این وسیله آنچه را که در میدان نبرد به دست نیاورده است، به وسیله جادوی طلا محقق کند.
به عنوان نمونه، برخی کارشناسان بر این عقیدهاند دلیل اصلی عادیسازی روابط سعودی با دمشق و کمک به از بین رفتن وضعیت تعلیق این کشور در اتحادیه عرب، سوء استفاده از نیاز حیاتی سوریه به منابع مالی برای بازسازی زیرساختها و بازیابی جایگاه این کشور در سازمانهای منطقهای و بینالمللی است.
به عبارت دیگر سعودیها ترجیح میدهند به جای بیتوجهی به دولت قانونی سوریه یا تداوم سیاست شکستخورده حمایت از معارضان مسلح؛ بهبود روابط با بشار اسد را دنبال کند تا به این وسیله بتوانند زمینه دور شدن تدریجی سوریها را از محور مقاومت فراهم کنند.
در سوی مقابل، سیاست تنشزدایی سعودیها نتیجه توان بازدارندگی مقاومت و نظم در حال تغییر بینالمللی تعبیر میشود. طبق این استدلال، سعودیها پس از مشاهده پوشالی بودن تضمینهای امنیتی آمریکا و شکست سیاستهایشان در سوریه، یمن، لبنان و عراق تصمیم گرفتند با دنبال کردن پنج دور مذاکرات امنیتی بغداد و درنهایت صلح پکن، دست دوستی به سمت تهران دراز کنند.
پس از انعقاد این توافق تاریخی، جنگ یمن وارد وضعیت آتشبس و تبادل اسیران میان دولت نجات ملی یمن و ائتلاف سعودی شد. همچنین با سفر دو مقام ایرانی به بیروت، مقدمات سیاسی برای ازسرگیری گفت و گوهای سیاسی میان احزاب و جریانهای مختلف سیاسی در لبنان فراهم شد.
این گفت و گوها میتواند زمینه تشکیل دولت وحدت ملی را در «عروس خاورمیانه» فراهم کند. دیگر نمود نزدیکی تهران و ریاض را میتوان در جریان خروج دیپلماتها و شهروندان ایرانی از سودان بحران زده و استقبال شایسته از ایرانیان دانست.
در تقابل دوگانه واقعگرایی و آرمانگرایی برای تحلیل سیاست خارجی جدید سعودی به نظر میآید مسیر سومی نیز وجود دارد. برای حکام ریاض نیز به مانند سایر رهبران جهان حفظ حداکثری منافع ملی دارای اصالت است. بیشک یکی از اهداف ریاض برای نزدیک شدن به رقیب قدیمی خود در منطقه یعنی ایران، ایجاد فرصتها و فضاهای جدید برای افزایش نقش آفرینی در منطقه غرب آسیاست.
با وجود این، صلح پکن فرصتهای متقابلی برای ایران با هدف بازتعریف روابط با بحرین، اردن و مصر فراهم کرده است. به عبارت دیگر، برای فهم بهبود روابط میان ایران و پادشاهی سعودی باید از تحلیلهای رادیکال خودداری و با نگاهی مبتنی بر واقعیت تحولات جدید منطقه را تحلیل کرد.
بهره سخن
پیروز انتخابات 2024 میلادی آمریکا میتواند تأثیر جدی بر سیاستهای ولیعهد جاهطلب سعودی در منطقه غرب آسیا برجای بگذارد. کارشناسان معتقدند، اگر بار دیگر دونالد ترامپ موفق به پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری شود، آنگاه ممکن است بار دیگر رهبران سعودی گسترش رابط دوجانبه با واشنگتن، پیگیری پیمان صلح ابراهیم و اتخاذ سیاست تهاجمی در قبال ایران و ترکیه را در دستور قرار دهند.
برای مقابله با نتیجه منفی این سناریوی احتمالی لازم است تهران پیوند اقتصادی- امنیتی با سعودی را با هدف افزایش وابستگی متقابل دنبال کند. روی دیگر سکه، پیروزی مجدد دموکراتها در انتخابات 2024 میلادی و تداوم سیاست تنش زدایی در هسته مرکزی سیاست خارجی عربستان است.
اگر این مهم تحقق یابد، آنگاه سعودی ترجیح خواهد داد همچنان در مدار موازنه مثبت به بازیگری بپردازد؛ مگر آنکه واشنگتن امتیاز قابل توجهی همچون حق غنیسازی اورانیوم یا اجرای توافق نظامی برای جلب نظر ولیعهد جوان را با هدف به حرکت درآوردن قطار عادیسازی روابط میان کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی اعطا کند.