نویسنده :دکتر محمدرضا بیگدلی
منطق رئالیستی روابط بینالملل حکم میکند که طرفین هر توافقی نسبت به تعهدات طرف مقابل با شک و تردید بنگرند. چنانکه در سال ۱۹۳۸ طی توافقنامه مونیخ کشورهای بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و آلمان توافق کردند که نواحی آلمانی نشین سودت در کشور چکسلوواکی، ضمیمه خاک آلمان نازی گردد. در مقابل هیتلر نیز ضمانت داده بود که هیچ خواسته دیگری نداشته باشد. نخستوزیر بریتانیا چمبرلین بر این باور بود که سیاست تسلیم و مصالحه در برابر هیتلر اثر بخش خواهد بود و از شروع جنگی دوباره در اروپا جلوگیری میشود. اما در نهایت آلمان به نواحی سودت اکتفا نکرده و ابتدا تمام جمهوری چک و سپس اسلواکی را تحت حکومتهای دست نشانده آلمان درآورد و به این ترتیب اقدامات توسعه طلبانه هیتلر باعث شکست سیاست بریتانیا و رویکرد مسالمت جویانه چمبرلین شد. تاریخ روابط بینالملل مملو از عهدشکنی است. نمونه دیگر آن حمله ارتش بعث عراق تنها چهار روز پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی است که منجر به پیشروی 30 کیلومتری ارتش عراق به خاک ایران گردید.خروج دولت ترامپ از توافق هستهای نیز از جمله نمونههای ملموسی محسوب میشود که شک و تردید در خصوص هر توافقی را توجیه مینماید. این در حالی است که در روزهای اخیر زمزمههایی نسبت به هموار شدن مسیر توافق هستهای و در نهایت احیای برجام به گوش میرسد. با این حال طرف ایرانی با دو ابهام بنیادین مواجه است.: نخست کارکرد تجاری-اقتصادی برجام در عمل و دوم آینده و استمرار توافق هستهای.
کارکرد تجاری-اقتصادی برجام
اساساً یکی از انگیزههای طرف ایرانی در خصوص احیای برجام بهرهمندی از مزایای اقتصادی است که به واسطه رفع تحریمها میسر خواهد شد. اما این مهم نیز میتواند به واسطه نظام تحریمی امریکا با چالش مواجه شود. آنگونه که مطرح شده طی توافق احتمالی وین تنها تحریمهای ثانویه لغو میگردد.این در حالی است طی سالها و دهههای اخیر نظام تحریمی ایالاتمتحده علیه ایران در چهار حوزه موضوعی مختلف آنچنان پیچیده و گسترش یافته که منجر به عدم شفافیت در لغو تحریمها میشود. به عنوان مثال بانک مرکزی یک بار زمانی که دولت ترامپ تحریمهای لغو شده برجامی را بازگردادند مورد تحریم قرار گرفت و یک بار دیگر نیز بعد از حمله به آرامکو و ذیل موضوع تروریسم از سوی امریکا تحریم گردید. از سوی دیگر مواردی از جمله عدم پیوستن ایران به گروه ویژه اقدام مالی موسوم به FATF، فعالیتهای اقتصادی ایران در بازارهای جهانی و سرمایهگذاری خارجی در ایران را که یکی از مهمترین نیازهای امروز کشور است دشوار میسازد.
آینده و استمرار توافق هستهای
خروج دولت ترامپ از برجام بیش از آنکه کارکرد توافق هستهای را برای طرفین با شکست مواجه ساخت، بیاعتمادی طرف ایرانی نسبت به امریکا را نهادینهتر ساخت. این در حالی است که امروز نیز هرگونه توافقی دیگری که منجر به احیای برجام شود با چنین چالشی در آینده مواجه است. زیرا از دوران اوباما در ایالاتمتحده یک فضای دو قطبی نسبت به توافق هستهای وجود داشته و دارد. به عبارتی فضای سیاسی دو قطبی امریکا متشکل از دموکراتها و جمهوریخواهان به حامیان و مخالفان برجام تقسیم شدهاند. از همین روی قدرت گرفتن احتمالی جمهوریخواهان از طریق انتخابات میاندورهای 2022 کنگره و حتی انتخابات ریاست جمهوری 2024 میتواند آینده توافق هستهای را به مانند خروج امریکا از برجام طی سال 2018 در هالهای از ابهام فرو ببرد.
این دو ابهام بنیادین از یکسو ریشه در تجربیات ناکام تاریخی طرف ایرانی دارد و از سوی دیگر نیز در منطق رئالیستی روابط بینالملل نهفته است. منطقی که یادآور اصل ساختار آنارشیک نظام بینالملل است. به این معنی که برآیند فقدان یک قدرت فائقه جهانی باعث نوعی بیاعتمادی ذاتی در میان کشورها میگردد. به تعبیری هیچگونه تضمینی در خصوص رفتار کشورها و پایبندی آنان به تعهدات خارجی وجود ندارد. ایران نیز که خود به نحوی از انحا قربانی عهدشکنی قدرتهای بزرگ و مشخصا ایالات متحده بوده است امروز بیش از هر زمان دیگری در خصوص توافق هستهای با این دو ابهام بنیادین مواجه است. ابهاماتی که از منظر منطق رئالیستی روابط بینالملل هیچگونه ضمانتی از سوی هیچ دولتی نمیتواند موجب رفع آنها گردد. زیرا بیاعتمادی خصیصه ذاتی یک نظامبین الملل آنارشیک محسوب میشود.