حسن بهشتی پور
در واقع برای درک دقیقتر پشت ماجرا باید به اهداف جاهطلبانه هر دو رئیس جمهور که شباهتهای زیادی با هم دارند، توجه کنیم. به ویژه برای ایران محور قرهباغ بیشتر اهمیت دارد. زیرا احتمالا اردوغان دنبال همراه ساختن پوتین برای اجرای طرح پیوستگی سرزمین نخجوان به جمهوری آذربایجان از طریق خاک ارمنستان است. در مطلب پیش رو سعی شده مطالب بین سطور این دیدار مورد توجه قرار گیرد.
دو بستر و یک رویاء
در زمانی که آمریکا و اغلب کشورهای اروپایی توسط افراد متوسط اداره میشوند، رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه خود را آماده میکند تا در انتخابات سال آینده برای شش سال دیگر بر اریکه قدرت در آنکارا تکیه بزند. او از جهت طول زمامداری سه سال از پوتین که در سال ۲۰۰۰ به قدرت رسید، عقب است. اما هر دو مثل هم از مقام نخست وزیری شروع کردند و قدرت را بصورت کامل در اختیار گرفتند. و جالب آنکه پوتین نیز خود را برای انتخاب شدن مجدد در سال ۲۰۲۴ آماده میکند و با این وضعیت حکومت او تا سال ۲۰۳۰ تداوم خواهد داشت. و جالب تر آنکه هر دو در درک منافع ملی کشورشان در برابر غرب ایستادهاند، با این تفاوت که اردوغان به اصطلاح یکی به نعل میزند و یکی به میخ و پوتین، اما در سودای احیای امپراتوری روسیه، فعلا در اوکراین با آمریکا و متحدانش سر شاخ شده است.
جاهطلبی اردوغان و پوتین به آنها کمک میکند تا منافع ژئوپولیتیک مشترک را درک کنند. زیرا هر دو میدانند برای پیشبرد اهداف ماجراجویانه به نوعی مناطق حائل در مکانهایی مانند اروپای شرقی، قفقاز و آسیای مرکزی نیاز دارند. ترکیه برای اینکه به یک قدرت قابل توجه در خاورمیانه تبدیل شود در عراق و سوریه به دنبال تثبیت موقعیت از دست رفته دوران عثمانی است و در قبرس شمالی و دریای اژه به دنبال تحمیل موقعیت خود به اتحادیه اروپا است که نمیتوانند این کشور را نادیده بگیرند. بر این اساس اردوغان هیچ ابایی ندارد که در شمال آفریقا و در جنوب مدیترانه نیز با هماهنگی قطر از جریان اخوانی در غرب لیبی حمایت کند. ترکیه حتی در بالکان در بلغارستان اقلیت ترک این کشور را وسیلهای برای توسعه نفوذ قرار داده و در بوسنی، آلبانی و کوزوو و حتی مقدونیه نیز جولان میدهد. چون عضو ناتو است از سوئد و فنلاند هم میخواهد برای استفاده از رأی مثبت ترکیه در ناتو، کردهای مخالف ترکیه را تحویل دهند. اما مشکل اردوغان این است که ایفای نقش چند جانبه ژئوپولیتیک موجب میشود تا گاهی قدرتهای بزرگ تلاش کنند او را از اریکه قدرت به زیر بکشند. کاری که قرار بود در ۱۵ جولای ۲۰۱۶ اتفاق افتد که با کمک ایران این کودتا خنثی شد.
به همین دلیل باید به اردوغان یادآور شد که بازی پاندولی بین شرق و غرب برای ترکیه به همان اندازه که منفعت دارد، آسیب زننده است. به عنوان نمونه اردوغان در سوچی دنبال متقاعد کردن پوتین برای باز کردن راه نخجوان به خاک اصلی آذربایجان از طریق خاک ارمنستان هم بود. زیرا برای نقشآفرینی نوعثمانیگری در کنار حمایت از جریانهای پانترکیستی و در نهایت گرایشهای اخوانی در بین کشورهای اسلامی، اردوغان محدودیتی برای خود قائل نیست. برای درک دقیق رفتار اردوغان در افراط و تفریط موضعگیریهایش باید منطق تاریخی و جغرافیایی خاص ترکیه را درک کرد. اردوغان، مانند اوزال، به جای تاکید بر ارتش، بر قدرت نرم ارتباطات فرهنگی و اقتصادی برای بازآفرینی به شیوهای دلپذیر در داخل کشور و ساختن معجونی از سیاست ترکیبی امپراتوری عثمانی، پانترکیسم و اخوانگرایی از شمال آفریقا تا فلات ایران و آسیای مرکزی و قفقاز را دنبال میکند.
اردوغان اکنون با توجه به درگیر شدن روسیه در اوکراین میخواهد با روسیه همکاری داشته باشد و از این مسیر امتیاز بیشتری از اروپا و آمریکا بدست آورد. همچنانکه انتظار دارد پوتین را برای همسو شدن با سیاستهای بلندپروازانه خود در قفقاز همراه کند. اما پوتین سیاستمدارتر از آن است که به همین راحتی اجازه دهد مرز تاریخی بین ایران و ارمنستان قطع شود. از آن طرف ترکیه از طریق اتصال نخجوان به آذربایجان و خزر و آسیای مرکزی، میخواهد پروژه همکاریهای شرقی غربی را جایگزین همکاریهای شمال–جنوب کند که در حال حاضر روسیه بیش از هر زمان دیگر در دوران تحریمهای غرب به اهمیت این خط همکاری واقف شده است.
بنابراین، پوتین که خود در قفقاز با تسلط بر اوستیای جنوبی و آبخازیا در عمل از سال ۲۰۰۸ عقبه استراتژیک خود را در قفقاز جنوبی مستحکم کرد و توانست با اشغال شبه جزیره استراتژیک کریمه در سال ۲۰۱۴ موقعیت خود را در شمال دریای سیاه مستحکم کند؛ اکنون در سودای تسلط بر نوار جنوبی در خاک اوکراین و برقراری ارتباط زمینی روسیه به کریمه است. در چنین شرایطی ترکیه در موقعیتی نیست که موفقیت روسیه را در این مسیر تضمین کند و بنابراین تئوری مبادلات سرزمینی و به رسمیت شناختن منافع ژئوپولیتیک در قفقاز و دریای سیاه بین ترکیه و روسیه منطبق با واقعیتهای منطقه نیست.
بازی پر خطر در مناطق ژئوپولیتیک که مملو از پیچیدگیهای ناامید کننده برای هر دو طرف است، هزینهساز به نظر میرسد. در واقع، مشخص نیست که ترکیه حتی ظرفیت سیاسی و نظامی برای رسیدن به اهداف توسعهطلبانهاش را داشته باشد. در قفقاز و آسیای مرکزی، ترکیه خواستار نفوذ بر اساس ایجاد پیوستگی سرزمینی و زبانی است. با این حال، پوتین با او همراه نیست، زیرا روسیه همچنان به اعمال نفوذ قابل توجه خود در کشورهای قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی ادامه میدهد و حاضر نیست اجازه دهد ترکیه به آنچه میخواهد برسد.
ضمن آنکه جنوب شرق ترکیه از نظر جمعیتی تحت تسلط کردها است که با مناطق وسیع کردنشین در سوریه، عراق و ایران همسایه هستند. مداخله ترکیه در ادلب سوریه به طور بالقوه کردهای آنجا را آزاد میکند تا به کردهای رادیکال در ترکیه بپیوندند و این برای ترکیه بسیار خطرناک است. یعنی ترکیه وقتی خود درگیر جداییطلبان کرد است نباید به موضوع جداییطلبی در سوریه و یا مداخله در دعوای جمهوری آذربایجان و ارمنستان دامن بزند. همچنانکه مشکلات اقلیم کردستان عراق، ترکیه را مجبور به دنبال کردن یک سیاست مهار پرهزینه در شمال کردستان عراق کرده است. ضمن آنکه این امر اهرم ترکیه را در سایر مناطق تضعیف کرده است.
ترکیه اکنون بر سر دو راهی همکاری با ایران و روسیه یا وارد شدن در بازی آذربایجان- اسرائیل قرار گرفته است. اگر ترکیه میخواهد موقعیت خود را درخاورمیانه و جهان اسلام تثبیت کند -تا مشکل خود را با اتحادیه اروپا بهتر بتواند حل کند- راهش درگیر شدن با ایران و روسیه نیست. باید گفت سیاست وسط لحاف خوابیدن همیشه جواب نمیدهد. به نظر میرسد زمان انتخاب مسیر صحیح برای اردوغان فرا رسیده است.