اخیراً جو بایدن در نخستین سفر خود به منطقه غرب آسیا راهی تلآویو و جده شد تا بتواند در میان «متحدان سنتی» خود راهی برای برون رفت از چالشهای داخلی-خارجی دولت آمریکا بیابد. این سفر در حالی صورت گرفت که پس از دههها واشنگتن برای مقابله با چین، سیاست خاورمیانهای خود را تغییر داده و به دنبال خروج نظامی از منطقه غرب آسیا است.
در چنین شرایط اعراب منطقه بویژه شیخ نشینهای حاشیه خلیج فارس با مشاهده خلأ ناشی از خروج قدرتی بزرگ از نظم امنیتی منطقه به دنبال تجدید نظر در روابط با کاخ سفید و حرکت به سمت قدرتهای نوظهور و منطقهای همچون چین، روسیه و ترکیه هستند. با آنکه طی دو دهه اخیر به واسطه تبلیغات آمریکا و رژیم صهیونسیتی، «ایران انقلابی» به عنوان تهدید شماره یک جهان عرب معرفی شده بود اما فرآیند گذار در نظم بینالمللی و منطقهای، دولتهای عربی را متقاعد کرد که سیاست نزاع با ایران را کنار گذاشته و به دنبال بهبود روابط با تهران باشند.
در نظم سیال یک-چند قطبی کشورهای عرب خاورمیانه ترجیه میدهند که به اتخاذ سیاست «موازنه مثبت» با تمام قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای روابط نزدیک برقرار کرده و از این طریق به تأمین حداکثری منافع و امنیت خود بپردازند. در ادامه این یادداشت سعی خواهیم کرد تا دلایل تمایل جهان عرب برای بهبود روابط با ایران و خلق موازنه جدید در منطقه غرب آسیا را واکاوی و بررسی کنیم.
فروپاشی نظم تک قطبی
پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸ آمریکا دیگر به عنوان هژمون بلامنازع جهان مطرح نبود. چین پسامائو توانست تحت رهبری دنگ شیائو پینگ به تدریج از اویل دهه ۱۹۷۰ میلادی درهای اقتصاد خود به روی دنیا را باز کند و از فرآیند جهانی شدن نهایت استفاده را برای افزایش جایگاه ملی خود ببرد. حزب کمونیست چین با بازتعریف سیاستهای این کشور در حوزه سیاسی و اقتصادی زمینه حرکت این کشور به سوی توسعه پایدار را فراهم آورد و با آغاز قرن بیست و یکم به عنوان جدی ترین رقیب آمریکا در حوزه اقتصادی مطرح شد.
در سوی مقابل روسیه که تجربه فروپاشی تراژیک اتحاد جماهیر شوروی را حافظه تاریخی خود داشت خیلی زود روند اصلاحات یلتسین را کنار گذاشت و با راهبردهای حلقه نئو اوراسیانیستها به دنبال احیا عمق راهبردی مسکو در منطقه خاورمیانه و بالکان رفت. حضور نظامی-امنیتی مسکو در منازعات گرجستان، سوریه، لیبی و اوکراین نشان دهنده عزم این کشور برای احیا «امپراتوری روسی» در محیط پیرامونی خود است.
ظهور این دو قدرت بزرگ خبر از پایان دوران تک قطبی و آغاز دوره یک-چند قطبی سیال در سطح نظام بینالملل میدهد. در چنین شرایطی واشنگتن تصمیم گرفت تا با بازتعریف مجدد سند امنیت ملی خود تمرکز خود را نخست بر روی چین به عنوان قدرت اقتصادی آینده جهان و در وهله دوم روسیه به عنوان قدرتی نظامی-امنیتی قرار دهد.
خروج از منطقه
یکی از نخستین سیاستهای آمریکا برای تمرکز بر روی پکن و مسکو، خروج تدریجی از منطقه غرب آسیا است. خاورمیانه به دلیل بهرهمندی از منابع سرشار هیدروکربنی و قرار داشتن در مسیر اتصال شرق و غرب عالم، همواره در مرکز توجه سیاستمداران آمریکایی قرار داشته است. اما خودکفایی تدریجی آمریکا از منابع نفت منطقه سبب شد تا به تدریج زمزمه خروج واشنگتن از خاورمیانه تقویت شود.
در دوران جدید آمریکا برای تأمین منافع خود به شکل مستقیم عمل نخواهد کرد بلکه از طریق سیاست «موازنه از دور» به دنبال تأمین منافع خود در منطقه غرب است. در دوران جدید دیگر سیستم پدافندی آمریکا (پاتریوت) دیگر حافظ امنیت پادشاهیهای منطقه نخواهد بود. به عنوان مثال انصارالله یمن به عنوان یکی از بازوهای محور مقاومت به وسیله نیروی موشکی و پهپادی تأسیسات نفتی آرامکو را بدون عکس العمل جدی از سوی آمریکا هدف قرار میدهد.
«متنوعسازی» شرکا در حوزه سیاست خارجی
با خروج تدریجی آمریکا از منطقه «خاورمیانه عربی»، بویژه زیر سیستم خلیج فارس، دولتهای منطقه به سمت یافتن شرکای فرا منطقهای جدید و تعریف نظم امنیتی جدید حرکت کردند. نکته جالب توجه در این بازنگری امنیتی را میتوان حرکت دولتهای حاشیه خلیج فارس به سوی رقبای آمریکا یعنی چین و روسیه دانست. کشورهای منطقه خاورمیانه عموماً به دلیل فقدان مشروعیت داخلی و داشتن موقعیت ویژه در نظام جهانی همواره برای حفظ تاج و تخت به سراغ قدرتهای بزرگتر میروند تا از این طریق بقای نظام خود را تضمین کنند.
در دوران کنونی کشورهای منطقه ضمن حفظ این سنت به دلیل ابداع سنت جدید در روابط با قدرتهای بزرگ هستند که میتوان آن را موازنه مثبت دانست. به عنوان مثال در نظم جدید کشورهایی همچون امارات عربی متحده یا عربستان سعودی سعی میکنند ضمن حفظ روابط راهبردی با آمریکا به سراغ قدرتهای (تقریباً) همتراز همچون چین بروند تا موازنه در روابط قدرتهای بزرگ را برقرار کنند. حال کشورهای عرب خلیج فارس بعد از روسیه بدل به بزرگترین تأمین کننده نفت چین شده و روابط راهبردی با پکن تعریف کردند.
همچنین ابوظبی ضمن افزایش تعاملات خود با تلآویو به دنبال گسترش روابط اقتصادی-سیاسی با تهران نیز است تا از این طریق ضمن تأمین منافع ملی، توان بازیگری خود در تحولات منطقهای را افزایش دهد.
پیام صلح به تهران
برهمین اساس نشست «جده» برخلاف سایر جلسات اتحادیه عرب، شورای همکاری خلیج فارس یا بیانیههای مشترک با کاخ سفید، ایران را به عنوان تهدید شماره یک جهان عرب معرفی نکرد و سخن از بهبود روابط و همکاری با تهران به عنوان کشوری مسلمان با اشتراکات فرهنگی گفت. بیشک یکی از اهداف صهیونیستها در سفر بایدن منطقه ایجاد پیمان نظامی مشترک یا گسترش چتر پدافند هوایی علیه ایران بود اما موضعگیریها و بیانیههای کشورهای عربی همچون مصر، اردن، امارات و عربستان نشان داد که پایتختهای عربی نه تنها ایران را تهدیدی علیه خود نمیدانند بلکه به دنبال بازسازی و گسترش روابط با همتایان خود در تهران هستند.
در نشست ۹ کشور عربی با حضور رئیس جمهور آمریکا، بن سلمان ولیعهد جوان سعودی به جای حمله به ایران لحنی ملایمتر انتخاب کرد و سخن از استقبال این شورا برای همکاری با ایران گفت. این تحولات به آن معنا است که تغییرات شتابان در سطح نظام بینالملل موجب تغییر در جایگاه قدرتهای جهانی و منطقهای شده است.
برخلاف تصور صهیونیستها نزدیک شدن به اعراب به معنای تبدیل کردن آنها به سپر دفاعی تلآویو در برابر ایران نیست. جهان عرب به خوبی میداند که برای حفظ امنیت محیط داخلی و خارجی خود باید با تمام قدرتهای منطقهای و فرامنطقه ای وارد اتحاد شده و منافع خود را از دل رقابت میان کشورهای رقیب یا متخاصم بیابند.
بهره سخن
براساس تعاریف روابط بینالملل هنگامی که وضعیت ثبات در محیط جهانی حاکم نیست و قدرتهای منطقهای و جهانی در فضایی سیال به دنبال تثبیت جایگاه خود در نظام معطوف به آینده هستند، روند روابط میان کشورها و نظمهای منطقهای به سمت «نظم شبکهای» حرکت خواهد کرد.
در نظم شبکهای الگوی روابط میان کشورها «رقابت در عین همکاری و همکاری در عین رقابت» است. با در نظر گرفتن این مقدمات نظری اعراب منطقه به ویژه شیخنشینهای خلیج فارس در خلاء عدم حضور مستقیم آمریکا به دنبال یافتن متحدین جدی در محیط جهانی و منطقهای هستند. اعراب برای نیل به این هدف تنها به سمت چین، رژیم صهیونیستی یا ترکیه نمیروند بلکه باید روابط خود را با یکی از ستونهای امنیتی منطقه یا تهران بهبود ببخشند.
تحقق این سناریو یعنی در آینده نزدیک فشارهای منطقهای از روی ایران کاسته شده و «تهران» میتواند بدل به مرکز همکاری و تعامل با همسایگان خود از مدیترانه تا آسیای مرکزی باشد. ذکر این نکته لازم است که محور محافظهکار عربی روابط بسیار نزدیکی با واشنگتن، پکن و مسکو دارند. برهمیناساس عادی سازی روابط با این دولتها میتواند از سنگاندازی احتمالی آنها در روابط فرا منطقهای تهران کاسته و این مانعزدایی سبب جهش ایران در حوزه سیاست خارجی شود.
*محمد بیات، کارشناس مسائل خاورمیانه