سهشنبه سیام فروردینماه سه انفجار پیاپی در دو مدرسه، کابل پایتخت افغانستان را به لرزه درآورد. یکی از این انفجارها در مدرسه ممتاز بهوقوع پیوست و دو انفجار دیگر در مدرسه «عبدالرحیم شهید». در این انفجارها دستکم 26 نفر -که عمدتا کودک بودند- به شهادت رسیدند و دهها تن دیگر زخمی شدند. دو روز بعد پنجشنبه اول اردیبهشتماه یک انفجار در مسجد شیعیان در مزار شریف بهوقوع پیوست و حداقل 33 نفر به شهادت رسیدند. روز جمعه دوم اردیبهشت، مسجد «مولوی سکندر صوفی» در ولایت قندوز هدف حملهای مشابه قرار گرفت. در این انفجار بیش از ۳۳ نفر شهید و 42 نفر زخمی شدند. روز جمعه طالبان مدعی شد که طراح اصلی حمله به مسجد شیعیان در مزار شریف را بازداشت کرده است. ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان مدعی شد فرد بازداشتشده مسئول گروه داعش در بلخ بوده است. صرفنظر از عامل عملیاتهای تروریستی، تکثر عملیاتها در داخل افغانستان در یک بازه کوچک، بیانگر شکست اطلاعاتی طالبان در افغانستان است. به این دلیل که تا پیش از سقوط دولت سابق افغانستان، طالبان بیشترین عملیات انتحاری و بمبگذاری را در این کشور به اجرا میگذاشت، عدهای بر این باور بودند که با به قدرت رسیدن عامل ناامنی در افغانستان، عملیاتهای انتحاری و تروریستی در این کشور به پایان رسیده، اما در همان موقع بسیاری از کارشناسان با توجه به قلعوقمعی که طالبان در کشور به راه انداخته بودند و انحصارطلبی شدید، از تشدید ناامنی در افغانستان ابراز نگرانی میکردند. برای مخالفان طالبان، استفاده از تجربه طالبان کار چندان دشواری نبود. اکنون طالبان با انحصارگرایی قبیلهای خود، بذر ناامنی را در افغانستان کاشته است و این بذر تنها نیاز به کمی کمکهای مالی خارجی و تسلیحات پیشرفته انفرادی دارد تا یکبار دیگر جنگهای بیپایان میهمان این میزبان همیشگیاش شود. اظهارنظر حامد کرزی، رئیسجمهور اسبق افغانستان نیز در این راستا ارزیابی میشود؛ او در اعلامیهای انفجار عصرجمعه در مسجد خانقای مولوی سکندر در ولسوالی امام صاحب ولایت کندز را محکوم کرد و این رویداد را یک عمل تروریستی دربرابر افغانستان و دسیسه آشکار بیگانگان خواند.
این تنها گوشهای از بحرانی است که طالبان در کمتر از یک سال گذشته در داخل افغانستان ایجاد کردهاند. آنها در سیاست خارجی خود بهگونهای رفتار نکرده که بتوان آن را بهعنوان یک دولت پذیرفت. در کمتر از یک سال گذشته آنها سه درگیری مرزی با جمهوری اسلامی ایران داشتهاند که تازهترین درگیری آنها در گذرگاه مرزی اسلامقلعه و دوغارون رخ داده و این گذرگاهها مسدود شدهاند. حسن کاظمیقمی، نماینده ویژه رئیسجمهور در امور افغانستان دراینباره به تسنیم گفت: «امروز طالبان اقدام به جادهسازی بدونهماهنگی قبلی در محدوده مرز دوغارون و نقض مرز کرده که مرزبانی جمهوری اسلامی ایران مانع شد.» وی افزود: «در تماسی که با وزارت داخله و دفاع طالبان صورت گرفت، تاکید شد که اقدامات باید متوقف و موضوع در چهارچوب کمیسیون عالی مرزی و مدرنیزاسیون اسناد دو کشور حلوفصل شود.»
روز گذشته در مرز پاکستان ارتش آن کشور از حمله مرزی شبانه شبهنظامیان در افغانستان به یک پاسگاه نظامی پاکستان و کشته شدن سه تن خبر داد. به گزارش ایسنا، به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس در بیانیه ارتش پاکستان آمده است که تبادل آتش پس از آنکه شبهنظامیان بهسمت پاسگاه ارتش در منطقه وزیرستان شمالی پاکستان آتش گشودند، آغاز شد و چند تن کشته شدند.
مجموع این شرایط نشان میدهد که افغانستان بهسرعت در مسیر توسعه ناامنی قرار خواهد گرفت. در همان هفتههای ابتدایی حکومت انحصاری طالبان بر افغانستان بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران مسائل آن کشور نسبت به توسعه ناامنی در افغانستان در فقدان یک حکومت همهشمول تاکید کردند. این اتفاق در کمتر از یکسال از حکومت پشتون افغانستان رخ داده است. درباره وضعیت امروز آن و اینکه احتمالا چه کسانی در پس چنین حملاتی هستند با مجتبی نوروزی، کارشناس مسائل افغانستان گفتوگو کردهایم. متن این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
تحولات اخیر افغانستان را چگونه ارزیابی میکنید؟ در چند روز گذشته چندین انفجار تروریستی در این کشور بهوقوع پیوسته است. با وجود پذیرش مسئولیت این انفجارها هنوز نمیتوان بهصراحت عامل این عملیاتها را معرفی کرد. در پس این انفجارها چه کسی یا کسانی ایستادهاند؟
بیایید از یک سطح تحلیل کلان به موضوع نگاه کنیم. زمانی که آمریکاییها در دوحه پذیرفتند که از افغانستان خارج شوند، گفتم آمریکاییها در پلن A خودشان -که روی کار آوردن یک دولت کاملا همسو با آنان بود- شکست خوردند. دلیلش خیلی به طالبان ربط نداشت و بیشتر به عدم شناخت کافی آمریکاییها از شرایط اجتماعی افغانستان و سیاستگذاری غلطی برمیگشت که آنها داشتند. تنها بعد از اینکه در این پلن شکست خوردند، ترامپ تصمیم گرفت هزینههای آمریکا را در منطقه کاهش دهد و بر این اساس سراغ پلن B رفتند؛ پلنی که بتوانند نوعی ناامنی مدیریتشده را در افغانستان ایجاد کنند و آن را با هدف تحمیل هزینههای امنیتی به ایران، روسیه و چین گسترش دهند. البته برای هرکدام اینها مدل تحمیل ناامنی متفاوت بوده است، ولی درمجموع جمعبندی این شد که کمک کنند طالبان روی کار بیاید.
کمک کردن برای روی کار آمدن طالبان دو حالت دارد؛ یکی اینکه بهصورت مستقیم یک برنامههایی با طالبان بچینند. یک سناریو هم این است که آنها میدانستند این جریان توان حکومتداری بهطور مشخص را در داخل افغانستان ندارد و این عدم توانمندیشان درکنار تمامیتخواهی گستردهشان باعث خواهد شد داخل افغانستان نزاع و ناامنی پایدار ایجاد شود.
اما اینکه انفجارهای تروریستی اخیر کار چه کسی است، میتواند سناریوهای مختلفی وجود داشته باشد. بههرحال جریانهای مختلفی در نقطه مقابل طالبان قرار دارند و میخواهند افغانستان را ناامن کنند تا ناتوانی طالبان را نشان دهند و به خواستههای خودشان برسند. جریاناتی هستند که ناامنی افغانستان به نفع آنها خواهد بود. این جریانات طیف گستردهای را شامل میشوند؛ از جریانات افراطگرای بینالمللی مثل القاعده و داعش بگیرید تا جریانات مافیایی مثل مافیای مواد مخدر که نفعشان در ناامنی افغانستان است. یک سناریوی قابلتوجه دیگر هم وجود دارد. بههرحال با توجه به عنصر تمامیتخواهی جریانی در داخل طالبان وجود دارد که معتقد است دیگران -یعنی سایر جریانات سیاسی، قومی، اجتماعی و مذهبی در داخل افغانستان- باید در موضع انفعال مطلق قرار بگیرند یا اینکه مسیر خروج از افغانستان را در پیش بگیرند تا هیچمعارضی برای حکومتداری طالبان وجود نداشته باشد. این هم یک سناریو است که حتما طیفی از طالبان به آن معتقدند و پیوندهایی بین این طیف و آن جریانات مخالف وجود دارد. نقطه اتصالشان میتواند شبکه حقانی باشد که امروز بخش مهمی از قدرت در افغانستان را در اختیار دارد، لذا همه اینها میتواند در این مساله بهنوعی دخیل باشد.
تقریبا 10 ماهی هست که طالبان روی کار آمدهاند. تنها مزیت آنان برقراری امنیت بود که در این چندماهه در حفظ آن هم ناتوان بودهاند. آیا این وضعیت هشداردهنده تشدید ناامنی در افغانستان نیست؟
از همان روزهای اول مشخص بود و تذکر هم داده شد که این امنیت پایدار نخواهد بود. الان جریانات مثل دهه 70 نیست. هرچند در آن دهه اگر 11 سپتامبر اتفاق نمیافتاد و آمریکاییها دخالت نمیکردند، طالبان از درون فرومیپاشید و یکی، دوسال بیشتر نمیتوانست ادامه بدهد، چون توان مدیریت کشور را نداشت. شاید در قدم اول به این دلیل که خودشان عنصر ناامنساز بودند. حالا عنصر ناامنساز از معادله داخلی افغانستان حذف میشود و خودش بهعنوان یک عنصر بهدنبال ثبات در جایگاه حاکمیت قرار میگیرد. این نگاهی بود که آمریکاییها میگفتند اگر اینها بیایند، امنیت در افغانستان ایجاد خواهد شد، ولی همان روزهای اول بنده و سایر دوستان اشاره کردیم که این امنیت پایدار نخواهد بود. چرا؟ چون آنها توان مدیریت کشور را ندارند و اساسا خواست مدیریت باثبات و پایدار در آنها وجود ندارد؛ آنان خواست مشارکت دادن دیگران در جریان حاکمیت را ندارند، لذا حتما «دیگران» دربرابر آنها خواهند ایستاد. دیگرانی که میگویم، ممکن است گروههای سیاسیای باشند که در گذشته در قدرت حضور داشتند و ممکن است جریانات اجتماعیای باشند که نگاهشان با نوع نگاه طالبانی به حکومت و جریانات سیاسی و اجتماعی یکسان نیست. بههرحال اینها در دفاع از خودشان دربرابر تمامیتخواهی طالبان خواهند ایستاد.
ضمن اینکه بدنه اجتماعی طالبان از گروههای مختلف است، یعنی اگر شکافی بین راس و بدنه ایجاد کنیم و این دو را جدا ببینیم، چه میبینیم؟ بدنه اجتماعی طالبان مجموعه جنگجویانی است که طی دهههای مختلف فقط جنگیده و جنگیدن را بلد است. این جریان اجتماعی تا بخواهد مدنی شود و در مسیر سیاست و قدرت و فعالیتهای اجتماعی قرار بگیرد، زمان خواهد برد. خودشان گاهی اوقات دستمایه جریانات رقیب طالبان خواهند بود تا بتوانند اینها را جذب کنند و در جهت ناامنسازی افغانستان از آنها استفاده کنند. بههرحال جریانی که دهههای متمادی ناامنسازی را توجیه و آن را در ذهن بدنه اجتماعی و سربازانش تئوریزه کرده به این سرعت نمیتواند تغییر وضعیت دهد و به عنصر پایدارکننده وضعیت تبدیل شود.
با این تفسیر باید روزبهروز شاهد گسترش ناامنی در افغانستان باشیم؟ چقدر احتمال دارد افغانستان دوباره محل نزاع گروههای مختلف شود؟ آیا این ناامنی میتواند به کشورهای همسایه منتقل شود؟
اینکه سطح ناامنی به کدام سمت خواهد رفت به دو فاکتور مهم ربط دارد؛ یک اینکه جریانات رقیب طالبان چقدر توانایی انسجامبخشی به بدنه اجتماعی خودشان داشته باشند و بتوانند در این راستا قدم بردارند و قدرت پیدا کنند و همچنین اینکه داخل طالبان چقدر یکدستی و انسجام وجود داشته باشد، یعنی شکاف از درون طالبان ممکن است به قدرتگیری جریانات رقیب طالبان کمک کند. این یک سطح است و سطح دیگر بازی بازیگران بیرونی است. بههرحال همیشه بخشی از مسائل سیاسی در افغانستان وابسته به قدرتهای بیرونی بوده است. اینکه دیگران به کدام سمتوسو پیش میروند و بازیگران بیرونی چه سیاستی را در داخل افغانستان پیش خواهند گرفت، مهم است. آیا یک بازیگر تصمیم خواهد گرفت از جریاناتی که بتوانند وارد نزاع گسترده با طالبان شوند، حمایت کند، یک عنصر جدی است. شواهدی وجود دارد که برخی بازیگران بیرونی به این سمتوسو گرایش پیدا کردهاند ولی هنوز اقدام جدی و عملی -شاید در سطح گسترده- اتفاق نیفتاده است. اگر این اتفاق رخ بدهد شاهد ناامنی گستردهتری خواهیم بود.
در هفتههای گذشته از سوی طالبان تهدیدهایی علیه ایران پیرامون رفتار با مهاجران منتشر شده است. این را باید در چه قالبی ارزیابی کرد؟ برخی منابع معتقدند آنها درحال ساخت دیاسپورا (جوامع دور از وطن) علیه کشورهای همسایه هستند تا در مواقع لزوم بتوانند به طالبان کمک کنند.
بخش دوم را قبول ندارم. ممکن است یک جریان ضعیف بهلحاظ تعداد در داخل جریان گسترده مهاجری گرایش به طالبان و همکاری با آنان داشته باشند، ولی این نمیتواند بهعنوان دیاسپورای متمایل به طالبان باشد. جریان عمده مهاجران، فراری و ناراضی از طالبان است و بهخاطر حضور آنها کشورش را ترک کرده است، لذا بخش دوم را نمیتوان تایید کرد، اما درمورد بخش اول طالبان یک جریان یکدست و یکپارچه نیست که بگوییم همه طالبان اینطور هستند. آنچه مسلم است برخی جریانات که در داخل طالبان قدرتمند هستند دو ویژگی جدی دارند؛ یکی نگاه مثبت به جمهوری اسلامی ایران ندارند و از هر دستاویز و بهانهای علیه ایران استفاده خواهند کرد و دوم تجربه کافی و سعهصدر و طمأنینه لازم برای حکومتداری را ندارند و به هر بهانهای تحریک میشوند و موضعگیری میکنند. آنها تلاش میکنند از این تحریک و موضعگیری، هم تهدید علیه ایران ایجاد کنند و هم جریاناتی را که تلاش میکنند با ایران تعامل داشته باشند در داخل طالبان و در فضای سیاسی و اجتماعی افغانستان در تنگنا قرار دهند و درنهایت یک نوع مشروعیت داخلی با عنصر دشمنانگاری بیرونی کسب کنند.
در ایران در مواجهه با طالبان دو رویکرد متفاوت را شاهدیم. در سطح رسمی رویکرد ایران مشخص است که تاکنون نیز حاضر به شناسایی طالبان و حکومتش نشده است، اما در سطح غیررسمی کسانی هستند که بهدنبال حلوفصل مسائل و تصویر متفاوت نشان دادن از طالبان هستند. کدام رویکرد را درستتر میدانید؟
در سطح کارشناسی هرکسی میتواند و آزاد است که نظر کارشناسی خودش را ارائه دهد و تصویری را که خودش میفهمد از مسائل داخلی افغانستان در فضای رسانهای نشان دهد. این آزادی فکری و رسانهای در جمهوری اسلامی وجود دارد، ولی نکته منفی اینجاست که مواضع رسانهای و کارشناسی عدهای بهعنوان مواضع رسمی جمهوری اسلامی ایران تلقی شود. این نقطه خطایی است که در این 9 ماه و پیش از آن یعنی چندماه قبل از روی کار آمدن طالبان هم این مساله وجود داشت و من بارها در جاهای مختلف تذکر دادم. بههرحال موضع رسمی نظام موضعی است که قوه عاقله نظام در فرآیند تصمیمگیری به آن میرسد و از طرق مختلف در چند جا متجلی میشود؛ یکی در مصوبات شورایعالی امنیت ملی و دوم در بیانات و اظهارات سخنگویهای رسمی- چه سخنگوی دولت و چه سخنگوی وزارت امور خارجه- متجلی میشود و سوم در بیانات مقامات رسمی، یعنی مقاممعظمرهبری بهعنوان سیاستگذار کلان کشور و رئیسجمهور بهعنوان کسی که مسئول و پاسخگوی سیاستهای اجرایی کشور است و وزیر امور خارجه. وقتی مصوبات شورایعالی امنیت ملی، اظهارات سخنگو و مقامات رسمی را که در این فضا رسمیت و مسئولیت مستقیم دارند کنار هم قرار میدهیم، میبینیم نوعی یکپارچگی در سیاست خارجی و عقلانیت قابلتوجه در این سیاست وجود دارد. این رویکرد خلاصه میشود در همان چند گزارهای که همواره روی آن تاکید شده، یعنی حمایت از مردم افغانستان و درکنار مردم بودن؛ تاکید بر شکلگیری دولت فراگیر داخل افغانستان و در عین حال تعامل با حاکمان این کشور در راستای تامین منافع مردم افغانستان و منافع ملی ایران. این تعامل هیچگاه بهمعنای بهرسمیت شناختن و کمک به تثبیت این جریان تلقی نشده و نخواهد شد. مواضع ایران دراینباره یکپارچه و دارای عقلانیت دقیقی است./ روزنامه فرهیختگان