رسانه تخصصی روابط بین الملل

ایران و پاکستان و مساله امنیت ملی

Diplomacyplus.ir/?p=10420
قاعدتا اصل حاکمیت ملی و اقتدار دولت، حکومت‌ها را ملزم می‌کند تا از هر اقدامی در داخل سرزمین‌شان علیه دولت‌های دیگر جلوگیری کنند و این از قواعد ابتدایی حقوق و روابط بین‌الملل است.

حوادثی که در آخرین روزهای دی ماه یکهزار و چهارصد و دو بین ایران پاکستان رخ داده، در تاریخ هفتاد و هفت ساله شکل گیری دولت جمهوری اسلامی پاکستان بی سابقه است. حملات متقابل موشکی میان ایران و پاکستان در دو سه روز اخیر برای نخستین بار توجهات داخلی و خارجی را به ظرفیت های بحرانی ناخواسته در مرزهای ایران و پاکستان جلب کرده است. متن زیر با نگاهی از منظر جامعه شناسی دولت به بررسی برخی ابعاد این قضیه پرداخته و مدعی ست که درکی درست از این مقوله می تواند نخستین گام برای همکاری امنیتی تهران و اسلام آباد باشد.

پیوستگی های ژرف تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی مردمان دو کشور و تجربه همزیستی مسالمت آمیز موجب شده است تا مرزهای دو کشور در شمار غیر نظامی ترین مرزهای جهان باشد. اما سرکنگبین صفرا فزاید و تردد آزاد مردمان دو سوی مرز به طور طبیعی مشکلاتی در زمینه امنیت ایجاد کرده است. گروه های اشرار و قاچاقچی و تروریست ها به ویژه در سال های اخیر از این منطقه الفراق امنیتی به ویژه از سمت خاک پاکستان سوء استفاده کرده و بر گستره مشکلات دامن زده اند.

قاعدتا اصل حاکمیت ملی و اقتدار دولت، حکومت‌ها را ملزم می‌کند تا از هر اقدامی در داخل سرزمین‌شان علیه دولت‌های دیگر جلوگیری کنند و این از قواعد ابتدایی حقوق و روابط بین‌الملل است. اینکه دولت پاکستان باید از جریان‌های تروریستی در داخل کشورش جلوگیری کرده و به آن‌ها اجازه ندهد تا علیه سایر دولت‌های مجاور اقدامی انجام بدهند نیز موضوعی است که در آن هیچ تردیدی نیست. ادعای وجود گروه های معارض پاکستانی در ایران هم بایستی مورد بررسی قرار گیرد و ایران که کنترل بیشتری بر سرزمین خود دارد امکان و علاقه جدی و مسدولانه ای به همکاری در این مورد دارد.

مقامات تهران در گذشته نیز بار‌ها بر این موضوع تاکید کرده و رسمی و غیر رسمی از اسلام‌آباد چنین درخواستی داشته‌اند و البته این بار با توجه به تکرار شرارت ها و اقدامات تروریستی ناگزیر به اقدام عملی شده اند که با عصبانیت دولت پاکستان و واکنش نظامی آن روبرو شده است. اما نکته آن‌است که آیا واقعا اسلام آباد اساسا می‌تواند چنین تقاضایی را برآورده سازد و اگر نتواند یا نخواهد چه اتفاقی خواهد افتاد. چون این موضوع در مورد افغانستان و هند نیز به کرات اتفاق افتاده و اساسا سرزمین پاکستان برای همه همسایگانش مکان چندان امنی نیست و قبل از همه نیز البته مردم و دولت پاکستان است که قربانی چنین وضعیتی هستند. تجربه تاریخی هشت دهه ای گواه نبود سازوکارهای کنترلی سرزمینی در همسایه شرقی ماست.

یافته های مطالعاتی و مشاهدات میدانی نشان می دهند که با وجود هشت دهه استقلال این کشور، اما همچنان مفهوم دولت برای آن مفهومی متفاوت با بیشتر کشور‌های دیگر است. برتران بدیع در کتاب جامعه شناسی دولت از تفاوت بنیادین دولت ها در تجربه ممالک مختلف سخن گفته است. مطالعات امنیتی به ویژه در مکتب امنیتی جهان سومی نیز بر تفاوت ممالک پسااستعماری از نظر دولت و در نتیجه در مقوله امنیت تاکید اساسی دارند. این موضوع زمانی پیچیده تر می شود که این واقعیت را در نظر داشته باشیم که حتی در جنوب آسیا نیز مفهوم یکسر متفاوتی از دولت و کارکردهای بنیادین آن در مقایسه با سایر مناطق وجود دارد که جز از طریق تجربه زیسته نمی توان ژرفای آن را به درستی فهمید.

جالب اینجاست که کنکاش در مسئله دولت بیش از هر جای دیگر از سوی اندیشمندان جنوب آسیا مورد توجه قرار گرفته و در کنار برخی محققان آن منطقه چون گوپتا، محمد ایوب پژوهشگر برجسته پاکستانی نیز از نخستین نظریه‌پردازان امنیت و دولت در جهان است که از سه دهه پیش بر این موضوع انگشت نهاده و آن را مبنایی برای مطالعات امنیت ملی و به ویژه مکتب جهان سومی آن قرار داده است. از نگاه ایوب، مشکل اصلی کشور‌های پسااستعماری در ابعاد اقتصادی و امنیتی عمدتا به مساله دولت و ضعف و شکنندگی بنیادین آن بر می‌گردد و این موضوع در مورد کشور‌های جهان سوم که از نظر زمانی فرصت اندکی برای دولت‌سازی داشته‌اند، به سادگی قابل حل نیست.

واقعیت های مربوط به دولت سازی و توسعه همچون وجود مقوله های اقتدار، نفوذ و توزیع که از نگاه جامعه شناسان توسعه از مقدمات تحقق امر توسعه هستند در دولت در پاکستان نشان می دهد که حدود دو سوم سرزمین در پوشش هیچ ساختاری از آموزش، بهداشت، درمان، راهداری، پلیس و یا هر نهاد و ساختار مربوط به دولت مدرن نیست. در نبود چنین ساختارهایی، طبعا نهادی مانند آموزش در دست جامعه می‌افتد و معمولا هم در این کشور مکتبخانه‌های سنتی حضوری جدی دارند و این البته در بادی امر و به‌خودی خود موضوع بدی نیست، به ویژه اینکه ریشه این مکتبخانه‌های سنتی با فرهنگ و مدنیت ایرانی پیوندی بنیادین داشته‌اند و بعضا هنوز هم دارند که در آن طلبه‌ها متونی از سعدی و جامی و سنایی و دیگران که مدارا و شکیبایی را لازمه دین می‌دانسته‌اند و تفسیر ایرانی و اسلامی متون، دانش‌آموزان را متساهل و متسامح نسبت به اندیشه دیگری بار می‌آورد.

اما مشکل زمانی آغاز می شود که در دهه‌های اخیر پا به پای ایدئولوژیک شدن دین در منطقه، و نفوذ گسترده‌تر دولت عربستان سعودی در این کشور و به ویژه از زمان آغاز بحران در افغانستان در سال های ۱۳۵۰، متون و تفاسیر خشن و سخت تر رواج یافته و در آن نه همزیستی انسانی و دینی کهن که تساهل و تسامح را امری مقبول می پنداشتند وجود دارد و نه ساختارهای دنیای مدرن همانند دولت و مسئولیت پذیری حاکمیتی و اساسا هر دگراندیشی را از مسلمان و دیگران دشمنی می‌دانند که غیر از مرگ سزایی ندارد. از این روست که یک فارغ‌التحصیل چنین مدرسه هایی، برای رفتن به بهشت موعود استادانش بمب بر خود می‌بندد و یک نگهبان پل با هفت سر عائله را در اولین مکان نزدیک به مکتبخانه بدون هیچ جرم و محاکمه ای به سادگی خوردن یک لیوان آب می‌کشد و خود نیز در آرزوی بهشت موعودش متلاشی می شود.

نکته اصلی مورد تاکید من آن‌است که بگویم نباید چندان انتظار زیادی از دولت ها در جنوب آسیا و از جمله پاکستان داشت و تصور کرد که این دولت می‌تواند کنترلی موثر بر این سرزمین داشته باشد. دولت امریکا بعد از یازده سپتامبر ۲۰۰۱ هر گونه تهدید و تشویقی را به عمل آورد تا اسلام‌آباد را وادار کند که در مقابله با طالبان همکاری کند و پشتیبانی و تجهیزات نظامی را از طریق بنادر این کشور به کابل برساند و آخر امر هم مجبور شد مسیر انتقال را به آسیای مرکزی منتقل کند. نباید کاری را انتظار داشته باشیم که امریکا و هند و دیگران نتوانسته‌اند به سرانجام برسانند. این موضوع نشان می دهد که مساله مربوط به خصومت دولت نیست بلکه امری ذهنی، تجربی و ساختاری ست که تنها از طریق گفتگو و ایجاد رویه ای مشترک امکان دستیابی به نتیجه میسر خواهد شد.

با کمی اغراق می شود دولت در پاکستان را بیشتر معادل شهر اسلام آباد، ارتش و بمب هسته‌ای دانست. به طوری که اگر از ۱۰ کیلومتری اسلام‌آباد بالاتر بروید وارد منطقه آزاد مظفر‌آباد کشمیر می‌شوید و از آنجا تا انتهای منطقه سرحد ده‌ها ساعت راه است که قبایل حکومت می‌کنند. یا در بخش شمال غربی و در مجاورت افغانستان قبایلی هستند که دولت حق ورود در قلمروی آن‌ها را ندارد و باید اجازه بگیرد. در مورد ایالت بلوچستان نیز کمابیش همین است. در سال های نخست دهه ۱۳۹۰ بود که یک گروه چریکی چپ گرا از بقایای چپ های روسی در این کشور بود که پس از فروپاشی شوروی همچنان فعالیت هایی داشت و رهبرش تا زمانی که در نود سالگی در اطراف کویته کشته شد، همچنان فعالیت داشت و اقدامات گاه و بی گاه نظامی انجام می‌داد.

همه این‌ها را با این هدف مورد اشاره قرار گرفت که نباید انتظار زیادی از دولت این کشور داشت و روابط دو ملت و دو دولت را بیش از این دچار خدشه نمود. هشدار‌های دولتمردان ما البته کاملا به حق است، اما در صورتی که دولتی واقعا بتواند چنین پیامی را گرفته و عملی کند. اما در مورد پاکستان اساسا و به دلایلی که گفته شد، نمی‌توان چنین انتظاری داشته باشیم. لذا، مقامات امنیتی و نظامی و سیاسی کشورمان به جای تهدید این کشور که عملا به نفع دشمنان است، بهتر است که با زبان دیپلماتیک و همدلانه‌تر و البته ورود به برخی تعاملات امنیتی مشخص و مشترک اقدام کنند و سازو کار‌های منطقی‌تری را حتی با هزینه ایران برای برخی کنترل‌های ممکن انجام بدهند.

طبیعتا بخشی از این مشکل هم به ویژگی‌های سرزمینی پاکستان و جغرافیای مرز‌های مشترک برمی‌گردد. آموزش یگان های ویژه به کمک مردم منطقه برای ایجاد امنیت و تجربیاتی که از گذشته وجود داشته می تواند بخشی از مشکلات را حل کند. اما تقریبا اجماعی در میان جامعه شناسان توسعه وجود دارد که ریشه بیشتر این مشکلات در فقر و بیکاری ست و بدون حل آنها دشوار می توان به امنیت رسید. گسترش روابط تجاری در دو سوی مرز و تبدیل آن به امکانی که زیست شرافتمندانه مردمان را فراهم سازد فراتر از هر اقدام نظامی ست.

به هر حال، مردمان پاکستان و فرهنگ و مذهب آن‌ها با ما سرنوشت مشترکی داشته و دارند. دولت این کشور نیز هرگز دشمن ایران نبوده و نیست. اینکه از تروریسم آسیب دیده‌ایم و باید کاری در مقابل آن کرد، مورد تردید نیست، اما راهکار تهدید و فشار سیاسی و یا احیانا امنیتی بر پاکستان، صرفا تلنگری بر اسلام آباد است که بعید است بدون گفتگوی جدی و همفکری و همدلی نتیجه مطلوبی داشته باشد و نباید بر سر تکلیف مالایطاق، آن کشور را به دشمن خود تبدیل کنیم که از این نظر ما کم نداریم.

پذیرش این حقیقت که محیط امنیتی جمهوری اسلامی ایران در یک فضای گسترده جغرافیایی از اوراسیا تا خاورمیانه و از خلیج فارس تا جنوب آسیا با همه مسائلی که هر منطقه و گاه ناحیه خاص همانند قفقاز و آسیای مرکزی و شامات و غیره دارد، و فاقد نهادمندی موثر و در نتیجه درگیر واگرایی شدید است، گام اول برای هر راهکاری ست. اما حکمرانی در چنین گستره رنگارنگی از مردمان و دولت ها و مسائل و مصائب مزمن و صد البته حضور و نفوذ شیطانی رقبای دولت و ملت و حتی مسلمانان منطقه موضوعی ست که بسی سترگ است و تمرکز بر حل آن از درون کشور و حل مسائلی چون فقر و بیکاری و بیماری شروع می شود و پس از آن به مرزهای میهن و تعامل با همسایگان گوناگون می رسد و فراتر از آن را باید برای دوره های طولانی تری گذاشت که کشوری توسعه یافته و الگو داشته باشیم.

 

به قلم: دکتر جهانگیر کرمی؛ دانشیار دانشگاه تهران و عضو شورای علمی ایراس

به اشتراک بگذارید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط