بهقلم: هادی معصومی زارع – مدیر میز عراق و شامات اندیشکده مرصاد
حملات چندساله اخیر اسرائیل به منافع ایران در داخل (شامل ترور برخی از دانشمندان و تخریب زیرساختهای موشکی و هستهای) و خارج ایران (شامل ترور فرماندهان برجسته نظامی و امنیتی و حمله به زیرساختها) و عدم پاسخ متوازن ایران این پندار را تقویت کرده است که پس از حدود سه دهه ابتکار عمل، رفتهرفته ایران در لاک دفاعی فرورفته و در حال از دست دادن موازنه وحشت و بازدارندگی به سود رژیم است. به اندازهای که حتی پذیرای ضربات حریف در درون قلمروی سرزمینی خویش و انفعال در برابر ترورهای آشکار فرماندهان نظامی خود شده است.
به راستی آیا موازنه به زیان ایران به هم خورده است؟! پاسخ هم آری است و هم خیر.
خیر بدین معنا که در کشاکش یک نبرد چنددههای ایران از طریق خلق محور مقاومت، موفق به مهار اسرائیل در درون مرزهای دولت جعلیاش شده است. دستاوردی که کماکان استمرار دارد. درگیری رژیم در مرزهای جنوبی و شمالی و وضعیت آشفتهای امروز آن تقریبا در پنج دهه گذشته بینظیر بوده است.
بلی. از این جهت که ایران در یک دهه گذشته متحمل خسارتها و تلفاتی از سوی اسرائیل شده است که پیش از آن محال مینمود. کیفیت و کمّیت این خسارتها به گونهای است که به نظر میرسد قدرت بازدارندگی ایران رفتهرفته رو به کاهش بوده و موازنه قدرت در حال معکوس شدن است.
این یادداشت با ارائه سه مقدمه، به صورت تیتروار و به اختصار زمینهها و عوامل برهمخوردن (یا لااقل ظهور نشانههای برهمخوردن) موازنه میان طرفین را مورد اشاره قرار خواهد داد و در نهایت ضمن بیان راهکارهای لازم برای برونرفت از وضع موجود، تصویری عام از وضعیت مواجهه ج اا و رژیم اسرائیل ارائه خواهد داد تا مخاطب به فهم بهتری از مختصات صحنه نبرد کنونی دست یابد.
- حملات اسرائیل به مواضع نظامی ایران و نیز ترور رهبران مقاومت امر نوپدیدی نیست. با یک بررسی اجمالی میتوان از نخستین روز مواجهه ج اا با اسرائیل تاکنون، موارد متعددی از این ترورها و حملات را فهرست نمود. حمله به پایگاه جنتا در سالهای میانی دهه شصت که به شهادت بیش از ۱۶ نیروی سپاه انجامید. (عددی بیشتر از مجموع مستشاران شهید ایرانی در سوریه خلال یک دهه گذشته) ترور ناموفق علی اکبر محتشمیپور سفیر وقت ایران در سوریه، ترور شیخ راغب حرب، سیدعباس موسوی، فتحی شقاقی، عبدالعزیز رنتیسی، خالد مشعل، یحیی عیاش، شیخ احمد یاسین، محمود المبحوح، عماد مغنیه و… بخشی از خروجی ماشین ترور این رژیم در چهار دهه گذشته بوده است.
- آنچه تفاوت کرده است نخست نقش رسانهها در ضریب دادن به این ترورها و آگاهی حداکثری مردم از جزئیات رویارویی چهار دههای میان طرفین و دیگری وقوع برخی از این ترورها و خرابکاریها در قلمروی سرزمینی ایران بوده است. این دو مایزه منجر به تبدیل شدن این ترورها و حملات به «مساله» افکار عمومی ایران شده است.
- خلال چندساله اخیر و به ویژه پس از ترور سردار سلیمانی، احساس عدم پاسخ متوازن از سوی ج اا، دُز بالایی از حس تحقیر و سرشکستگی را در رگ غرور نخبگان و توده تزریق کرده است. این حس به ویژه با وعدههای مکرر، علنی و آتشینِ انتقام از سوی برخی مسئولان سیاسی و امنیتی و عدم مشاهده پاسخ «قابل استناد» یا «متناسب» از سوی ج اا تشدید شده و از قضا سرخوردگی بیشتری را در پی داشته است. بسیاری از مردم و نخبگان در این سالها، توقع پاسخی قاطع و بازدارنده و البته قابل استناد به حملات و ترورهای رژیم داشتهاند که به نظر میرسد این چشمداشت پاسخ داده نشده است.
۱- برهمخوردن موازنه
فارغ از آنکه اصل برهم خوردن موازنه را بپذیریم یا خیر، میتوان مهمترین بسترها، زمینهها و عوامل آسیبپذیر شدن ایران در مواجهه با رژیم اسرائیل در یک دهه گذشته و عدم امکان پاسخ متناظر را به صورت ذیل فهرست کرده و به صورت تیتروار مورد اشاره قرار داد. طبیعتا اشاره به این بسترها، زمینهها و عوامل به معنای پذیرش شکست ایران در نقطه نهایی نبرد با اسرائیل نیست. صرفا به معنای مشاهده و گزارش شرایطی است که استمرار آن میتواند به برهم خوردن بیشتر موازنه و یا افزایش سطح آسیبپذیری ج اا منتهی شود.
الف: در حوزه کلان سیاسی-اقتصادی:
- شکاف بیست و اندی ساله در درون دستگاههای نظام در خصوص نحوه تعامل با رژیم
- مشکلات اقتصادی و معیشتی و اشتغال به داخل
این سالها محور مقاومت و ج اا درگیر جنگی ادراکی-اقتصادی بر پایه دوگانه مقاومت-پیشرفت است. از ایران گرفته تا سوریه و لبنان و یمن. جنگی که لااقل تاکنون در ایران به درگرفتن شورشهای معیشتپایه و درگیر شدن طبقات محرومتر با امر سیاسی اعتراضی و در نتیجه خشونتبارتر شدن اعتراضات و افزایش حجم کشتهها و در نتیجه شکاف نسبی میان نظام و طیفهایی از مردم انجامیده است. از طرفی دیگر تحریمها و سقوط پول ملی به طور طبیعی افزایش سطح مزدوری و درز اطلاعات حساس را به دنبال داشته است. (نگرانی اصلی آن است که ادامه این فرایند به شکلگیری مرد بیمار خاورمیانه بیانجامد.)
- در شرایط شکننده معیشتی، نگرانی از تحریمهای بیشتر پس از «پاسخِ متقابلِ در دسترس» یکی از موانع بازدارنده ایران در پاسخ به حملات امریکاییها و اسرائیلیها بوده است. این در حالی است که رژیم اسرائیل هیچ نگرانی از این بابت ندارد. در تاریخ هفتادواندی ساله دولت جعلی و غاصب، کسی به یاد دارد در مقابل این حجم از ترور دانشمندان کشورهای مختلف و کشتارهای گسترده مردمی در فلسطین و غیرفلسطین کوچکترین تحریم سیاسی و اقتصادی بینالمللی و موثر بر این رژیم وضع شده باشد؟ راحتیِ خیال، نقش مهمی در بسط ید این رژیم در توسعه ضربات و حملات و ترورها داشته است. اسرائیل در قبال توسعه عملکرد ماشین ترور خود، تقریبا با هیچ فشار بیرونی مواجه نیست.
- ترس از متشنج شدن روابط با محیط پیرامون و کشورهای همسایه از دیگر موانع فراروی ایران در «پاسخِ متقابلِ در دسترس» به رژیم در خارج از مرزهای فلسطین است. نمونههای منافع در دسترس رژیم در کشورهایی مانند ترکیه، امارات، قطر و عمان از این دست به شمار میآیند که نه ناتوانی عملیاتی که ملاحظات سیاسی مانع از اقدام متقابل ج اا میشود. این در حالی است که اسرائیل بیهیچ نگرانی از برهم خوردن روابطش، در اردن خالد مشعل را ترور میکند و در امارات محمود المبحوح را.
- اسرائیل بخشی از سیستم موجود بینالملل است. عضو ارتدوکسی آن است. در نتیجه تقریبا تمامی امکانات سیستم (از جمله ظرفیت سازمانهای بینالمللی همچون آژانس انرژی اتمی، شورای امنیت و…) در اختیار آن قرار دارد. در مقابل، ایران رویکرد ضدسیستمی دارد. عضو هترودکسیِ نظم موجود است. در نتیجه تقابل سیستم با آن، به طور طبیعی ضعف نسبی آن در زمین مواجهه با رژیم را به دنبال دارد. برای نمونه رهگیری و انهدام بخش معظم پهپادها و موشکهای کروز و بالستیک یمنی و عراقی شلیک شده به سوی فلسطین خلال عملیات طوفانالاقصی نه توسط نیروی هوایی رژیم که از سوی ائتلاف غربی و عربی (مصر، اردن و سعودی) صورت گرفته است. یا نقش امارات در برقراری پل زمینی برای رساندن کالاهای ضروری رژیم پس از بسته شدن دریای سرخ بر کشتیهای اسرائیلی پس از حملات حسابشده حوثیها، فشار سنگینی را از دوش رژیم برداشته است. صحنه نبرد از اساس نابرابر است. یک در برابر همه.
- جنگ علیه سوریه و مستهلک شدن ارتش و زیرساختهای این کشور (از جمله سامانههای پدافند هوایی، شیمیایی و موشکی و صنایع نظامی) در بحران تحمیلی یک دهه گذشته، نقشی اساسی در آسیبپذیری ایران و سوریه در قبال حملات هوایی و موشکی رژیم اسرائیل داشته است. تا پیش از بحران سوریه به جز ترور غیرمستقیم محتشمی پور، هیچ گزارشی مبنی بر حملات مستقیم رژیم اسرائیل به زیرساختها و یا منابع انسانی ایران در سوریه در دسترس نیست. بحران سوریه، آسمان این کشور را به ملک مباح اسرائیل مبدل ساخته و جسارت لازم به این رژیم برای حملات پیدرپی به منافع محور مقاومت را داده است. و این چیزی نیست که در بازه زمانی کوتاهمدت قابل علاج باشد.
- دسترسپذیری جامعه و قلمروی سرزمینی ایران از جمله عوامل موفقیت رژیم اسرائیل در مقابل ایران است. بافتار جمعیتی نامتجانس (حامل تضادهای گفتمانی، قومی، مذهبی و جداییطلبانه) شبکههای معارض بومی در داخل و بالوجدان یک شبکه امنیتی-سیاسی پیمانکار و ذینفع در درون ساختار سیاسی موجود، در هرگونه تقابل میان دو طرف، در جبهه اسرائیل، پیمانکاری میکند. این وضعیت به ویژه با وجود مرزهای نسبتا رها و ضعف مشهود در کنترل و اشراف بر کرانههای مرزی تشدید میشود. انتقال سلاح ترور شهید فخری زاده و نیز پهپادهای انتحاری از مرزهای غربی، جنوبی و شرقی به مرکز کشور و پایتخت به خوبی موید این ادعاست. پدیده شوتیها به تنهایی، نشانهای است از روند اشرافزدایی و کنترلزدایی از کشور.
این در حالی است که اسرائیل، از اساس دولتی دینی بر بنیاد یهودیت است. اگرچه شکافهای چپ و راست، حریدی-سکولار، اشکنازی-سفاردی و نیز احساس تبعیض عربهای ۱۹۴۸ در افق بلندمدت به مثابه تهدیدی وجودی برای ماهیت دولت دین گرای اسرائیل به شمار میآیند اما در افق کوتاهمدت هیچ یک ظرفیت متوازنی (مانند آنچه در ایران وجود دارد) در اختیار بازیگر بیرونی (در سطح ایران) قرار نمیدهد.
جدای از این (اگر معدود تونلهای باقی مانده غزه-سینا را استثناء کنیم) مرزهای به شدت بسته و کنترلشده، دسترسپذیری رژیم و ضریب موفقیت اقدام در داخل فلسطین اشغالی را به شدت کاهش داده است. فراموش نکنیم که اسرائیل، ذاتا و ماهیتا یک جامعه پادگانی و بسته است و از این حیث با تمام کشورهای منطقه متفاوت است.
ب: در حوزه اطلاعاتی – تکنولوژیک
- قدمت و تجربه بالای دستگاه اطلاعاتی اسرائیل و چتر حمایتی گسترده قدرتهای غربی از موساد و عوامل و عملیاتهای آن از جمله عوامل سنگین شدن کفته ترازو به سود رژیم است. واقعیت آن است که بخش مهمی از دلایل موفقیت موساد به همراهی و مساعدت سرویسهای اطلاعاتی غربی و عربی با موساد و در کمینه آن چشمپوشیشان از اقدامات آن بازگشت دارد. شرایطی که برای ج اا کاملا معکوس است. در این میان بهرهمندی رژیم از اتباعی با تابعیتهای دو و چندگانه به ویژه از میان کشورهای غربی و حتی ایرانی، آزادی عمل جدی امنیتی به این رژیم برای جاسوسی و تقویت اشراف اطلاعی آن داده است.
- فقدان اشراف و کنترل بر بیگدیتای تولیدی در کشور (به دلیل رقابتهای داخلی و نیز تعلق سختافزار و نرمافزار و پلتفرمهای تولید محتوا به طرف مقابل) از جمله عوامل درز گسترده اطلاعات ایرانیان به شمار میآید. خلال سالهای گذشته، این تهدید با ضعف مشهود در پاسداشت بیگدیتای تولیدی در نهادهای عمومی و درز چندین پایگاه داده حساس، تشدید شده است. در نقطه مقابل بخش مهمی از پلتفرمهای انتشار محتوای مورد استفاده کاربران ایرانی غربی بوده و به دلیل قوانین نظارتی این کشورها، ملزم به در اختیار قراردادن دادههای خود به دستگاههای اطلاعاتی غربی هستند. نیز یهودی بودن مالکین و مدیران بسیاری از این شبکهها، دسترسپذیری سرویس اطلاعاتی اسرائیل به دادههای این پلتفرمها را متصور کرده است. کیست که نداند که در جهان امروز، داده به مثابه قدرت است و حفاظت از دادههای حیاتی و حساس، میبایست بخش مهمی از ماموریت جنگی یک کشور تلقی شود.
- در نهایت و در صدر تمامی امور، فقدان توازن تکنولوژیک میان طرفین از دیگر عوامل مهم در برهمخوردن بازدارندگی میان طرفین است. غلبه بر اسرائیل مستلزم ایستادن بر لبههای فناوری است. ایران و محور مقاومت با محدودیتهای متعددی فراروی توسعه فناوری مواجه هستند. تحریم دانش، تحریم مواد اولیه و تحریم صدور محصولات پیشرفته صنعتی و هایتِک همگی به مثابه مانعی فراروی پیشرفت تکنولوژیک متوازن ایران عمل میکند. این جدای از اغواء، تهجیر و در نهایت ترور دانشمندان و نخبگان ایرانی است. در مقابل اسرائیل آزمایشگاه تست و آزمایش آخرین دستاوردهای نظامی و تکنولوژیک غرب به شمار میآید. مدرنترین فناوریهای جهانی بیهیچ محدودیتی به اسرائیل سرازیر میشود. در نتیجه این رژیم جدای از موفقیتهای علمی خود، بر سر سفره زرادخانه گسترده دانش غربی و نخبگان مهاجر به غرب نیز نشسته است.
چنین وضعیتی البته، ضرورت گذار از روشهای سنتی مبارزه به مدیریت علمی صحنه نبرد را دوچندان کرده است. در شرایط فقدان موازنه تکنولوژیک، استمرار تکیه بر روشها و تاکتیکهای سنتی منسوخ، سطح آسیب پذیری محور خودی را افزایش خواهد داد.
۲- اشکالات وارده به سیستمهای نظامی- امنیتی ج اا
فارغ از زمینهها و عوامل یادشده نمیتوان منکر اشکالات و کوتاهیهای اساسی از سوی ساختارهای نظامی- امنیتی در ایران بود. پیشاپیش متذکر میشوم که دستگاه امنیتی به مثابه سیستم ایمنی بدن است. ستون سقف امنیت است. فروبریزد متروپل ایران بر سرمان آوار میشود. به ویژه در شرایط فعلی داخلی و منطقهای. تضعیف بیشتر و لگد زدن به آن جایز نیست. با این حال نباید از نقد اصولی گذشت. نقد، لازمه پویایی و تعالی چنان سازمانهایست.
با توجه به مطالب پیش گفته و پذیرش عدم موازنه ذاتی میان طرفین، اشکال اصلی به اصل ترورها و تعداد آنها نیست. اشکال اساسی به عدم معالجه رویههای اشتباه، کلاسیک، سوخته و لورفته است.
از اهم این موارد میتوان به کمتوجهی به مقوله نفوذ و ضدجاسوسی در درون دستگاههای سیاسی و امنیتی است. مساله دوم به غلبه روابط بر شایستهسالاری و علمگرایی بازگشت دارد. به نظر میآید فیلترهای گزینشی در دستگاههای سیاسی و امنیتی کشور نیازمند بازبینی جدی است. روشهای کلاسیک جذب، مبتنی بر ظاهربینی و توصیهسالاری از گلوگاههای اصلی آسیبپذیری امنیتی و نفوذ در ساختارهاست. نیز مراقبتهای پسینی جزو لاینفک ماموریت هر سازمانی میبایست تلقی شود. نیروی انسانی، موشک «فایر اند فورگت» نیست که جذب و سپس رها شود. در کنار رسیدگی بیوقفه به نیازهای اولیه و معیشتیاش، مراقبت و پایش مستمر نیز نیاز دارد. کارگزار سیاسی و امنیتی باید همواره چنین احساس کند که فاصله نخستین ارتباط احتمالیاش با سرویس بیگانه و کشف آن در کمترین زمان ممکن صورت خواهد پذیرفت و نه پس از سالها و انجام دهها ماموریت برای سرویس رقیب.
به موازات تمام اینها، پیرسالاری مطلق و تجارتپیشگی نسبی حاکم بر برخی دستگاههای عریض و طویل اطلاعاتی و امنیتی و برخی نهادهای سیاسی از جمله عوامل موثر در حاکمیت روح محافظهکاری و انفعال و از دیگر سو بهروز نشدن استراتژیها و تاکتیکهای متخذه از سوی این دستگاههاست. سیستم به جوانسازی و منفعتزدایی شخصی نیاز دارد.
بیتوجهی به ابتدائیات پدافند غیرعامل نیز از دیگر عوامل آسیبپذیری جدی ایران در داخل و خارج شده است. در سه ترور دانشمندان هستهای و نیز هدف قرار دادن تاسیسات هستهای و موشکی همواره از روشهای یکسان استفاده شده است. در حالی که سیستم هوشمند از یک سوراخ بیش از یک بار نیش نمیخورد. صالح العاروری در طبقه دوم یک ساختمان سکونت دارد که ناقض ابتدائیات پدافند غیرعامل است. به ویژه در شرایط جنگ کنونی که برای نتانیاهو و اسرائیلیها بازی مرگ و زندگی است و هر تروری به مثابه امتیازی حیاتی برای ایشان به حساب میآید. پرسشی که همواره برایم مطرح بوده است این است که پس از چندین عملیات موفق دشمن، برای مثال آیا ساختمانی به اهمیت پارلمان یا فراتر از آن بیت رهبری برای پدافند غیرعامل در مقابل ریزپرندههای مهاجم بهینهسازی شدهاند؟
دستگاههای امنیتی کماکان با رویهها و روتینهای ثابت و قدیمی مشغول حفاظت از سرمایههای انسانی و زیرساختی هستند. این در حالی است که نخستین گام در هر تقابلی، مصون کردن فیزیکی چنین سرمایههایی است. دسترسپذیری آسان، دست موساد را در کشف و اقدام باز میگذارد. موساد بیش از هر چیز، از باگ روتینهای کهنه و منسوخ حریف استفاده میکند. پس میبایست بیش از هر چیز، روتینشکنی کرد. غیرقابل پیشبینی شد. لایههای حفاظتی جدید وضع کرد. والخ.
3- چه باید کرد؟
با توجه به شرایط یادشده به راستی چه میبایست کرد؟ راهحل فائق آمدن بر این وضعیت و تغییر موازنه قدرت کدام است؟ واقعیت آن است که معکوس کردن وضعیت کنونی و بازگشت به شرایط یک دهه قبل در گروی تغییرات و تحولات دامنه داری است که به شرط مدیریت بهینه، بخشی از آن (تغییرات پدافندی و واکنشی) در کوتاه مدت و بخشی دیگر در میانمدت و بلندمدت (تغییرات راهبردی و سیاستی) قابل تحقق است.
پیش از هر چیز و در گام نخست، ج اا نیازمند تحولی در ساحت ادراکی و استراتژیک است. ج اا باید بداند که پاسخش میبایست متناسب با کلاناستراتژی طرف مقابل و تلاش اصلیاش متمرکز بر خنثیکردن زمینهها و بسترهای تحقق آن باشد. بیآنکه بخواهم برای این و آن عذرتراشی و توجیهتراشی کنم، واکنشهای مقطعی و برآمده از انفعالات و احساسات، گاه میتواند زیانبارتر از پاسخ ندادن باشد.
برای فهم راهبرد بلندمدت رژیم در مقابل ایران، میتوان به استراتژی پنج ضلعی مئیر داگان رئیس وقت موساد ارجاع داد:
- تحریم اقتصادی
- ممانعت از پیشرفت هستهای و رسیدن تجهیزات به ایران
- فشار دیپلماتیک و سیاسی و رژیمسازی حقوقی علیه ایران
- تحریک گسلهای قومی و مذهبی و سازماندهی و اپوزیسیون سازی از آنها
- اقدامات پنهان (ترور، خرابکاری و…)
در چنین راهبردی که بیش از یک دهه در قبال ایران دنبال میشود، اقدامات پنهان آخرین ضلع است. اضلاع چهارگانه دیگر از قضا به مراتب خطرناکتر و ویرانکنندهتر از ترور نیروی انسانی و خرابکاریهای صنعتی و هدف قراردادن زیرساختهاست. برای همین است که اقدامات پنهان رژیم، نباید توجه سیاست گذار را از اضلاع مهمتر منحرف سازد. چهآنکه برای مثال، تحریمها و فشارهای دیپلماتیک-حقوقی خود راه را برای اقدامات پنهان باز میکند.
برای همین است که از قضا جدیگرفتن «جنگ نان» مهمتر از هر چیزی است. وادار کردن غرب به عقب نشستن از تحریمها (چه از راه مذاکره و چه از راه یک جنگ محدود کنترلشده) یکی از اساسیترین راهکارهای بازگشت به موازنه قبلی با اسرائیل است.
پس از فهم راهبرد حریف، میبایست به تحول در استراتژی نبرد و مدیریت صحنه نبرد پرداخت. به گذار از نبرد قدرت-پایه به نبرد هویت-پایه. روشن است که مزیت نسبی در نبردهای قدرت-پایه از آن حریف است. نیز میبایست حلقههای بسته «سازمان مقاومت» و «جماعت مقاومت» را به سود «جامعه مقاومت» درهم شکست. تحول امر مقاومت از شکل هرمی و سازمانی کنونی به الگوی نهضتی اولیه و احیای جامعه مقاومت پیش نیاز هر تحولی است. آسیبهای سازمانیشدن شبهمطلق امر نهضت، در این چندساله به وضوح آشکار شده است. نیز مدیریت امر مقاومت به صورت تدریجی میبایست از سبک فرد-پایه (کارگزاری) به مدلهای ساختارپایه (ساختاری) تحول و ارتقاء یابد. چنین اتفاقی اگرچه در ذیل فرهنگ سیاسی-اجتماعی و سازمانی کارگزارانه ما بسیار دشوار است اما میتواند تا اندازهای خلاء از دست رفتن افراد (کارگزاران) را پر کرده و حاشیه سود رژیم از اقدام برای ترور را تا اندازه زیادی کاهش خواهد داد.
در بعد فنی و عملیاتی نیز میبایست تغییرات ریشهای را رقم زد. از برساختن سبک جدیدی از روشهای نامتقارن اطلاعاتی و امنیتی با هدف ممانعت از پیشبینیپذیری تا بازسازی ساختارهای امنیتی و ایجاد زیرساختهای شناختی حقیقی تا التزام به دستورالعملهای ابتدایی پدافند نامتقارن و محیطی تا تولید گرافهای مختلف اطلاعاتی میتواند نقش مهمی در کشف و خنثیکردن تهدیدات داشته باشد.
۴- جمله معترضه: چرا از مبداء سوریه به اسرائیل پاسخ داده نمیشود؟!
پاسخ دادن از قلمروی سرزمینی سوریه، مستلزم وجود مجموعهای از شرایط است که بهتمامه در سوریه مفقود است.
در هر پاسخی از مبداء سرزمینی سوریه میبایست خسارتهای ناشی از پاسخهای پسینی رژیم را نیز درنظر داشت. هر پاسخی در سوریه میبایست بر محور توان پاسخگویی نیروی خودی به توالی و زنجیره واکنشهای پسینی رژیم طراحی شود. فقدان شبکه پدافندی موثر و کارآمد در داخل سوریه برای دفاع از زیرساختها و منابع انسانی، یکی از موانع جدی در پاسخگویی از مبدا این کشور است.
نکته دیگر آن نظام سوریه متاثر از احساس ضعف و فقدان موازنه تکنولوژیک، پس از جنگ ۱۹۷۳ عملا از هجوم مستقیم به اراضی اشغالی فلسطین و حتی قلمروی اشغالی خود (بلندیهای جولان) اجتناب کرده و حتی در قبال حمله هوایی به نیروگاه هستهای خود در دیرالزور در سپتامبر ۲۰۰۷ نیز واکنش مستقیمی نشان نداده است. در تنها درگیری مستقیم میان دو طرف در منطقه جزین در بقاع غربی در ژوئن ۱۹۸۲ سوریه تنها در عرض یک روز بیش از هشتاد جنگنده و سی آتشبار پدافند هوایی خود را از دست داد. متاثر از احساس چنین ضعفی، سوریه با تجهیز حزب الله (از دهه هشتاد میلادی) و جنبشهای فلسطینی (از دهه نود میلادی) تلاش کرده معرکهاش با اسرائیل را به صورت غیرمستقیم و به اصطلاح نیابتی دنبال کند. با این تفسیر، سوریه را میبایست بخشی از محور ممانعت دانست و نه مقاومت. ماموریت سوریه، بیش از هر چیز کریدوری و لجستیکی بوده است و با توجه به شرایط موجود، احتمالا در آینده نیز نباید توقع داشت که از این سطح فراتر رفته و وارد محور مقاومت فعالانه شود.
نکته دیگر آن است که تجربه جنگ مستقیم با اسرائیل نشان داده است که در ذیل موازنه قدرت موجود، جنگ با اسرائیلِ تا بندندان مسلح و موردحمایت مطلق قدرتهای غربی، از طریق دولتها از پیش شکستخورده است. تجربه موفق ج اا در لبنان، عراق و یمن به خوبی نشان داده است که راهحل مهار، تضعیف و فرسایش اسرائیل، محوریت دادن به جنبشها و حرکتهای مردمی در مناطق درگیر است. در شرایط فعلی، دولتها میبایست بیش از هر چیز، نقش پشتیبانی و حمایت از جنبشهای بومی را برعهده گیرند.
در نهایت باید دانست که ورود ایران به پرونده جنجالی و پرهزینه سوریه بیش از هر چیز با هدف بازنگه داشتن کریدور لجستیکی تهران-بیروت با هدف تضمین استمرار تجهیز گروههای مقاومت لبنانی و فلسطینی بوده است. در نتیجه ورود به هر گونه جنگی که منجر به آسیب خوردن چنین هدفی شود، حاشیهای و غیرضروری است. هدف واضح و معین بود: رسیدن سلاح به حزب الله و جنبشهای مقاومت فلسطین. بررسیها نشان میدهد که به لطف مدیریت سیدرضیها و علیرغم تحمل برخی خسارتها و تلفات انسانی و دشواریهای نوپدید، در نهایت سیر حرکت چنین تسلیحاتی هرگز متوقف نشده و کماکان استمرار دارد. در یک شرایط نامتوازن تکنولوژیک، هزینههای انسانی و زیرساختی جزو لاینفک و از پیش پذیرفتهشده مقاومت است. طبیعی است که سیدرضیهای متعددی جان شیرینشان را فدای تحقق هدف کنند. در این مواجهه، استمرار تسلیح جنبشهای مقاومت، خود همان هدف است. و تضمین هدف، همان پیروزی است. رویارویی در شرایط نابرابر و نامتوازن، گریزی از شهادتطلبی نمیگذارد.
هرچه هست باید توجه داشت که فارغ از زمینههای داخلی و درونزای بحران در سوریه، در یک دهه گذشته این کشور هزینه سنگینی بابت ایستادن در صف مقاومت پرداخته کرده است. در نتیجه به دلیل شرایط اقتصادی و سیاسی خاص، این کشور نه توان پرداخت هزینه بیشتری دارد و البته نه حتی از قبل نیز ارادهای برای یک رویارویی مستقیم با اسرائیل داشته است. در چنین شرایطی، بار سوریه را سایر اجزای محور (که از آزادی عمل بیشتری برخوردارند) میتوانند به دوش کشند که میکشند. از انصارالله یمن گرفته تا حزب الله و فصائل مقاومت اسلامی عراق. وحدت ساحات به معنی واکنش یکسان و برابر تمام اضلاع محور مقاومت نبوده و نیست. به معنی مشارکت هر یک به اندازه توان و مقدوراتش است. توقعات، میبایست هم سطح تواناییها و امکانات شود. لایکلف الله نفسا الا وسعها. وُسع روانی و سختافزای سوریه همین اندازه است.
۵- نکاتی در خصوص ماهیت و استلزامات نبرد با اسرائیل
- صریح باشیم. ماموریت ما در قبال فلسطین در تمام این چنددهه و حکما دهههای پیشرو، تنها و تنها مشغولسازی و ممانعت از عادی شدن وضعیت رژیم مبتنی بر غصب و خاک دزدی است. در تمام این محور و با شناخت ظرفیتهای کنونی، کسی برای خود ماموریت انحصاری برای بازپسگیری فلسطین و زائلسازی یکتنه اسرائیل را تعریف نکرده است. آنچه درباره زوال اسرائیل گفته و شنیده میشود، افق و آرمانی بلندمدت است و نه ماموریت عملیاتی بالفعل در بازه زمانی کوتاه مدت کنونی. میان گفتمانسازی و کنشورزی میدانی مایزهها و حدومرزهایی است.
- در حال حاضر و با فقدان موازنه تکنولوژیک موجود، ساقطسازی اسرائیل راهحل صرفا نظامی ندارد. این اتفاق تنها زمانی رقم خواهد خورد که از طرفی معادلات منطقهای متفاوت از این شود و جبهههای جدیدی نیز علیه رژیم باز شود و از طرفی دیگر، وضعیت داخلی رژیم نیز تحتالشعاع شکافهای مختلف به نقطه فرسایش کامل رسیده باشد. به گونهای که حمایت بیرونی نیز قدرت نگهداشت این حجم از تناقض و تنافر را در کنار یکدیگر نداشته باشد. بیهیچ تعارفی، این وضعیت ممکن است به چنددهه دیگر زمان نیاز داشته باشد. آنچه در یک معرکه مهم است، نگاه برایندی است و نه نقطه به نقطه.
- غلبه بر اسرائیل، مستلزم ایستادن بر لبه تکنولوژی و نیز تقویت روحیه مقاومت و صبر است. به دلیل نابرابری و عدم توازن تکنولوژیک میان طرفین، به طور طبیعی نسبت خسارتها و تلفات همواره به زیان طرف مقاوم است. با این حال، شکست یا پیروزی صرفا با هزینههای انسانی و مادی سنجیده نمیشود. معیار اساسی پیروزی، موفقیت هر یک از طرفین در ممانعت از تحقق هدف دیگری است. با این معیار، پیروزی مقاومت در این چنددهه، نفس بقا و موفقیت در ممانعت از عادیشدن وضعیت رژیم اسرائیل است. ولو با تحمل هزینههای گزاف. پیروزی مقاومت نه ضرورتا در شکست رژیم در معنی کلاسیک و نظامی آنکه در ممانعت از عادیشدن «قضیه» است. چیزی که تا امروز با موفقیت آن را دنبال نموده است.
- دقت شود که این فقدان توازن تکنولوژیک مساله نوظهوری نیست. در تمام این چنددهه و در نقطهبهنقطه این نبرد، شکاف تکنولوژیک میان دو طرف وجود داشته و با توجه به شرایط متفاوت طرفین، توقع توازن تکنولوژیک و سختافزاری، از اساس واقعبینانه به نظر نمیرسد. با این حال نباید فراموش کرد که در دهههای قبل این موازنه برای طرف مقاومت، به مراتب منفیتر از وضعیت کنونی بود. چهل سال پس از نقطه شروع، گروههای فلسطینی از سنگ به موشک رسیدهاند و حزب الله از کلاشینکف و راکتانداز سبک و یمنیها از پایبرهنه به موشکهای بالستیک و کروز و پهپادهای شناسایی و انتحاری. این سلاحها اگر چه «برتری کیفی حتمی» بر جنگافزار اسرائیل ندارند اما هدف نهایی خود را تا اندازه زیادی محقق میسازند. و در برهه کنونی، همین اندازه نیز کافی و موثر است.
- پیروزی یک پهپاد و موشک همیشه به اصابت نیست. در پارهای از موارد به اصابت است و در پارهای دیگر به عدم اصابت است. معیار اساسی برای قضاوت، هزینههایی است که به طرف مقابل تحمیل میشود. به طور طبیعی، این هزینهها متناسب با حجم و اندازه داشتههای موردتهدید طرف هدف میبایست محاسبه شود. نگاهی به وضعیت اقتصادی رژیم و تعطیلی بندر ایلات و فعالیتهای اقتصادی و زندگی در غلاف غزه و مرزهای شمالی فلسطین به خوبی گویای تاثیر نسبی همین تکنولوژی موجود و در دسترس مقاومت است. بیآنکه اصابت موثری، گزارش شود. فراموش نشود که بخش معظم موشکها و پهپادهای یمنی در کشاکش جنگ یمن نیز مورد رهگیری سعودی قرار گرفت. اما بیثباتی و نگرانی ناشی از نفس حملات، در نهایت سعودی را وادار به کرنش و پذیرش بخش مهمی از خواستههای حوثیهای یمن کرد.
- توازن تکنولوژیک تنها پارامتر موثر در تعیین طرف پیروز یا شکستخورده جنگ نیست. مهمتر از آن، مدیریت و استراتژیهای نبرد و ظرفیتها و آستانه تحمل هر یک از طرفین است. تجربه چند رویارویی با رژیم اسرائیل نشان داده است که آستانه تحمل و نقطهجوش پایین و نیز مدیریت تکنولوژیپایه و تکیه صرف بر قدرت فناوری، نقطه ضعف اساسی این رژیم در هر جنگی به شمار میآید. آستانه تحملی که با همین ابزار موجود بارها و بارها پایین آمده و منجر به واگذاری جنگ از سوی این رژیم شده است. عقب نشینی از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ و پذیرش شکست در جنگ ۲۰۰۶ از این نمونهاند. آستانه تحمل رژیم اگرچه متاثر از تلفات سنگین هفتم اکتوبر به شکل کم سابقهای افزایش یافته است اما خود هم زمان به خلق شکافهای جدیدی میان ارتش-مردم، ارتش-دولت و دولت-دولت انجامیده است که نشانههای آن از همین کشاکش جنگ به خوبی مشاهده شده و روز به روز بر دامنه آن افزوده خواهد شد. اسرائیل به همان اندازه که دست برتر در حوزه فناوری دارد، درست به همان اندازه دستپایین را در روحیه جنگی دارد. برای همین است که مادام که صحبت از آسیب زدن به طرف مقابل است، به لطف زرادخانههای پایانناپذیر تسلیحاتی اهدایی غرب، با دست باز و سخاوتمندانه عمل میکند. اما همین که سخن به عملیات میدانی میرسد، قافیه را سریع میبازد. راز عدم موفقیت رژیم در عملیاتهای زمینی بلندمدت در همین ضعف روح مرگآگاهی و فداکاری در ارتش و جامعه اسرائیل است.
- پیروزی-شکست و برنده-بازنده نهایی نه در میانه که در نقطه نهایی یک نبرد مشخص میشود. موفقیتهای اخیر اسرائیل در قبال ایران به معنای آن نیست که جنگ چهل ساله به سود این رژیم در حال پایان یافتن است. بیهیچ اغراق و مجاملهای در چهاردهه گذشته ابتکار عمل در اختیار مقاومت بوده است. موفقیتهای مکرر حزب الله و گروههای فلسطینی عملا برای نخستین بار مهار اسرائیل در درون مرزهای فلسطین اشغالی را به دنبال داشته است. همای سعادتی که در سه دهه جنگ، بر شانه هیچ یک از ارتشهای قدرتمند عربی ننشست.
با این حال، به نظر میرسد به دلایلی که در بخش نخست یادداشت گذشت، اسرائیل در سالیان اخیر از لاک دفاعی خارج شده و در حال تحمیل پاسخهای تهاجمی و البته دردناکی به ایران است. به طور طبیعی این پاسخها اگر چه همزمان در ذات خود، نوعی واکنش به موفقیت کلان پروژه مقاومت است اما در صورت متوقف نساختن رویه جدید، میتواند موازنه را تا اندازه زیادی به سود رژیم تغییر دهد.
خلاصه کلام آن است که نادیده گرفتن تهدید و تغییر موازنه به همان اندازه سادهلوحی است که یاس و ناامیدی و تصور شکست محور مقاومت به دلیل چند ترور و ضربه سادهسازی است. جنگ، امری ایستا نیست. پویا و ادامهدار است. فراز و نشیب دارد. مهم آن است که در طول زمان و در افق بلندمدت نوک پیکان نمودار به سود نیروی خودی رو به صعود باشد. نزول مقطعی نوک پیکان نمودار، امری طبیعی است و فینفسه نگران کننده نیست. - همانطور که نباید سادهاندیشی کرد و دشمن را ضعیف پنداشت، در قدرت و هیمنه دشمن نیز نباید اغراق کرد. چنین اغراقی منجر به ارعاب قوه عاقله خودی و در نهایت فلج سامانههای ادراکی و عصبی آن خواهد شد. اگر واقعبینانه به ماجرا بنگریم، نفس حضور چنددههای ایران در لبنان، سوریه و فلسطین و توسعه این حضور و محاصره رژیم از مرزهای شمالی و جنوبی یک پیروزی اساسی است. بدیهی است که اقدامات فعلی اسرائیل، تلافی و نوعی دستوپا زدن برای ممانعت از فشار بیشتر از سوی ایران است. ترور دانشمندان و حمله به مراکز هستهای و نظامی در بطن خود، نشاندهنده پیشرفتهای علمی نگرانکننده ایران است. وگرنه هیچ کس به میّت لگد نمیزند.
به موازات این، توفیق ایرانیها در جذب جاسوسانی در رده وزیر و یا ماجرای شبکه رامبد نیز میبایست محل توجه باشد. نیز موفقیت در برساختن هستههای مقاومت در کرانه باختاری و خلق ناامنی جدی در سه ساله گذشته در این منطقه، به طور مستقیم حاصل تلاشهای اطلاعاتی ایران و برخی فرماندهان فلسطینی و در راس آنها شهید صالح العاروری بود. اگرچه میبایست مراقب دستاوردسازیهای نمایشی برخی بود، اما تکرار مرگ مشکوک برخی از نیروهای امنیتی رژیم و نیز آتشسوزیهای مکرر در تاسیسات نظامی رژیم در سالیان گذشته را نمیتوان همگی برآمده از صدفه و حادثه قلمداد کرد. - به اختصار بر این باورم که ایران امروز بیش از هر چیز، درگیر سطح بالایی از تروریسم_ادراکی است. در این یک دهه، شاهد ضربه خوردن چندباره احساس کارامدی و اقتدار نظام بوده ایم. آن هم درست در زمانهای که کارامدی (یا لااقل احساس آن) به مثابه مشروعیت است.
باید باور کرد که ادامه وضعیت موجود به فرسایش ایران و فروپاشی آن از درون منتهی خواهد شد. کسی که پروژه دارد باید پای هزینههایش نیز بایستد. در بازی ارادهها نقطهضعف نشان دادن یعنی پذیرش شکست و قبول تسلیم. آن چیزی که احترام میآورد، بهره گرفتن فعالانه، هوشمندانه و بهموقع از قدرت است. ولو آنکه مستلزم استقبال از یک «جنگِ کنترل شدهی محدود» باشد. مسئولان و مردم باید بدانند که هزینه جنگ خارجی هیچگاه کمرشکنتر از فروپاشی از درون و جنگ داخلی نخواهد بود.
ج اا حتی اگر آهنگ جنگ ندارد، میبایست گارد جنگی بگیرد. ارسال مکرر سیگنال عدم قصد جنگ خطاست. جرات دشمن، از اطمینانش از عدم واکنش ایران است. ایران امروز از دهه شصت به مراتب قویتر اما به شدت آسیب پذیرتر شده است. چون محافظهکار و در نتیجه پیشبینیپذیر شده است. چون احساس میکند چیزهایی برای از دست دادن دارد، پس مستمرا سیگنال رسمی و مستقیم عدم جنگ میدهد. گاه برای درنگرفتن جنگ، باید آرایش جنگی گرفت. - اگرچه هیچ گاه با مفهوم نیابتی کنار نیامده و برای توصیف روابط ایران و اضلاع محور مقاومت، کاربست این واژه را واقعبینانه نمیدانم اما شاید در روزگار نه چندان دوری ناگزیر به گذار از استراتژی بازدارندگی نیابتی به بازدارندگی مستقیم شویم. با این حال مصر هستم که فهم کلان استراتژی طرف مقابل و زمینهها و بسترهای آسیبپذیری ایران در یک دهه گذشته، مهمتر از پاسخ واکنشی و مقطعی به حملات رژیم است. رفع این زمینهها و بسترها (که ممکن است یک دهه یا حتی بیشتر زمان ببرد) مهمتر و حیاتیتر از پاسخ موردی به این یا آن ترور است. این به معنای تئوریزه کردن انفعال نیست که چهار سال است بر ضرورت یک تصعید کنترلشده و البته هوشمندانه پافشاری کردهام. این سخن، به معنای هدف قراردادن علتالعلل آسیبپذیریهای این چندساله است. انتقام اصولی، زائل کردن چنان زمینهها و بسترهایی است که منجر به تکرار حوادث ناگوار گذشته میشود: در گام نخست و در پیشانی تمامی اقدامات، تغییر روتینهای منسوخ و مستعمل این چنددهه.
- انقلاب و مبارزه، ماموریت و سودای اقلیت است. استمرار مقاومت و کارآمدی آن اما در گروی همراهی یا لااقل عدم مخالفت اکثریت است. و برای اکثریت، معیشت از هر چیزی مهمتر و بایستهتر است. معیشت، ایدئولوژی اکثریت است. در نظامهای ایدئولوژیک، قرار دادن اکثریت مردم بر دو راهی معیشت و بلا میتواند به ایدئولوژیزدایی از جامعه و تضعیف جایگاه ارزشهای ترویجی حاکمیت بیانجامد. چه آنکه دغدغه اکثریت، کارآمدی نظام سیاسی است و نه مشروعیت. اگر نگویم برای آنها مشروعیت درست همان کارآمدی است. فاذا محصوا بالبلاء قل الدّیانون.
ج اا برای تضمین ادامه نبرد و ضمانت پیروزی در این جنگ نابرابر چارهای جز این ندارد که سطح مقبول و مطلوبی از معیشت و برخورداری را برای اکثریت، فراهم آورد. مشکلات حاد اقتصادی، توده را خسته و فرسوده میکند. تعادل روانی جامعه را برهم میزند. ولاء و وفاداری افراد به نظام و سیستم را به تدریج زائل میکند. ملت را بهانهگیر میکند. تا آن جا که مرگ یک یوز، ریزش یک ساختمان، فرونشست یک خیابان دستمایهای برای حمله به نظام سیاسی مستقر میشود. با چنین تودهای به جنگ نمیتوان رفت. نه با اسرائیل که با کمتر از آن حتی. «جنگ نان» پیشنیاز جنگ با اسرائیل است. گاه به این فکر میکنم که انتقام از کسی همچون ریچارد نفیو (معمار تحریمهای فلج کننده علیه ایران) هزاران برابر ارزشمندتر از مهره بیارزشی همچون پمپئو است. نیست؟ - در فضایی که تهییج و تحقیر دستگاههای امنیتی سکه رایج است و باب طبع، میخواهم در فضای رسمی و عمومی، خلاف جریان آب شنا کنم. به جِد مصر هستم که نخبگان و توده میبایست از تحت فشار قرار دادن نظام برای پاسخهای مقطعی و موردی پرهیز کرده و تقاضای خود را بر اصلاحات اساسی در هر دو ساحت سیاسی و نظامی متمرکز کنند. چنین تحولی، منجر به بازگشت به همان سطح بازدارندگی پیش از جنگ سوریه شده و در نهایت مانع از تکرار اتفاقات تلخ این یک دهه و شهادت و سلیمانیها و سیدرضیها خواهد شد. روشن است که سنجیدهگویی فرماندهان نظامی و مسئولان سیاسی و خودداری از رجزخوانیهای بیپشتوانه و توخالی خود میتواند از دامن زدن به توقعات برآمده از عواطف و احساسات گذرا و در پی آن سرخوردگیهای پسینی پیشگیری کند. باور کنیم که ما در ایران امروز با بحران پرچانگی و حاکمیت پرچانهها دست و پنجه نرم میکنیم. تدبیر حکمیانه برای اتخاذ یک سیاست رسانهای رسمی صواب و موثر از پیشنیازهای نجات ایران و مقاومت چهلواندی ساله است./ منبع: سیاق