ایرنا؛ کارشکنی انگلیس در روند مذاکرات وین در دو ماه گذشته به اشکال مختلف نمود پیدا کرده است و لیز تراس وزیر خارجه این کشور به عنوان سخنگوی ارشد حکومت سلطنتی انگلیس، سعی بلیغی داشته است که هر از چندی با نوشتار یا گفتار، به فضاسازی منفی علیه گفت وگوها بپردازد.
وی دیروز در سخنانی غیرسازنده و متناقض با آنچه در روند مذاکرات می گذرد، مدعی شد که گفت وگوها در حال نزدیک شدن به بن بستی خطرناک است.
تراس خطاب به نمایندگان پارلمان انگلیس افزود: این مذاکرات، فوریت دار است و پیشرفت به اندازه کافی سریع نبوده است. وزیر امور خارجه انگلیس با بیان اینکه لندن به همکاری نزدیکی با متحدانش در زمینه این مذاکرات ادامه می دهد، ادعا کرد: اما گفت وگوها در حال رسیدن به بن بست خطرناکی است.
عوامل و دلایل متعددی برای توضیح رویکرد غیرسازنده و منفی دولت انگلیس در قبال مذاکرات وین وجود دارد که شاید بتوان مهمترین آنها را در قالب گزارههای زیر تبیین کرد:
۱) پیشینه انگلیس در بدخواهی و خصومت اثبات شده نسبت به ایران، طولانی و چند صدساله است که جنایت مستقیم این کشور در جریان اشغال ایران در جنگ جهانی اول و نسل کشی تاریخی نیمی از جمعیت آن زمان ایران و متعاقبا طراحی و اجرای کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت منتخب ایرانیان، تنها دو مورد نشان دار آن است.
با وجود این، ایرانیان همدستی انگلیس با آمریکا و رژیم صهیونیستی در کشاندن موضوع هسته ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل در سال ۲۰۰۶ را با اقدام این کشور در طرح موضوع ملی شدن صنعت نفت ایران نزد شورای امنیت در ۲۹ سپتامبر ۱۹۵۱ با توصیف حیرت آور “تهدید علیه صلح و امنیت بین المللی” همسان میدانند.
واقعیت این است که انگلیس یکی از طراحان و مجریان اصلی پرونده سازی برای جمهوری اسلامی ایران در حوزه هسته ای بوده و تغییر دولتها در این کشور نیز هیچ تاثیری در رویکرد انگلستان در این زمینه نداشته است.
فهم فلسفه این نقش آفرینی چندان دشوار نیست. اگر بپذیریم که رژیم صهیونیستی مهمترین نفع برنده از امنیتی سازی موضوع هسته ای ایران است، لاجرم انگلستان به عنوان خالق و حامی این موجودیت وظیفه خود میداند که برای پیشینه سازی این نفع از هیچ اقدامی دریغ نورزد.
۲) با وجود این، رادیکالتر شدن رویکرد انگلیس در چندماه اخیر علل و دلایل اضافه دیگری هم دارد که بخشی از آن در برگزیت و تلاش انگلیس برای “هویت سازی” جدید نخبگان حاکم بر این کشور ریشه دارد و بخشی دیگر ناشی از خصوصیات شخصی وزیر خارجه تازه کار این پادشاهی است.
۳) مشارکت انگلیس در مذاکرات هسته ای از سالهای ۲۰۰۳ تا رسیدن به برجام در قالب دو گانه “سه کشور اروپایی” و “اتحادیه اروپایی” معنا پیدا میکرد. اما انگلیس اکنون دیگر عضو اتحادیه اروپا نیست و خود را مقید به تبعیت از دیوانسالاری بروکسل نمیداند.
در عین حال سعی دارد با فرصت طلبی ذاتی، کماکان خود را همدوش و همنوا با دو بازیگر دیگر اروپایی عضو برجام یعنی فرانسه و آلمان نشان دهد. در عمل اما انگلیس بازی چندگانهای را در مذاکرات پیش برده است که با نوعی تناقض کارکردی مواجه است.
انگلیس همزمان که همصدا با آمریکا و دو کشور دیگر اروپایی و مجموعه دیوانسالاری بروکسل، شعار “عدم اشاعه هسته ای” را به عنوان مستمسک و بهانه سختگیری نسبت به برنامه هسته ایران دنبال میکند، به دنبال تعریف جایگاهی جدید برای خود به عنوان یار اروپایی آمریکا، حافظ منافع رژیم صهیونیستی در مذاکرات و تعدیل کننده نقش فرانسه/آلمان در این روند میباشد.
نتیجه ناگریز (و کاملا عامدانه) رویکرد رادیکال انگلیس، تضعیف بیش از پیش اعتبار اتحادیه اروپا و بیاعتبارسازی فزاینده جایگاه هماهنگ کننده اتحادیه اروپایی در آینده برجام است.
۴) رویکرد افراطی انگلیس تا حدود زیادی متاثر از شخصیت وزیرخارجه این کشور، خانم «لیز تراس» نیز هست که اصرار دارد جا پای سلف تندروی خود، «دومینیک راب» بگذارد.
لیز تراس که در رنگ عوض کردن و تغییر مواضع سیاسی خود شهره است، آینده سیاسی خود را در اتخاذ رفتارهای پوپولیستی با هدف جلب نظر حامیان پرنفوذ داخلی و بین المللی تعریف کرده و از این حیث میتوان او را وزیری شایسته نخست وزیر این کشور جانسون دانست.
در محافل دیپلماتیک خانم تراس را با عنوان “عوامگرای رادیکال” توصیف میکنند که برای خوشایند طبقات حامی خود مواضع افراطی و تندی در قبال مسائل بین المللی از جمله علیه چین و روسیه ابراز میکند.
تندروی او در مباحث مرتبط با هنگ کنگ و تایوان تا آنجا پیش رفت که اخیرا «پُل کیتینگ» نخست وزیر اسبق استرالیا، او را “مجنون” نامید. «تراس» در رابطه با جمهوری اسلامی ایران نیز با بی پروایی تمام، به صورت کورکورانه و بدون هیچ تاملی از سیاست مخرب و هرج و مرج طلب رژیم صهیونیستی تبعیت میکند.
۵) فراتر از عوامل فوق، به نظر میرسد سیاستگذاران انگلیس در راستای سیاست دیرینه “تفرقه بینداز و حکومت کن” خود و با این تصور که جانشین طبیعی و مشروع آمریکا در منطقه خاورمیانه، هیچ بازیگری جز انگلیس نمیتواند باشد، در صدد است بازی چندگانهای را در قالب مذاکرات برجام اجرایی کند.
انگلیس نگران دست اندازی فرانسه به حوزه نفوذ آمریکا در فردای خروج آمریکا از منطقه میباشد. از سوی دیگر انگلیس هرگونه افزایش اعتبار و جایگاه جهانی بروکسل را در راستای تقویت اروپای قاره ای و اعتبارافزایی برای آلمان و فرانسه میداند.
نتیجه اینکه انگلیس، ظاهرا چندان انگیزهای برای تسهیل مذاکرات برجامی قائل نیست و در این بیانگیزگی حتی وقعی به نگرانیها و تمایلات برادر کوچکتر خود در آنسوی آتلانتیک نمینهد.