رسانه تخصصی روابط بین الملل

چرا آمریکا رتبه اول تیراندازی‌های جمعی مرگبار را داراست؟

Diplomacyplus.ir/?p=2882
آمریکا از لحاظ میزان وقوع تیراندازی‌های مرگبار رتبه اول را میان کشورهای دنیا به خود اختصاص داده است که این موضوع علاوه بر آزادی حمل سلاح، در برخی عوامل فرهنگی ریشه دارد.
 وقوع یک تیراندازی‌ جمعی جدید در روز سه‌شنبه این بار 21 کودک و آموزگار دبستان «راب» در ایالت تگزاس را به کام مرگ کشاند.

هنگام وقوع تیراندازی‌هایی نظیر «لاس‌وگاس» ـ این تیراندازی که در سال 1396 به وقوع پیوست و در جریان آن یک فرد سفیدپوست مسلح به 42 قبضه سلاح و صدها گلوله 58 نفر را کشت و بیش از 500 نفر دیگر را زخمی کرد، مطابق آمارها مرگبارترین تیراندازی جمعی در تاریخ معاصر آمریکا به‌شمار می‌رود ـ بحث پیرامون ریشه‌های شیوع این حوادث مرگبار بار دیگر داغ می‌شود.

در این گزارش نگاهی خواهیم داشت به مهم‌ترین دلایلی که تاکنون به‌عنوان دلایل این موضوع مطرح شده‌اند.

1 ـ آزادی حمل سلاح

آزادی حمل سلاح، معمولاً هنگام وقوع تیراندازی‌های مرگبار در آمریکا به‌عنوان اصلی‌ترین دلیل مطرح می‌شود که البته ریشه‌هایی قدرتمند هم در واقعیت دارند. طبق آمارهای روزنامه گاردین،  شهروندان آمریکا 4.4 درصد از شهروندان کل دنیا را تشکیل می‌دهند، اما مالکیت 42 درصد از کل سلاح‌های غیرنظامی دنیا را در اختیار دارند.

آنچه همبستگی دو عامل حمل سلاح تیراندازی‌های مرگبار را تقویت می‌کند، آمارهای دیگری است که نشان می‌دهند در کشورهای دیگر با قوانین سخت‌گیرانه‌تر برای حمل سلاح، آمارهای کشتارهای جمعی با سلاح کمتر است، به‌علاوه، آن دسته از ایالت‌های آمریکا با قوانین سهل‌تر در این زمینه، آمارهای بدتری در زمینه کشتارهای مرتبط با سلاح دارند.

2 ـ شکوهمندسازی خشونت

آزادی حمل سلاح، اما، با آنکه جزو عوامل مهم در وقوع تیراندازی‌های مرگبار به‌شمار می‌رود، تنها عامل آن نیست، چنان‌که «باراک اوباما»، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا بعد از تیراندازی مدرسه «سندی‌هوک» در سال 2013 (که در جریان آن یک جوان 20ساله ابتدا مادرش و سپس 20 کودک یک دبستان را به گلوله بست) گفت، در بحث پیرامون ریشه‌های حوادثی از این دست نباید نقش فرهنگی که سلاح را شکوهمند و قاتل را قهرمان معرفی می‌کند از نظر انداخت.

آمریکا، بزرگترین تولیدکننده و صادرکننده سرگرمی‌های خشونت‌بار در جهان به‌شمار می‌رود. محصولات فرهنگی آمریکا از فیلم‌های هالیوود گرفته تا بازی‌های ویدئویی این کشور تماشای قساوت یک انسان یا گروهی از انسان‌ها علیه گروهی دیگر را تا سرحد ابزار سرگرمی انسان‌ها، کاهش می‌دهند. تلاش برای تحریک هیجانات مخاطبان با نمایش آشکار خشونت به ابزار اصلی رسانه‌های گروهی برای تزریق نگرش‌های خاص به مخاطبان، بدون دادن اجازه تفکر نقادانه به آنها تبدیل شده است.

3 ـ فرهنگ فردگرا و «رؤیای آمریکایی»

از طرف دیگر، فرهنگ بیش از حد فردگرایانه آمریکا باعث شده است شمار روزافزونی از مردم جامعه این کشور، خودشان را در گردابی از فلاکت‌هایی گرفتار ببینند که مسئولیت آنها در نهایت روی دوش کسی غیر از خود فرد آوار نمی‌شود.

چنان‌که پایگاه تروت‌آوت می‌نویسد: «شمار بسیار زیادی از آمریکایی‌ها امروزه با پذیرفتن منطق افراطی مسئولیت فردی، خودشان را مقصر بیکاری، آوارگی و انزوای خودشان می‌بینند و در نهایت، وضع فلاکت‌بار خودشان را نوعی شکست شخصی می‌بینند و بنابراین، آمادگی ابتلا به افسردگی وجودی و خشونت جمعی را دارند.»

در این زمینه نتایج پژوهش «آدام لانکفورد»، دانشمند علوم اجتماعی آمریکایی که در سال 2012 به مطالعه شرح‌حال 292 عامل تیراندازی با تلفات بالا پرداخته است شایان توجه است. وی در تبیین نتایج یافته‌های خود می‌نویسد: «در ایالات متحده آمریکا بسیاری از افراد با این فرض تربیت می‌شوند که به درجات بالای موفقیت خواهند رسید و “رویای آمریکایی” را محقق خواهند کرد. در چنین جامعه‌ای افرادی که در دست‌یابی به اهدافشان ناکام بمانند یا سابقه تعاملات منفی با همتایان، همکاران یا رؤسای خود داشته باشند فشار روانی بالایی را متحمل خواهند شد.»

وی اضافه کرد: «اگر به جمع این عوامل افسردگی، اسکیزوفرنی، پارانویا، و خودشیفتگی را هم اضافه کنیم، می‌توان درک کرد که چرا شمار افرادی که در آمریکا اقدام به تیراندازی با تلفات انبوه می‌کنند تا این حد بالا و غیرمتناسب [با کشورهای دیگر] است.»

او همچنین در مصاحبه‌ای با سالون، در سال 2013 گفت: «ایده‌ای که بررسی کرده‌ام این است که روی افراد نوعی فشار اجتماعی برای محقق کردن رؤیای آمریکایی وجود دارد، در شرایطی که ابزارهای تحقق این رؤیا فراهم نیست. موضوع مورد بحث من این نیست که فقر باعث می‌شود فرد اقدام به تیراندازی با تلفات انبوه کند، اما وقتی کشش‌های درونی فرد برای اینکه چیزی بیش از آنچه هست، باشد معمولاً بین آرزوهای افراد و آنچه آنها در عالم واقع  به آن دست پیدا می‌کنند، شکاف بزرگی ایجاد می‌شود، این به ایجاد نوعی حس ناکامی منجر می‌شود که برخی آن را با خشونت تخلیه می‌کنند.»

وی اضافه کرده است که در کشورهای دیگر نیز ممکن است نسبت مشابهی از افراد با مشکلات یکسانی دست و پنجه نرم کنند، اما افراد آن کشورها کمتر احتمال دارد که به هذیان عظمت شایع میان مجرمان آمریکایی مبتلا باشند، ضمن اینکه آنها احتمالاً دشوارتر از یک فرد آمریکایی سلاح گیر خواهند آورد.

4 ـ تبلیغ استثناگرایی و خودشیفتگی آمریکایی

«کریستوفر لش»، تاریخدان برجسته آمریکایی در کتاب پرفروش و تحسین‌شده «فرهنگ خودشیفتگی: زندگی آمریکا در عصر انتظارات رو به افول» فرهنگ جامعه آمریکا را به فردی تشبیه می‌کند که به «اختلال شخصیت خودشیفته» مبتلا است. او استدلال می‌کند که رفتارهای جامعه  آمریکا را همانند فرد مبتلا به این اختلال، خشم فروخورده، هذیان عظمت و خودبزرگ‌بینی و دستکاری دیگران در جهت امیال و آرزوهای شخصی هدایت می‌کند.

شواهد خودشیفتگی فرهنگی زمانی که «لش» در دهه 1980 کتاب معروفش را نوشت آشکار بود، اما اکنون، در گفتار سیاستمداران و تصمیم‌سازان آمریکا و در نظام آموزش رسمی این کشور تبلیغ هم می‌شود.

به‌عنوان مثال، «باراک اوباما»، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا در یک سخنرانی در سال 2013 درباره سوریه گفت: «آمریکا پلیس جهان است. اتفاقات وحشتناکی در دنیا رخ می‌دهند و این فراتر از توان ماست که هر نادرستی را درست کنیم، اما، وقتی که ما می‌توانیم با اندکی تلاش و خطر جلوی کشته‌شدن کودکان با گازهای شیمیایی را بگیریم، بایستی دست به اقدام بزنیم، این چیزی است که ما را متفاوت می‌کند، این چیزی است که ما را استثنایی می‌کند.»

تبلیغ روح مصرف‌گرایی و ترویج این ایده که شهروندان هوس‌ها و نیازهای خودشان را مقدم بر نیازهای دیگران قرار دهند از جمله جنبه‌های مهم آموزش‌های فرهنگی آمریکا است. مقدم شمردن احساسات، هوس‌ها و نیازهای خود بر دیگران در افراطی‌ترین حالت، می‌تواند به آدم‌کشی و قتل دیگران منجر شود، چرا که خودکشی جلوه افراطی افسردگی و قتل دیگران جلوه افراطی خودشیفتگی است.

سیاست خارجی آمریکا یکی از عرصه‌هایی است که می‌تواند نشان دهد دستگاه ذهن شهروندان آمریکایی چگونه به‌سمت تکوین رفتاهای خودشیفته هدایت می‌شود.

این جملات «دیوید ماسکیوریتا»، نویسنده آمریکایی را می‌توان اذعان به این نکته دانست که دستگاه سیاست خارجی آمریکا چه‌نقشی بر تزریق احساس‌های خودبرتربینی به شهروندان آمریکا دارد؛ وی پس از حادثه سندی‌هوک می‌نویسد: «ما آمریکایی‌ها چگونه می‌توانیم فضیلت فداکاری را ستایش کنیم وقتی که فرهنگی را تحمل می‌کنیم و به آن کمک می‌کنیم که خودخواهی را تمجید می‌کند؟ چگونه می‌توانیم بدون دانستن مرگی که دستگاه سیاست خارجی ما به بار می‌آورد، برای مردگان اشک بریزیم؟ چگونه می‌توانیم اشک اوباما برای کودکان آمریکایی را جدی بگیریم وقتی که او مسئول برنامه حمله‌های پهپاد و جنگی است که به زندگی کودکان افغانستان و پاکستان پایان می‌دهد؟»

این نویسنده ادامه می‌دهد: «اگر ما توان اعتراف به معصومیتی را که با دستهای خودمان از دست می‌رود نداشته باشیم آیا در واقع برای مرگ کودکان غصه می‌خوریم یا درگیر نوعی از غصه‌خوردنیم که مورد تأیید رسانه‌ها باشد؟ سوگی که مورد تأیید آمریکایی‌ها باشد و تنها با خانواده‌های آمریکایی‌ها همدلی می‌کند، نشانه خودشیفتگی ملی است. ما علایق خودمان را جلوتر از علایق دیگران قرار می‌دهیم و ما درباره صدها نفر از کودکانمان در داخل کشور که قربانی جنگ‌های تبهکاران خیابانی می‌شوند چه می‌توانیم بگوییم؟»

این نویسنده ضمن تأکید بر اینکه محصول ترغیب و نهادینه کردن چنین نگرشی تربیت شهروندانی است که در داخل کشور خودشان هم خود را بر همسایگان، مردم شهرهای دیگر، ایالت‌های دیگر و غیره و غیره ترجیح خواهد داد، می‌نویسد: اینها پرسش‌هایی هستند که آمریکا باید برای حل معضل خشونت‌های با اسلحه به آنها توجه کند.

به اشتراک بگذارید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط