رسانه تخصصی روابط بین الملل

مرجعیت اجتماعی در ایران؛ داستان سیاست زدگیِ عوام

Diplomacyplus.ir/?p=8919
چند صباحی است که شاهد و ناظر حضور ملموس سلبریتی ها در عرصه سیاست و اجتماع، و اظهار نظر پیرامون موضوعات و مسائل گوناگون هستیم. این موضوع طبیعتا در بستر رشد و گسترش شبکه های مجازی و دسترسی آسان به نرم افزارهای ارتباطی قابل فهم و تفسیر می باشد.

محمد آخوندپور امیری/ دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران

پیش درآمد

چند صباحی است که شاهد و ناظر حضور ملموس سلبریتی ها در عرصه سیاست و اجتماع، و اظهار نظر پیرامون موضوعات و مسائل گوناگون هستیم. این موضوع طبیعتا در بستر رشد و گسترش شبکه های مجازی و دسترسی آسان به نرم افزارهای ارتباطی قابل فهم و تفسیر می باشد. طبیعی است که تسهیل در راه های ارتباطی میان افراد جامعه و همچنین میان قاطبه جامعه با نخبگان فکری، سیاسی و اجتماعی، ویژگی منحصر به فرد عصر حاضر می باشد. این پدیده نوین امری است که می تواند فارغ از تمام بیم و امیدهایش، تاثیرات بالقوه خود را بر نظام فکری و اندیشگی افراد یک جامعه بگذارد. از دیگر سو تاثیرات آن فراتر از اذهان جمعی، بر مناسبات اجتماعی و سیاسی (هم در قاعدهِ هرم قدرت و هم در بستر جامعه) خواهد بود. در این مقاله بنا بر آن داریم که پیرامون انتقال مرجعیت سیاسی و اجتماعی، از نخبگان فکری، دانشگاهی و نویسندگان به سلبریتی ها سخن بگوییم. از چرایی وقوع این امر و نتایج و پیامدهای آن سخن خواهیم گفت. به همین منظور تا انتهای این مقاله همراه ما باشید.

مقدمه

اگر رجوعی تاریخی به گذشته های نه چندان دور بایندازیم درک خواهیم نمود که پیشتر از این و از زمانی که روزنامه، مجله، کتاب و بعدها رادیو و تلویزیون بعنوان ابزارهای ارتباطی و اطلاع رسانی، زمینه و بستر تعامل سازنده بین جامعه و نخبگان را فراهم نمود، ایدئولوگ های فکری، توانستند با بهره گیری از پتانسیل اقناع و انتقال تجارب و اطلاعات خود به جامعه هدف، بر قدرت تاثیرگذاری خود ببالند و منشاء تحولات عدیده ای گردند. در واقع شکل دهی به نظام معرفتی جامعه، امری بود که بدون اراده و ترسیم نقشه راه توسط جامعه علمی و فکری امری محال به نظر می رسید. این تاثیرگذاری عموماً بر بستری از تسلط بر حوزه نظریه و نظریه پردازی محقق می گردید که حوزه شناختی نخبگان فکری را شکل می داد و در اختیار این طبقه اجتماعی قرار داشت. طبیعتا تاثیرات مثبت یا منفی این پیروی جامعه از ارشادات منورالفکران پیشین نیز بر کسی پوشیده نبوده و نیست و رجوع به تجربیات تاریخی از تاثیرات شگرف آن سخن می گوید.

اما آنگاه که کمی به جلو آییم، مشاهده می نماییم که با گسترده شدن راه های ارتباطی و از انحصار خارج شدن ابزارهای ارتباطی از دست دولت ها، شبکه های مجازی بدیلی شدند برای انتقال آراء، افکار و اندیشه های افراد مختلفی که لزوما متعلق به جامعه روشنفکری نیز نبوده اند. به عبارت دیگر ظهور و بروز شبکه های اجتماعی عرصه تاثیرگذاری را از قاعده طبقه الیت جامعه که حکایت از شئون خاص اجتماعی داشت به بخش گسترده تری از جامعه انتقال داد. در پی این موضوع، هر روز شاهد آن بوده ایم که کثیری از افرادی که لزوما از تخصص لازم و تحصیلات مرتبط با موضوع مورد بحث برخوردار نمی باشند نسبت به تبیین، تحلیل و ارائه راهکارهای گوناگون اقدام نموده است. دم دستی شدن ابزارهای ارتباطی، انحصار قدرت تحلیل و انتقال مفاهیم را از دست روشنفکران ارگانیک خارج نموده و به ورزشکاران، هنرمندان، موسیقی دانان و حتی افراد عامی منتقل نموده است که توانسته اند از بحران کم آبی گرفته تا موضوعات داغ سیاسی اظهار نظر کنند. این امر بطور معمول نه برگرفته از سطح مطالعات عمیق این قشر از جامعه بوده است؛ بلکه عموماً از تحلیل های کم عمقی بهره گرفته است که تنها برای عقب نماندن از دیگر هنرمندان در عرصه کنشگری و دیده شدن شکل گرفته است.

گستردگی این انبار داده ها، اطلاعات و انتقال آن به جامعه، باعث گردید که برخی نهیب آن را سر دهند که پاره ای از این تحلیل ها و اظهار نظرها، نه کارشناسی شده هستند و نه برآمده از تجربه تاریخی و قاعدهِ تحلیلی صحیح. به همین منظور انفجار اخبار، اطلاعات و تحلیل ها آفتی گشت که متخصصین امر را بر آن داشت تا نسبت به پیامدهای مخرب برخی از این تحلیل های ناصواب هشدار بدهند.

در این بین سلبریتی ها به دلیل داشتن انبوهی از حامیان، طرفداران و پایگاه اجتماعی برآمده از محبوبیت فراوان همواره از ظرفیت های لازم در جهت تاثیرگذاری و اقناع جامعه هدف برخوردار بوده اند. آنان که شهرتشان را نه به واسطه تحلیل های صحیح، بلکه بواسطه هنرشان در حرفه تخصصی خود بدست آورده اند، عرصه را به گونه ای فراهم دیده اند که امروزه گوی سبقت را از خیلی از تحلیل گران امور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ربوده اند و پیرامون هر موضوعی، بدون شناخت ابعاد آن، به تحلیل می پردازند.

چارچوب مفهومی

ورود سلبریتی ها پس از شکل گیری جنبش اجتماعی «مهسا امینی»، به شکلی روزافزون فزونی گرفته، به گونه ای که کارشناسان امر از «سلبریتی زدگی» عرصه سیاست سخن می گویند. به باور نگارنده این متن، تجربه برخی شکست های پیشین و مرجعیت سیاسی جامعه روشنفکری، پیامدهای ناگواری را برای آحاد جامعه به بار آورده که بخشی از دلسردی جامعه پیرامونی، منشعب از شکل گیری همین فضای دلسردی است. جایگزین شدن سلبریتی ها با توجه به قدرت اقناع، هواداران و محبوبیت فزاینده آنها از یکسو و عدم اقبال جامعه نسبت به قشر روشنفکری از سوی دیگر، بخشی از علل انتقال این مرجعیت کنشگری سیاسی-اجتماعی، از نخبگان فکری به سلبریتی ها بوده است.

اما بعد از بیان علل شکل گیری این مسئله باید به عواقب و پیامدهای «سلبریتی زدگی» عرصه سیاست بپردازیم. این موضوع که مرجعیت هنرمندان در عرصه سیاست، حامل چه پیام ها و پیامدهایی می باشد، از اهمیت بسیاری برخوردار است. موضوع چهره های مشهور و سلبریتی ها موضوعی فراگیر بوده که همواره با این پرسش مطرح می شود که آیا دلیل خوبی برای نگرانی در مورد دخالت افراد مشهور در سیاست وجود دارد؟ براساس یکی از نقدهای مطرح شده افراد مشهور دارای درجه قابل توجهی از قدرت معرفتی (قدرت تاثیرگذاری بر آنچه مردم باور دارند) هستند که به تخصصشان ربطی ندارد. البته استدلال موافقان حضور چهره های مشهور در عرصه سیاست آن است که به رسمیت شناختن قدرت معرفتی افراد مشهور در واقع منبع ارزشمندی برای حمایت از مشروعیت و عملکرد نخبه گرایی است، گرچه این مزایا با خطرات خاصی همراه است.

بحث اصلی و اساسی که برخی از طرفداران حضور سلبریتی ها در عرصه سیاست مطرح می کنند اینگونه است که آنگاه که شکاف معرفتی بین نخبگان سیاسی و مردمی وجود داشته باشد، جامعه سلبریتی از قدرت لازم جهت کاستن از این شکاف برخوردارند و نقش مرجعیت و پل ارتباطی را به خوبی می توانند بازی کنند. در پاسخ به این مسئله می توان اشاره نمود که گرچه محبوبیت یک سلبریتی می تواند به کاهش سطح شکاف میان جامعه و حاکمیت کمک نماید، اما نداشتن ابزارهای لازم فکری و قدرت تحلیل می تواند راه را به ناکجاآبادی ببرد که خطرات آن بیش از منافع آن باشد. به عبارت دیگر چنانچه راهکارهایی که یک سلبریتیِ بدون تخصص پیش روی جامعه قرار می دهد از مسیر ناصوابی بگذرد، فضای جامعه بیش از پیش دچار التهاب و بحران خواهد گردید که برون رفت از آن می تواند کار بسیار دشواری به نظر آید. از سوی دیگر صنعت سلبریتی ممکن است مانع آن شود که سلبریتی ها بتوانند دولت را به شیوه ای ثمربخش مورد نقد قرار داده و اصلاح کنند، در عین حال خطر رقابت مستمر سلبریتی ها برای جلب توجه، امکان براندازی مکانیسم های رقابتی(شایستگان) برای انتخاب نخبگان را به همراه خواهد داشت.

«راجرز اسمیت»، رئیس پیشین انجمن علوم سیاسی آمریکا در مقاله «علم سیاست چه فایده ای دارد؟ از پلورالیسم تا مشارکت» این پرسش را مطرح می کند که آیا ما آنقدر غیر متخصص، انتزاعی و منزوی شده ایم که نمی توانیم آن نوع دانشی را که در بحث های سیاسی کنونی مان یا در حل بسیاری از مشکلات آزار دهنده مان استفاده می شود، به کار ببریم؟ او پاسخ می دهد که سلبریتی ها با داشتن پایگاه های گسترده طرفداران و رسانه های خود، بستر وسیعی برای پیشبرد مسائل و دیدگاه های خود دارند و اغلب به آنها اجازه دسترسی به نهادهای حاکم داده می شود.

منتقدان امر بر این باورند که فزونی گرفتن شخص گرایی، پوپولیسم و نمایشی شدن سیاست فقط گوشه ای از پیامدهای حضور سلبریتی ها در سیاست هستند؛ هرچند در سراسر جهان موارد متعددی از سلبریتی ها وجود دارد که در نظرسنجی ها عملکرد بسیار خوبی داشته اند و به شخصیت های مهم سیاسی در کشورهای مربوطه تبدیل شده اند.

«سی رایت میلز» در مقاله «نخبگان قدرت»، سلبریتی ها را افرادی بدون قدرت پایداری می داند. افرادی که به گفته او چهره های زودگذری در میان کسانی هستند که ما فقط آنها را تجلیل می کنیم. چه مخالف و چه موافق حضور ستاره های ورزشی، سینمایی و تلویزیونی و …. در عرصه سیاست به جای روشنفکران باشیم، بر این امر اتفاق نظر وجود دارد که نمی توان نقش سلبریتی ها در عرصه سیاست عمومی و همچنین جامعه و مردم، به خصوص نسل جوان را نادیده گرفت.

شاید تجربه تلخ به ثمر نرسیدن میوه درخت اصلاحات در ایران که در آن مرجعیت اساتید دانشگاهی، منورالفکران و دانشجویان متخصص و همچنین نخبگان سیاسی برجسته بود، در سرخوردگی عمومی آحاد جامعه نقش موثری داشته باشد. پیامدی که هرم سخت قدرت در ایران در پدیداری آن نقش بسیار موثری را ایفا نموده است. عدم اقبال امروزین بخشی از جامعه به سرمایه اجتماعیِ دانشگاهی، پیامد لیبل محافظه کاری است که توسط جامعه به این نخبگان فکری، از پسِ عدم موفقیت در به ثمر رسیدن میوه درخت اصلاحات زده شده و اعلام می دارند که جامعه روشنفکری از توان دیدن واقعیت های جامعه محروم است. از سوی دیگر عدم درک این مسئله از سوی جامعه که اساساً یک روشنفکر راهکارهایی که برای برون رفت از بحران ها تجویز می کند، بیش از آنکه انقلابی و رادیکالی باشد، اصلاحی و تسهیل کنندهِ شرایط جاری است، باعث گردیده که برچسب محافظه کاری بر جامعه روشنفکری بخورد.

یکی از ویژگی های توسعه شبکه های اجتماعی، گسترش «سیاست رسوایی» در جوامع است؛ آن گونه که «مانوئل کاستلز» توضیح می دهد، در این شرایط جدید، رسوایی نخبگان سیاسی به مراتب راحت تر از گذشته اتفاق می افتد. شبکه های اجتماعی ابزاری را در اختیار گروه های مختلف قرار می دهند که از طریق اخبار، چه جعلی و چه واقعی، مرجعیت اخلاقی رقبای خود را به چالش بکشند. ظهور این پدیده در جامعه ما نیز عیان است. با غلبه «سیاست رسوایی»، بسیاری از چهره ها در جامعه ما به نوعی رسوا تلقی می شوند و نوعی مرجعیت زدایی از کسانی صورت گرفته است که سابق بر این جایگاه ویژه ای در جامعه داشته اند.

تحقیقات نشان می دهند که در میان 100 کاربر ایرانی اینستاگرام با بیشترین تعداد فالوئر، هنرمندان و ستاره های ورزشی بیشترین درصد را دارند. همین امر به آنها وزن مهمی داده و نفوذشان در جامعه را افزایش داده است؛ این درحالی است که بسیاری از نخبگان دانشگاهی، روشنفکران و متفکران علوم انسانی حتی در میان 1000 کاربر ایرانی با بیشترین فالوئر، جایگاهی ندارند. در نتیجه ارتباط هنرمندان و ورزشکاران با توده های مردم سریع تر و راحت تر و ارتباط روشنفکران محدودتر و کمتر از گذشته شده است.

از طرف دیگر، میزان محبوبیت هنرمندان و ورزشکاران در سال های اخیر رو به فزونی گراییده است. این درحالیست که اقبال عمومی چندانی نسبت به نخبگان دانشگاهی، روشنفکران و متفکران علوم سیاسی رخ نداده است. شاید چارچوب های مفهومی و نظری که جامعه نخبگان علمی در تبیین شرایط بحرانی ارائه می دهند، وامدار ادبیات تخصصی باشد که بخشی از جامعه از فهم آن محروم می باشند. این درحالیست که هنرمندان، ورزشکاران و خوانندگان عموماً با زبانی عادی که برای عموم جامعه قابل فهم می باشد به گفتگو می پردازند و به شرایط روز جامعه می پردازند. بهر روی این عدم توازن، قاعده بازی را به سمت سلبریتی ها سنگین تر نموده است.

نتیجه گیری

در نهایت آنکه ظهور و بروز شبکه های اجتماعی عامل قوام بخش در افزایش اقبال نسبت به سلبریتی ها بوده که به نوعی مرجعیت اجتماعی آنها را تثبیت نموده است. از دیگر سو، اتفاقاتی که در صحنه اجتماع و سیاست ایران در گذشته افتاده، اقبال نسبت به جامعه روشنفکری و نخبگان دانشگاهی در ایران را در یک سیر نزولی قرار داده است. رویکرد عموماً اصلاح طلبانه روشنفکران ایرانی و پرهیز از خشونت و عدم ارائه راهکارهای رادیکالی و تجربه شکست اصلاحات در ایران در برهم خوردن این معادله موثر افتاده است. از دیگر سو پیامدها و هزینه های حمایت و تشویق جامعه روشنفکری از برخی مواضع سیاسی نخبگان قدرت، برای جامعه گران تمام شده است. در این میان رشد و گسترش شبکه های اجتماعی که منجر به تغییر مرحعیت اجتماعی شده است خود نشان دهنده تغییر از پارادایم های سنتی می دهد. بدون درک این تغییر پارادایمی و ویژگی های پارادایم جدید، فهم تحولات کنونی جامعه ما میسر نخواهد گردید. در چنین جامعه ای مرجعیت ها سریع متولد شده و سریع هم از میان خواهد رفت. بنابراین نمی توان با اطمینان از تداوم مرجعیت اجتماعی هنرمندان، ورزشکاران و دیگران سخن گفت. در آینده نزدیک ممکن است چهره های جدیدی نیز ظهور کنند که عنان این مرجعیت اجتماعی را بدست گیرند و مختصات تاثیرگذاری بر عرصه اجتماع و سیاست را دستخوش تغییرات شگرفی نمایند. این ویزگی سیالیت حوزه اجتماع، برآمده از قدرت نفوذ و تاثیرگذاری پلتفرم های ارتباطی است که زمینه ارتباطات گسترده را میان بخش های مختلف جامعه فراهم کرده است. اما در این میان فهم و ادراک حداکثری جامعه که برامده از افزایش اگاهی های عمیق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی می باشد، می تواند زمینه ساز ظهور و تثبیت جایگاه مرجعیت های معقول و عاملیت هایی که زمینه ساز پیشرفت و آبادانی کشور را فراهم می سازند، باشد. به همین منظور مقوله آموزش و ارتقای فهم عمومی، رشد و گسترش ابزارهای نوین آموزشی که موید شکل گیری سطح قابل توجه ای از عناصر آگاهی بخشی خواهد بود و بهبود سطح کیفی زیست انسانیِ که نیازمند تدوین برنامه های مدون و مهندسی شده اجتماعی می باشد، در نسبتی مشخص با مسئله توسعه و نوسازی جامعه صورت بندی مفهومی پیدا می کند.

به اشتراک بگذارید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط