بزرگترین فجایع ژئوپولیتیکی در نقطه تلاقی جاه طلبی و ناامیدی رخ میدهند. چین تحت رهبری «شی جین پینگ» به زودی توسط هر دو مورد ذکر شده هدایت خواهد شد.
در کتاب تازهای تحت عنوان «منطقه خطر: درگیری آینده با چین» که من نیز یکی از نویسندگان آن بودهام علت این ناامیدی توضیح داده شده است: کندی اقتصاد و احساس خزنده دچار شدن به افول و تحت محاصره قرار گرفتن. با این وجود، ابتدا باید عظمت این جاه طلبیها را ترسیم کنیم آن چه چین تحت رهبری «شی جین پینگ» در تلاش برای رسیدن به آن است. درک این که سقوط چین تا چه اندازه سخت خواهد بود بدون درک ارتفاعاتی که پکن قصد صعود به آن را دارد دشوار است.
حزب کمونیست چین در حال انجام پروژهای حماسی برای بازنویسی قوانین نظم جهانی در آسیا و فراتر از آن است. چین صرفا نمیخواهد یک ابر قدرت و یکی از چندین قطب در نظام بین الملل باشد بلکه میخواهد ابر قدرتی باشد که خورشید ژئوپولیتیکی نظام بین الملل حول محور آن میچرخد.
این جاه طلبی اکنون در سخنان مقامهای حزب کمونیست چین دیده میشود. این امر در اقداماتی که حزب کمونیست چین انجام میدهد از برنامه کشتی سازی نیروی دریایی تا تلاشهای آن کشور برای بازسازی جغرافیای استراتژیک اوراسیا دیده میشود. استراتژی بزرگ چین شامل دنبال کردن اهداف نزدیک به آن کشور است اهدافی مانند تحکیم قدرت حزب کمونیست چین و باز پس گیری بخشهایی از چین که پکن در زمان ضعیف بودن کشور آن را از دست داده بود.
هم چنین، اهداف گستردهتری را نیز شامل میشود مانند ایجاد حوزه نفوذ منطقهای و رقابت با قدرت آمریکا در مقیاس جهانی. دستور کار حزب کمونیست چیم حسی از سرنوشت تاریخی چین را با تاکید بر ابزارهای مدرن قدرت قرن بیست و یکم ترکیب میکند. ریشه اصلی این جاه طلبی ژئوپولیتیک بیانتها در احساس ناامنی سیری ناپذیریای که رژیم اقتدارگرای شی را آزار میدهد و هم چنین مشاهده انگیزههای جاه طلبانه بسیاری از قدرتهای بزرگ دیگر نهفته است.
اگرچه تلاش چین برای نظم بخشیدن به جهان پیش از دوره قدرت گیری شی نیز در جریان بود اما در سالیان اخیر در دوران زمامداری وی به طرز چشمگیری سرعت گرفته است. امروز مقامهای حزب کمونیست چین به طور ظاهری این اطمینان خاطر را از خود نشان میدهند که چین در حال رشد ایالات متحده را تحت الشعاع قرار میدهد. با این وجود، رهبران پکن در باطن نگران این هستند که رویای چین ممکن است تحقق نیافته باقی بماند.
استراتژی کلان چین معمولا بیشتر در جریان اجماع تقریبی میان نخبگان تنظیم میشود و نه در برنامههای دقیق و گام به گام برای آینده. با این وجود، شواهد فراوانی وجود دارند که نشان میدهند حزب کمونیست چین یک استراتژی بزرگ و چندلایه را با چهار هدف کلیدی دنبال میکند.
نخستین هدف آن است که حزب کمونیست چین جاه طلبی ابدی هر رژیم استبدادیای را دارد: حفظ سیطره آهنین خود بر قدرت. از سال ۱۹۴۹ میلادی رژیم سیاسی چین همواره خود را درگیر مبارزه با دشمنان داخلی و خارجی قلمداد کرده است. فروپاشی شوروی که سرنگونی رژیم سیاسی یکی از کشورهای بزرگ سوسیالیستی محسوب میشود به کابوسی برای سران حزب کمونیست چین تبدیل شد.
آنان میدانند که فروپاشی سیستم تحت رهبری حزب کمونیست چین یک فاجعه و احتمالا برای اعضای آن کشنده خواهد بود. بنابراین، در سیاست چین پارانویا یک فضیلت است تا یک رذیلت. همان طور که «ون جیابائو» نخست وزیر اسبق چین زمانی گفته بود: «فکر کردن در مورد چرایی ظهور خطر امنیت فرد را تضمین میکند. فکر کردن به این که چرا هرج و مرج رخ میدهد آرامش فرد را تضمین میکند. فکر کردن به این که چرا یک کشور سقوط میکند بقای آن فرد را تضمین میکند».
حزب کمونیست چین از نظر تاریخی تلاش زیادی برای محافظت از قدرت خود کرده است و در این راستا در دورههایی چون جنون انقلاب فرهنگی و کشتار صدها یا هزاران نفر از شهرونداناش در زمان تظاهرات میدان تیان آنمن در سال ۱۹۸۹ میلادی این کار را انجام داده تا قدرت خود را حفظ کند. هدف حزب کمونیست چین از این اقدامات تداوم اقتدار خود در هسته اصلی هر تصمیم کلیدی بوده است هدف اساسی شی «تضمین نقش رهبری حزب کمونیست در تمام جنبههای زندگی» بوده است.
هدف دوم آن است که حزب کمونیست چین میخواهد با بازپس گیری سرزمینهای از دست رفته به دلیل آشوب داخلی و تهاجم خارجی در دورههای پیشین چین را دوباره کامل کند. در نقشه چین مدنظر شی هنگ کنگی دیده میشود که به طور کامل تحت رهبری حزب کمونیست چین باشد (روندی که به خوبی در حال انجام است) و یک تایوان قرار دارد که دوباره در اختیار پکن قرار گرفته باشد. حزب کمونیست چین در سایر نقاط پیرامونی خود اختلافات مرزی برجستهای با کشورهایی از هند گرفته تا ژاپن دارد.
پکن هم چنین حدود ۹۰ درصد از دریای چین جنوبی یکی از حیاتیترین آبراههای تجاری جهان را به عنوان منطقه تحت مالکیت مستقل خود قلمداد میکند. مقامهای چینی میگویند که هیچ جایی برای سازش در مورد این مسائل وجود ندارد. شی خطاب به «جیمز متیس» وزیر دفاع وقت امریکا در سال ۲۰۱۸ میلادی گفته بود: «ما نمیتوانیم حتی یک اینچ از قلمرویی را که اجدادمان پشت سر گذاشتهاند از دست بدهیم».
هدف سوم حزب کمونیست چین ایجاد یک حوزه نفوذ منطقهای است که در آن چین برتر خواهد بود زیرا در آن زمان بازیگران خارجی به ویژه ایالات متحده به حاشیه رانده میشوند. پکن احتمالا آن نوع سلطه فیزیکی آشکاری را که اتحاد جماهیر شوروی در اروپای شرقی در طول جنگ سرد اعمال میکرد در ذهن ندارد.
در عوض، حزب کمونیست چین استفاده از ترکیبی از جاذبه و اجبار را در نظر دارد تا اطمینان حاصل کند که اقتصادهای دریایی آسیا به جای واشنگتن به سمت پکن معطوف شدهاند شرایطی که در آن از دید پکن قدرتهای کوچکتر به درستی به حزب کمونیست چین احترام میگذارند و ایالات متحده دیگر اتحادهای متشکل از کشورهای مختلف به ویژه آسیایی در حیاط خلوت چین را برای اعمال نفوذ لازم یا ایجاد مشکلات برای چین در اختیار ندارد. همانطور که شی در سال ۲۰۱۴ گفت: «مردم آسیا باید امور آسیا را اداره کنند مشکلات آسیا را حل کنند و امنیت آسیا را حفظ نمایند».
مقامهای دیگر چین صریحتر بوده اند. «یانگ جیه چی» وزیر خارجه وقت چین در سال ۲۰۱۰ میلادی خطاب به رهبران ۱۰ کشور جنوب شرق آسیا گفته بود: «چین کشور بزرگی است و شما کشورهای کوچکی هستید و این یک واقعیت است».
چهارمین هدف چین به منظور تعیین استراتژی برای دستیابی به قدرت جهانی و در نهایت برتری جهانی متمرکز بوده است. رسانههای دولتی و مقامهای حکومتی چین توضیح دادهاند که چینی که به طور فزاینده قدرتمندتر میشود نمیتواند به راحتی در سیستمی تحت رهبری ایالات متحده زندگی کند.
شی از ایجاد یک «جامعه سرنوشت مشترک» جهانی که در آن همه تحت «بهشت یک خانواده باشند» و احتمالا از دید او از راهنماییهای پدرانه حزب کمونیست چین پیروی کنند صحبت کرده است. شین هوا خبرگزاری دولتی چین در مورد اینکه کدام بازیگر پس از احیای ملی چین به امور جهانی شکل خواهد داد نوشته بود: «تا سال ۲۰۵۰ میلادی دو قرن پس از جنگهای تریاک که پادشاهی میانه را در دورهای از آسیب و شرم فرو برد چین قرار است قدرت خود را بازیابد و دوباره به قله جهان صعود کند».
روزنامه ملی گرای چینی «گلوبال تایمز» نوشته بود که مبارزه برای تبدیل شدن به قدرت شماره یک جهان یک جنگ «خَلقی» است و «به اندازه یک رودخانه بزرگ وسیع و قدرتمند خواهد بود. این یک جزر و مد غیر قابل توقف خواهد بود».
چهار لایه استراتژی بزرگ چینی همگی در کنار یکدیگر قرار دارند. حزب کمونیست چین استدلال میکند که تنها تحت رهبری آن حزب است که چین میتواند به «جوانسازی ملی» مورد انتظار خود دست یابد. در تلاش برای تبدیل شدن به قدرت منطقهای و جهانی حزب کمونیست چین با اقتدار خود را در داخل چین تقویت میکند. این هدف میتواند با دامن زدن به ناسیونالیسم (ملی گرایی) چینی در زمانی که ایدئولوژی اصلی رژیم یعنی سوسیالیسم کنار گذاشته شده برای سیستم مشروعیت ایجاد کند و میتواند اعتبار داخلی و جهانی را برای حاکمان چین ایجاد نماید. هم چنین، این امر میتواند به چین این توانایی را بخشد (که تاکنون نیز به شدت از آن استفاده کرده است) تا منتقدان بین المللی خود را ساکت کند و قوانین جهانیای ایجاد کند تا از یک حکومت خودکامه محافظت کند.
بنابراین، استراتژی بزرگ چین بسیار فراتر از دفاع محدود از کشور و رژیم حاکم بر آن است. این اهداف به شدت با پیگیری یک تغییر دورانی در قوانین منطقهای و جهانی جاده مرتبط هستند نوعی از تغییر که با سقوط یک هژمون و ظهور هژمونی دیگر رخ میدهد. «هنری کیسینجر» وزیر خارجه سابق آمریکا در کتاب «دیپلماسی» خود مینویسد: «امپراتوریها هیچ علاقهای به فعالیت در یک نظام بین المللی ندارند آنان آرزو دارند که خود نظام بین المللی باشند». این جاه طلبی نهایی حکومت چین امروز است.
ممکن است آمریکاییها تعجب کنند که رهبران چین، ایالات متحده را کشوری خطرناک و متخاصم قلمداد میکنند که مصمم به سرکوب دیگر کشورها است. با این وجود، حتی زمانی که چین از بسیاری جهات در پاکس امریکانا (اصطلاحی در خصوص مفهوم صلح نسبی در نیمکره غربی و پس از آن در جهان در نتیجه برتری قدرت ایالات متحده آمریکا که از میانه قرن بیستم شروع شده و تاکنون ادامه دارد؛ م.) شکوفا شده رهبران آن کشور نگران هستند که واشنگتن تقریبا هر آن چه که حزب کمونیست چین میخواهد را مورد تهدید قرار دهد.
نمیتوان از توجه سیاستگذاران چینی به این موضوع غافل شد که ایالات متحده سابقه چشمگیری در نابودی جدیترین رقبای جهانی خود از جمله امپراتوری آلمان، امپراتوری ژاپن، آلمان نازی، اتحاد جماهیر شوروی و هم چنین رقبای کوچکتر داشته است. هم چنین، مقامهای چینی نمیتوانند فراموش کنند که ایالات متحده آماده است تا تمام طرحهای حزب کمونیست چین را ناکام بگذارد.
از مائوتسه تونگ تا شی، رهبران چین ایالات متحده را تهدیدی برای برتری سیاسی حزب کمونیست چین قلمداد کردهاند. هنگامی که ایالات متحده و چین در اوایل جنگ سرد به عنوان دشمن یکدیگر شناخته شدند واشنگتن از شورشیان تبتی که علیه رژیم کمونیستی چین میجنگیدند حمایت کرد و در عین حال از «چیانگ کای شک» در تایوان و ادعای او برای حاکمیت واقعی چین حمایت کرده بود. رهبران امریکا در دهههای اخیر تاکید کردهاند که برای چین آرزوی موفقیت دارند اما همزمان همانند آن چه «بیل کلینتون» رئیس جمهوری اسبق امریکا در سال ۱۹۹۷ میلادی گفته بود از دید امریکا مدل سیاسی اقتدارگرای چین باعث شده تا آن کشور در «سمت نادرست تاریخ» قرار گیرد.
از دوره کشتار میدان تیان آنمن در سالیان دور گذشته تا اقدامات اخیر حزب کمونیست چین علیه جمعیت اویغور، واشنگتن در تمام موارد ائتلافهایی متشکل از کشورهایی را رهبری کرده که تحریمهای اقتصادی را علیه چین اعمال کردند. یک سیاستمدار چینی میگوید که این تصور و دیدگاه بر حزب کمونیست چین غالب است: «ایالات متحده هرگز از قصد خود برای سرنگونی نظام سوسیالیستی چین دست برنداشته است».
اعضای حزب کمونیست چین مطمئنا متوجه شدند که معترضان در هنگ کنگ هنگام مقاومت در برابر تحمیل اراده حکومت استبدادی در فاصله سالهای ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۰ میلادی پرچمهای ایالات متحده را به نمایش گذاشتند درست همانطور که معترضان سه دهه پیش در میدان تیان آنمن مجسمهای غول پیکر شبیه مجسمه آزادی ایالات متحده را نصب کردند. هنگامی که سازمانهای خبری ایالات متحده افشاگریهای مفصلی از جنایات و جرایم رسمی و فساد در پکن منتشر میکنند صدای زوزه کشیدن پکن از روی عصبانیت شنیده میشود.
مسائلی که امریکاییها آن را بیضرر قلمداد میکنند برای مثال، عملکرد سازمانهای غیردولتی متمرکز بر حقوق بشر و مسئولیتپذیری دولت برای حزب کمونیست چین که هیچ محدودیتی برای قدرت خود قائل نیست به مثابه تهدیداتی خرابکارانه به نظر میرسند. ایالات متحده به سادگی نمیتواند از تهدید حزب کمونیست چین دست بردارد مگر آن که امریکا به شکل کنونی و پیشین آن نباشد و روند فعلی متوقف شود: یک دموکراسی لیبرال که نگران سرنوشت آزادی در جهان است.
ایالات متحده از راههای دیگر نیز مسیر حرکت چین به سوی عظمت را ناکام میگذارد. حزب کمونیست چین نمیتواند چین را دوباره بدون باز پس گیری تایوان کامل کند اما ایالات متحده از آن جزیره از طریق فروش تسلیحات، حمایت دیپلماتیک و وعده ضمنی کمکهای نظامی در برابر فشار پکن محافظت میکند. به طور مشابه، ایالات متحده با نیروی دریایی خود و درخواستهایش برای آزادی دریانوردی مانع از تلاش چین به منظور تسلط بر دریای چین جنوبی شده است.
اتحادهای نظامی و مشارکتهای امنیتی امریکا در آسیا به کشورهای کوچکتر شجاعت مقاومت در برابر قدرت چین را میدهد. واشنگتن یک ارتش توانمند در سطح جهانی را حفظ میکند و زمانی که چین تلاش میکند چارچوبی مشابه را توسعه دهد از قدرت و نفوذ خود برای شکل دادن به دیدگاههای بین المللی در مورد این که کشورها چگونه باید رفتار کنند و چه نوع سیستمهای سیاسی مشروعیت بیشتری دارند استفاده میکند.
یک تحلیلگر چینی خاطرنشان کرده بود که پکن باید «مزیت اخلاقی غرب را بشکند» که از دید او از تعیین این که کدام دولتها «خوب و بد» هستند نشئت میگیرد.
با این وجود، چین همه جنبههای دستور کار ایالات متحده را رد نمیکند: حزب کمونیست چین به طرز درخشانی از دسترسی به اقتصاد باز جهانی بهرهبرداری کرده و نیروهای نظامی آن در ماموریتهای حافظ صلح سازمان ملل شرکت کرده اند. با این وجود، رهبران چین بهتر از امریکاییها درک کردهاند که موضوعی اساسا دارای تضاد در این باره وجود دارد: حزب کمونیست چین در ایجاد ترتیباتی که بازتاب دهنده منافع و ارزش خود باشد بدون تضعیف، تجزیه و در نهایت جایگزین کردن نظم موجود موفق شود.
حتی در برهههای زمانیای که به نظر میرسید پکن و واشنگتن رابطهای دوستانه با یکدیگر دارند رهبران چین دیدگاههای بسیار ترسناکی نسبت به قدرت ایالات متحده داشته اند. برای مثال، «دنگ شیائوپینگ» رهبر اسبق چین که اصلاحات اقتصادی او متکی به بازارها و فناوری ایالات متحده بود استدلال کرد که واشنگتن برای سرنگونی حزب کمونیست چین «جنگ جهانی بدون دود اسلحه» به راه انداخته است. چنین برداشتهایی به نوبه خود منجر به ایجاد این باور میشود که تحقق رویاهای چین در نهایت نیازمند آزمایش قدرت با ایالات متحده است. شی در سال ۲۰۱۹ میلادی گفته بود که حزب کمونیست چین با یک «راهپیمایی طولانی مدت جدید» در روابط خود با ایالات متحده روبرو است یک مبارزه خطرناک برای برتری و بقا.
در این باره حق با شی است که میگوید دو کشور در مسیر برخورد با یکدیگر قرار دارند. استراتژی کلان حزب کمونیست چین منافع اعلام شده آمریکا را برای جلوگیری از کنترل هر قدرت متخاصمی از شرق آسیا و غرب اقیانوس آرام به خطر میاندازد. این استراتژی ترس دیرینه آمریکا را فعال میکند که رقیبی که در اوراسیا به برتری دست پیدا میکند میتواند ایالات متحده را در سراسر جهان به چالش بکشد. تلاش چین برای کسب برتری در عرصه فناوری نیز تهدید کمتری نیست جهانی که در آن اقتدارگرایی فن سالارانه در حال رشد است ممکن است دنیایی نباشد که دموکراسی در آن امن باشد.
دلیل اصلی این که چرا روابط ایالات متحده و چین امروز تا این حد متشنج است این است که حزب کمونیست چین تلاش میکند قرن آینده را به گونهای شکل دهد که تهدیدی برای آن چیزی است ایالات متحده در طول قرن گذشته به دست آورده است. این وضعیت باعث طرح پرسش عمیقتری میشود: چرا پکن تا این اندازه تصمیم به بازنگری اساسی در سیستم دارد حتی اگر انجام این کار به رقابت خطرناک با ایالات متحده منجر شود؟
چین به سادگی و صرفا تحت تاثیر منطق سرد ژئوپولیتیک نیست. در اینجا برای احیای شکوه مسئله سرنوشت تاریخی مطرح است. رهبران چین خود را وارث یک دولت چینی میدانند که در بخش اعظم تاریخ ثبت شده یک ابر قدرت بوده است. مجموعهای از امپراتوریهای چین ادعا کردند که ماموریت آنان این است که همگان در سایه بهشت تحت رهبری چین قرار گیرند. آنان به دولتهای کوچکتر در امتداد حاشیه امپراتوریشان دستور میدادند. در نتیجه چنین باوری از روزگار گذشته است که اکنون چین خواستار ایفای نقش رهبری کننده در جهان است.
از نظر پکن جهانی تحت رهبری ایالات متحده که در آن چین یک قدرت درجه دوم است یک هنجار تاریخی نیست بلکه یک استثنای بسیار تلخ است. این نظم پس از جنگ جهانی دوم در انتهای یک «قرن همراه با تحقیر» ایجاد شد که در آن چین تجزیه شده توسط قدرتهای درنده خارجی غارت شده بود. ماموریت حزب کمونیست چین آن است که با بازگرداندن چین به اوج تاریخ به زعم خود تاریخ را اصلاح و درست کند. شی در سال ۲۰۱۴ میلادی گفته بود: «از زمان جنگ تریاک در دهه ۱۸۴۰ مردم چین برای مدت طولانی آرزوی تحقق جوانسازی بزرگ ملی را داشتند. تحت حاکمیت حزب کمونیست چین این کشور دیگر هرگز آزار و اذیت از سوی هیچ ملتی را تحمل نخواهد کرد».
هنگامی که شی ایده «جامعه سرنوشت مشترک» به رهبری حزب کمونیست چین را مطرح کرد چنین باوری عمیقا ریشه دار در اولویت قائل شدن برای نظم طبیعی در امور است.
در اینجا یک ضرورت ایدئولوژیک وجود دارد. یک چین قوی و مغرور حتی اگر یک دموکراسی لیبرال باشد ممکن است هم چنان برای واشنگتن مشکلاتی ایجاد کند. اما این واقعیت که کشور توسط مستبدانی اداره میشود که متعهد به سرکوب بیرحمانه لیبرالیسم در داخل کشور هستند باعث میشود تا تجدیدنظر طلبی چین در سطح جهانی با سرعت بیشتری دنبال شود. یک دولت عمیقا اقتدارگرا هرگز نمیتواند در حاکمیت خود احساس امنیت کند زیرا از رضایت آزادانه شهرونداناش از حاکمیت برخوردار نیست. چنین دولتی نمیتواند در جهانی تحت سلطه دموکراسیها احساس امنیت کند زیرا هنجارهای بین المللی لیبرال رویههای داخلی غیر لیبرال را به چالش میکشند.
«مین شین پئی» پژوهشگر چینی در این باره مینویسد: «نظامهای استبدادی به سادگی قادر به تمرین لیبرالیسم در خارج از کشور و حفظ استبداد در داخل نیستند».
این ایدهای اغراقآمیز نیست. سند شماره ۹ که دستورالعمل سیاسی در آغاز دوره ریاست جمهوری شی بود نشان داد که حزب کمونیست چین نظم جهانی لیبرال را ذاتا تهدیدکننده میداند. در بخشی از آن سند آمده بود: «نیروهای غربی ضد چین و» ناراضی «داخلی همچنان فعالانه در تلاش برای نفوذ در ایدئولوژی چین هستند».
احساس ناامنی دائمی و شدید یک رژیم استبدادی پیامدهای قدرتمندی برای دولت چین دارد. رهبران چین به دنبال دور کردن تاثیرات خطرناک لیبرال از مرزهای چین هستند. آنان باید اقتدار بین المللی را از دست یک ابرقدرت دموکراتیک (امریکا) با سابقهای طولانی در نابود کردن حکومتهای خودکامه بگیرند و با قدرتمند شدن یک چین اقتدارگرا آن کشور ناگزیر به دنبال تقویت نیروهای غیر لیبرال در خارج از کشور به عنوان راهی برای افزایش نفوذ خود و تایید مدل خود خواهد بود. هیچ چیز خارق العادهای در این مورد وجود ندارد. هنگامی که ایالات متحده به یک قدرت جهانی تبدیل شد جهانی را ساخت که میزبان ارزشهای دموکراتیک بود.
زمانی که اتحاد جماهیر شوروی اروپای شرقی را کنترل کرد رژیمهای کمونیستی را تحمیل کرد. در رقابتهای قدرتهای بزرگ از دوران باستان به این سو شکافهای ایدئولوژیک شکافهای ژئوپولیتیکی را تشدید کردهاند: تفاوتها در نحوه نگرش دولتها به شهروندانشان تفاوتهای عمیقی را در نحوه نگاه آن دولتها به جهان ایجاد میکند.
بنابراین، چین یک دولت تجدیدنظر طلب است یک امپراتوری که تلاش میکند جایگاه ارزشمند خود را در جهان بازپس گیرد و یک نظام خودکامه است که قاطعیت آن ناشی از احساس ناامنی بیپایان همراه با آن است. این یک ترکیب قدرتمند و سیال است.
این چین بسیار جاه طلبی است که ایالات متحده و جهان اکنون با آن آشنا هستند. همان طور که چین ابزارهای قدرت جهانی را جمع آوری میکند از نفوذ در سازمانهای بین المللی گرفته تا بزرگترین نیروی دریایی جهان از نظر تعداد کشتیها اغلب به نظر میرسد که یک صعود غیر قابل توقف را آغاز کرده است. شی دوست دارد بگوید: «شرق در حال گسترش و غرب در حال افول است» اما گاهی اوقات نمیتوان تعجب کرد که آیا شی و یاراناش واقعا آن گونه که به نظر میرسد سرزنده هستند یا خیر. تحلیلگران دقیق سیاست چین نگرانیهای ظریفی را در گزارشها و اظهارات دولت آن کشور تشخیص داده اند.
یکی از این تحلیلگران سال گذشته نوشته بود که مضامین خوش بینی محدود حکومت چین با «واژگان محتاطانه و ناشی از ناامنی عمیق» آمیخته شده است. شی حتی در حالی که قدرت پکن را تبلیغ میکند اذعان کرده بود که راههای زیادی وجود دارند که «غرب در آن قوی و شرق ضعیف است». او حتی پس از شیوع کووید-۱۹ درباره «خطرات و آزمایشهای احتمالی» هشدار داد. او اعلام کرد که چین باید خود را «شکست ناپذیر» کند تا اطمینان حاصل نماید که «هیچ کس نمیتواند ما را شکست دهد یا ما را تا سر حد مرگ خفه کند» و به نیروهای تحت امرش توصیه کرد که برای مبارزه وحشیانه پیش رو آماده شوند.
شی اشتباه نمیکند و به درستی نگران است. با ارزیابیای دقیقتر مشخص میشود که چین دیگری وجود دارد که با افزایش مشکلات در داخل و افزایش دشمنیها در خارج از کشور دست و پنجه نرم میکند. رشد اقتصادی تا حد خزیدن کند شده است. بهره وری سقوط کرده و بدهیهای چین افزایش یافته است. دولت شی به سوی یک توتالیتاریسم (تمامیت خواهی) ویرانگر پیش میرود. منابع آب، غذا و انرژی در حال کمیاب شدن است. این کشور با بدترین فروپاشی جمعیتی در زمان صلح در تاریخ مواجه است. مهمتر از همه آن که چین در حل از دست دادن دسترسی به دنیایی است که صعود آن را امکانپذیر شناخته و زمانی از این موضوع استقبال کرده بود.
فارغ از هر آن چه مبلغان شی بگویند چین فعلی در درازمدت به شدت برای پیشی گرفتن از ایالات متحده تقلا خواهد کرد. به همین دلیل، ممکن است در آینده نزدیک چین خطرناکتر باشد. قدرتهای در حال اوج گرفتن معمولا زمانی رفتار تهاجمی پیدا میکنند که بختشان کمرنگ شده و توسط دشمنان محاصره شوند. چین مسیری را در پیش میگیرد که اغلب به تراژدی ختم میشود: صعودی سریع و به دنبال آن خطر سقوط سخت.