اهرم و ابزار نفت به یکی از مؤلفه ها و ستون های قدرت در دستان حاکمان و شیوخ عربی حوزه خلیج فارس مانند سعودی تبدیل شده است. بطوریکه در عرصه خارجی جهت تحت فشار دادن قدرت های فرامنطقه ای و همسو سازی آن ها با مطالباتشان از این اهرم استفاده می کنند. اگرچه در عرصه تولید، فروش و خرید نفت یک تبادل دو سویه وجود دارد و خریداران نفت نیز به واسطه خرید نفت و تبدیل آن به کالا و فروش دوباره آن به این کشورها از یکسو و پول های حاصل از فروش نفت(دلارهای نفتی) با خرید تجهیزات و تسلیحات از سوی دیگر دوباره به کشورهای خریدار نفت باز می گردد اما وجه عریان این مبادله و معامله در بازارهای جهانی علیرغم آنچه گفته شد یک بعد قابل توجه دارد بعدی که گویای استفاده از نفت به عنوان اهرم فشار است.
با آغاز عملیات نظامی مسکو به اوکراین قیمت نفت افزایش پیدا کرده است و همین امر موجب شده تا واشنگتن از سعودی و امارات بخواهد که نفت بیشتری برای فروش به بازار جهانی تولید و توزیع کنند.
نکته قابل توجه اینجاست که حاکمان سعودی و اماراتی درصدد هستند تا از این فرصت بدست آمده بهرهبرداری نمایند. در واقع بهره برداری آنها از شرایط موجود، به مثابه گروکشی از شرایط تحمیلی به آمریکاست. بطوریکه سعودی در این راستا و در جهت پذیرش مطالبات آمریکا با تعیین شروطی از جمله حمایت از سعودی و ائتلاف در جنگ یمن و عدم هر گونه فشار سیاسی، نظامی و رسانه ای به سعودی، اعطای مصونیت قضایی به محمد بن سلمان در آمریکا و حمایت از برنامه هسته ای سعودی در برابر پیشرفت های هسته ای ایران را به وجوه مبادله و معامله در این عرصه قرار داده است.
واقعیت امر این است که حل چالش های حاصله از بحران اوکراین برای آمریکا با توجه به تقاضای آن از ریاض برای افزایش تولید نفت، برای سعودی در مسئله یمن خلاصه می شود. به نحوی که سعودی درصدد است بهره کافی را از بحران اوکراین و تأثیرات جهانی آن در راستای منافع متجاوزانه اش در یمن ببرد. این موضوع را زمانی می توان فهمید که سعودی علیرغم تقاضاها برای افزایش نفت از سوی آمریکا ضمن تعیین شروط، ادعای متعهد بودن به توافق اوپک پلاس در زمینه میزان تولید و توزیع نفت را دارد.
قابل توجه است که راهبرد دستیابی به مطالبات حداکثری در شروط تعیینی علاوه بر دستاورد سازی برای سعودی و حتی امارات در عرصه سیاست خارجی، در عرصه داخلی به توانمندسازی ولیعهدین این دو کشور در مقابل مخالفانشان خواهد انجامید. این موضوع در ارتباط با سعودی و محمد بن سلمان صدقیت تحلیلی بیشتری پیدا می کند، هر چند که محمد بن زاید نیز به دلیل اقدامات منطقه ای امارات مورد انتقاداتی از سوی برخی شیوخ امارات مانند شیخ محمد بن راشد حاکم دوبی و نخست وزیر امارات قرار دارد. اما وضعیت محمد بن سلمان به مراتب با آنچه محمد بن زاید با آن روبرو است متفاوت می باشد. چون که برخلاف بن زاید، بن سلمان و جایگاه ولیعهدی آن هنوز از سوی مخالفانش پذیرفته نشده است و هر لحظه ممکن است از سریر و اریکه قدرت توسط مخالفان ساقط شود. از این رو پذیرش این شروط سعودی از سوی آمریکا می تواند برگ برنده ای برای بن سلمان به شمار آید. بدان معنا که محمد بن سلمان با موفقیت در راستای قبولاندن و تحمیل شرایطش به واشنگتن خواهد توانست با اطمینان خاطر بیشتری به ادامه اهداف و برنامه هایش در عرصه داخلی و خارجی مبادرت ورزد و از سوی دیگر نیز به دلیل شرایطی که در این شروط برای سعودی تدارک دیده است می تواند اقدامات داخلی خود را مانند سرکوب مخالفان نام و نشان دارش را با سرعت و شدت بیشتری دنبال کند و خود را بواسطه آن اقدامات(سرکوب و تهدید و …) در قالب شروط مذکور در برابر هرگونه انتقادات خارجی و پیامدهای آن مصون و واکسینه کند.
تعیین شرط حمایت از برنامه هسته ای در برابر افزایش تزریق نفت به بازارهای جهانی به معنای عزم جدی محمد بن سلمان در این راستاست. در واقع محمد بن سلمان در این سال ها نشان داده است که هر تلاشی را بکار خواهد بست تا به آنچه موجب قدرتمند سازی وی گردد دست یابد. اینکه برنامه هسته ای را به عنوان ابزاری در برابر پیشرفت های ایران در این عرصه مطالبه می کند صرفاً یک مسئله تبلیغاتی – شعاری است.
به طوری که نفس حصول به اهداف مورد نظر در عرصه برنامه های هسته ای، تلاشی در جهت ایجاد ایمنی برای جایگاه داخلی خود از یکسو و جایگاه رهبری سعودی در میان کشورهای عربی و حوزه خلیج فارس از سوی دیگر است که در طول سال های گذشته به شدت از سوی قطر و حتی امارات مورد تهدید قرار گرفته است. از این رو با بهانه ایران و از طریق برجسته سازی آن تلاش می شود تا به اهداف مورد نظر نائل گردد.
بهره سخن اینکه، رویکرد اتخاذ شده کنونی از سعودی به همراه امارات گویای این است که این دو متحد راهبردی واشنگتن در منطقه از وضعیت پیشینِ تکیه بر واشنگتن در حال جدا شدن هستند. از این رو با سیاست مبادله و معامله درصدد هستند تا صورتحساب های همراهی با آمریکا در مناسبات منطقه ای و جهانی را روی میز کاخ سفید بگذارند و واشنگتن را در این باره مجبور به پذیرش مطالباتشان در قالب شروطی کنند، تا از این طریق نگرانی های موجود در عرصه های امنیتی، سیاست داخلی و خارجی را با تکیه بر ظرفیت های خود جبران کنند که فرصت ذی قیمت فعلی را مبنایی برای تبیین و تشریح سیاستگذاری های اعلامی شان در این راستا می دانند./ راهبرد معاصر