بهگزارش مرکز مطالعات سورین، اندیشکده کویینسی در یادداشت تازه خود بهقلم «دنل برامبرگ» نوشت:برای درک نیروهای واقعی که سیاست خارجی آمریکا را شکل میدهند، ضروری است که این تصور فریبنده اما گمراهکننده را کنار بگذاریم که میگوید «اصول» راهنمایی برای توضیح یا پیشبینی تصمیمات هر رئیسجمهور یا دولت است. برای مثال، اصول اوباما حول تفکرات رئیسجمهوری که در تلاش برای منطقیسازی واکنشهای خود به بهار عربی ۲۰۱۱ است، ساخته شده، تصمیمهایی که عمدتاً بداهه بودند.
رویکرد دولت بایدن در قبال ایران، امنیت خلیج فارس، مسئله دموکراسی، یا روند صلح در فلسطین را نمیتوان به نوعی اصول یا یک استراتژی نسبت داد.
تحلیلگران عرب در حالی که سال اول ریاستجمهوری بایدن را بررسی میکنند، طیف وسیعی از تفسیرها را ارائه کردهاند. با تکرار نگرانیهای موجود عربستان، امارات، اسرائیل(رژیم صهیونیستی) و مصر، گروه اول معتقدند که سیاستهای دولت بایدن نشاندهنده یک محور استراتژیک عمدی به سمت آسیا و بهویژه چین است. این تغییر باعث پاداش به سوریه و ایران (و نائبان این کشور) میشود. گروه دوم ظهور نوع جدیدی از جنگ سرد را با تمرکز بر چین تأیید میکنند.
در مقالهای منتشر شده، تارک عثمان معتقد است که دولت بایدن نمیخواهد سیاست «تعامل» با چین را برای مدیریت وضع موجود دنبال کند، بلکه به دنبال یک استراتژی «برنده» برای مهار «برخی از موفقیتهایی است که چین قبلاً در بخشی از اقیانوس آرام به دست آورده است.»
گروه طرفدار وضعیت موجود استدلال میکند که تمرکز فرضی آمریکا بر چین باعث شده است که دولت بایدن نه تنها از دوستان خود در منطقه غافل شود، بلکه به منافع خود نیز آسیب جدی وارد کند. بنابراین، دانیا کولیلات خطیب میگوید که عقبنشینی آمریکا از امور جهانی، بهویژه خلیجفارس، باعث ایجاد یک سیاست درگیری شده است که در را به روی سیاست هرج و مرج باز کرده است.
فیصل جی عباس با اشاره به اینکه پس از حمله 18 ژانویه حوثیها، دولت بایدن در حال بررسی بازگرداندن نام آنها به فهرست سازمانهای تروریستی خارجی آمریکاست، تأکید میکند که او یک رهبر عمیقاً متفکر است.
تحلیلهای فوق این فرض را به اشتراک میگذارند که کاخ سفید بایدن با یک ایده کلی هدایت میشود، یعنی اینکه تغییرات در نظم جهانی مستلزم تنظیم مجدد سیاست خارجی آمریکاست.