متحدان آمریکا در منطقه در ماههای اخیر از تشکیل نیرویی نظامی صحبت میکنند که به تأسی از پیمان نظامی جهانی ناتو، در نزد آنها به نام ناتوی منطقهای مشهور شده است.
در دوران ریاستجمهوری ترامپ نیز کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیجفارس بهدنبال تشکیل ناتوی عربی بودند؛ چه اینکه در اواخر دوران اوباما نیز در پی تشکیل ارتش اسلامی یا همان ناتوی اسلامی برای جنگ در یمن بودند. با این حال آنها در استدلالهایشان برای کارآمد نشاندادن طرح جدیدشان که فارغ از ناتوی اسلامی یا عربی دارای پسوند منطقهای است، به حضور رژیمصهیونیستی در این ساختار تاکید دارند.
از نگاه مدافعان تشکیل ناتوی منطقهای، روند رو به گسترش عادیسازی روابط کشورهای اسلامی و عربی با رژیمصهیونیستی باعث شده فراتر از به رسمیت شناختهشدن تلآویو ازسوی این کشورها، آنها به سمت ایجاد یک نیروی نظامی مشترک با این رژیم نیز گام بردارند.
مسلح بودن رژیمصهیونیستی به تسلیحات نامتعارف هستهای و همچنین حجم عظیم تسلیحات متعارف موجود در این رژیم مانند صدها جنگنده اف-16 و اف-15 به همراه جنگندههای نسل پنجم اف-35 باعث شده حضور تلآویو که دارای روحیه جسورانهای است، کشورهای عربی را از اعتمادبهنفسی کاذب برخوردار سازد.
کشورهای عربی برای تشکیل ساختار نظامی مدنظر خود در ماه جاری دستکم سه نشست بزرگ را برگزار کردهاند. نخستین مورد از این دست به دوشنبه اول فروردین بازمیگردد که در آن محمد بنزاید، ولیعهد و حاکم اصلی امارات با نفتالی بنت نخستوزیر رژیمصهیونیستی و عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور مصر در شهر شرمالشیخ مصر نشستی سهجانبه را برگزار کرد.
تنها چهار روز بعد دومین نشست پیرامون تشکیل ناتوی منطقهای نیز در بندر عقبه اردن برگزار شد. در روز پنجم فروردین محمد بن زاید آلنهیان، ولیعهد ابوظبی، عبدالله دوم پادشاه اردن، عبدالفتاح السیسی رئیسجمهور مصر و مصطفی الکاظمی نخستوزیر عراق دیداری چهارجانبه داشتند که در برههای شاهزاده ترکیبنمحمدبنفهد بنمصطفی عبدالعزیز، وزیر مشاور و عضو شورای وزیران عربستان سعودی، به نیابت از پادشاه سعودی با پیوستن به گفتوگوها آن را به نشستی پنججانبه تبدیل کرد.
سه روز بعد از این نشست و در هفتم فروردین آخرین ضلع از گفتوگوهای ناتوی منطقهای در خاک فلسطین اشغالی برگزار شد. در این نشست ششجانبه آنتونی بلینکن وزیرخارجه آمریکا، یائیر لاپید وزیر خارجه رژیمصهیونیستی، سامح الشکری وزیر خارجه مصر، عبدالله بن زاید آلنهیان وزیر خارجه امارات، عبداللطیف بنراشد آلزیانی وزیر امور خارجه بحرین و ناصر بوریطه وزیر خارجه مراکش حضور داشتند.
این صفآرایی هرچند در ماه جاری با سروصدای بسیار بالایی صورت گرفت اما برای آنکه کارآمدی یک ساختار نظامی در غرب آسیا علیه ایران مشخص شود به چیزی بیشتر از مرور اخبار نشستها لازم است، زیرا پیشتر نیروهای بینالملل بسیار قدرتمندتری نسبت به نیروهای منطقهای موجود علیه ایران و دیگر اعضای محور مقاومت دست به عملیات زده و ناکام ماندهاند. این تجربه گرانبهای تاریخی که به مدت چهار دهه بیوقفه ادامه داشته چیزی نیست که بتوان آن را به سادگی نادیده گرفت.
مساله تاریخی اما تنها یک جنبه سنگمحک ناتوی منطقهای موردنظر متحدان آمریکاست. تشکیل این نیروی نظامی که شامل عربستانسعودی، امارات، کویت، مصر و حتی کشورهایی مثل ترکیه و آذربایجان به همراه رژیمصهیونیستی میشود، از جنبههای دیگری نیز قابلبررسی است. قطعا جمع شدن این دولتها در قالب یک ساختار نظامی هماهنگ بسیار مهیب جلوه میکند اما بهطور همزمان این سوال نیز به اذهان متبادر میشود که مگر این کشورها پیش از این زیرکدام چتر پراکندهای حضور داشتهاند که امروز بخواهند در یک نقطه با یکدیگر متمرکز عمل کنند. حقیقت آن است که آنها در تمام این چند دهه زیر چتر آمریکا بودهاند. بزرگتر از ناتوی منطقهای، غرب آسیا چندین دهه محل جولان ناتوی اصلی به رهبری آمریکا بوده است.
جبهه مقابل ایران در منطقه
برای آنکه کارآمدی ائتلاف منطقهای جدید علیه ایران مشخص شود باید به دلیل منشا مشترک نیروهای متخاصم ضدایران در منطقه، ابتدا تمام این عناصر معلوم شده و سپس ارتباط آنها با یکدیگر تشریح شود. از نگاه کلی عناصر ضدایرانی موجود در منطقه به دلیل ارتباطشان با یکدیگر اساسا خود یک ائتلاف بزرگ به شمار میروند و ائتلاف ناتوی منطقهای نیز بخشی از این ائتلاف بزرگتر به حساب میآید.
ساختار نیروهای ضدایرانی منطقه شامل سه عنصر اصلی است. بزرگترین و نخستین عنصر نیروهای ضدایرانی موجود در منطقه، نیروهای فرامنطقهای شامل کشورهای غربی هستند که در قالب ناتو در غرب آسیا حضور دارند. عنصر دوم متحدان منطقهای غرب هستند که شامل کشورهایی میشود که امروزه برای حضور در ایجاد ناتو منطقهای علیه ایران اعلام آمادگی کردهاند. عنصر دوم از عنصر نخست قدرت کمتری دارد اما از عنصر سوم بزرگتر است. عنصر سوم که آخرین رکن از نیروهای ضدایرانی موجود در منطقه است دولتها و گروههایی را در بر میگیرد که به شکل نیابتی با ایران و متحدانش درگیر هستند. دولت صدام حسین در دهه 1980 میلادی و همچنین داعش در یک دهه گذشته جزئی از این نیروهای نیابتی هستند.
این سه عنصر در برهههایی به صورت هماهنگ و یکپارچه در صفآرایی علیه ایران حاضر بودهاند اما هرکدام از آنها دچار تغییرات بزرگی شدهاند.
مورد نخست که شامل کشورهای غربی میشود به دلیل مشکلات بیش از اندازه منطقه و هزینههای بالای آن هرچند حاضر به ترک غرب آسیا نیست اما دیگر قائل به انجام اقدامات تهاجمی گسترده در آن مانند دو بار حمله به عراق، اشغال افغانستان و حتی نبرد در سوریه نیز نیست. به همین دلیل واشنگتن میکوشد اقدامات عملیاتی در منطقه را به متحدان خود در آن محول کند. آمریکا کماکان نیروهای نظامی خود را در منطقه حفظ خواهد کرد و حتی در برخی مواقع به تقویت آنها خواهد پرداخت اما به دلیل تداخل معضلات منطقه با یکدیگر چندان قائل به استفاده از آنها نیست؛ درحالیکه پیشتر خود دست به عملیات در منطقه میزد. آمریکا در دهه 1990 میلادی بهطور مستقیم علیه عراق دست به عملیات زد و با اعمال منطقه پرواز ممنوع بر فراز بخشهایی از خاک عراق به این عملیات در سطح کوچکتری تداوم بخشید تا اینکه درنهایت برای دومینبار در سال 2003 به این کشور حمله کرده و اینبار آن را اشغال کرد. آمریکا در افغانستان نیز بهطور مستقیم مداخله کرده و گروه طالبان را که بر آن مسلط بود ساقط کرد و تا دو دهه در این کشور حضور داشت. دو مورد عراق و افغانستان نشاندهنده عزم آمریکا در دهههای اخیر برای تغییر در منطقه بوده است.
با این حال در موردی مشابه در یمن، با وجود سقوط صنعا به دست نیروهای مقاومت یمنی در سال 2014، آمریکا خود به شکل علنی وارد جنگ نشد. این مساله موضوعی قابلتوجه به شمار میرود زیرا حکایت از گسترش نقاط قرمز واشنگتن در منطقه دارد.
آمریکا بهطور سنتی در منطقه هرکجا که کار به وخامت کشیده شده دست از عملیات مستقیم برداشته است. بهعنوان نمونه با انفجار مقر تفنگداران آمریکایی در لبنان که در سال 1982 صورت گرفت، واشنگتن از معادلات میدانی این کشور کنار کشید. با وجود این تا چند دهه لبنان تنها محدودهای بود که از نگاه آمریکا قرمز شناخته شده و باید از عملیات مستقیم در آن خودداری میشد. از اینرو بود که واشنگتن اقدام نظامی در لبنان را تنها برعهده تلآویو گذاشت. آمریکا با وجود اشغال افغانستان در سال 2001 و اشغال عراق در سال 2003 از ورود مستقیم به جنگ 2006 لبنان خودداری کرد تا احتراز خود از ورود به هر منطقهای را که قرمز شناخته میشود، آشکار سازد.
امروز اما مناطق قرمز بهشدت گسترش یافتهاند و آمریکا در محدوده وسیعی از منطقه دیگر قادر و قائل به عملیات نظامی نیست، بهویژه آنکه به تازگی در تابستان سال گذشته با فرار از افغانستان به جنگی دو دههای در این کشور خاتمه داد. بر این اساس باید گفت عملا بزرگترین عنصر موجود در جبهه مقابل ایران با کاهش قدرت عملیاتی روبهرو شده و خود اجرای چنین اقداماتی را به دیگران محول کرده است که قاعدتا باید عناصر دوم و سوم این کار را انجام دهند.
در اینجا اما مشکل به عنصر سوم نیز بازمیگردد. رژیم بعث عراق به رهبری صدام حسین که در دهه 1980 به مدت هشت سال جنگ سنگینی را به ایران تحمیل کرد از بین رفته است و کشورش عملا دیگر جزئی از معادله ضدایران نیست. گروههای تکفیری مانند القاعده و داعش نیز در منطقه با آسیبهای زیادی مواجه شدهاند و قدرت بازیابی توان پیشین خود را ندارند.
در اینجا از میان سه عنصر جبهه مقابل ایران تنها عنصر دوم باقی مانده است که شامل کشورهای متحد آمریکا در منطقه است. جبهه فراگیر ضدایرانی با سه عنصر اصلی خود امروزه بدون حضور مستقیم دو عنصر خود قرار است تنها با یک عنصر به نبرد با محور مقاومت برخیزد؛ آن هم درحالیکه پیشتر با وجود عملکرد هماهنگ هر سه عنصرش شکستهای متعددی را تجربه کرده است.
کشورهای عضو ائتلاف ضدایرانی
کشورهای عضو ائتلاف ضدایرانی جدید که تلویحا خود را یک ناتوی منطقهای میدانند در چندین بخش قابل دستهبندی هستند. البته باید توجه داشت که برخی از این کشورها در چند بخش حضور دارند بهگونهای که هرچه یک کشور در بخشهای بیشتری حضور داشته باشد، قدرت و اراده این کشور برای رقابت و مبارزه با ایران در منطقه کمتر ارزیابی میشود. این تقسیمبندی بهخوبی نشان میدهد کشورهای عضو ناتوی منطقهای چه ماهیتی در میدان عمل دارند.
1. کشورهای دارای روابط با ایران
دستکم سه کشور حاضر در ناتوی منطقهای شامل ترکیه، آذربایجان و امارات دارای روابط گستردهای با ایران هستند. هرچند حضور کشورهایی مانند ترکیه و آذربایجان در ائتلاف جدید منطقهای به شکل رسمی اعلام نشده است اما در پویش منطقهای شکل گرفته برای ارتقای روابط نظامی با رژیمصهیونیستی این دو کشور نیز حضور دارند. اردوغان بهدلیل روبهرو شدن با وضعیت بغرنج اقتصادی و برای بهبود آن بهسمت احیای روابطش با امارات و عربستانسعودی حرکت کرده و در این راستا روابط سیاسیاش با صهیونیستها را نیز ارتقا بخشیده است که از همین رهگذر به ناتوی منطقهای نیز کشیده شده است. به موازات ترکیه و در همراهی با آن آذربایجان نیز وارد چنین فرآیندی شده است. با این حال روابط باکو و آنکارا علیرغم وجود نقاط اختلافی بزرگ از نقاطقوت بسیار مهمی بهره میبرد که مانع از انجام اقدامات کلان ازسوی این دو کشور علیه ایران میشود، هرچند این موضوع شامل تلاطم نمیشود. امارات نیز دارای روابط اقتصادی کلانی با ایران است و رو به بهبود روابط خود با ایران آورده است و در موضوع سوریه نیز با حمایت روسیه به دولت بشار اسد نزدیک شده است.
2. دولتهای کوچک
تعدادی از کشورهای حاضر در ناتوی منطقهای بهصورت توامان از لحاظ نظامی و عمق راهبردی دارای مشکلاتی هستند. امارات، آذربایجان و اردن نسبت به اضلاع محور مقاومت دارای جغرافیایی کوچک و همچنین نیروهای نظامی محدودی از لحاظ کمی هستند که چنین موضوعی بر عملکرد کیفی آنها نیز اثرگذار است. این کشورها بهدلیل عمق راهبردی کم خود نیز دربرابر هرگونه حملهای بسیار آسیبپذیر هستند بهگونهای که امارات در جریان حملات چندماه قبل یمن به تاسیساتش آسیبهای سنگینی را متحمل شد.
3. کشورهای دور از ایران
کشورهایی مانند مصر و مغرب که تلاش شده است در چهارچوب ناتوی منطقهای قرار گیرند حتی درصورت توانایی تا حد زیادی از منطقه دور هستند. مصر بیش از هزارکیلومتر دورتر از مرزهای ایران در شمال آفریقا قرار دارد و مغرب نیز در آنسوی شمال آفریقا درکنار دریای اطلس قرار دارد.
4. کشورهای ناچار
کشورهایی مانند ترکیه، مصر و مغرب چندان نسبت به ایران احساس نگرانی ندارند بهگونهای که بخواهند وارد مبارزه با آن شوند. با وجود این، ضعف اقتصادی این کشورها آنها را بالاجبار وارد فرآیندهایی کرده است که برای ایجاد ناتوی منطقهای ایجاد شدهاند.
مغرب در حوزه پیرامونی خود نیز یک قدرت نظامی به حساب نمیآید که پس از تشکیل ناتوی منطقهای بخواهد در غرب آسیا تحرکی انجام دهد. درسوی دیگر مراکش در منطقه صحرای غربی درگیر جنگ با جنبش آزادیبخش پولیساریو است که گمان میرود مورد حمایت نیروهای محور مقاومت باشد، از اینرو درحالی که مغرب قادر به انجام اقدامی در منطقه علیه محور مقاومت نیست این محور میتواند در مرزهای این کشور ضربات بزرگی را به رباط وارد آورد.
مصر نیز نگران حضور و نفوذ ایران در اتیوپی، سودان و شبهجزیره سینا در خاک خود است. هرچند مصر بهدلیل نیروی دریایی قدرتمند خود قادر است با نظارت بر دریای سرخ به یمن و نوار غزه که متحدان ایران هستند فشار وارد کند اما باید توجه داشت اساسا غرب نیز در این منطقه حضور دارد و اگر توان اعمال فشاری را داشت تا حداکثر آن اعمال کرده است و جای بیشتری برای بازیگری مصر وجود ندارد. درسوی دیگر ورود علنی و افزونتر مصر به درگیری با متحدان ایران در منطقه دریای سرخ باعث واکنش آنها به این کشور میشود که میتواند برای قاهره زیانبار باشد. ناامن شدن مسیر دریای سرخ میتواند باعث کاهش عبورومرور از کانال سوئر و کاهش درآمدهای مصر خواهد شد. همچنین این کشور 100میلیون نفری که با فقر مواجه است بهدلیل وجود جریانات اسلامگرای سنتی دارای ظرفیت تشکیل گروههای سیاسی است که میتواند دردسرهای زیادی برای دولت مصر ایجاد کنند. از اینرو مصر رویارویی با ایران و متحدانش را بهنفع خود نمیداند و به همین دلیل از کانالهای مرتبط به تهران اعلام کرده بهدلیل وضعیت بغرنج اقتصادی خود مجبور به همراهی شده تا کمکهای کشورهای عربی و آمریکا به این کشور کاهش نیابد.
ترکیه نیز صرفا برای بهبود روابط با آمریکا که اقداماتش باعث سقوط ارزش پول ملی ترکیه شده وارد چنین فرآیندی شده است. ضعف اقتصادی دو کشور بزرگ مانند ترکیه و مصر دربرابر کشور کوچکی مانند امارات موجب شده ابوظبی نسبت به آنکارا و بیشتر از آن نسبت به قاهره مستقلتر جلوه کند.
ناتو بی ناتو
کاندولیزا رایس، وزیر خارجه اسبق آمریکا در دولت بوش پسر در جمله معروف خود هنگام جنگ 33روزه رژیمصهیونیستی علیه لبنان گفته بود این جنگ درد زایمان ایجاد خاورمیانه بزرگ است. با شکست رژیمصهیونیستی در این جنگ آن جنین مرده زایمان شد. حالا دو دهه پس از آن و بار دیگر غرب با محوریت رژیمصهیونیستی بهدنبال اجرای طرحی در منطقه است که به ناتوی منطقهای شهرت یافته است. این ساختار چندجانبه که دارای لبههای تیز نظامی نیز خواهد بود برای مهار ایران و همچنین کاهش سرعت پویشهای منطقهای در شرف تاسیس است اما اگر طرح خاورمیانه بزرگ مرده به دنیا آمد، بهنظر میرسد طرح ناتوی منطقهای بیشتر از آنکه شبیه یک جنین باشد، در مرحلهای ماقبل آن چیزی شبیه یک «مضغه» یا نطفهای در مراحل اولیه است که از امروز ناکامی آن واضح است.