این مرتبه دستورکار اصلی آنها، تلاش جهت تغییر مرزها میان ایران و ارمنستان و مرتبط ساختن قلمرو تحت نفوذ ناتو از طریق خاک ترکیه به دریای خزر، آسیای مرکزی و غرب چین، به واسطه ایجاد یک کریدور و دالان ارتباطی در جنوب قفقاز است.
در این راستا، برنامه “اینسایت” شبکه پرس تی وی، میزبان “احمد کاظمی”، تحلیلگر و پژوهشگر مسائل منطقه قفقاز بود و روند تحولات و منازعات اخیر و جاری در جنوب قفقاز و نقش کنشگران منطقهای و فرامنطقهای در این رابطه را به بحث و بررسی گذاشت.
احمد کاظمی در توضیح اینکه چه تحولاتی در منطقه جنوب قفقاز در حال وقوع است؟ گفت: اکنون یک فتنه ژئوپلیتیکی از سوی انگلیس، ناتو و رژیم صهیونیستی در منطقه قفقاز جنوبی در حال پیگیری است. مسالهای که از ابعاد گستردهای نیز برخوردار است و عملا در منطقهای در حال وقوع است که به درستی از سوی اندیشمندان غربی نظیر “مکیندر” به عنوان یک هارتلند مهم جهانی مورد شناسایی قرار گرفته است.
در این راستا، سفر اخیر وزیر جنگ رژیم صهیونیستی و یا وزیر خارجه سعودی به جمهوری آذربایجان نیز در برهه زمانی کنونی حامل پیامهایی خاص است که توجه به آن ها کاملا ضروری به نظر می رسد. در این نقطه همان سوالی که شما مطرح کردید از اهمیت زیادی برخوردار میشود: در قفقاز چه اتفاقی در حالِ وقوع است؟ من جهت ورود به این موضوع دو سوال اساسی را مطرح میکنم. اول اینکه جنگی که در سال 1994 میان آذربایجان و ارمنستان بر سر منطقه قره باغ در نهایت به آتش بس ختم شد(با کمک ایران و سازمان ملل متحد)، و این آتشبس به مدت 26 سال یعنی تا سال 2020 ادامه پیدا کرد، به چه دلیل نقض شد و منطقه بار دیگر شاهد یک جنگ 44 روزه و گسترده میان باکو و ایروان بود؟ چرا این جنگ در بحبوحه آن 26 سال صورت نگرفت؟ در عین حال این سوال نیز مطرح می شود که چرا کشورهایی که سالها از ارمنستان حمایت میکردند نظیر انگلستان، فرانسه، و آمریکا، ناگهان چرخشی سریع را از خود نشان دادند و بحث آزادی به اصطلاح اراضیِ اشغالی جمهوری آذربایجان را به یک دستورکار محوری برای خود تبدیل کردند؟
اضافه بر این، یک سوال اساسی دیگر نیز مطرح میشود و آن این است که آذربایجان اعلام کرده که پس از جنگ دوم قره باغ (جنگ سال 2020)، تا حد زیای به آنچه می خواسته دست پیدا کرده و مرزهایش به آن نقطهای که به آن تمایل داشته، رسیده است. حال در این نقطه این سوال مطرح میشود پس دلیل تحرکات اخیر آذربایجان علیه ارمنستان چیست؟ به طور کلی اینطور به نظر میرسد که پس از جنگ سال 2020 میان آذربایجان و ارمنستان، شاهد دو بازه زمانی هستیم که در این دوره ها حامل تحولات خاصی نیز هستند.
دوره اول به قبل از سال 2020 بر میگردد زمانی که بخشی از خاک جمهوری آذربایجان در اشغال بوده و بخش دوم پس از سال 2020 است که جمهوری آذربایجان به بخشی از خاک ارمنستان چشمداشت دارد. در این چهارچوب، شاهد ظهور یک فتنه ژئوپلیتیکی هستیم که در قالب آن به نظر می آید جمهوری آذربایجان و حتی ترکیه به عنوان یکی از حامیان اصلی این کشور، تصمیم گیرندگان صِرف نیستند.
در این راستا و با توجه به دو پرسشی که پیشتر مطرح کردم، پروژه جنگ دوم قره باغ در سال 2020، نَه برای آزادسازی آنچه قلمرو اشغالی آذربایجان و آزادی قره باغ عنوان می شد بلکه در واقع این جنگ نوعی پوشش و بهانه جهت ایجاد “دالان تورانیِ ناتو” در منطقه بوده است. جهت فهم بهتر دالان تورانیِ ناتو، باید اهمیت منطقه قفقاز و آسیای مرکزی را به خوبی درک کنیم.
باید توجه داشت که آسیای مرکزی و قفقاز شبیه به دالانی است که توسط سه قدرت مهم یعنی ایران، روسیه و چین، محاصره شده است. از این رو، هر قدرتی که وارد این منطقه شود، عملا دسترسی خوبی را به مرزهای سه قدرتِ یاد شده نیز پیدا خواهد کرد. در این چهارچوب، ناتو با محوریت انگلستان به دنبال پروژهای جدید در این منطقه است و میخواهد از طریق ایجاد کانونهای ناامنی در آسیای مرکزی و قفقاز، نوعی کانون بحران را علیه ایران، روسیه و چین ایجاد کند.
کاظم احمدی در ادامه با اشاره به ایدئولوژی این فتنه جدید گفت: به نظر میرسد که محرک اصلی ایدئولوژیک این تلاشها، پان ترکیسم یا پان تورانیسم است.
مسالهای که به طور خاص انگلستان با توجه به سابقه استعماری خود در منطقه به دنبال بهره برداری از آن است. در این چهارچوب انگلیسیها و ناتو با ترویج ایدئولوژی های تصنعی و ساختگیِ پان ترکیسم و پان تورانیسم، سعی دارند شرایطی را که نازیسم قبل از جنگ جهانی دوم در اروپا داشت ایجاد کنند. البته که رویههای فتنه آمیزی اینچنینی نمونههای مشابه دیرینهای دارند.
باید توجه داشت که ارمنستان نوعی سد را در برابر اتصال پان ترکیسم به منطقه آسیای مرکزی ایجاد میکند. هرچند که در طول سالهای قبل توطئه های مختلفی جهت برداشتن موانع گوناگون در برابر توسعه پان ترکیسم از سوی قدرتهای استعماری نظیر انگلیس انجام شده است. در این چهارچوب، اساسا جنگ دوم قره باغ نیز با اهداف ژئوپلیتیکی خاص و به طور ویژه با هدف از بین بردن حاکمیت ارمنستان بر منطقهای که ترکیه را به آذربایجان و سپس آسیای مرکزی متصل میکند، انجام شده است.
هدفی که البته با کنشگری موثر ایران و روسیه محقق نشد. جالب اینکه جمهوری آذربایجان و ترکیه نیز با توجه به اینکه این پروژه را در سطحی کلان، پروژه ناتو و انگلستان میدانند، به نوعی این باور را دارند که میتوانند در مورد سرزمینهای جنوبی ارمنستان ادعاهای ارضی داشته باشند. مساله ای که نمود عینی خود را در ایجاد نمایندگی جعلی “جمهوری زنگزور” در آنکارا نشان میدهد. جالب تر اینکه این مساله با هیچ واکنش منفی از سوی کشورهای غربی نیز رو به رو نمیشود.
جدای از اینها، ادعاهای این دسته از کشورها در مورد حاکمیت بر بخشهایی از خاک ارمنستان صرفا بر بخشهایی گزیده از تاریخ که در مورد آن ها قطعیت هم وجود ندارد استوار است. این در حالی است که اگر بنا باشد این ادعاها مورد استناد قرار گیرند، باید گفت که ایران در اوایل قرن 19 مالکیت بخش قابل توجهی از منطقه قفقاز را داشته و اساسا ادعاهای دیگران در این میان چندان جای مطرح شدن ندارند.
احمد کاظمی در ادامه در مورد سفر اخیر مسوولان رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی به جمهوری آذربایجان و همچنین سفر رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به ارمنستان گفت: کاملا واضح است که این سفرها به هیچ عنوان اتفاقی انجام نشدهاند. سفرهای مقامهای سعودی و صهیونیستی به جمهوری آذربایجان، عملا نوعی حمایت از ادعاهای این کشور در پیگیری فتنهای ژئوپلیتیکی که همان ادغام کردن بخشی از خاک ارمنستان به خاک خود است، به شمار می آید. در این چهارچوب شاهد موضع ریاکارانه آمریکا نیز هستیم.
در مورد سفر “نانسی پلوسی” به ارمنستان باید گفت که وی تاکید کرده که کشورش از تمامیت ارضی ارمنستان حمایت میکند با این حال، سوال اساسی که دراین میان مطرح میشود این است که اگر واقعا آمریکا به دنبال حمایت از ارمنستان است و صرفا به دنبال جذب حمایتهای لابی ارمنی در جریان انتخابات میاندوره ای کنگره و امثالهم نیست، چرا این کشور از رژیم صهیونیستی درخواست نمیکند که فروش گسترده سلاح به جمهوری آذربایجان را هر چه سریع تر متوقف کند؟ این معادله در سطحی کلان حاکی از نوعی تقسیم کار میان آمریکا و رژیم صهیونیستی است.
از یک سو آمریکاییها می گویند که با الحاق سرزمینهای جنوبی ارمنستان به آذربایجان مخالف هستند اما در سوی دیگر، مقامهای ارمنستانی را تحت فشار میگذارند که امتیاز ایجاد یک دالان ارتباطی را بدهند. دالانی که ایجاد آن از ماهیتی بینالمللی برخوردار است و صرفا در اختیارِ ارمنستان نیست. در این راستا، کمکهای رژیمصهیونیستی به آذربایجان نیز به نوعی این سیگنال هشدار را به ارمنستان میدهند که با درخواستهای آمریکا موافقت کند و الا باید منتظرِ سناریوهای نامناسبی باشد.
احمد کاظمی در ادامه در پاسخ به این سوال که هدف اصلی ایجاد دالان تورانی که یک فتنه ژئوپلیتیکی از سوی ناتو و انگلستان است، چیست؟ گفت: این دالان به طور خاص چهار هدف عمده و اساسی را علیه ایران، روسیه و چین دنبال می کند. یکی از اشتباهاتی که صورت میگیرد این است که برخی به اشتباه، تحرکات اخیر در منطقه قفقاز جنوبی را، چون در مجاورت مرزهای ایران قرار دارد صرفا به مثابه تحولاتی که به ضرر ایران هستند، ارزیابی میکنند. این در حالی است که منطقه قفقاز و ایجاد دالان تورانی در آن تبعات ژئوپلیتیکی گستردهای را برای کلیتِ منطقه قفقاز و آسیای میانه و حوزه پیرامونی کشورهای روسیه و چین نیز به همراه خواهد داشت.
با این همه، چهار حوزهای که در قالب آنها با ایجاد دالان تورانی سعی میشود به ایران، روسیه و چین ضربه زده شود، شامل مواردی است که در ادامه به آنها اشاره میشود. اول، این دالان به دنبال ترویج ایده پان تورانیسم است که شبیه به ایدئولوژی نازیسم کنشگری خواهد کرد. این دالان با ایده پان تورانیسم سعی دارد که کانون های قومی را در منطقه علیه ایران، روسیه و چین را فعال کند. البته که در این رابطه فکتها و حقایق زیادی نیز تاکنون مطرح شده است.
در این میان نباید فراموش کرد که بخش زیادی از ایدههای پان ترکیسم و یا پانتورانیسم، از کنشگری و حمایت پشت پرده انگلیسیها سود میبرند. البته که این فتنهها در سطحی کلان سعی دارند تا مانع از ایحاد یک نظم نوین مطنقه ای توسط ایران، روسیه و چین در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی نیز شوند.
هدف دوم، در حوزه مسائل انرژی معنا و مفهوم پیدا میکند. اکنون در قالب جنگ اوکراین یکی از مولفههای مهم و تاثیرگذار در روند جنگ، مساله انرژی است. من پیشتر نیز بارها تاکید کردهام که مساله تامین گاز اروپا از روسیه توسط خطوط لوله گازی نورد استریم 1 و 2، تا حد زیادی غربیها را در تسریع روند فعالیتهای خود جهت به راه انداختن جنگ علیه روسها تحریک کرده است.
البته که در این رابطه کنشگریهای انگلیس و آمریکا قابل توجه بوده است. در این نقطه یک سوال اساسی مطرح میشود و آن این است که اکنون گاز اروپا از چه طریق باید تامین شود؟ این مساله مخصوصا وقتی بدانیم شمار قابل توجهی از کشورهای اروپایی به تامین گاز خود از جانب روسیه به شدت نیاز دارند، از اهمیت فراوانی برخوردار میشود. اگر بخواهیم به نقشه جهت پاسخ به پرسش مذکور استفاده کنیم باید بگوییم که کسری مذکور یا باید از طریق ایران تامین شود (کشوری که حدودا 20 درصد از ذخایر گازی جهان را در اختیار دارد) و یا از طریق آذربایجان. در این رابطه خط لولهای نیز مطرح است که باکو را به ایتالیا وصل میکند.
این خط لوله از سه بخش تشکیل شده: بخش قفقاز، بخش ترکیه، و بخش دریای آدریاتیک و یونان و ایتالیا. این خط لوله 30 سال زمان برده که ساخته شود و حدودا 30 میلیارد دلار نیز برای آن هزینه شده، با این حال از کارایی چندانی در شرایط کنونی برخوردار نیست. چرا؟ جواب این است که جمهوری آذربایجان گاز کافی جهت تزریق به این خط لوله را ندارد. دلیل اصلی این مساله نیز این است که میادین گازی جمهوری آذربایجان در بهترین حالت، کمتر از 5 درصد از نیاز گازی کشورهای اروپایی را می توانند تامین کنند.
در این چهارچوب، دلان تورانی سعی دارد خطوط لوله گاز کشورهای آسیای مرکزی را از بستر دریای خزر به آذربایجان وصل کند و گاز اروپا را تامین کند. اکر این مساله محقق شود، اروپا دیگر در معادلات انرژی، به روسیه و ایران نیازی نخواهد داشت. البته که در این میان یک اشتباه راهبردی نیز از سوی غربی ها وجود دارد و آن این است که اساسا ایران اجازه نخواهد داد که از بستر دریای خزر، خط لوله گازی عبور کند زیرا این دریا، یک دریای بسته و البته زلزله خیز است و اگر در آن حادثه ای اتفاقا بیفتد، یک فاجعه بزرگ زیست محیطی را برای ایران رقم می زند. در همین چهارچوب هم بوده که ترکمنستان اقدام به سوآپ گازی از طریق ایران به آذربایجان و ترکیه کرده و میکند.
دلیل سوم و مهمترین محرک کارکردی دالان تورانی، بحث ترانزیتی است. منطقه قفقاز و آسیای مرکزی “هارتلند” است. در این منطقه طرحهای ارتباطی مختلفی مطرح است که یکی از آن ها ابتکار “یک کمربند-یک جاده” چین است. در این چهارچوب، همانطور که اندیشکده “چتم هاوس” میگوید، ایران در کانونِ طرح یک کمربند یک جاده چین است. طرحی که آسیا و اروپا و آفریقا را به یکدیگر وصل می کند. نباید فراموش کرد که ایران شاخههای ارتباطی قابل توجهی را نیز در اختیار ابتکار یک کمربند یک جاده چین قرار میدهد. جدای از اینها دالان شمال و جنوب نیز مطرح است که هند را از طریق بندر چابهار به روسیه و شمال اروپا متصل می کند. دالانی راهبردی که به نوعی جایگزین کانال سوئز است و حتی تا 50 درصد هزینهها را در قیاس با کانال سوئز کاهش میدهد. دالان دیگر، اتصال خلیج فارس به دریای سیاه است و دالان چهارم کریدور پاکستان، ایران و ترکیه است که با عنوان کریدور اکو مطرح است. این چهار دالان ایران را در وضعیتی بسیار راهبردی قرار میدهند و نبض اقتصادی چین و روسیه نیز به این دالانها بستگی دارد.
مسالهای که به ویژه پس از جنگ اوکراین از اهمیت زیادی نیز برخوردار شده است. در این چهارچوب، دالان تورانی سعی دارد که یک دالان ترانزیتی را به صورت انحصاری برای ناتو ایجاد کند. در این چهارچوب، این دالان سعی میکند که دالانهای ارتباطی ایران، روسیه و چین را تضعیف کند و انحصار این کشورها در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز را از بین ببرند. در نهایت چهارمین هدف ایجاد دالان تورانی از سوی غرب و ناتو، توسعه تشکیلات ناتو به قفقاز و آسیای مرکزی است.
آمریکا سالهاست سعی دارد که ایران، روسیه و چین را از طریق سازمان ناتو و پیشرویهای آن در حوزههای مختلف محاصره کند. در این چهارچوب، دالان تورانی عملا طرحی است که می تواند به حوزه پیرامونی هر سه کشور مذکور نفوذ کند. از این رو، اجرای دالان تورانی یک فتنه ژئوپلیتیکی است که اجرای آن تا حد زیادی مخالفِ اصول شناخته شده حقوق بینالملل نیز است.