سید محمد شفیعی/ دانشآموخته کارشناسی علومسیاسی دانشگاه گیلان
پس از پایان جنگ سرد، همچنان روابط جنگسرد گونهای در میان کشورها وجود داشت،البته برخی از آن تحت عنوان صلح سرد یاد میکنند، اما تفاوت این دو چیست؟ که در نگاه سنتی، اتکا بر متحدان سنتی بود، اما در مدل جدید تمرکز بر انگارههایشبکهایست که در همه ابعاد اقتصادی،فرهنگی، نظامی و امنیتی دیده میشود.
آفریقا نیز تا حدود زیادی به میدان این انگارهها تبدیل شده است.
علیرغم همکاری کشورهای غربی یا روسیه و چین در کشورهای آفریقایی، هر یک از طرفین سعی در گسترش نفوذ در هر یک از کشورهای آفریقایی را دارند که شاهد درگیری نیروهایداخلی وابسته به دو طرف در درون کشورهایی مثل سودان و نیجر هستیم.
طی این مدت اما روسیه نفوذ بسیار قابل ملاحظهای در کشورهای آفریقایی داشته، البته گروه واگنر در این نفوذپذیری(در مالی، آفریقایمرکزی، لیبی) نقش ویژهای بازی کرده است و این اواخر در سودان.
کودتای اخیر نیجر نیز، به جغرافیای نفوذ روسیه در آفریقا افزود، رئیسجمهور وابسته به فرانسه کنار رفت تا افسران ارتش وابسته به روسیه قدرت را در دست گیرند، آن هم حدود یک ماه و نیم بعد از شورش گروه واگنر در روسیه. که احتمال داشت با این شورش، نفوذ روسیه در آفریقا تحتالشعاع قرار بگیرد.
روسها در این مدت سعی داشتهاند تا در کنار عامل واگنر با تکیه بر عامل غلات و ابزار کشاورزی و بستههای اقتصادی، گرایش به خود را در آفریقا افزایش دهد، در این امر هم تا حدودی موفق بوده است.
طلا و ذخایر اورانیوم در سودان، گسترش نفوذ در مدیترانه به وسیله لیبی و…..
عواملی است که روسیه را به جهت نفوذ در این قاره سوق داده و از سویی برای ماندن خود ۲راه را در پیش گرفته:۱.ایجاد شورش و کودتا در اینکشورها مانند آنچه در لیبی و نیجر رخداد.
۲.دفاع از دیکتاتورهای آن کشورها نظیر آنچه در آفریقای مرکزی یا سودان رخ داد.
اما چین نیز رقیبی برای روسیه در آفریقا محسوب میشود
روابط چین با کشورهای آفریقایی بر دو دوره استوار است.
۱.دوره مائو: در این دوره مائو با توجه به رقابت ایدئولوژیک جنگ سرد و برای مبارزه با ایدئولوژی غرب به حمایت مالی و تسلیحاتی از جنبشهای مارکسیستی در آفریقا دست زد و بر این عقیده بود که آفریقای سیاه مرکزی برای مبارزه با نظام استثمارگرایانه غرب است.
این دوره تا زمان مرگ مائو ادامه داشت.
۲.عصر رفورم: از ۱۹۷۰ سیاستهای چین در آفریقا در خدمت توسعه اقتصادی چین قرار گرفت و بر اساس آن تنظیم شد.
اولویتهای چین در روابط با کشورهای آفریقایی عبارتند از:
۱. دسترسی به منابع خام
۲. دسترسی به بازارها
۳. گسترش روابط سیاسی
این ۳ اولویتهای چین بودهاند که بر اساس همین فعالیتهای خود را بر عملگرایی اقتصادی استوار کرده به عنوان مثال:
در بازه ۱۱ ساله از ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۶ صادرات چین به کشورهای در منطقه زیر صحرای آفریقا از ۳ میلیارد دلار به ۴۵ میلیارد دلار رسیده است که نشان دهنده رشدی بالاتر از ۴۰۰ درصد است و در همین بازه زمانی ۹۰ درصد واردات چین از آفریقا مواد خام( نفت، پنبه) بوده که از کشورهایی نظیر ،آنگولا آفریقای جنوبی ، سودان، گینه، گابن ……. وارد میشده است.
البته حجم تجارت چین با این کشورها فراز و نشیب داشته اما طی دهه اخیر تجارت چین با این کشورها نرخ رو به رشد و فزایندهای داشته است و واردات از کشورهای آفریقایی برای چین به دلیل دارا بودن مقادیر زیادی از منابع کمیاب معدنی و استراتژیک توسط این کشورها از اهمیت بالایی برخوردار است.
چین همانند آسیای مرکزی در زمینه طرحهای عمرانی از جمله سیستمهای حمل و نقل کشاورزی و منابع انرژی وارد همکاری با کشورهای آفریقایی شده است.
باید به این نکته هم باید اشاره کرد که صادرات چین در برخی مواقع باعث ضرر برخی کشورهای آفریقایی نیز شده است.
به عنوان مثال کشوری نظیر لسوتو به دلیل سرازیر شدن کالاهای نساجی ارزان قیمت چین به بازارش به ورشکستگی اقتصادی رسید.
کشورهایی نظیر لسوتو به دلیل عدم وجود صنایع رقابتی و فقر همواره دارای کسری تجاری با چین چین
هستند.
اما مهمترین نکته در رابطه با سیاست چین در آفریقا که نمونه های آن در خاورمیانه هم کم کم در حال مشاهده هست. بحث سرمایه گذاری مستقیم چین در این کشورهاست.
طی یک بررسی تا سال ۲۰۰۸ حکومت چین بیش از
۸۰۰ طرح عمرانی در ۴۰ کشور آفریقایی سرمایه گذاری کرده است که ۷۰ درصد این طرحها در ۴ کشور نیجریه سودان، اتیوپی و آنگولا بوده است که در زمینه های تولید انرژی سیستم حمل و نقل و… استوار بوده و در کشورهایی نظیر غنا زیرساختهای مخابراتی و ارتباطات تلفنی گسترش یافته است.
البته کشورهایی نظیر تانزانیا بودهاند که سرمایه گذاری چین نتیجه مثبتی در آن نداشته و در نهایت به مصادره معادن و منابع جهت برگشت سرمایه از سوی چین رسیده است.
ویژگی کمکهای چین برای توسعه در آفریقا مانند آمریکا و نهادهای جهانی مشروط به اصلاحات اقتصادی و سیاسی و در کل پذیرش اصول لیبرالیسم اقتصادی نیست بلکه حالت کلاسیک گونه دارد که در نتیجه این کمک ها حتی موجب مقاومت سرسختانه کشورهای آفریقایی در قبال خواسته های جهانی و آمریکا میشود.
حتی حمایتهای سیاسی و نظامی چین نیز سبب مقاومت حکومتهای وقت سودان و زیمبابوه در چندین سال قبل در مقابل آمریکا شد و طبیعتا چین نیز شروطی برای این حمایتها داشت هر چند حمایتهای چین و روسیه مانع از سقوط عمر البشیر در سودان نشد. اما آمریکا نیز به همین دلیل چین را متهم میکند که با سوءاستفاده از حق وتوی خود در شورای امنیت مانع از پیشبرد اهداف سازمانهای بین المللی مانند شورای امنیت و سازمانهای بین المللی در آفریقا شده و جنایاتی مانند نسل کشی در دارفور و وضعیت حقوق بشر در زیمباوه حاصل حمایت چین از حاکمان وقت این کشورها و مقاومت آنها در قبال غرب بوده است.
در مقام جمع بندی باید گفت چین و روسیه در حال گسترش نفوذ خود در آفریقا هستند، هر چند قاره ثروتمند فقیر است اما منابع و ذخایر مورد نیاز این دو کشور و اهمیت ژئوپلیتیکی برخی کشورهای آفریقایی سبب رقابت این دو کشور با یکدیگر و با غرب بر سر نفوذ در کشورهای این قاره شده است.
تقریبا هر دو کشور روشهای مشابهی برای نفوذ انتخاب کردند، منتهی روسیه عامل شورش و کودتا را در نظر نگه داشته و هر از چندگاهی مانند نیجر آن را به کار میگیرد و حاکمان وابسته غرب را کنار میزند، اما چین بیشتر بر قدرت نرم خود مانند فرهنگ و تبادلات آموزشی-فرهنگی تقویت حضور دیپلماتیک و علی الخصوص ارائه کمکهای مالی و سرمایه گذاری در بخشهای مختلف این ،قاره توانسته است ضمن جلب نظر مثبت و مساعد افکار عمومی و حمایت دولتهای آفریقایی برای ادامه همکاریها با این کشور نسبت به ایجاد زمینه های پیشبرد اهداف سیاسی و اقتصادی خود در این قاره اقدام کند و عامل نظامی آنچنان مدنظر چین نیست زیرا کشورهایی نظیر سودان، لیبی و نیجر که فعلا نفوذ روسیه در آنها بیشتر است در وضعیت مناسبی به سر نمیبرند و همین عامل سبب از دست رفتن اعتماد عمومی در سطح جامعه آن کشوره میشود و نمیتوان به راحتی اهداف مد نظر را دنبال کرد.
“انتشار نظرات کارشناسان به منظور تائید و یا عدم تائید آن ها از سوی دیپلماسی پلاس نیست.”