شایان اویسی
غرب به دنبال آن است تا ایران را یک کشور مهاجرستیز و منزوی در منطقه تبدیل کند تا ایران با همسایگان پر جمعیت دارای منابع محدود دچار بحران و اقتصاد ایران در بلند مدت دچار کمبود شدید نیرو شود. از طرف دیگر امریکا تصور میکند غرور تاریخی ایرانیان و باورهای مذهبی مانع از تحقق اسرائیل بزرگ و حذف ایران و غرب آسیا از معادلات منطقه و دوری آنها از شرق شده است به همین جهت سعی دارد تا جای ممکن با این دو مقابله کند اما به هر دو یعنی غرور تاریخی و باورهای مذهبی جهت تنفر از همسایگان نیاز داشته به همین جهت سعی در ایجاد خوانشی از هر دو دارد که این هدف را محقق کند. هدف از این مطلب بررسی و مقابله با این اهداف امریکاست.
پیش از پرداختن به آنچه گفته شد اما لازم است معادله امریکا جهت مهار ایران را به خوبی متوجه شویم تا اقدامات امریکا را بتوان دقیقا فهمید. فرمانده کل قوا تبیینی از این معادله دارد که به شرح زیر است.
《آیت الله خامنهای قبل از هر چیز بر این باور است که صرف نظر از همه افتوخیزها در روابط ایران و امریکا هدف اصلی واشنگتن سرنگونی نظام اسلامی ایران و سلطه بر آن در قالب یک مستعمره است همانند چیزی که در دوره شاه و پس از کودتای ۱۳۳۲ اتفاق افتاد. آیت الله خامنهای بر این عقیده است که مهم نیست کدام مکتب فکری و حزب در قدرت و کدام فرد رئیس جمهور است ایالات متحده با تمام توان درصدد از بین بردن جمهوری اسلامی است. نتیجهای که او از سیاستها،
گفتارها و رفتارهای امریکا میگیرد این است که ایالات متحده از اشتیاق و آرزوی خود برای تغییر رژیم ایران کوتاه نخواهد آمد مگر اینکه حکومت فعلی ایران اصول و اعتقادات مذهبی، ساختار سیاسی و استقلال خود را به امریکا تسلیم کند》
(ایران و ایالات متحده/سید حسین موسویان/ص۲۵۱)
اما هدف از این همه فشار جهت کوتاه آمدن از باورها و ارزشها چه هست؟ امریکا در پی تحمیل خلع سلاح و کاهش قدرت ایران برای رسیدن به چه هدفی است؟
《عنصری که موضع آیتالله خامنهای در برابر ایالات متحده را شکل میدهد اعتقاد استوار او به این مهم است که سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه و به ویژه در رابطه با ایران شدیدا تحت تاثیر سلطه لابی اسرائیل است و از نظر او رئیس جمهور امریکا هیچ اختیاری بر سیاست خارجی ایالات متحده در منطقه ندارد. او در عجب است که روسای جمهور امریکا و دیگر مقامهای عالیرتبه امریکایی هر سال در اجلاس سالانه کمیته روابط عمومی امریکا و اسرائیل حضور مییابند تا به درخواست لابی طرفدار اسرائیل و برلی دلگرمی آنها آنچه را برای تضعیف دولت ایران انجام دادهاند تشریح کنند》
(ایران و ایالات متحده/ص۲۵۱)
امریکا بیش از آنکه بود و نبود ج.ا برایش مهم باشد محتوا و اهدافش برایش مهم است معادله سیاسی غرب با ایران بر این اساس است که به نوعی بتواند با اهرمهای فشار متعدد چنان
وحشتی برای موجودیت ج.ا ایجاد کند تا آن را وادار به عقب نشینی و از دست دادن توانمندیهایش در راستای ابرقدرت سازی از اسرائیل کند. زیرا هدف امریکا ایجاد ابرقدرتی اسرائیل با حذف تمامی کشورهای غرب آسیا از معادلات قدرت و دوری کشورهای مهم منطقه از شرق است اما سایر اهدافش کنترل قیمت نفت و کریدورهای جهانی است
《امریکا سیاستهای خود را از جمله تحریم بر پایه عقلانیت حکومت ایران بنا میکند زیرا معتقد است عقلانیت حاکمان ایران موجب میشود به خاطر تحریمها انعطاف نشان دهند…از دید امریکاییها در صورت مجهز شدن ایران به سلاح اتمی این کشور میتواند قدرت مسلط خاورمیانه شود، بازار نفت را بیثبات و به سادگی کشورهای تولید کننده نفت را تهدید کند. امریکاییها از این موضوع در هراساند که ایران با توان اتمی میتواند به نیروهای ضد امریکایی در منطقه بدون واهمه از واکنش امریکا یاری برساند》
(ایران و ایالات متحده/سید حسین موسویان/ص۲۷۹و۲۸۰)
این فشارها و اهرمها شامل اپوزسیونهای متعدد از کمونیستی و چپ تا تجزیه طلب و احزاب خود ج.ا که خواهان جانبداری از غرب هستند تا گزینه نظامی و انزوای بینالمللی است. این اپوزسیونها صرفا تعدادی واژه هستند و محتوایی ندارند و مطالبات امریکا را وظیفه دارند به شکل مطالبه مردمی دربیاورند از جمله جانبداری از غرب و دوری از شرق، خلع سلاح اتمی و موشکی به جهت حفظ ابرقدرتی اسرائیل و
کاهش قدرت مرکزی ایران و کنار گذاشتن ارزشهای اسلامی به جهت کاهش مقاومت مردمی در برابر ارزشهای غربی با هدف جنگ جمعیتی و پذیرش ابرقدرتی اسرائیل و حذف ایران از معادلات قدرت است.
《در اواخر دولت ترامپ رژیم به دلیل فروپاشی اقتصادی و خشم مردم ایران در وحشت کامل به سر میبرد. ما شواهد فراوانی داشتیم از اینکه در صورت تمدید ریاست جمهوری ترامپ ایرانیها آماده نشستن پشت میز مذاکره و التماس برای رحمت بودند. نمیتوان آینده را با قطعیت پیشبینی کرد اما من این را میدانم فقط چند ماه مانده بود که آیت الله بار دیگر به سوی آن جام زهر دست دراز کند》
(هرگز یک قدم هم پا پس نکش/مایک پمپئو/ص۲۲۸)
این معادله از زمان قاجار و دوران ناصرالدین شاه برقرار بود و از آن زمان به بعد همواره غرب توانسته تا حاکمان ایران را با همین فرمول وادار به عقب نشینی کند. مهم نیست علت وقایع زیر نیست مهم این است فرمول وادار کردن شاه وقت ایران برای عقب نشینی چه هست
《در کوی برزن خاصه در ناحیه ارگ، مقر کاخ پادشاهی، اوراقی پخش میکردند در دشنامگویی به دولت و نکوهش گماشتگان حکومت از بابت ظلمی که بر تجار و کسبه روا میداشت. نشر این اوراق به نظر وزیر انطباعات در دولت مطلقه بدترین علامات است…قهوهخانههای شهر را که یکی از
کانونهای تجمع مردم بودند یکسره بستند. نکتهجویی اعتمادالسلطنه به ذکر بیرزد…کاوه آهنگر سلطنت ضحاک را بهم زد اگر مسگری مقدمه انقلاب سلطنت ایران شود بعید نیست. تا به حال اندیشه برهم زدن حکومت به خاطر کسی نمیگذشت اما اکنون چنین فرضی محال به نظر نمیآمد.
با شناخته شدن فکر آنارشیستی و ماده خبیثه دینامیت، تلقی تازهای در دستگاه حکومت پیدا شد و بر هراس عاملان حکومت افزود: فرنگ مغشوش، طبقه آنارشیست در تمام اروپا قوت دارد، دشمن سلاطین مستبده هر ملتاند. در داخله مملکت خصوصا شهر طهران آنارشیستهای ایرانی یعنی بابیها زیاده از پنجاه هزار نفراند. ملاها با دولت بد، بابیها دشمن قدیم…یکی از نامههای تهدیدآمیز که به شاه فرستادند بدین مضمون بود که ما به جان آمادهایم این دفعه از آن دفعات نیست، تو را پارچه پارچه میکنیم، سهل است نسل قاجاریه را از جهان برمیاندازیم…کار انتقاد بر دولت رفته رفته به مجلس وعظ و روضهخانی رسید…آزردگی مردم گذشته از جنبه فعلی، جهت انفعالی هم داشت و از هرچه عنوان دولتی میگرفت بیزاری میجستند: میرزا ابوالفضل پیشنماز دولتی که در شبستان مدرسه سپهسالار نماز میگذارد حتی به قدر سی تن به وی اقتدا نمیکردند…انتقاد از اصول مملکتداری ایران در روزنامههای اروپا نیز به زشتترین صورتی منعکس میگردید. بعید نمیدانیم که نویسندگان ایرانی هم در آن دستی داشتند. به قول وزیر انطباعات روزنامههای فرنگ پدر دولت و ملت ایران را درآوردند…چه معنی دارد در خارج به کار ما کار داشته باشند.》
(ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران/فریدون آدمیت/ص۲۲ تا ۲۶)
در جریان انقلاب سال ۵۷ هم معادله به همین شکل بود و امریکا و رژیم صهیونیستی توانستند برنامه اتمی ایران را متوقف کنند و مانع ادامه آن شوند.
《اگر چه شاه برنامه هستهای نظامی را شروع نکرد اما با قدرت طلبیهای او آشکار بود که قصد دارد چنین کاری بکند. در سال ۱۳۵۳ شاه در پاسخ به پرسش روزنامهنگاری فرانسوی مبنی بر اینکه آیا ایران ساخت سلاحهای اتمی را دنبال خواهد کرد یا خیر گفت: مطمئنا و زودتر از آنچه کسی بتواند فکرش را بکند. امریکاییها نیز به خوبی میدانستند که شاه بمب اتم خواهد ساخت و به طوری که گزارش سیا در سال ۱۳۵۳ چنین نتیجهگیری کرده بود که اگر شاه تا اواسط سالهای ۱۳۵۹ زنده باشد و اکر سایر کشورها به ویژه هند توسعه تسلیحاتی را پیگیری کنند تردیدی نداریم که شاه نیز این کار رل خواهد کرد..ایران پس از انقلاب تمام برنامههای بلندپروازانه اتمی شاه را لغو کرد به طوری که آنها تصمیم به تعلیق غنیسازی و پروژههای ساخت ۲۳ نیروگاه هستهای گرفتند که پیشتر توسط ایالات متحده پیشنهاد شده بود و تنها رآکتور تحقیقاتی تهران را برای اهداف پزشکی حفظ کردند. ایران همچنین در نظر داشت به عملیات ساخت نیروگاه اتمی بوشهر خاتمه دهد زیرا ۹۰ درصد آن کامل شده بود و آلمانیها هشت میلیارد مارک بابت آن دریافت کرده بودند. ایران برنانهریزی کرده بود
سوخت مورد نیاز خود را از فرانسه و از طریق قرارداد مشارکت خود در این کشور که ۱/۲ میلیارد دلار بابت آن پرداخت کرده بود تامین کند اما بعد از انقلاب فرانسه از تامین سوخت امتناع کرد و همکاری هستهای بین دو کشور خاتمه داد و نهایتا شراکت یورودیف منحل شد. در آن زمان ایران در پی تامین سوخت از منابع خارجی بود و هیچ برنامهای برای تولید سوخت در داخل کشور نداشت》
(ایران و ایالات متحده/سید حسین موسویان/ص۲۶۸و۲۶۹)
《انگار هیچکس در کار شاه شکی نیاورد و حتما همه تلاش او را برای دستیابی به سلاح هستهای میپذیرفتند. در گزارش سیا در سال ۱۹۷۴ چنین برآورد شده بود اگر شاه ایران همچنان در دهه ۱۹۸۰ زنده باشد و دیگر کشورها به ویژه هندوستان به گسترش سلاحهای خود ادامه دهند قطعا ایران هم در این مسیر حرکت خواهد کرد》
(کار کار انگلیسیهاست/جک استراو/ص۲۷۵)
موفقترین دوره این پروژه پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و برجام است که امریکا مدام سعی در بازسازی آن دارد اما این بار برخلاف دفعههای قبل تبعات وسیعی برای منطقه و ایران و قدرتهای شرقی خواهدداشت.
《میرحسین موسوی نخستوزیر وزرای اقتصاد و برنامه و بودجه او به امام خمینی گفتند که کشور از نظر مالی در وضعیت بحرانی قرار دارد. در نهایت فردی که خمینی را نسبت
به پایان جنگ متقاعد کرد هاشمی بود. حقیقت این است که هیچکس دیگری در موقعیتی نبود که بتواند درباره چنین تصمیم دردناکی با امام صحبت کند》
(ایران و ایالات متحده/سید حسین موسویان/ص۱۶۹)
هویت اسلامی حکومت ایران توجیهی برای ایجاد گروههایی است که توان مقابله با اسرائیل و زیر سوال بردن موجودیت صهیونیسم را دارند در غیر آن از حیث تفکر معادله به ضرر غرب آسیا و به نفع اسرائیل خواهد بود. اگر اسرائیل موفق میشد و بر منطقه مسلط میگردید ایران خلع سلاح گردیده دولت مرکزی ایران تحلیل میرفت و توان حفظ منابع و مرزهای خود و امنیت منطقه را از دست میداد. بسیاری گمان میکنند این سلاحها و ایدئولوژی اسلامی باعث تحریم و فشار جهانی بر ایران است اما اگر این دو نبودند ایران کنترلی بر منابع خود جهت خلق ثروت نداشت زیرا اسرائیل در صورت ابرقدرتی موجودیت کشوری به وسعت و قدرت ایران را نمیپذیرفت!
《اساسا بسیاری از ارزشهای لیبرال به طور انکارناپذیری در تقابل با ارزشهای اسلامی و اندیشه سیاسی رهبران ایران قرار دارد. به طوری که روحانیت شیعه و جامعه ایران به ارزشهای افسارگسیخته غربی به عنوان ارزشهای مغایر با اصول ملی و مذهبی خود مینگرد. موضوعاتی نظیر آزادیهای جنسی، مصرف مشروبات الکلی، برهنگی زنان و حذف مذهب از سیاست قطعا ایران را از این جهت در مقابل غرب قرار میدهد》
(ایران و ایالات متحده/ص۴۰۷)
در جریان جنگ سرد نیز فرمول غرب برای غلبه بر شوروی حمایت از هنر جامعه ستیزان، هنجارشکنان و افراد خواهان دیده شدن به هر قیمت بود
《همانطور که هاوسا چهره اصلی گروه آدمهای پلاستیکی بعدها مکررا گفت آنها سیاسی هم نبودند:《ما نه سیاسی بودیم نه هیچ پیام خاصی داشتیم و به طور قطع و یقین هیچ برنامهای هم برای ساقط کردن کمونیسم نداشتیم. ما فقط عاشق راکاندرول بودیم و دلمان میخواست که مشهور شویم.》اما گوستاو هوساک رهبر کمونیست چکسلواکی طور دیگری به قضیه نگاه میکرد. هوساک که از ۱۹۶۹ توسط شورویها در چکسلواکی به قدرت رسیدهبود از آن تیپ آدمهای عبوس و ترشرو بود که از مردم کشورش سکوت و همانندی مطیعانه میخواست》
(انقلابهای ۱۹۸۹/ویکتور شبشتین/ص۱۲۴)
《ماموران پلیس و سازمان اطلاعات و امنیت چکسلواکی البته خبر داشتند که آدم پلاستیکیها برنامه اجرا میکنند اما برای چند سالی اجازه دادند که به کارشان ادامه دهند، چون نمیخواستند با دستگیری آنها موجب تحریک جوانها و دامن زدن به تعارضهای بیننسلی شوند. آدمپلاستیکیها نه بورژوا بودند نه کاپیتالیست. آنها بیشتر مشتی آدم سودایی و هذیانی بودند اما محبوبیتشان مایه عصبانیت مستمر
نئواستالینیستهای حاکم بود. اولیگارشهای کمونیست در بالاترین سطوح در قلعه پراگ تشکیل جلسه دادند و به ماموران امنیتی دستور دادند این آدمهای تنلش را دستگیر کنند: موسیقی آنها هیچ ارتباطی با هنر ندارد و آنها جدا ارزشهای اخلاقی جامعه را تهدید میکنند؛ اشعار ترانههایشان به شدت مبتذل است و مهره و نشان جامعهستیزانه و سوسیالیستستیزانه دارد و اغلب اشعارشان ستایشگر پوچگرایی، انحطاط و روحانیگرایی است》
(انقلابهای ۱۹۸۹/ویکتور شبشتین/ص۱۲۶)
در کنار این باورهای مذهبی غرور تاریخی نیز ایرانیان دارند که مانع از پذیرش ابرقدرتی اسرائیل در منطقه و حذف موجودیت ایران و تبدیل آن به حکومتی ضعیف و ناتوان شده است و اسرائیل به شدت سعی در مقابله با این دو را دارد.
《بسیاری بر این عقیدهاند که نظام ایران نظام روحانی سالار است و توسط نیروی محرک مذهب به حرکت درمیآید. باید گفت این ارزیابی نیز غلط است زیرا در لایههای زیرین مذهبی حکومت ایران عمیقا ملی گراست. مذهبیها و غیرمذهبیها در ایران به کشور خود به عنوان کشوری بزرگ مینگرند که مهد تمدن است همچنین فرهنگ و تاریخی غنی و نقشی موثر در جهان و در بسیاری از حوزهها دارد. تمام این ویژگیها موجب ناسیونالیسم بلندمرتبهای شده است که مورد احترام ایرانیان است》
(ایران و ایالات متحده/ص۲۵۲)
معادله به این شکل است که اسرائیل قصد تسلط بر کل منطقه را دارد و با تسلط آن ایران خلع سلاح و فاقد ارزشهای مذهبی خود خواهد شد و با این اتفاق توان حکومت مرکزی برای کنترل منابع و مرزهای ایران از میان خواهد رفت. برای مقابله با اسرائیل تحت حمایت غرب میبایست گروه نیابتی داشت و بهترین مدل گروههای اسلامی هستند و برای حفظ آنها باید ارزشهای اسلامی در ایران اجرا شود تا هویت ضد غربی جهت شکست دادن اسرائیل ایجاد شود و برای این نیاز است تا ارزشهای اسلامی با کمی زور به اجرا دربیاید. بعد از خروج نظامی امریکا از منطقه و نابودی صهیونیسم این محدودیتها قابل کنارگذاشتن خواهد بود
《حق فینفسه ناتوان است؛ و طبیعتا قدرت حکمفرماست. مسئلهی سیاستمداران این است که طوری قدرت را با حق همراه کنند که حق بتواند از طریق قدرت حکمفرما شود. این مسئله زمانی دشوار میشود که به یاد بیاوریم در دل تقریبا همه انسانها خودخواهی بیحد و مرزی وجود دارد و این خودخواهی در بیشتر موارد با مخزنی انباشته از نفرت و شرارت همراه شده به نحوی که اصلا میزان دشمنی بر عشق میچربد…دنیا در صلح و آرامش و با نظم و قانون به کار خودش ادامه میدهد. البته این تنها به وسیلهی ماشین دولت میسر شدهاست. چون تنها قدرت فیزیکی است که همواره میتواند تاثیر مستقیمی داشتهباشد و مردم عمدتا طوری ساختهشدهاند که فقط چنین قدرتی احترام را در آنها
برمیانگیزد و به آنها القا میکند. اگر بخواهیم از طریق تجربه در اینباره اطمینان حاصل کنیم، کافی است یک بار هرگونه اجبار را از میان برداریم و به وضوح و موکدا از مردم بخواهیم که معقول و منصف و درستکار باشند، ولی برخلاف منافعشان عمل کنیم، و آن وقت به وضوح خواهیم دید که نیروی صرفا اخلاقی چقدر ناتوان است و در بیشتر موارد فقط با ریشخند و استهزا مواجهه میشویم》
(متعلقات و ملحقات/آرتور شوپنهاور/ص۴۳۷و۴۳۸)
با وجود توضیحات قبل این غرب که دشمن قسم خورده غرب آسیا و ایران است و به هر دری میزند تا آن را نابود و از معادله حذف کند تا اسرائیل بزرگ شکل بگیرد چطور میتواند ایران را از راهی غیر از تهدید جذب کند و با ایران به تفاهم برسد؟ گروهی مدام سعی دارند بگویند توسعه ایران لازمهاش همراهی با غرب است زیرا تکنولوژی و دانش جدید در انحصار آن است اما باید گفت غرب چیزی به جهان اسلام نخواهد داد
《یکی از اهداف ج.ا تبدیل ایران از کشوری در حال توسعه به کشوری توسعهیافته است. برای تحقق این هدف والا ایران ملزم به گشودن دروازههای خود به روی جهان و بهرهگیری از جریات علم و فناوریهای پیشرفته و همچنین جذب سرمایهگذاری مالی خارجی است.》
(ایران و ایالات متحده/سید حسین موسویان/ص۴۱۷)
کلیدواژه توسعه ایران دقیقا همان راه حل بدور از تهدید و
ایجاد جاذبه برای غرب در ایران است که از طریق غرب گرایان در ایران دنبال میشود. زیرا غرب به شدت نگران راهبردی شدن روابط ایران و روسیه است
《آیا سیاست ایران نسبت به نابسامانی اقتصادی، تابع راه حلهای مقطعی و کوتاه مدت است یا به فکر یک طراحی دراز مدت و استراتژیک برای ایجاد ثبات در اقتصاد ایران است؟ اگر اولی باشد رابطۀ استراتژیک با روسیه معنا پیدا میکند. اما اگردومی باشد، با حذف غرب از معادلات بینالمللی ایران، کار بنیادی در حل و فصل مشکلات اقتصادی کشور بسیار مشکل خواهد بود. با نگاه به شرق میتوان بقا داشت اما اقتصاد ایران نخواهد توانست به فنآوری پیشرفته، سرمایهگذاری قابل توجه خارجی، مزیت نسبی و روابط عادی بانکی و مالی دسترسی پیدا کند. چینیها، بدون همآهنگی با آمریکا نسبت به ایران سیاستگذاری نمیکنند. کشورهای میانپایهای مانند هند، برزیل، مکزیک و حتی به تازگی عربستان تلاش میکنند توازنی میان شرق و غرب در روابط خارجی خود برقرار کنند》
(چرا روابط ایران با روسیه استراتژیک شده است/محمود سریع القلم)
توسعه کلیدواژه تغییر نسل مدیریتی ایران است که منجر به ورود نسلی از غرب گرایان در تصمیمگیریهای راهبردی کشور خواهد شد و راه برای تسلیم شدن در برابر صهیونیسم و غرب هموار خواهدشد
《آیت الله خامنهای به تهاجم هدفدار فرهنگی به عنوان بخشی از پروژه تغییر رژیم مینگرد اما برخی از سنتگرایان افراطی اظهار میدارند که صرف نظر از عامل تغییر رژیم عادیسازی رابطه با امریکا به توسعه بازرگانی و تجارت و در نتیجه به بازوید ایرانیهای بیشتری از ایالات متحده و برعکس منجر خواهدشد. نتیجه چنین بده و بستانی به ظهور تکنوکراتهای غرب زدهای منجر میشود که در قالب نیروی تاثیرگذاری در جامعه ایران ظهور خواهندشد و در نهایت با قدرت حاکم به چالش خواهندپرداخت. اما با این همه رهبری هیچ مخالفتی با روابط مردمی ایران و امریکا ندارد》
(ایران و ایالات متحده/ص۲۵۴)
در قرن ۴ه.ق دقیقا مشابه وضعیت کشورهای مقاومت در زمان حال را برخی شهرهای اسلامی مجاور روم شرقی داشتند و این امپراتوری مسیحی رفتاری که با آنها داشت باید با دقت زیاد مدنظر قرار گرفته شود تا همه متوجه شوند غرب چیزی به جهان اسلام نخواهد داد و راهبرد تمدنی و تاریخی یکسانی در قبالش داشته است.
《نقفور پادشاه روم در قیساریه شهری ساخته که نزدیک مرزهای اسلام است و با خانواده بدانجا فرود آمده است تا مرزها در دسترس او باشد. نیز اینکه مردم مصیصه و طرسوس پیکها برای فرمانده رومی فرستاده درخواست کرده بودند که فرمانداری برلی شهرهای یاد شده بگزیند و آمادگی خود را برای پرداخت خراجی معین اعلام کرده بودند او نیز
درخواست را پذیرفته بود سپس آگاهی یافت که سبب درخواست مردم آن شهرها آنست که زبون شدهاند یاری که از ایشان دفاع کند ندارند خواروبار ایشان کاهش یافته زندگی مردم طرسوس به خوردن سگها و مردارها رسیده و هر روز سیصد جنازه از آن بیرون میبرند. پس از رای پیشین خود برگشته پیک ایشان را فراخوانده این متلک را برای او گفت: داستان شما چونان مار است که در زمستان از سرما زبون شود و کسی که او را ببیند او را مرده پندارد پس هرگاه آدمی از راه نیکی او را بگیرد و گرم کند سرمست شده او را بگزد. اینک شما از راه زبونی آماده پیروی از من شدهاید و هرگاه بگذارم حال شما بجا آید مرا آزار خواهید کرد سپس به پیک گفت یه ایشان بگو که نزد من جز شمشیر چیزی نیست…پادشاه روم مسجد آدینه طرطوس را به طویله برای چارپایان خود تبدیل کرد قندیلهای آنرا به کشور خود برده و منبر را سوزاند》
(تجارب الامم/مسکویه رازی/جلد۶/ص۲۶۲تا۲۶۴)
در دوران پیش از اسلام و خصوصا ساسانی ایران و دین زرتشت توان جذب و توسعه دینی و فرهنگی نداشت و به همین دلیل با وجود تقابل با مسیحیت و شکست آن و فتح اورشلیم توان بهره برداری ازین ظرفیت بزرگ معنوی را هم نداشت و باز شکست خورد و دستاوردهایش از بین رفت اما در دوران پس از اسلام معادله غرب آسیا کاملا وارد مسیر درست خود شد و خلفا با فتح اورشلیم به جهت محتوای دین اسلام توان کنترل و تقابل با روم را بدست آوردند.
《از خسرو برکشیده خدایان، خداوند و پادشاه سرتاسر زمین
و جانشین برحق آرامازد کبیر به هراکلیتوس برده بیخرد و ناچیز…نگذار امیدهای واهی تو را گول بزند. مسیح همان کسی بود که نتوانست خویشتن را از دست یهود در امان بدارد و آنها او را به صلیب کشیدند و کشتند حالا چطور خواهد توانست تو را از چنگ من نجات دهد؟》
(تاریخ سبئوس/فصل ۳۸)
《هراکلیتوس سوگند یاد کرد که پادشاهی حق خوریام میداند و قول داد که پس از او هم طرفدار پادشاهی فرزندانش باشد و هر تعداد سرباز هم که نیاز داشت در اختیار او بگذارد و در ازای این قولها از اودرخواست تا صلیب را که ایرانیان از اورشلیم برده بودند بازپس دهد》
(تاریخ سبئوس/فصل ۴۰)
غرب پس از هر موج شکست در برابر غرب آسیا و کلا جهان بیرون وارد دورانی از بحرانهای شدید اقتصادی و از آن مهمتر بستهتر شدن جامعه خود میشود الان هم در همان دوران به سر میبرد و موجی از سرکوبهای شدید کارگری و مدیای غیر غربی، درگیری بر سر قدرت و بحرانهای اقتصادی در انتظار غرب است
《کلیسای کاتولیک که از تلاشهای خود برای فتح ارض مقدس یا تسخیر اروپای شرقی نومید شده بود به مرحلهای رسید که دیگر تاب تحمل تکثر دینی در قلمرو خود را نداشت. در سال ۱۲۵۵ کلیسا شکنجه افراد مشکوک به داشتن باورهای
بدعت آمیز را مجاز اعلام کرد》
(چنگیزخان و ساختن دنیای مدرن/ص۲۸۳)
غرب در حال شکست خوردن است و دیگر توان ادامه جنگ را آن هم در چند جبهه ندارد و قوم یهود هم متوجه شده که هیچ کشوری در غرب آسیا به دنبال بیرون راندن آنها از اسرائیل نیست و به این نتیجه هم خواهند رسید که غرب از آنها حمایت میکند تا آنها از غرب در برابر غرب آسیا پاسداری کنند و نه اینکه یهود بتواند در آنجا به راحتی زندگی کند! یهودیهای بسیاری میخواهند با غرب آسیا و کنار ایران و عربستان باشند و نه صهیونیسم که یهود را متعلق به غرب میداند.
《مایکل اکسورثی در کتاب ارزنده ایران انقلابی به این نکته مهم اشاره داشته که در این دوره تاریخی دموکراسی کشورهای غربی و آن الگوی حاکمیت حال و روز خوشی در جهان نداشت. تورم و رکود اقتصادی امریکا و اروپا را فروبلعیده و هم شورشهای کارگری در این کشورها به راه انداخته بود و هم ناآرامیهای سیاسی. این کشورها و به ویژه بریتانیا در آن زمان بسیار ضعیف شده بودند》
(کار کار انگلیسیهاست/جک استراو/ص۱۹۲)
جزو اولویتهای ایران در سال جدید میلادی سازماندهی به وضع ایرانیان خارج از کشور است زیرا موج بزرگ بازگشت را خواهیم داشت که یک ضربه روانی سنگین خواهد بود بهتر
است پیش از بحران ابتدا شرایط مهاجرت آنها از غرب به یک کشور همسایه در جنوب خلیج فارس را محیا کنیم
حمله اتمی به ایران برای مردمی که از کودکی آموختند که شاید این جمعه منجی بشریت بیاید و به او کمک کنند تا حکومت جهانی تشکیل دهد یک تهدید نیست بلکه یک فرصت است پس بهتر است اسرائیل و غرب متوجه این هم باشد که در اوج فشار حداکثری و پس از سرکوب قیام آبان ۹۸ در جریان ترور سردار سلیمانی میلیونها ایرانی برای تشییع جنازه به خیابان آمدند. امریکا باید کلا این تحلیل که ایران آماده مقاومت نیست یا خسته بحرانهای خود است را کنار بگذارد. از طرف دیگر مقاومت تاریخی حوثیها که معادلات جهانی را تحت تاثیر قرار داده بهتر است به جای پایان محاصره غزه با پایان محاصره سوریه و نابودی تحریم و خروج امریکا از آن به اتمام برسد زیرا جبهه جولان و موفقیت دکتر اسد بسیار حائز اهمیت است. طی سال آینده باید پایگاه مقاومت بسیج ایران تبدیل به شبکه مقاومت بسیج جهانی مستضعفین شود به نحوی که شبکه مقاومت متشکل از افراد چه شیعه چه سنی بتوانند تشکیلاتی جهت ضربه به ساختارهای امریکا را بدست بیاورند به طور مثال دانش آموزان مقاومت عضو شبکه در امریکا به نیروهای مقاومت در عراق یا کره شمالی متصل شوند. امریکا در آستانه جنگ با امریکای مرکزی یا جنگ داخلی است و اگر بتوانیم طالبان را وارد سازمان ملل کنیم و سپس بتواند سفارتخانه خود را در امریکای مرکزی راه بیندازد موفقیت بزرگی خواهد بود.
جنگ جمعیتی و مهاجرستیزی:
غرب به دنبال این است تا با کنترل فرهنگ غرب آسیا دو هدف را به دست بیاورد اول اجرای جنگ جمعیتی در ایران و حرکت دادن ایران به سمت پیر شدن با ترویج فرهنگ غربی و دوم تبدیل فرهنگ ایران به یک جامعه دیگرستیز و ضد مهاجر که این یک جنگ امنیتی و اقتصادی بلند مدت است. تصور ما این است که منابع و زمینهای ایران تا ابد برای ما و نسلهای بعدی که در ایران به دنیا میآیند خواهد ماند اما تاریخ چیز دیگری میگوید و امریکا که به خوبی این را میداند شدیدا در صدد تنفر و خودبرترپنداری ایرانی به همسایگان و دوری از پذیرش مهاجر است تا ایران توان حفظ منابع و مرزهای خود را در برابر غرب از دست بدهد و درگیری با همسایگان پرجمعیت ایجاد شود
《میتوان قدرت یک کشور را از دو طریق اندازه گرفت وسعت خاک و تعداد ساکنان آن و میان این دو مقیاس تناسبی وجود دارد که عظمت واقعی کشور بر پایه آن استوار است این انسانها هستند که کشور را به وجود آوردند و این زمین است که نان آنها را فراهم میکند…اگر زمین بیش از اندازه باشد هزینه نگهداری آن زیاد کشاورزی آن بی نظم و فرآورده های آن بیش از حد نیاز خواهد شد همسایهها چشم طمع به سرزمین های چنین کشوری خواهند دوخت و در آینده این امر موجبی برای جنگهای تدافعی خواهد شد و اگر زمین به اندازه کافی نباشد مردم این کشور به علت ازدیاد جمعیت ناچار
خواهند شد چشم طمع به سرزمین همسایگان بدوزند و در آینده این امر موجبی برای جنگهای تهاجمی خواهد شد. هر ملتی که برای ادامه حیاتش ناگزیر از انتخاب یکی از دو راه جنگ یا تجارت باشد ملت ضعیفی است به خاطر اینکه سرنوشتش در گرو رفتار همسایگان و چگونگی حوادث است》
(قرارداد اجتماعی/روسو/کتاب ۲/فصل ۱۰)
این فقط وضعیت ایران نیست و در بقیه جهان هم کاهش تمایل به فرزندآوری و علاقه به فردیت و زیستن در زمان حال منجر به بحرانهای راهبردی شده است.
《ژاپن با در نظر گرفتن اینکه جمعیت ۱۲۷ میلیونی امروز آن به زیر ۱۰۰ میلیون نفر در سال ۲۰۵۰ میرسد و فرهنگ این کشور در برابر پذیرش مهاجران بسیار مقاوم است گرفتار مشکلات جمعیتی شدیدی است. 》
(آیا قرن امریکا به پایان رسیده است؟/جوزف نای)
ایرانیان در جریان قرن ۱۱ میلادی موجی از پناهجویان از آسیای میانه را تجربه کرد که البته با وجود سختی و تلخی آن همانند دوران مغول و پس از آن نبود زیرا مهاجران دین اسلام، زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را جذب کردند و حتی آن را به جهان صادر کرده و روم و غرب را چندین بار شکست دادند
《وقتی ترکها بر سامانیان پیروز شدند این دستاوردها مدتی تهدید شد. بخشی از ناحیه غربی متصرفات سامانی به قبایل
ترک پیوستند و ترکها چندین قرن در آنجا ماندند. اما تمدن اسلامی به حیات خود ادامه داد زیرا اقوام ترک به اسلام سنی گرویدند بنابراین وقتی ترکها در سال ۹۹۹ وارد بخارا شدند با آرامش رفتار کردند》
(چنگیزخان/جان من/نسخه الکترونیکی طاقچه)
این که زندگی در شهرهای بزرگ به مرور منجر به کاهش تمایل به فرزندآوری و تعهد و باور به عقاید مذهبی و تقابل با ارزشها میشود متعلق به الان نیست و در گذشته هم ازین قبیل تحلیلهای راهبردی و امنیتی وجود داشته حتی در قرن ۹ه.ق
《هرگز هیچ یک از ملوک بایندر علم بدعتی نیفراخته و مذهب ردی را نحله متوارثه نساختهاند آنکه منشا اجداد نه مدن خبیثه باشد و نه بلاد فاسده تا بواسطه تعیش در میان مردم ناجنس و مشاهده اوضاع قبیحه که در مدن مجتمعه میباشد. خصایل در ایشان متمکن باشد و به اخلاق ملومه مذمومه از باب مدر برآیند و لوم طبع در ایشان متمکن باشد و به اخلاق ملومه مذمومه از باب مدر برآیند و لوم طبع در ایشان تمکن پذیرد چنانچه در بسی از ملوک که در مداین خراسان و فارس انتشار یافت این حالت مشاهده و ملحوظ گشت و مخفی نیست که ملوک بایندر اکثر در صحاری و ییلاقات و قشلاقات نشو و نما یافته در مدائن کمتر توطن نموده اند》
(تاریخ عالم آرای امینی/ص۲۶)
مردم افغانستان و پاکستان بسیار به ایران علاقه داشتهاند و وضعیت فعلی نتیجه سالها دروغ و تبلیغات غرب است و به راحتی میتوان این معادله را تغییر داد
《استنباط شخصی من پس از چند سفر به افغانستان وحشر ونشر با مردم آن سرزمین این است که مردم این کشور به ایران و فرهنگ آن علاقه خاصی دارند و آنملاحظات سیاسی که زمامداران آن کشور در رابطه با دولتمردان ایرانی به کار میبرند و تا حد زیادی مبتنیبر شک و تردید است در برخوردهای مردمی دیده نمیشود مردم افغانستان مردم ایران را دوست را دوست دارند و هرچند نکات مشترک فرهنگی بسیار با ظاهی گاه متفاوت با هم داریم آنها میکوشند رنگ و کیفیت فرهنگ ما را به خود بگیرند. در کابل یا قندهار و یا جاهای دیگر وقتی ما قدم به درونمغازهها میگذاشتیم صاحبان مغازه با گشاده رویی و صمیمیت به استقبال ما میآمدند و کالای خود را به بهایی کمتر از آنچهبه دیگر جهانگردان میفروختند به ما عرضه میکردند》
(رهآورد روزگار/حسین شهیدزاده/ص۲۸۶)
ایران و عربستان لوکوموتیوهای غرب آسیا هستند و بقیه کشورهای منطقه واگن آن! غرب به دنبال حذف ایران در میان مدت از معادلات اقتصادی و در درازمدت از معادلات جهانی است و برای همین لازم میداند تا ایران تبدیل به یک کشور پیر، کم جمعیت نسبت به همسایگان و مهاجر ناپذیر شود.
در بحث مهاجرت یمنیها بهترین گروه هستند و به راحتی در ایران جذب خواهند شد زیرا اصلا تمایل به دیده شدن ندارند و انتقام جو نیستند و ایران را دوست دارند اما نباید افغانها را به صورت فردی پذیرفت بلکه صرفا به شکل خانواده کم جمعیت آن هم قشر غیر شهری و روستایی مستقر کرد و در ایران میبایست همچون در کشورشان برایشان قبیله ساخت با رهبری یک ایرانی زیرا با وفاداری و تعهد به قبیله آنها را کنترل کند. از طرفی مساجد و روحانیت ایران وظیفه آموزش و کنترل آنها را باید برعهده بگیرند و انجام وظایف شرعی را باید یک وظیفه برای آنها ساخت یعنی مساجد را باید به مدارس مهاجران تبدیل کرد. آموزش فرهنگ ایرانی و عدم تنش با مردم به عهده روحانیت باید باشد.
شبه قاره یا اسرائیل شرقی
هند را نمیتوان به هیچ وجه دوست ایران و غرب آسیا و کلا جهان اسلام دانست. هندوها در طول تاریخ چه درباره کریدورها و چه درباره مسائل متعدد دیگر از جمله حمله مغول با دشمنان ایران متحد شده بودند و پیش از اسلام ضربات مرگباری به اقتصاد ساسانی زده و در زمان پس از اسلام هم یکی از اضلاع فاجعه مغول بودند!
《در حدود سال ۵۵۱م راهبانی از هند آمدند و چون دریافتند که امپراتور یوستینیانوس در این خیال است که رومیان دیگر
از ایرانیان ابریشم نخرند به نزد امپراتور آمدند و وعده دادند که این مسئله را حل کنند و اقدامی کنند که رومیان دیگر این کالا را نه از ایرانیان دشمن روم خریداری کنند و نه از قوم دیگر. آخر این راهبان بنا به گفته خود مدتی طولانی در سرزمین واقع در شمال اقوام گوناگون هند سرزمینی موسوم به سریندا زیسته بودند و آنجا به طور دقیق روشهای تولید ابریشم را فراگرفته اند》
(ایرانیان باستان/ماریا بروسیوس/ص۲۳۶و۲۳۷)
چند روایت در تاریخ هست که میتوان گفت حمله مغول به جهان اسلام یک توطئه هندویی بوده و آنها باعث آن شدند اول تاجر هندی در بین فرستادگان چنگیزخان به قلمرو خوارزمشاهیان است که جوینی آن را روایت کرده است
《چون جماعت تجار به شهر اترار رسیدند امیر آن اینال جق بود که لقب غایر خان یافته بود و از جماعت بازرگانان هندویی بود که او را در ایام گذشته با او معرفتی بودست بر عادت مالوف او را اینال جوق میخوانده است و به قوت و اقتدار خان خویش مغرور بوده و از او تحاشی نمینموده و مصلحت خود رعایت نمیکرده غایرخان بدین سبب متغیر میشدست و طمع در مال ایشان کرد》
(تاریخ جهانگشای جوینی/ص۱۶۸)
در ادامه اما داستان به دوران بعد از حمله مغول بازمیگردد که چرا چنگیزخان و فرزندانش بعد از گرفتن کل آسیای میانه به
سمت هند حرکت نکردند. مورخان روایتی از حقیقت و داستان آورده اند که هر دو را باید آورد!
《چنگیز پیروزیاش را ادامه نداد و وارد هندوستان نشد. بر اساس داستانها جانوری افسانهای که یک شاخ داشت با او دیدار و گفتگو کرد و مانع ورودش به هندوستان شد وقتی جوشایی حکیم حرفهایش را برای چنگیز خان ترجمه کرد خان مغول به سرعت برگشت》
(چنگیزخان/جان من/طاقچه)
روایات زیادی هم هست که غیر از داستان خیالی مانند قبل چنگیزخان به دلایلی عجیب به سمت جهان اسلام حرکت میکند و نه هند
《برخی خواستند سپاه به سوی جنوب به شبه قاره پهناور هند گسیل شود جایی که چنگیزخان تنها نیم نگاهی به کوهستان شمالی آن افکندند اما به علت گرمای وحشتناک از حمله به آن سرباز زد. برخی هوادار حمله درازمدت به داخل ایران و سپس یورش به شهرهای افسانهای بغداد و دمشق بودند》
(چنگیزخان و ساختن دنیای مدرن/جک ودرفورد/ص۲۳۰)
هندوها شباهت عجیبی به یهودیها دارند و در ایران و جهان اسلام دقیقا شغل و اقدامات آنها را انجام داده و در دربار نفوذ عجیبی داشتند!
《همه هندوهای ایران به صرافی مشغولند و به خصوص در شناخت سکهها بسیار مهارت دارند. عمده پول اشخاص معتبر در دست آنهاست که با آن معامله و تجارت میکنند و هنگامی که وجه کلانی نیاز دارند میتوانند با دادن وثیقه با ارزش و پرداخت بهرههای سنگین گاهی تا هجده درصد میرسد در ظرف یک شبانهروز آن را به دست آورند.》
(سفرنامه تاورنیه/ص۸۴)
در دوران پس از استعمار و حذف مسلمانان از قدرت نیز روایات زیادی هست که مسلمانان در یک توطئه هندو زرتشتی از قدرت کنار رفتند و با بریتانیا جهت استعمار تماما همراه شدند!
《حکومت انگلیس ۱۸۰ سال پیش منشوری را در هند منتشر ساخته که ذیلا از نظر خوانندگان میگذرد: در دوایر حکومتی چنانچه وظیفه و مسئولیتی یافت شود که یک نفر انگلیسی آن را انجام نمیدهد یعنی پست مزبور چنان است که احراز آن در شان جنس نجیب انگلیسی نیست بایستی از میان زرتشتیان هند کسی را برای انجام این وظیفه انتخاب کنند و در صورتی که فرد لایقی در میان آنان برای این پیدا نشد بایستی به سراغ هندوها رفت و از آنان کسی را برای مسئولیت مزبور تعیین کرد و اگر از آن دو نبود به سراغ مسلمانان رفت》
(مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علما شیعه/جلد اول/ص۳۱۲)
امریکا سعی دارد تروریسم و بیثباتی را فشار دولتهای جنوب آسیا علیه یکدیگر تبدیل کند. صدور تروریسم از افغانستان به پاکستان سپس از پاکستان به ایران و در ادامه کاهش روابط هر سه با یکدیگر معادله خواست غرب است. هند برنده اصلی این معادله خواهدبود. میتوان جهت رفع بحران در جنوب پاکستان و جنوب شرق ایران وارد معادله پیش از سال ۱۹۷۹ شد بر این اساس که قدرت را از رهبران مدارس دینی به خوانین و رئسای قبایل بدهیم زیرا رئسای قبایل و خوانین قدرت و نفوذشان را از ۱۹۷۹ از دست داده و در رقابت سختی با رهبران مدارس دینی هستند. رهبران مدارس دینی رسما با هند و صهیونیستها که متحدان ناتو هستند همراه شدهاند
غرور تاریخی علیه غرب:
امریکا جهت تحقق اسرائیل بزرگ و نابودی غرب آسیا و قدرتهای آن صرفا نیاز به نابودی باورهای مذهبی ندارد بلکه لازمه اصلی نابودی غرور تاریخی ایرانیان است که مانع پذیرش نابودی ایران و ابرقدرتی اسرائیل در منطقه شده است
《خوب یا بد ایرانیها ملتی مغرورند این ویژگی ریشه در تاریخ تمدن طولانی ایران دارد. غرور و غرور ملی همه جا در فرهنگ و گفتمان ایرانیان حاضر است. این اندیشه در ساخت
هویت ملی ایرانیان به کار رفته و بر بسیاری از اجزای این این هویت حاکم است. غرور دلیل مقاومت شدید ایران در برابر سیاستهای قلدرمآبانه به ویژه در برابر تحریمهاست.》
(ایران و ایالات متحده/سید حسین موسویان/ص۴۱)
امریکا به شدت از قیام دی ۹۶ و آبان ۹۸ متنفر است زیرا خلع سلاح ایران را نمیتواند با آنها جلو ببرد! امریکا نیاز به اپوزسیونی دارد که هر چه دستور میرسد را اجرا کند تا بتواند دولت مرکزی را بترساند و وادار به عقب نشینی کند. لازمه آن این است که اپوزسیون بگوید مردم تسلیحات و امنیت نمیخواهند دوری از شرق را خواسته و ابرقدرتی اسرائیل را میپذیرند و نگران امنیت مرزی و از دست رفتن منابع هم نیستند!
《از زمان انقلاب ۱۹۷۹ ایران همیشه بر این رای بوده که میباید به عنوان یکی از قدرتهای تاثیرگذار در منطقه محترم داشته شود و بر این مسئله هم اصراری به حق داشتهاست. این مسئله برآمده از همان غرور ملی و تمدنی کهنی است که این کشور وارث آن بوده و همیشه نادیده گرفتن آن سبب رنجش ایران شده. ایران نقشی کلیدی در منطقه دارد که غربیها همیشه تلاش داشتهاند چشم بر آن ببندند》
(کار کار انگلیسیهاست/جک استراو/ص۲۵۶)
امریکا جهت مقابله با این وضعیت سعی دارد با تولید واژههای متعدد و فرقه سازی به نحوی این معادله را تغییر دهد. امریکا سعی دارد با واژگانی چون ملی گرا، ایرانشهری، باستانگرا، ایرانگرا و … بتواند همسایه ستیزی اعم از ترک ستیزی، عرب ستیزی و دوری از شرق و بیگانه سازی اسلام از ایران و راهی برای خلع سلاح را جلو ببرد اما همه این واژگان توان رقابت با واژه پادشاهی را ندارند و امریکا هم توان تخریب نوستالژی دهه ۷۰م را ندارد. به همین دلیل مقامات ایران اهدافشان با مطالبات مردم دچار تضاد نشده است
《ایران کشوری پرغرور است با حس ملیگرایی قدرتمندی در دل همه مردم آن و همیشه، همه نمایندگان آن در عرصه جهانی پیش از همه چیز عزت و احترام را برای ایران خواستهاند. با همه عرفیگری و سکولاریتهای که میتوان در این جامعه سراغ گرفت ملت ایران تا اعماق استخوان خودش شیعه است و ریشه این را به موازات احساسات ملی آن میشود در همه مردم آن دید》
(کار کار انگلیسیهاست/جک استراو/ص۳۸۰)
عربستیزی ایرانی:
برادران ما در جنوب خلیج فارس تصور میکنند ایرانیها دچار نوعی از خود راضی بودن تمدنی هستند و کماکان در گذشته به سر برده و در سر به فکر انتقام از اعراب بوده و میخواهند انتقام قادسیه را بگیرند و متوجه علت این حرفها و سیاستهای غربی دویست ساله پشت سر آن نیستند.
《عبدالله سلطان روزنامه عکاظ: ایرانیها خود را نژاد برتر دانسته و هر صفت بدی را به اعراب نسبت میدهند. فارسها معتقدند که عربها تمدن فارسی آنها را از بین بردند و اسلام را منتشر کردند. برخی از ایرانیها از اسلام بیزارند و آن را دینی عربی میدانند که به ظلم و ستم دعوت میکند. آنها عقبماندگی خود و بدنام شدن وجهه زبان و تاریخ فارسهارا به اعراب و اسلام ربط میدهند. حذف واژگان عربی از زبان فارسی در این راستا است… شکست آنها از عربها در نبرد قادسیه علیرغم گذشت صدها سال همچنان در حافظهشان باقی مانده است و بر اساس آن نسبت به عربهاکینه و تنفر دارند و این مسئله در سیاستها وخلق و خوی مردم امروز ایران به چشم میخورد》
(معمای رقابت ایران و عربستان/محمد جواد سلطانی/ص۶۵)
روایت دروغین و جعلی وجود دارد که تنفر از اعراب به دلیل شکست ایران از سپاه اسلام است. اولا از نظر تاریخی ساسانیان از زمان شیرویه دچار زوال شدید شده بودند و قدرتی نداشتند و اینکه دین زرتشت توان مقابله با مسیحیت را نداشت و سران ایران در حال مسیحی شدن بودند پس داستان چیز دیگری است!
《بی اعتمادی عمیقی بین ایران و اعضای شورای همکاری خلیج فارس وجود دارد. این بی اعتمادی به ۱۴۰۰ سال قبل و حمله اعراب مسلمان به خاک ایران بازمیگردد و بر مردمی که حافظه فرهنگی عمیقی دارند تاثیری درازمدت داشته است. ایران تنها کشور غیر عرب خلیج فارس است. زبان مادری این کشور فارسی است و نه عربی و عضو اتحادیه عرب نیست. ایران به لحاظ تاریخی غنی است، تاریخی که از همه کشورهای عضو شورای همکاری غنیتر متنوعتر و کهنتر است. از منظر تاریخی ایران در گذشته نیز همانند امروز بازیگری کلیدی در خلیج فارس و خاورمیانه محسوب میشده است》
(ایران و ایالات متحده/سید حسین موسویان/ص۱۵۳)
اما دلیل این همسایه ستیزی و در راس آن عرب ستیزی چه هست؟ داستان این روایت عمری کمتر از دو سده دارد. بعد از مشاهده غرب جدید در دو سده پیش توسط ایرانیان گروهی از آنها باور داشتند که از حیث نژادی و تمدنی در جایگاه بالاتری نسبت به همسایگان خود قرار دارند اما فاصله آنها با تمدن غرب به جهت این است که همانند دوران قبل از اسلام نتوانستند خلوص نژادی و دین باستانی خود را حفظ کنند و الا الان همانند غرب جدید تمدنی قوی و بالا بودند! این مهملات و باورهای خندهدار صرفا دو سده قدمت دارد و توسط اروپاییها ساخته شده است هرچند پیش از آن هم ایرانیان در آثاری خصوصا در دوره اوج تمدن خلافت عباسی ازین قبیل مطالب به جا گذاشته بودند و در دوران پس از مهاجرت ترکها و حمله مغول هم بسیار از ورود این اقوام گلایه داشتند.
راهبرد غرب و امریکاییها جهت دوری مردم شمال و جنوب خلیج فارس و دوری ایرانیان از اسلام و اعراب ادامه راهبرد اروپا در سده ۱۹م مبنی بر این است که بگویند اعراب بهشت ایرانیان را با غارت و حمله به آن خراب کرده و با این اقدام و مسلمان شدنشان مانع از آن شدند که ایران تمدنی مشابه روم و ملتی قدرتمند، ثروتمند و متمدن همانند غرب شود و بحرانهای کنونی و محدودیتهای فعلی اسلامی و سختگیریها و غرب ستیزیهای روحانیت همه به خاطر آن واقعه تاریخی است اگر اعراب حمله نمیکردند و اسلامی نبود روحانیتی در کار نبود تا مانع غربی شدن ایران شده و نگذارند ایران متمدن شود.طی قرن ۱۹م و بعد از شکست از روسها ذهن طبقه نخبه ایرانی درگیر یافتن علت شکست بود و مقاومت روحانیت در قبال غربی شدن یک دلیل تقویت این باورها بود.
《در واقع سیاست عمومی امیر در کاستن قدرت روحانی متوجه امام جمعهها و شیخالاسلامها میگردید که در افکار قاطبه مردم نفوذ داشتند، مروج کهنهپرستی و نادانی بودند، سرای آنان مصون و جای تحصن بود و از این راه اعمال قدرت مینمودند و در سیاست مداخله میکردند. امیر چنین حق و مسئولیتی را برای روحانیون نمیشناخت و نفوذ و رویه ایشان را مانع پیشرفت نقشه اصلاح و ترقی میدانست. از لحاظ شناختن زمینه فکری جامعه ما در این زمان باید دانست که از یکسو، اندیشه تفکیک سیاست از دین در ایران شناختهگردیدهبود. در ترجمه تاریخ پتر کبیر نوشته ولتر آمده که پتر به کشیشان و دانایان گفت مهام سلطنت و انجام امور دولتبا من است و مرا با تشخیص و امتیاز مذهب و دین کاری
نیست. از سوی دیگر تجربه آموختهبود که ظلمت روحانی و دخالت ملایان در امر مملکتداری سد راه اصلاحطلبی و نوجویی است و آنچه بیشتر در ذهن امیر تاثیر کردهبود همین بود. میرزاصالح شیرازی در سفرنامه ارزنده خود راجعبه احوال عثمانی نکته اندیشندهای را میآورد مادامی که سلسله علیه ملاها خود را داخل به دولت عثمانی نمایند هرگز دولت مزبور ترقی نخواهد کرد… فیالواقع هر دولتی که ملاها خود را مدخل آن نموده، بنا را به حیلهبازی گذاردند هرگز آن دولت و آن ولایت ترقی نخواهدکرد》
(امیرکبیر و ایران/فریدون آدمیت/ص۴۲۳و۴۲۴)
این ذهنیت که حمله اعراب و دین اسلام مانع از غربی شدن ایران و تبدیل آن به قدرتی جهانی شده منجر به بازنگری در خط و زبان فارسی نیز شد.
《شنیدهام بعضی گفتهاند اگر فرانسویان و انگلیسها از زبان یونان و لاتین استفاده کردهباشند عیب نیست زیرا که یونانی و رومیها مانند خود آنها از نژاد آریایی بودهاند ولیکن استفاده فارسی از عرب عیب است چون عرب از نژاد سامی است و ما آریایی هستیم این حرف چنان کودکانه است که من آن را قابل بحث نمیدانم. خاصه این که اگر بخواهم وارد این بحث شوم و از نژادها و زبانها و چگونگی آنها گفتگو کنم سخن به درازا میکشد و آن سزاوار است که خود کتابی جداگانه شود پس این موضوع را به علم و ذوق خوانندگان وامیگذاریم. و نیز گفتهاند آمیختگی فرانسه یا انگلیسی به یونانی و لاتین عیب نیست چون یونانیان و رومیان از فرانسویان و انگلیسها متمدنتر بودند و عرب از ایرانی متمدنتر نبود بحث این مطلب هم طولانی است که تمدن چنان چنان که در اینجا منظور است چه معنی دارد و همین قدر میگوییم گذشته از این که از فرانسویها وقتی که زبان خود را به انگلیسی بردند متمدنتر از انگلیسها نبودند در آمیختگی زبانها به یکدیگر تمدن و وحشیگری مناط نیست و اگر ایرانیان ننگدارند از این که چیزی از عرب عاریه کرده باشند بیاد بیاورند که عرب چقدر از ایرانیان استعاره کردهاست از جمله این که این زبان و ادبیات عرب را ایرانیان سروصورت و آبرو دادهاند》
(مقالات فروغی/جلد اول/عیب زبان فارسی و چگونگی رفع آن/ص۱۱۶)
《از همه عجیبتر آنست که مابین متجددین این عصر، جستهجسته در گوشه و کنار بعضی اشخاص پیدا شدهاند که سعی دارند که جمیع کلمات عربی از زبان فارسی اخراج شود به بهانه اینکه زبان عربی عنصر خارجی است که به واسطه بعضی مقتضیات اجباری تاریخی به زبان فارسی تاراج نموده و به زور وارد آن شده است ولی همین اشخاص در استعمال کلمات و اصطلاحات اروپایی خودداری ندارند و بدون ملاحظه دائما کلمات فرانسه و انگلیسی و آلمانی و غیره را در طی نوشتجات خود استعمال مینمایند》
(مقالات علامه محمد قزوینی/جلد اول/مکتوب از پاریس/ص۲۱۵)
امریکا و پیش از آن اروپا با این اقدام سعی داشتند تا بگویند ایرانیان به راحتی با نبود اسلام و روحانیت غربی میشدند اما دین اسلام و رهبران مذهبی و همسایگان ایران مانع این شدند. همین باور طی ۲۰۰ سال باعث دوری ایران از همسایگان و علاقه خصوصا نخبگان ایران به غرب و اروپا شد.
《شمایید که عصر رستم و خسرو را زنده کردهاید. دانشمندان شما وارث تمامی حکمت و خرد زردشتاند و جنگاوران شما همه نبوغ نظامی اسکندر را واجدند. چرا باید ما فرسنگها از شما دور باشیم؟ و آنگاه مللی که دشمن انسانیت و هم دشمن دین ما هستند موانع و مشکلات عظیمی در راه ارتباط ما پدید آورند؟ اگر آنان نبودند و این کردها و اعراب و ترکمانان شکاک بدخو و وحشی که سراسر مملکت روم را فراگرفتهاند وجود نداشتند، کاروانیان ما میتوانستند به سهولت منسوجات کارگاههای خود، مرواریدهای خلیج فارس و نفایس و خزاین هندوستان را به اقصی نقاط اروپا و کرانههای اقیانوس اطلس که به دست اروپاییان افتاده است ببرند و در عوض مصنوعات و قسمتی از معلومات آنان را به رسم سوغات و ارمغان به کشور خویش بازآورند》
(مسافرت به ارمنستان و ایران/پیر ژوبر/ص۱۲۱)
《ای ایران کو آن سعادت و شوکت تو که در عهد کیومرث و گشتاسب و انوشیروان و خسرو پرویز داشتی. اگرچه آنگونه شوکت و سعادت در جنب شوکت و سعادت حالیه ملل
فرنگستانو ینگی دنیا حالا به مثابه شمعی است در برابر آفتاب ولیکن نسبت به حالیه ایران مانند نور است در مقابل ظلمت شب تار. ای ایران زمانی که پادشاهان تو بر پیمان فرهنگ عمل میکردند چند هزار سال در فردوس ارم به عظمت و شوکت در پرتو سلطنت ایشان از نعمات الهی و فیوضات نامتناهی بهرهیاب شده در عزت و آسایش پرورش یافته زندگانی میکردند. بیچیزی نمیداشتند و گدایی و پریشانی نمیدانستند. در داخل مملکت آزاد و دلشاد و در خارج آن محترم و مکرم میزیستند. شهرت عظمت پادشاهان ایران قاف تا قاف آفاق و اکناف را فراگرفتهبود.》
(سه مکتوب/میرزاآقاخان کرمانی/مکتوب اول)
بسیاری که به این تبلیغات کمک کردند دو گروه بودند ناسیونالیستهای صهیونیست و شیعیان انگلیسی گروه اول با عرب ستیزی و تاکید بر روی حمله اعراب به ایران و گروه دوم با سنی ستیزی و مانور بر روی داستان خلافت پس از پیامبر بیشترین نقش را در این بحران داشته و کماکان دارند و بسیاری نیز این دو را در یک گروه تحت عنوان ایرانشهری متحد کردند که شیعه حاصل ذهن ایران بوده تا هویت خود را پس از اسلام حفظ کند. این حرفها را سیاحان غربی و خصوصا متفکران انگلیسی تقویت کردند! بنای آن این است که شیعه حاصل تفکر ایرانی جهت مقاومت مذهبی و فرهنگی در برابر اعراب بوده و تشیع در برابر غرب منعطفتر است و میراث فکری و فلسفی و خرد در جهان اسلام به همین دلیل در تشیع حضور دارد!
《ایرانیان برعکس اعراب از قدیمیترین روزگاران مردمی عمیقا متدین و قویا متفکر بودهاند. این مردم پس از آنکه اسلام آوردند از اسلام چیزی ساختند بسیار جالبتر و دینیتر و فلسفیتر از آنچه به تصور پیغمبر و آل او درآمده بود…فرهنگ ممتاز دنیای اسلام گرچه در سوریه جوانه زد به زودی در دو انتهای شرقی و غربی آن یعنی ایران و اسپانیا شکوفه داد》
(تاریخ فلسفه غرب/برتراند راسل/جلد دوم/ص۳۲۶و۳۲۷)
《مذهب تشیع که ایرانیان مطابق افکار وخیالات خود به وجود آوردهاند مذهبی است که در آن اصول و عقاید پارسی را وارد کرده و در واقع به احیای آن اصول پرداختهاند با این حالباز آن مذهبی نیست که کاملا با اخلاق و عادات و ذوق و سلیقه آنان توافق و تناسب داشتهباشد و به همین جهت است که پیرو مسلک تصوف شده و در توسعه آن کوشیدهاند اما باید دانست که این مسلک تصوف هم نمیتواند به تمام مسائلی که تشیع به وجود آورده و یا از خود دور کردهاست جواب کافی و قانعکنندهای بدهد》
(مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی/کونت دو گوبینو/ص۶۵)
نسل بعد از متفکران قرن ۱۹م متاسفانه به ترک ستیزی روی آوردند که منجر به تبعات بسیار بدی در دیپلماسی ایران خصوصا پس از سقوط شوروی گذاشت.
《در تفکر ملی میرزا فتحعلی عشق به ایران باستانی و بیزاری
از تازی عنصری سخت قوی است…شیفتگی میرزا فتحعلی به ایران باستانی و انتقاد تند او از ایران اسلامی از لحاظ قیاس تاریخ سیاسی است که یکی عصر قدرت و عظمت بود، دیگری نمودار ضعف و نابسامانی مملکت…از نظر تعقل تاریخی این انتقاد بر میرزافتحعلی و پارهای از همفکرانش وارد است که در تحلیل سیر تاریخ ایران اسلامی، به تاثیر اجتماعی و فکری هجوم ترکان و مغولان و ویرانگری آنان کمتر توجه دارند…در هر حال در سنجش دقیق تاریخ باید بگوییم روی کار آمدن دولتهای ترکنژاد که غرق نادانی و تعصب دینی بودند از مهمترین عوامل انحطاط فکری ایران گردید همچنانکه استیلای ترکان بیدانش خونخوار بر آناطولی از بلاهای عظیم تاریخ مغرب و عامل عمده بیخبری ایران و مشرق از ترقی دانش و مدنیت جدید به شمار میرود》
(اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده/فریدون آدمیت/ص۱۱۹و۱۲۰و۱۲۱)
باور به اینکه نژاد ایرانی و مذهب شیعه حاصل فکر ایرانی باعث باقی ماندن فلسفه و خردورزی در جهان شرق پس از اسلام و ورود ترکها و حمله مغولها به ایران شد هم جزو باورهای این جریان است در حالی که ایران نزدیک به هزار سال سنی بود و دربار اعراب عباسی و حاکمان محلی سنی خراسان مرکز ترویج زبان فارسی و فلسفه بود و قهرمانان زبان فارسی نه ایرانی بودند نه شیعه و سلطان محمود غزنوی، آلب ارسلان سلجوقی و امیر تیمور گورکانی زبان فارسی را در جهان وسعت دادند
《در پاسداری میراث تفکرات فلسفی میگوید در قرون اخیر در عالم تسنن یک فیلسوف و حکیم هوشمند پیدا نشده، باز در ایران و دنیای تشیع که در رتبه اکمل اهل سنت است بحث و تجسس تا اندازهای محفوظ مانده است و حکمایی چون ملاصدرا و شیخ احمد احسایی و حاجی سید کاظم رشتی و حاجی ملاهادی سبزواری برخاستند و با استقلال در تعقلات فلسفی خود نگذاشتند بساط حکمت برچیده شود و نیز معتقد است که فلسفه بیان نقطه ترقی تشیع است》
(اندیشههای میرزا آقا خان کرمانی/فریدون آدمیت/ص۷۸و۷۹)
متفکران چپ معاصر این دوران انتقادات خوبی ازین جریانها داشته و مطالب جالبی هم نوشته بودند که بسیار حائز اهمیت هستند.
《در دوره جدید با نفوذ تمدن اروپایی در ایران باز یک نهضت جدید راجعبه زبان فارسی دیده میشود. در اول قرن بیستم هنوز وطنپرستی شعار مهم ملل اروپایی است و این شعار به ایران هم نفوذ میکند. علیالخصوص یک عده به غلط تصور میکنند که مانع ترقیات ایران فقط مذهب اسلام است. در این توده محدود که تا حدی منورالفکر ترقیخواه وقت محسوب میشوند احساسات وطنپرستی به جوش میآید. اسکندر را ملعون خطاب میکند. تمام تقصیرها را به گردن عرب میاندازد. میگویند اگر عرب کتابخانههای ما را آتش نزدهبود مردم میدیدند که تمام این اکتشافات امروز در کتب زمان
داریوش ضبط بوده است. از این احساسات خروارها در گفتهها و نوشتههای این دسته دیده میشود اما واضح است این عده خیلی کم بودند و اکثریت که در دین خود متعصب بودند به این حرفها پشت پا میزدند》
(مجله دنیا/تغییر زبان فارسی/شماره ۱۰ و ۱۱ و ۱۲/ خرداد ۱۳۱۴)
اسرائیل در ادامه نقش بسیار زیادی در تقویت عرب ستیزی در ایران داشت زیرا تقابل جمال عبدالناصر با شاه منجر به ایجاد فرصت برای اسرائیل شد.
《در نیمههای دهه پنجم و سالهای نخست دهه ششم، پیشوای مصریان، سرهنگ جمال عبدالناصر ایران را به باد ناسزا گرفتهبود که سیاست این کشور به آغوش امپریالیسم جهانخوار خزیده، موی دماغ جنبش آزادیخواهانه عرب و آزادی کشورهای مسلمان و افریقا از ستم زورگویان جهان شدهاست. بر این راستا سران عراق را با خود همداستان کردهبود تا به گوش بخشهایی از مردم خوزستان آهنگ شومی بخوانند این تکه از خاک ایران را عربستان بنامند و خلیج همیشگی فارس را نیز خلیج عربی بشناسند. زهرپراکنیهای ناصر به سوی ایران آغاز شد. ولی نگرانیهای شاه به سالهای ۱۹۵۲ بازمیگشت. به دورهای که ارتش بریتانیا بر آن شدهبود تا خلیج فارس را از نیروهای خود تهی کند. این واکنش بریتانیا به دشمنان ایران میدانی گسترده بخشیده و رویدادها هر روز پرتنشتر میشدند. بیم آن میرفت
فلسطینیهای پراکنده و کمین نشسته در حزیرههای کرانه خلیج فارس که به بهائی ناچیز مزدور این و آن میشدند، در دشمنی با ایران نقش آفرین گردند…روزی سپهبد کیا از من خواست هر چه زودتر به دیدارش بروم، رفتم و سراسیمهاش یافتم، تازه از دیدار شاه برگشتهبود و پریشان و آشفته میگفت: شاه خشمگین بود و گفت: این ناصر فاسد از من چه میخواهد؟ اکنون آن هنگام رسیده که اسرائیل باید دوستیاش را به ما ثابت کند، شما باید از دوستانتان در غرب بخواهید روزنامهها و رادیوهایشان را برای روشن کردن ستیزهجوییهای ناصر در خاورمیانه به کار بیندازند و مردم جهان را از خطرات پان عربیسم آگاه کنند》
(خاطرات مئیر عزری/ص۲۲۲و۲۲۳)
《وابستگان به گروههای تندرو، تودهایها، چپگرایان و وابستگان به بیگانگان در دانشگاهها بدشان نمیآمد از آب گلآلود ماهی بگیرند…شادروان استاد ابراهیم پورداود، زرتشتشناس نامدار ایرانی از سرشناسترین خاندانهای ایرانی و نخستین بنیانگذار اندیشه پان ایرانیسم شایستهترین کسی بود که میتوانست رنگ و روی دانشگاه و دانشگاهیان را در این دوره پرتنش سروسامان بدهد. پیوند دوستی من با استاد پورداود به دیدار سودمندی بازمیگشت که از اسرائیل انجام دادهبود. او را پرچمدار دلاور فرهنگ ایران باستان شناخته بودم. سخنرانیهای شورآفرین این پیر بزرگ میهنپرست در دانشگاه تهران گروههای گسترده دانشجویی را به خود آورد.》
(خاطرات مئیر عزری/ص۲۲۵)
شاه با رادیکالیسم عربی همانند یک تهدید برخورد میکرد به حدی که منجر به همراهی او در مقاطعی با صهیونیستها شد و البته خودش رادیکالیسم آریایی را تقویت کرد.
《شاه با رادیکالیسم عربی هم مخالف بود. خواه تندروی بعثی عراقی باشد و یا افراطگرایی قومی عربی و یا رادیکالیسم ناصری و یا قذافی. شیخنشینها هم از این تندروی متنفر بودند. چنانکه خواهیم گفت آنان از قومیت عربی در آنجا که ابعاد تاریخی و یا فرهنگی مییافت استقبال میکردند اما آنجا که ناسیونالیسم عربی شکل انقلابی و سوسیالیستی مییافت مورد هراس و نفرت بود. ازین چشمانداز شاه برایشان قدرت مطلوبی بود که به او نیاز داشتند. مضافا که او عرب نبود و لذا نمیتوانست برایشان خطرناک باشد. آنها دیده بودند که عربیت در موارد فراوانی بهانهای برای توسعهطلبی اعراب قدرتمندتر قرار میگیرد. آنان خواهان آن عربیتی بودند که از آنان در برابر خطرهای احتمالی حمایت کند و نه آنکه خود تهدیدی علیهشان باشد》
(ژئوپلتیک خلیج فارس/محمد مسجد جامعی/ص۱۴۳و۱۴۴)
باور به برتری تمدنی و نژادی ایرانیان و شیعیان نسبت به اعراب در زمان معاصر و در بین سران ایران کماکان وجود داشت و در دوران بهار عربی به بعد ضربات بسیار ویرانگری بر دیپلماسی ایران وارد کرد
《سرلشکر سلیمانی افزود: در این حادثه، گروههای تکفیری چه با نام داعش و چه با نامهای دیگر، ترسناکتر از هر گروه دیگری ظاهر شدند؛ آنها نزدیک به 7 هزار انتحاری درون خود داشتند؛ آنها انتحاری اعتقادی بودند؛ بعضیها میگویند آنها را شستوشوی مغزی داده بودند و یا دارویی به آنها خورانده بودند؛ نه، اینگونه نیست؛ در تاریخ هم مواردی مشابه وجود دارد؛ وقتی جنگهای «جمل» و «نهروان» را مطالعه میکنیم، میبینیم که چه لجاجتهایی در برابر قرآن ناطق علی(ع) وجود داشت… زمانی یکی از مقامات کشورها نزد «ملک عبدالله» پادشاه سعودی رفته بود و پس از آن با «ملک سلمان» دیدار کرده بود. این فرد بعد از آن دیدارها گفت که “یک ساعت نشستم و نفهمیدم آنها چه میگویند”.》
(ایران با اقتدار در برابر اسرائیل ایستاده/تسنیم/۲۸ دی ۱۳۹۶)
در جنوب خلیج فارس و میان اعراب نه تنها چنین نگاهی به ایران وجود نداشت بلکه همواره آغوش آنها به روی ایران باز بود و بسیار مشتاق توافق بودند
《من از او پرسیدم چرا از ایران دیدن نمیکنید؟ او پاسخ داد: اجازه بدهید مطلبی را به طور خصوصی با شما در میان بگذارم یک قطعه زمین کنار دریای خزر برای من خریداری کن آنجا کاخی خواهم ساخت و با یک دختر شیرازی نیز رسما ازدواج خواهم کرد همه اینها به این خاطر است تا به شما ثابت کنم آمادهام ایران خانه دوم من باشد. هر قیمتی را که برای آن زمین بگویی بلافاصله برای شما خواهم فرستاد》
(ایرلن و ایالات متحده/ص۳۸۲)
در کنار دولتهای عربی باید گفت که جریانها و شبکههای جهاد و مقاومت اهل سنت هم در ابتدا با ایران همراه بودند اما بعد از دو جنگ عراق و افغانستان و در ادامه بهار عربی ایران تصمیمش همراه شدن با ناتو بود تا کمک به این جریانها جهت شکست دادن ناتو!
《سردار سلیمانی به من گفت وقتی همکاری با امریکا شروع شده بود او همواره نسبت به درخواست امریکا مبنی بر کمک مظنون بوده است و آن را حرکتی تاکتیکی میدانسته که با هدف همکاری درازمدت نبوده است. او همچنین گفت اما من همچنان به کمک ایران به عنوان یک همکاری بیضرر مینگرم ما به آنها در سرنگونی دشمن اصلیمان و القاعده یک گروه تروریستی افراطی که امنیت ما و منطقه و جامعه جهانی را تهدید میکند کمک کردیم اگر ایالات متحده صادق بود بعد از این همکاریهای بیشتری امکانپذیر میشد》
(ایران و ایالات متحده/ص۲۵۹)
اهل سنت عراق البته نباید تصور کنند تمام ایران چنین نظریاتی در قبال جنگ عراق داشتند و جریانهای مخالف با سقوط صدام و موافق همراهی با آن در تقابل با رقبا شکست خوردند و نتوانستند نظر خود را به اجرا بگذارند
《درباره نحوه مواجهه ایران با حمله امریکا به عراق یک مکتب فکری از سوی انقلابیون تندرویی بود که استدلال میکردند ما باید اتحاد استراتژیک با صدام حسین علیه امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه و خارج آن شکل دهیم. آنها استدلال میکردند که ایران و عراق دارای قویترین ارتشهای اسلامی هستند و در صورت همکاری با یکدیگر و به واسطه همکاری سوریه پتانسیل بزرگی برای شکست ایالات متحده در منطقه خواهند شد》
(ایران و ایالات متحده/ص۲۸۴)
سقوط صدام را نباید تماما به نفع ایران دانست بلکه فرمانده کل قوا میدانست اقدام امریکا با چه هدفی است و راهبرد همیشگی جهت مهار و شکست غرب آسیا کنترل و شکست ایران است!
《گفتند شش کشور هست که قبل از ایران بایستی حکومتهای این شش کشور را ما ساقط کنیم، تسلّط بر اینها پیدا کنیم؛ این شش کشور که ساقط شدند، ایران ضعیف میشود؛ آن وقت میشود به ایران هم حمله کرد. این شش کشور کجایند؟ هر کدام هم به یک دلیلی. یکیاش عراق بود؛ به دلیل اینکه صدّام بعد از جنگ آن وقتی که میخواست به کویت حمله کند، با ایران نرد دوستی باخت؛ اسرای ما را آزاد کرد، نامه نوشت به بنده، به رئیسجمهور وقت، نامهنگاری کرد، آدم فرستاد. پس صدّام خطرناک بود؛ صدّامی که تا آن روز حمایتش میکردند، یک عنصر نامطلوب برایشان شد؛ این عراق》
(بیانات در دیدار بسیجیان/۵ آذر ۱۴۰۱)
یک دلیل راحتی غرب در ایجاد فاصله بین مردم شمال و جنوب خلیج فارس نبود روابط اقتصادی و فرهنگی است زیرا اختلافات مذهبی در کنار موارد قبل منجر به سهولت تنفرزایی برای غرب شده است. به متن زیر توجه کنید که زمانش با ما بسیار فاصله دارد اما مطالب بسیار مهمی را میگوید.
《واضح است که هر سال عده کثیری از حجاج بیتالله الحرام که از راه جبل به مکه معظمه مشرف میشوند همه ایشان سرتاسر قطر شرقی غربی جزیره العرب را از کوفه تا به مکه قطع میکنند ولی یک نفر از آنهارا نشنیدهایم که سیاحتنامه از خود به یادگار بگذارد زیرا اولا قصد حجاج ازین سفر سیاحتبلاد عرب نیست و جایی در عرض راه توقف نمیکنند و ملوک و مشایخ عرب را نمیبیند و با کسی جز با مکاریها و عکامهای عوام نادان و اعراب دزد غارتگر حشر و آمیزشی ندارند اینست که از اوضاع بلاد و مردم بالطبیعه هیچ اطلاعی پیدا نمیکنند، ثانیا اغلب حجاج از طبقات متوسطه یا عواماند و اهل فضل و سواد نیستند که چیزهایی را هم که مشاهده میکنند به قید تحریر درآورند و فضلای ایشان هم بدبختانه اصلا و ابدا اعتنایی به این عوالم ندارند و سیاحتنامه نوشتن را لابد جزو تضییع وقت و کارهای لغو و بیهوده دنیوی و اخروی میپندارند》
(مقالات علامه محمد قزوینی/جلد۲/ص۳۶۴و۳۶۵)