از زمانی که طالبان تقریباً چهار سال پیش دوباره افغانستان را تصرف کرد، برخی از اعضای شورای همکاری خلیج فارس (GCC) و گروهی از دیگر دولتهای غیرغربی به روشهای مختلف با مقامات بالفعل کابل تعامل داشتهاند.
در این تعاملها، این کشورها با پذیرش واقعگرایانه این نکته که طالبان احتمالاً در شرف سقوط نیست، عمل کردهاند. دیدارهای پررنگ میان مقامات کشورهای عربی خلیج فارس و طالبان نشاندهنده ادغام تدریجی امارت اسلامی در نظام دیپلماتیک اوراسیا و معماری امنیتی آسیای مرکزی بزرگ است.
روسیه در تاریخ ۳ ژوئیه اولین کشوری شد که به طور رسمی دولت طالبان در افغانستان را از زمان بازگشت به قدرت در اوت ۲۰۲۱ به رسمیت شناخت.
بهعنوان یک عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل، تصمیم مسکو احتمالاً انزوای بینالمللی طالبان را کاهش داده و کشورهای همسو با روسیه—بهویژه در آسیای مرکزی—را به پیروی از این مسیر تشویق خواهد کرد.
در این چشمانداز ژئوپولیتیکی، مواضع اعضای شورای همکاری خلیج فارس اهمیت تازهای پیدا میکند. در حالی که این پادشاهیها روابط نزدیکی با غرب حفظ کردهاند، بهطور فزایندهای سیاستهای خارجی چندجانبه را در پیش گرفته و روابط خود با روسیه و چین را تقویت کردهاند. نحوه برخورد آنها با مسئله به رسمیت شناختن طالبان، اولویتها و محدودیتهای در حال تحولشان در دنیای چندقطبی را آشکار خواهد کرد.
در این مرحله، در حالی که بعید است کشورهای شورای همکاری خلیج فارس بهزودی به «طالبان ۲.۰» رسمیت دهند، اقدام اخیر روسیه تا حدی چشمانداز دیپلماتیک را تغییر داده و چنین توسعهای را هرچه بیشتر ممکن کرده است. امارات متحده عربی بهعنوان بازیگر کلیدی شورای همکاری خلیج فارس قابل توجه است.
تعامل حسابشده ابوظبی با طالبان
اگرچه امارات هنوز «طالبان ۲.۰» را رسماً به رسمیت نشناخته، اما از زمان بازگشت طالبان به قدرت در اوت ۲۰۲۱، تعامل گستردهای با امارت اسلامی داشته است که رویکرد واقعگرایانه ابوظبی به افغانستان پس از آمریکا را نشان میدهد.
در مه ۲۰۲۲، شرکت GAAC Holding (یک شرکت خدمات هواپیمایی وابسته به دولت ابوظبی) قراردادی برای مدیریت عملیات در سه فرودگاه اصلی افغانستان—کابل، قندهار و هرات—بهدست آورد. علاوه بر این، شرکت FlyDubai (یک ایرلاین دولتی مستقر در دبی) همچنان پروازهای منظم به کابل دارد و نقش حیاتی امارات در حفظ اتصال افغانستان به خلیج فارس و بهتبع آن به سایر نقاط جهان را برجسته میکند.
امارات همچنین حمایت قابلتوجه بشردوستانه ارائه داده و تنها یک ماه پس از بازگشت طالبان به افغانستان، پل هوایی برای تحویل غذا و تجهیزات پزشکی برقرار کرده و برخی از بحرانیترین چالشهای کشور را با بازگشت رژیم اسلامی مرتفع کرده است.
در عرصه دیپلماتیک، امارات اقداماتی انجام داده که تصمیم عمدی آن برای نپنداشتن امارت اسلامی بهعنوان یک رژیم طردشده را نشان میدهد، حتی اگر هنوز «طالبان ۲.۰» را رسماً به رسمیت نشناخته باشد.
برای مثال، رئیس امارات، محمد بن زاید، وزیر کشور طالبان، سراجالدین حقانی، و وزیر دفاع، ملا یعقوب، را بهترتیب در دسامبر ۲۰۲۲ و ژوئن ۲۰۲۴ در ابوظبی میزبانی کرد. تا اوت ۲۰۲۴، امارات پس از چین دومین کشوری شد که اعتبارنامه سفیر طالبان را پذیرفت. به جز روسیه، چین و امارات، تنها کشورهای دیگر که تاکنون چنین کردهاند، قزاقستان و ازبکستان هستند.
از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۱، تنها امارات متحده عربی، عربستان سعودی و پاکستان «طالبان ۱.۰» را بهعنوان قدرت قانونی در افغانستان به رسمیت شناختند. در آن زمان، سیاست خارجی امارات عمدتاً در مدار نفوذ عربستان حرکت میکرد و موضعی تا حدی تابعانه را نشان میداد.
بنابراین، به رسمیت شناختن طالبان اساساً تابعی از همراستایی با ریاض بود. امروز، با توجه به اینکه ابوظبی سیاست خارجی بسیار مستقلتر و جسورانهتری دنبال میکند، منافع ملی امارات اساساً هر اقدام آینده درباره به رسمیت شناختن طالبان را تعیین خواهد کرد.
چنین تصمیمی از سوی ابوظبی نه بر اساس ایدئولوژی، بلکه بر مبنای ملاحظات واقعگرایانه—بهویژه منافع ژئو-اقتصادی امارات و نگرانیهای امنیتی مرتبط با گروه «داعش خراسان» (ISKP) —خواهد بود.
درک سیاست خارجی کنونی امارات نسبت به افغانستان مستلزم بررسی دقیق رابطه دیرینه ابوظبی با شبکه حقانی است—یک جناح قدرتمند در داخل طالبان که توسط جلالالدین حقانی تأسیس شده و به دلیل شورش علیه نیروهای آمریکایی شناخته میشود.
از زمان بازگشت طالبان به قدرت در ۲۰۲۱، امارات تلاش کرده است روابط خود با این شبکه را بازسازی کند که به ابوظبی مجموعهای متمایز از اهرمهای راهبردی برای اعمال نفوذ در افغانستان پس از اشغال میدهد.
در حالی که شبکه حقانی نزدیکترین ارتباطات خارجی خود را با پاکستان و امارات حفظ میکند، دیگر عناصر طالبان بیشتر به سمت روسیه و ایران گرایش یافتهاند.
به رسمیت شناختن امارت اسلامی توسط مسکو این پرسش را مطرح میکند که آیا جناح حقانی به سمت روسیه همسو خواهد شد یا خیر. اگر چنین شود، احتمال پیروی ابوظبی و به رسمیت شناختن رسمی رژیم کابل افزایش مییابد.
برعکس، اگر شبکه (حقانی) فاصله خود را حفظ کند، امارات ممکن است رویکرد محتاطانهتری اتخاذ کرده و در آینده نزدیک امارت اسلامی را رسماً به رسمیت نشناسد.
رابطه قوی ابوظبی-مسکو باید هنگام ارزیابی محاسبات امارات درباره به رسمیت شناختن طالبان مدنظر قرار گیرد، با توجه به تصمیم روسیه برای به رسمیت شناختن امارت اسلامی. امارات خود را بهعنوان عضو شورای همکاری خلیج فارس متمایز کرده است که بیشترین آمادگی و توانایی را برای همراستایی با مسکو در بسیاری از مسائل دارد.
نمونههای برجسته شامل حمایت ابوظبی از قدرتمندان در لیبی و سودان، ابتکارات اولیه برای بازتوانی رژیم سابق سوریه، امتناع از پیوستن به کمپین فشار غرب علیه مسکو پس از تهاجم روسیه به اوکراین در ۲۰۲۲، و عضویت امارات در BRICS+—همه در مخالفت با منافع واشنگتن—هستند.
امتناع عربستان از به رسمیت شناختن طالبان
اگرچه عربستان سعودی طالبان اولیه را از ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۱ به رسمیت شناخت، بهنظر نمیرسد که بدون اجماع گسترده بینالمللی «طالبان ۲.۰» را به رسمیت بشناسد.
احتیاط ریاض بازتابدهنده تمایل آن برای حفظ کاهش تنش با ایران است. مقامات سعودی میدانند که تهران ممکن است نزدیک شدن کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به افغانستان پس از اشغال را تهدیدی برای «محاصره» ایران تلقی کند.
همچنین عربستان نگران ریسکهای حیثیتی مرتبط با تعامل بیش از حد با طالبان است. بنابراین، این کشور ترجیح میدهد با افغانستان از طریق نهادهای چندجانبه مانند سازمان همکاری اسلامی تعامل کند و تمرکز خود را بر کمکهای بشردوستانه و تهدید «داعش خراسان» نگه دارد و فاصله خود را با طالبان حفظ کند.
محمد بن سلمان نیز ممکن است در به رسمیت شناختن دولت طالبان تردید داشته باشد، زیرا میترسد این کار مخالفتهایی در جامعه سعودی علیه تلاشهای اصلاحی او ایجاد کند.
تحت رهبری بن سلمان، عربستان در حال انجام تحولات گستردهای است که هدف آن بازسازی پایههای اقتصادی و بازتنظیم مسیر اجتماعی کشور است.
محور این چشمانداز، حرکت به سمت تنوع اقتصادی بیشتر و «اسلام معتدل» و فاصلهگیری از برخی سنتهای وهابی بسیار محافظهکارانه است.
اگرچه این اصلاحات منعکسکننده یک برنامه آیندهنگر هستند، اما در محیطی پیچیده اجتماعی-سیاسی رخ میدهند که تغییرات اینچنینی میتواند مقاومت ایجاد کند. یکی از منابع بالقوه تنش، چشمانداز منطقهای در حال تحول است، بهویژه بازگشت طالبان به قدرت که ممکن است جریانهای ایدئولوژیک را جسور کند و مسیر اصلاحطلبانه عربستان را به چالش بکشد.
احیای همدلی مردمی با افراطگرایی سنی اسلامگرا میتواند خطرات جدی برای ثبات داخلی عربستان و برنامههای بلندپروازانه چشمانداز ۲۰۳۰ ایجاد کند.
«پلزنی بدون پذیرش» قطر
اگرچه قطر در دهه ۱۹۹۰ هرگز امارت اسلامی را رسماً به رسمیت نشناخت، دوحه روابط «صمیمانهای» با «طالبان ۱.۰» حفظ کرد. از زمان ریاستجمهوری باراک اوباما تا خروج نیروهای آمریکایی در اوت ۲۰۲۱ تحت جو بایدن، قطر بهعنوان یک پل دیپلماتیک کلیدی میان واشینگتن و طالبان عمل کرد—نقشی که در افغانستان پس از اشغال نیز ادامه دارد.
با این حال، توانایی دوحه برای تأثیرگذاری بر رفتار طالبان محدود بوده است. اگرچه قطر ممکن است در نهایت به بررسی به رسمیت شناختن «طالبان ۲.۰» فکر کند، بعید است پیشگام میان کشورهای شورای همکاری خلیج فارس باشد.
یکی از محدودیتهای اصلی حساسیت دوحه نسبت به تصویر خود در واشنگتن است، جایی که طولانیمدت با اتهام حمایت از بازیگران افراطگرا مواجه بوده است. به رسمیت شناختن رسمی میتواند بازبینی و نقد دوباره از سوی سیاستگذاران و رسانههای آمریکایی را بههمراه داشته باشد و قطر را در معرض جنجال در ایالات متحده—مهمترین شریک امنیتی خود—قرار دهد و حسننیت سختکوشانهای را که بهویژه با دولت کنونی دونالد ترامپ ساخته، تضعیف کند.
چشمانداز ژئوپولیتیکی گستردهتر
در طول جنگ اوکراین، روسیه بیش از پیش به خلیج فارس روی آورده و از روابط خود با کشورهای زیرمنطقه برای مقابله با تلاشهای غرب برای منزوی کردن مسکو بهره گرفته است.
بازی متعادل اعضای شورای همکاری خلیج فارس میان غرب و روسیه بازتابدهنده تمایل آنها برای حفظ انعطافپذیری استراتژیک در دنیای فزاینده چندقطبی است. بهویژه مواردی که کشورهای خلیج فارس، بهویژه امارات، با مسکو بیش از قدرتهای غربی همسو شدهاند، وجود همافزاییهای ژئوپولیتیکی و ایدئولوژیک قابل توجه را نشان میدهد.
این پویایی ممکن است، حداقل در برخی مقاطع، این پادشاهیها را به دیدن مسئله به رسمیت شناختن طالبان با نگاهی نسبتاً مثبتتر سوق دهد.
توانایی روسیه برای اعمال نفوذ در افغانستان تحت حکومت طالبان کمتر از چهار سال پس از خروج ناموفق واشنگتن، احتمالاً بخشی مهم از نکات تبلیغاتی کرملین خواهد بود.
این امر بهویژه برای تعامل مسکو با جهان عرب-اسلامی و کشورهای جنوب جهانی اهمیت دارد، جایی که روسیه میخواهد خود را بهعنوان جایگزینی معتبر برای رهبری غرب معرفی کند. در این زمینه، اهمیت افغانستان میتواند در رقابت گستردهتر روسیه-غرب برجسته شود.
در حالی که مسیر دقیق رقابت قدرتهای بزرگ در افغانستان نامشخص باقی مانده است، روندهای فعلی نشان میدهد که این کشور احتمالاً بیشتر به حوزههای نفوذ روسیه، چین و ایران نزدیک خواهد شد.
این همراستایی در حال تحول نیازمند تصمیمگیری حساس پادشاهیهای عرب خلیج فارس است، بهویژه اگر تحت فشار واشنگتن برای خودداری از مشروعیتبخشی بیشتر به امارت اسلامی باشند، در حالی که مسکو و کابل تلاشها را برای متقاعد کردن اعضای شورای همکاری خلیج فارس تشدید میکنند.
با توجه به وزن ژئوپولیتیکی قابل توجه، جغرافیای استراتژیک، منابع اقتصادی گسترده و نفوذ نرم وسیع کشورهای خلیج فارس، به رسمیت شناختن رسمی طالبان توسط آنها لحظهای تعیینکننده در تلاش این گروه برای مشروعیت بینالمللی خواهد بود.
با این حال، زمان و شرایطی که اعضای شورای همکاری خلیج فارس به این نتیجه برسند که چنین اقدامی با منافع ملی آنها همسوست، هنُوز مشخص نیست.
منابع: تابناک