رسانه تخصصی روابط بین الملل

بیانیه مسکو و درنگی بر سیاست شرقی

Diplomacyplus.ir/?p=9077
در واقع، از نگاه هر دو کشور چین و روسیه، حفظ و تقویت رابطه با کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس اهمیت زیادی دارد و بنا به دلایل مختلف اولویت بیشتری نسبت به ایران دارد.

به قلم: دکتر جهانگیر کرمی؛ استاد دانشگاه تهران و عضو شورای علمی ایراس

روسیه و شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس در پایان نشست ۱۹ تیر ۱۴۰۲ مسکو در بیانیه‌ای مشترک خواهان ارجاع پرونده جزایر سه‌گانه به دیوان بین‌المللی دادگستری به منظور حل و فصل این مسئله مطابق با حقوق بین‌المللی شدند. در آذرماه ۱۴۰۱ نیز چین نیز به همراه سران کشورهای حاشیه خلیج فارس در بیانیه اجلاس پایانی مشترک خود در ریاض خواستار حل مسالمت‌آمیز موضوع جزایر سه‌گانه بین ایران و امارات از طریق مذاکرات دو جانبه طبق قواعد حقوق بین‌الملل شده بودند. این موضوع با واکنش های گسترده ای در فضای رسانه ای ایران روبرو شد و وزیر و نیز سخنگوی وزارت خارجه کشورمان نیز اظهار نگرانی کردند.

این رفتار روسیه آن هم درست زمانی که جمهوری اسلامی ایران بخاطر روابط نزدیکش با آن از سوی اوکراین و دول اروپایی متهم به حمایت از مسکو می شود، امر عجیبی به نظر می رسد. در مورد این رفتار روسیه گمانه زنی های متعددی در این روزها می شود، اما به نظر می رسد که دلیل این اقدام روسیه را باید در چارچوب سیاست خارجی آن کشور و منافعش در فشارهای تحریمی ناشی از جنگ اوکراین و نیازش به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس از یک سو، و درک آن از واکنش ایران از سوی دیگر تحلیل کرد.

به هر حال، طبیعی ست که مسکو در پی راضی کردن کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس برای حفظ وضعیت بینابینی و نپیوستن آنها به تحریم های غربی باشد و برای تقویت این وضعیت از آوردن بندهایی از خواسته های آنها در بیانیه مشترک ابائی نداشته باشد. اما  مشکل آنجاست که این بند ناظر به لطمه به منافع و امنیت ملی و تمامیت سرزمینی طرف ثالثی ست و قاعدتا منطق روابط با آن طرف ثالث حکم می کرد که از آوردن آن بند تحریک کننده خودداری شود. مگر آنکه طرف ثالث را ضعیف و ناتوان بینگارد و از واکنش آن نگران نباشد. دلیل این موضع را به طور خلاصه باید در چارچوب رئالیسم و منافع روسی و با هزار تاسف، موضع ضعیف ایران در برابر روسیه تفسیر کرد. لذا به نظر می رسد اگر ایران توان آن را داشت که با یکی از بیست همسایه زمینی و دریایی روسیه بیانیه مشترکی برای اعاده اختلافات بی شمار آن به دیوان بین المللی دادگستری می نوشت، قطعا کرملین چنین خطای آشکاری را مرتکب نمی شد.

در واقع، از نگاه هر دو کشور چین و روسیه، حفظ و تقویت رابطه با کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس اهمیت زیادی دارد و بنا به دلایل مختلف اولویت بیشتری نسبت به ایران دارد. قاعدتا هم عوامل اقتصادی و هم اینکه جدا کردن آنها از اتحاد غربی از اهمیت بیشتری برخوردار است. ازسوی دیگر، ازطرف ایرانی خود نیز مطمئن هستند که ابزارهای قدرت محدودتری داشته و در نتیجه هیچ گزینه دیگری هم در پیش رو ندارد که آنها را نگران نماید. متاسفانه مساله هسته ای برای کشور ما آنچنان مشکل ساز شده که با تحریم های غربی موقعیت و وزن اقتصادی خود را در جهان از دست داده و حاکمیت ملی خود را بر اقتصادمان از کف نهاده ایم و بدین ترتیب، موقعیت سیاسی مان نزد سایر بازیگران از دست رفته است. از همه بدتر اینکه در تنگنای بازگشت قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد، مجبوریم که واکنش تندی به توهین ها و رفتارهای غیر حقوقی و خلاف مناسبات دوجانبه روسیه و چین نداشته باشیم. چون آنجا به آنها نیاز داریم. لذا فشار بر ایران برای سایر بازیگران کم هزینه شده است. حال این بازیگر می تواند باکو و ایروان باشد یا پکن و مسکو، فرقی ندارد. راه رهایی از این وضعیت، بازگرداندن کشور به وضعیت تعادل است. تعادل در عرصه اقتصادی و حاکمیت اقتصادی خارجی و وزن سیاسی و تعادل در سیاست خارجی که به مفهوم موازنه بخشی ست. جمهوری اسلامی ایران نیازمند یک سیاست متوازن است که این امر مستلزم تصمیماتی راهبردی و کلان و در عین حال بسی دشوار خواهد بود.

در عین حال نباید نادیده گرفت که جمهوری اسلامی ایران با همه مسائلش همچنان برای بازیگرانی چون روسیه و چین مهم است. اما موضوع اصلی آن است که خود را مجبور به تلاش و زحمت و یا نجابت و شعور دیپلماتیک لازم برای حفظ روابط با آن نمی بینند. چون تصور می کنند که هیچ راهی ندارد. لذا وقتی برای گرفتن امتیازی مهم و عینی و فوری از رقبای منطقه ای ایران بر سر دوراهی قرار می گیرند تردیدی در انتخابی چون تصمیم آذر ۱۴۰۱ و تیر ۱۴۰۲ به خود راه نمی دهند. زیرا مطمئن هستند که با واکنش جدی ایران مواجه نخواهند شد. احساس پکن و مسکو آن است که ایران مجبور است با آنها تجارت کند، مجبور است رضایت آنها را جلب نماید و هیچ گزینه در دسترسی که بتواند علیه آنها به کار گیرد و یا با انتخاب آن از منافع خود در برابر چنین تنگناهایی استفاده نماید در پیش ندارد.

همه مساله این است که سیاست خارجی امری پویاست و اگر پویایی آن را بگیرید، در شرائط دشوار نمی تواند در خدمت منافع ملی باشد. این هشدار را سال هاست دلسوزان کشور مطرح می کنند، حتی گاه دیده ایم که گریه می کنند، اما فقط دشنام می شنوند و تحقیر می شوند و متاسفانه چندان گوش شنوایی وجود ندارد. روابط با روسیه و چین خوب است و من دراین باب درکتاب ها و مقاله هایم بسیار به آن پرداخته ام و همیشه از آن دفاع می کنم و باور دارم باید تداوم و گسترش یابد. با  اندونزی و مالزی و هر کشور شرقی دیگری هم باید رابطه داشت. اما این روابط نباید پویایی و انتخاب های خود را از دست دهد و به مسیری یک طرفه و ناگزیر تبدیل شود که در سر بزنگاهها هم درنگی در تصمیم علیه ما نکنند و هم  حتی به یک عذرخواهی معمولی تن ندهند.

از این رو، به نظر می رسد تنها راه حل، درک درست و آگاهی وفهم از جهان، منطقه، محیط واقعی کشور، قدرت و منافع ملی است. فهم دقیق از منطق سیاست خارجی، منافع ملی، اهداف، راهبرد و جهت گیری های آن است. منافع ملی باید چراغ راهنمای سیاست خارجی باشد و نه فرض دشمن خارجی که همه منابع را تلف می کند و سرانجامی مبهم و تار دارد. در حقیقت، فهم و تحلیل از جهان است که جهان واقعی ما را هم متاثر می سازد. اگر درک درستی نباشد، هر راهبردی به خطا می رود. بدون چنین درک درستی، نتیجه سیاست خارجی نه امنیت بلند مدت را تامین می کند، نه تمامیت سرزمینی را حفظ ، و نه رفاه، توسعه، عزت و اقتدار ملی کشور و مردم را تامین می نماید. جهان ما به تنهایی نه روسیه وچین و نه غرب است.  توهم نشاندن، شرق در برابر غرب، حتی اگر به فرض محال، ممکن باشد لزوما برای ما آن چیزی نخواهد بود که در بادی امر تصور می شود. این دو فقره موضع گیری چین و روسیه در یک سال اخیر نشان داد که سیاست جهانی بسیار پیچیده تر از شرقی و غربی پنداشتن آن است و شاید تلنگری بود بر توهمات شرقی ما.

جمهوری اسلامی ایران نیازمند اولویت یابی توسعه اقتصادی در برنامه های راهبردی ست تا وزن و اعتبارش افزایش یابد. ملت راضی باشند و پشتیبان حاکمیت باشند. امید و اعتماد به کشور برگردد. حاکمیت اقتصادی اعاده شود و پس از آن نیز سیاست خارجی منطبق با واقعیت های ایران و ژئوپلیتیک آن تنظیم شود. این محیط امنیتی منطقه ای و ژئوپلیتیک و این محیط بین المللی جدید نیازمند سیاست خارجی متوازن تری ست تا استقلال عمل واقعی اعاده شود. ما نمی توانیم به دور از روند توسعه واقعی و فارغ از منطق سیاست بین المللی، کشور خود را بازیچه اوهام و فریب قدرت های جهانی قرار دهیم. هیچ فرقی هم ندارد اسم آن قدرت چه باشد. درست است که حسب موقعیت و در موضوعات خاص می توان با هر قدرتی منافع مشترک داشت و در آن چارچوب به همکاری و ائتلاف هم پرداخت. می توان در چارچوب سازمان همکاری شانگهای با تروریسم مبارزه کرد. اما نباید اهمیت امنیت قرقیزستان در برابر تروریسم بیشتر از تمامیت ارضی کشور باشد. به هر حال، اینکه تصور یک جهان دو قطبی را داشتن و در آن یکی را حامی خود پنداشتن، از جزیره  ابوموسی تا کهکشان راه شیری فاصله دارد.

در پایان باید این نکته را بیفزایم که میزان استقلال و وابستگی کشورها عدد نسبتا ثابتی ست و اگر توازن آن عدد به هم بخورد، و یا به وابستگی متقابل به عنوان نقطه بهینه و واقع نگر جهان امروز نرسد، مهم نیست که وابسته به قدرت بزرگ الف باشی یا ب و یا یا یک کشور ذره ای که می تواند دردسر ساز باشد. هرگاه قدرتی و یا قدرت هایی با تمامیت ارضی ما شوخی کردند و راهی برای پاسخ نداشتیم باید بدانیم که مشکلی اساسی در معادله استقلال و وابستگی ایجاد شده و باید راهی جست.

به اشتراک بگذارید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط