معمایی که متحدان آمریکا با آن روبرو هستند این است که چگونه با یک قدرت امپراتوری بزرگ در حال زوال که هنوز هم یک قدرت امپراتوری بزرگ است کنار بیایند.
به نظر میرسد ناهماهنگی شناختی عجیب و غریبی در جهان رخ داده است. واکنش غرب به تهاجم روسیه علیه اوکراین به رهبری و با حمایت ایالات متحده به جهان یادآوری کرد که نظم بین الملل در حال حاضر بیش از چند سال پیش به قدرت نظامی، اقتصادی و مالی آمریکا وابسته است. با این وجود، به هر سو که بچرخید این حس وجود دارد که ایالات متحده در نوعی افول نهایی به سر میبرد.
امریکا بیش از حد متفرق، نامنسجم، خشن و ناکارآمد برای حفظ پکس امریکانا (لفظی است در خصوص مفهوم صلح نسبی در نیمکره غربی و بعدتر در جهان در نتیجهی برتری قدرت ایالات متحده آمریکا که از میانهی قرن بیستم شروع شده و تاکنون ادامه دارد.) به نظر میرسد مسکو و پکن فکر میکنند که افول امریکا از مدتها پیش آغاز شده است در حالی که در اروپا مقامهای اروپایی نگران فروپاشی ناگهانی امریکا هستند. «میشل دوکلوس» سفیر سابق فرانسه در سوریه که ارتباط خوبی با شبکه دیپلماتیک اروپا دارد در پاسخ به این پرسش «آتلانتیک» در این باره که آیا انفجار امریکا در بالاترین سطوح حکومتی مورد بحث قرار گرفته یا خیر گفت: «ما هرگز صحبت در مورد آن را متوقف نمیکنیم».
خبرنگار «آتلانتیک» اشاره میکند که بارها و بارها زمانی که در چند هفته گذشته با مقام ها، دیپلمات ها، سیاستمداران و دستیاران در بریتانیا و اروپا صحبت کرده همان پیام مشابه را دریافت کرده است. یکی از مقامهای ارشد اتحادیه اروپا به «آتلانتیک» میگوید: «خیلی وقت است که این موضوع (افول امریکا) بر ذهن مردم سنگینی میکند».
در خارج از ایالات متحده، بسیاری اکنون در آمریکا تنها تیراندازیهای بیامان، اختلالات سیاسی، شکاف اجتماعی و حضور قریب الوقوع دونالد ترامپ را میبینند. به نظر میرسد همه این موارد در تخیل جمعی به این تصور دامن میزند که امریکا کشوری در لبه پرتگاه است و همه شرایط لازم برای درگیر شدن در ناآرامیهای داخلی را دارد.
بسیاری از اروپاییها مدتهاست که افول آمریکا را امری اجتناب ناپذیر قلمداد میکنند و به دنبال آمادهسازی خود برای بروز چنین احتمالی بودهاند. اتحادیه اروپا با فشار آلمان و فرانسه به دنبال قراردادهای تجاری و انرژی با قدرتهای جهانی رقیب از جمله روسیه و چین بوده است. ایده این بود که با جدایی و دور شدن ایالات متحده از اروپا، اتحادیه اروپا تقویت شود. با این وجود، پس از حمله روسیه به اوکراین تمام معادلات تغییر کرد. ناگهان استراتژی کلان اروپا از هم فرو پاشید و به نظر میرسید که قدرت آمریکا دوباره تقویت میشود.
اروپا متوجه شده که از ایالات متحده مستقل نشده بلکه بیشتر به آن وابسته است. در واقع، اروپا به همه وابسته بود: به روسیه برای انرژی، به چین برای تجارت و به آمریکا برای امنیت. اروپا در پی جدایی آهسته و محتاطانه از ایالات متحده خود را در بدترین شرایط جهانی یافت. در تلاشی ناامیدانه برای خروج از این آشفتگی مجبور شد با عجله به آغوش همان لویاتانی بازگردد که میترسد نه تنها به آرامی قدرت خود را از دست بدهد بلکه در خطر انفجار ناگهانی قرار دارد.
بسیاری از کشورهای تحت رهبری آمریکا که نگران افول ایالات متحده هستند شدیدتر از قبل به واشنگتن چسبیدهاند. در آسیا، ایالات متحده تنها قدرتی است که میتواند در برابر تلاش چین برای هژمونی منطقهای تعادل ایجاد کند. در اروپا، وضعیتی مشابه در مورد مقابله با روسیه صادق است. همان طور که یکی از مقامهای ارشد بریتانیایی به «آتلانتیک» گفت در شرمی ابدی این قاره (اروپا) قدرت ظاهرا تقسیم شده، ناکارآمد و رو به زوال ایالات متحده هم چنان توانسته کمکهای مرگبارتری برای نجات یک دموکراسی اروپایی (اوکراین) بیش از هر قدرت دیگر ناتو ارسال کند.
در واقع، تداوم تسلط آمریکا به گونهای است که طرح ایده مرگ قریب الوقوع آن قدرت همزمان هم واکنشی شدید و هم ضعیف به نظر میرسد. عمق مجتمع نظامی – صنعتی آمریکا و مقیاس بوروکراسی امپریالیستی آن بدان معناست که به قدری سنگین وزن هستند که یک رئیس جمهور و یا اعضای کنگره نمیتوانند با یک حرکت حذفشان کنند. همان طور که دوران ریاست جمهوری ترامپ نشان داد قدرت آمریکا به میزان فوق العادهای در برابر ناکارآمدی سیاسی خود واکسینه شده است.
با این وجود، وزن این پکس امریکانا بدان معناست که اگر واکسن از کار بیفتد پیامدهای آن در سطح جهانی تاریخی خواهند بود. در لهستان و ژاپن، تایوان و اوکراین اساس نظم جهانی امروز بر برتری آمریکا استوار است. با این وجود، در کنار صحبت از شکنندگی این پایهها هیچ کس عملا کاری برای ایمنسازی آن کشورها انجام نمیدهد.
تهاجم روسیه علیه اوکراین میزان ضعف اروپا را آشکار ساخته است اما همین ضعف بدان معناست که برای اکثر کشورهای آن قاره تنها کار منطقی این است که از هر آنچه که ممکن است تعهد آمریکا را تضعیف کند اجتناب ورزند. این وضعیت به نوبه خود وابستگی اروپا به ایالات متحده را بیشتر میکند و باعث ضعف قاره میشود و در نتیجه، یک دور باطل را ایجاد میکند. همان گونه که یکی از مقامهای ارشد اتحادیه اروپا به من گفتند: «اوکراین خواندن نوشتههای روی دیوار را آسانتر کرده اما انجام هر کاری در مورد آن را نیز سختتر نموده است».
در پنج ماه پس از تلاش «ولادیمیر پوتین» برای مستعمره ساختن اوکراین دو کشور اروپایی دیگر (سوئد و فنلاند) به ناتو پیوستند ائتلاف نظامی تحت رهبری آمریکا که امنیت اروپا را تضمین میکند. هم چنین، ناتو با قرار دادن چین برای نخستین بار به عنوان یک تهدید امنیتی برای اطمینان بخشی از این که هماهنگ با واشنگتن باقی میماند در مسیر امریکا حرکت کرده است. علاوه بر این، ایالات متحده از ماه فوریه حضور نظامی خود را قاره اروپا افزایش داده و اروپا نیز واردات گاز آمریکا را آغاز کرده است.
در همین حال، پیمان تجاری پیشنهادی اتحادیه اروپا با چین هیچ نشانهای از بیدار شدن از کمای سیاسی خود را نشان نمیدهد بریتانیا از پکن فاصله گرفته و گروه اقتصادهای پیشرفته جی -۷ به عنوان اولین مجمع بین المللی جهان غرب برای هماهنگی تلاشهای خود دوباره ظاهر شده است. ارزش یورو به حدی کاهش یافته که به برابری با دلار رسیده است. «امانوئل مکرون» رئیس جمهور فرانسه اکثریت خود را برای حکومت از دست داده و دولت «ماریو دراگی» در رم سقوط کرده است. بوریس جانسون در حال کناره گرفتن از مقام نخست وزیری است و آلمان با زمستانی همراه با نارضایتی از کمبود انرژی مواجه است.
با این وجود، اروپا بر سر این پرسش که چگونه خود را از این آشفتگی خارج میکند دچار اختلاف و چند دستگی شده است: چند دستگی بین کسانی که فکر میکنند نظم آمریکا بهترین و تنها امید است و کسانی که خود را به مثابه کاساندرا (در اسطورههای یونان، دختر پریاموس (پادشاه شهر تروآ) و هکابه است. کاساندرا زیباترین دختر پریاموس بود و بسیاری به امید ازدواج با او در جنگ تروآ با پریاموس همراه شدند تا این که آپولون عاشقاش شد و به او پیشگویی آموخت.
با این وجود، چون کاساندرا به عشق او پاسخی نداد آپولون او را محکوم کرد که همیشه صحیح پیشگویی کند اما کسی پیشگوییهای او را باور نکند. کاساندرا بارها سقوط تروآ را پیشگویی کرد اما بر اثر نفرین آپولون کسی حرف او را نپذیرفت و او را دیوانه پنداشتند؛ م. )های قارهای قلمداد میکنند و در مورد فاجعه هشدار میدهند اما نمیتوانند هیچ کس را برای انجام هر کاری در مورد آن متقاعد کنند.
اتحادیه اروپا بیسر و صدا در حال کار بر روی ایجاد انعطافپذیری اروپا در صورت رها شدن ناگهانی یا نه چندان ناگهانی از سوی امریکاست. مقامهای آن بلوک در حال توسعه اقدامات مختلفی هستند از جمله ایجاد یک «ابر اروپایی»، یک صنعت نیمه هادی اروپایی، شبکههای انرژی اروپا، و ظرفیت نظامی – صنعتی اروپا. مقامهایی که با آنان صحبت کردم حتی در مورد حرکت اروپا به منطقه هند و اقیانوس آرام برای کمک به حفاظت از نظم فعلی در صورتی که تلاشهای آمریکا شروع به تزلزل کند صحبت کردند.
برخی از این اقدامات عاقلانه، بخهی خارق العاده و برخی خطرناک به نظر میرسند. برای مثال، تلاش به منظور تولید یک ظرفیت صنعتی – نظامی ویژه اروپایی اغلب به معنای سیاست حمایت از صنایع و فرآوردههای داخلی و سختتر کردن کار برای شرکتهای دفاعی امریکایی قلمداد میشود شرکتهایی که تلاش میکنند ارتشهای اروپایی را تامین کنند. اگر اروپا هم چنان به درخواست میلیاردها دلار کمک نظامی آمریکا برای محافظت از مرزهایش ادامه میدهد و در عین حال موانعی را برای شرکتهای آمریکایی ایجاد میکند ضرورتی ندارد که لزوما ترامپ رئیس جمهور شود تا وجود یک مشکل سیاسی در حال ظهور را پیش بینی کند.
تصور این که اتحادیه اروپا که حتی قادر به محافظت از همسایگان خود نیست حتی در خفیفترین خلاء ایجاد شده به دلیل فقدان حضور امریکا بتواند از خود به تنهایی دفاع کند مضحک به نظر میرسد. این درک در مورد ضعف در اتحادیه اروپا در میان مقامهای اروپایی وجود دارد.
برای مثال، یکی از مقامهایی که خبرنگار «آتلانتیک» با او صحبت کرده گفت که ایجاد خودمختاری اروپا نه تنها توسط کشورهایی مانند مجارستان که روابط نزدیک با مسکو دارند ناممکن است بلکه به دلیل غیر عقلانی بودن سیاستهای آلمان که بسیاری اکنون آن کشور را پاشنه آشیل اروپا میدانند سختتر شده است. به نظر نمیرسد برلین چیزی جز دنیای بازارهای باز برای فروش محصولات خود را بخواهد. اگر این به معنای وابستگی به کشورهای دیگر برای امنیت، انرژی یا چیزهای دیگر باشد آلمان با این مسئله مشکلی نخواهد داشت. امروز به سختی میتوان وحدت اراده سیاسی را که برای تغییر اساسی امور در سراسر قاره اروپا لازم است در میان کشورهای آن قاره مشاهده کرد.
برای برخی در بریتانیا، وحشت اروپاییها در مورد خروج یا فروپاشی ایالات متحده چیزی بیش از یک تکنیک اجتنابی نیست که به مقامهای اروپایی اجازه میدهد در حالی که کاستیهای داخلی خود را پنهان میکنند به انگشت اشاره را به سوی امریکا بگیرند. یکی از مقامهای بلندپایه بریتانیا به «آتلانتیک» گفت: «انحطاط آمریکا خیال راحت اروپاست. این یک راه راحت برای اجتناب از تصمیم گیری توسط کشورهای اروپایی است».
شاید این منبع وحشت واقعی اروپا باشد: این که این موضوع در حال بیربط شدن است. همان طور که مکرون هشدار داده آینده واقعی اروپا ممکن است کمتر از یک قدرت بزرگ در دنیای چند قطبی باشد و بیشتر شبیه یک مرداب ژئوپولیتیک به نظر برسد که قادر به توسعه خودمختاری خود نیست بلکه بیش از پیش برای نبرد بزرگ به منظور برتری بین ایالات متحده و چین بیاهمیت میشود و در آن نبرد تنها باید نقش حمایتی داشته باشد و برای همیشه شریک کوچک امریکا باقی بماند.
اروپا هر اندازه که متمدن باقی بماند و هر اندازه که صلح جو و لیبرال باشد جایگاهی درجه دوم از نظر اهمیت خواهد داشت.
در سال ۱۸۹۷ میلادی ملکه ویکتوریا شصتمین سالگرد قرار داشتناش بر تخت سلطنت را جشن گرفت که نشان دهنده قدرت امپراتوری بریتانیا بود. در آن زمان «رودیارد کیپلینگ» نویسنده بریتانیایی در اوج قدرت جهانی بریتانیا هشدار داد که در اوج قدرت بودن زودگذر و متزلزل است. او در شعر خود به افرادی که برتری امپراتوری بریتانیا را جشن میگرفتند هشدار داد که «مبادا فراموش کنیم» که نیروی دریایی ما از بین میرود و «بر تپهها و دشتها آتش فرو میرود». این شعر شور و هیجانی ایجاد کرد و جایگاه کیپلینگ را به عنوان شاعر امپراتوری و هم چنین پیامبر زوال آن تثبیت کرد. حدود ۱۲۵ سال بعد جهان در مورد فروپاشی امپراتوری جدید (ایالات متحده) وسواس دارد.
حس پیشبینی اکنون در همه جا پراکنده به نظر میرسد نه در یک شعر بلکه در خارج از آن در گفتگوهای دیپلماتیک خاموشی که در سراسر اروپا در حال رخ دادن است در سخنرانیهای معمول مکرون، در کتب و در پیش زمینه فیلمهای هالیوودی.
با توجه به اینکه روسیه در دونباس محصور شده و چین نسبت به حمله به تایوان هشدار داده و ارزش دلار در بالاترین حد خود قرار دارد نظم آمریکا امروز غالب به نظر میرسد. با این وجود، «مبادا فراموش کنیم».
ایالات متحده قدرتمند باقی میماند اما این بدان معنا نیست که اختلالات داخلی و تحولات خشونت آمیز اجتماعی آن بیربط هستند و قادر به منحرف کردن آن کشور از نظم دادن به جهان نخواهند بود. آمریکا امروز هم قدرتمندتر و هم آسیب پذیرتر از یک دهه پیش است. امریکا امروز هم ضامن نظم جهانی و هم بزرگترین منبع بالقوه بینظمی آن است. تا زمانی که چنین است دیپلمات ها، مقام ها، سیاستمداران و عموم مردم خارج از آمریکا نیز در مورد فروپاشی آن وسواس خواهند داشت چه از روی ترس واقعی و چه از روی فرافکنی توهم آمیز و قادر به انجام کاری برای آن موضوع نیستند.