عبدالناصر نورزاد*
مقدمه
از قرنهای گذشته افغانستان محور بازی قدرتهای بزرگ و منطقهای بوده و نقش متناقض قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه بر تغییر نظامها، ثبات سیاسی و وضعیت امنیتی این کشور تاثیر کلانی داشته است. در بازی بزرگ جدید، نقش افغانستان، کریدور صدور تروریسم و ملتهبسازی فضای سیاسی و امنیتی کشورهای پیرامونی و همجوار افغانستان، بخصوص کشورهای شمال افغانستان است. در این بازی کشورهای رقیب مانند چین، روسیه و آمریکا برای تصاحب منابع انرژی و موقعیت ژئوپلتیکی و همچنین تسخیر جزیره قدرت بر اساس نظریههای ژئوپلتیکی، با یکدیگر رقابت میکنند. این یادداشت در پی آن است که به این سئوال پاسخ دهد که در بازی قدرت برای تسلط بر منابع آسیای مرکزی کدام بازیگر پیروز خواهد شد؟ با توجه به حجم فشار وارد شده بواسطه تروریسم بینالمللی و تغییر دینامیک امنیتی در منطقه، این منطقه در آینده، نقطه تلاقی و تصادم قدرتهای بزرگی مانند چین، روسیه، آمریکا، ایران، هند و ترکیه خواهد بود. هر یک از این بازیگران، با در نظر داشت امکانات، سطح نفوذ، وسایل و ابزار نظامی و اقتصادی و نفوذ گسترده سیاسی، در تلاش هستند تا سهمی در این بازی با قاعدههای وسیع داشته باشند.
این بحث بسیار گسترده است و مستلزم آن است تا جوانب مختلف قضیه برای درک بهتر شرایط بازی مطالعه گردد و تلاش میشود تا با دادهها و تحلیلهای موجود، شرایط عینی و تغییر قواعد بازی، به تحلیل نقش هر یک از این بازیگران پرداخته شود. چین و روسیه دو بازیگر به قدر کافی توانمند، در بستر این بازی هستند. هر دو از مزیتهایی مانند مجاورت جغرافیایی، ساختار امنیتی مشترک و وجود پیمان امنیتی شانگهای به عنوان حربه نفوذ و تلاش برای به کنترل در آوردن منطقه استفاده میکنند. ترکیه تازه وارد میدان شده و از کشورهای ترک تبار آسیای مرکزی و حوزه فققاز من حیث اهرم اصلی بازی و حضور در این بستر استفاده میکند. آمریکا با تلاشهای زیاد هنوز توفیقی در جهت مهار نفوذ این دو کشور نداشته است. به همین دلیل به حضور بیست ساله خود در افغانستان، پایان داد و افغانستان را به عنوان غده سرطانی، برای ایجاد مزاحمت برای رقبای خود در منطقه بر جای گذاشت. از همین لحاظ اهمیت جایگاه افغانستان در این بازی به شدت ارتقا یافته و نقش مخرب آن بسیار برجسته است.
محور این بحث، افغانستان به عنوان کانون تخاصم میان قدرتهای بزرگ است که در قاعده بازی بزرگ جدید عرض اندام کرده است. منطق بحث این است که تلاش آمریکا برای تطمیع کشورهای آسیای مرکزی در بیست سال گذشته، نتیجه معکوس داشت. زیرا این حوزه به گونه سنتی تحت تاثیر نفوذ روسها و اندکی هم چینیها، قرار داشته است. در این بیست سال زمینهسازی شده بود تا شمال افغانستان به عنوان بستر جدیدی برای رویارویی گروههای نیابتی با کشورهای همجوار زمینه را برای دور جدیدی از بازی فراهم سازد اما مقاومت، حسن تدبیر و ایجاد کمربندهای امنیتی روسها که در تفاهم نزدیک با چینیها ایجاد شد، بازی را از قاعده اصلی به حاشیه راند و در نتیجه آمریکا تصمیم گرفت تا میدان افغانستان را با تجهیزات میلیارد دلاری آن در اختیار طالبان و همپیمانان خارجی آن قرار دهد. طالبان به سرعت صاحب بلامنازع افغانستان شد و گروههای تروریستی خارجی همپیمان طالبان، حوزه شمال افغانستان را به عنوان جغرافیای اصلی پیشبرد بازی بزرگ جدید در اختیار گرفتند. چین و روسیه به شدت در مقابل این پویایی امنیتی و سیاسی افغانستان و بویژه در مجاورت مرزهای خود حساس بوده و واکنش هماهنگی داشتهاند.
هر دو قدرت تلاش کردند تا از کارت طالبان برای مقابله با خطرات و تهدیدهای امنیتی آینده استفاده کنند اما به این نتیجه رسیدند که طالبان با در نظر داشت ماهیت اصلی آن، بسترساز این بازی به منظور ایجاد خطر برای امنیت منطقه محسوب میشوند. سه رکن اصلی ایجاد خطر برای امنیت آسیای مرکزی، روسیه و چین عبارتند از تروریسم، جداییطلبی و قاچاق مواد مخدر که افغانستان آبشخور اصلی آنها محسوب میشود. بازی بزرگ جدید در محور آسیای مرکزی با تمرکز بر تجمع گروههای تروریستی خارجی و منطقهای برنامهریزی شده و در درازمدت باعث تنشهای بیشتر در منطقه خواهد شد.
موقعیت ژئوپلیتیکی افغانستان
موقعیت افغانستان باعث شده تا در دور تازه بستر بازی باشد. متاسفانه قاعده بازی و ابزار آن برای امنیت افغانستان و ثبات سیاسی آن سنگین تمام خواهد شد. تروریسم به عنوان ابزار بازی در 20 سال گذشته از افغانستان قربانی گرفته است. اکنون با تجمع گروههای تروریستی چند ملیتی در شمال افغانستان، ماهیت ضد امنیتی افغانستان در منطقه به مراتب برجستهتر میشود. چین با ایغورهای سینکیانگی، روسیه با تندروان تاجیک، ازبک و چچنی، ایران با تندروان مذهبی و تکفیری، و آمریکا با موقعیت پاشینه آشیلی این منطقه بازی را پیش خواهند برد. تروریسم نقش محوری را در این بازی ایفا میکند و کشورهای منطقه و رقبای آمریکا تلاش دارند تا در هماهنگی امنیتی پاسخ متقابل دهند. تا حال، مواضع چین و روسیه در بحرانهای بینالمللی، هماهنگ، موازی و بر اساس اتحاد استراتژیک پیش رفته و در بازی بزرگ جدید نیز تا حدی تلاش میکنند هماهنگ حرکت کنند. برای شناخت بهتر بازی، لازم است تا شناختی از بازیگران، سطح بازی و اهداف بازی کسب شود.
چین
این کشور به استناد تحقیقات انجام شده، اهداف ذیل را دنبال میکند؛ اول- بهرهبرداری از ذخایر نفت و گاز منطقه، دوم- جلوگیری از حضور هر چه بیشتر آمریکا و ناتو در آسیای مرکزی و قفقاز، سوم- تضعیف سازمان کشورهای مستقل مشترکالمنافع وکاهش وابستگی به روسیه، چهارم- کمک به تحقق وحدت اقتصادی منطقه، پنجم- جلوگیری از گسترش بنیادگرایی اسلامی و افراطگرایی در منطقه با توجه به آسیبپذیری استانهای شمال غربی خود و بالاخره رقابت و تلاش برای کسب برتری در بازی بزرگ جدید در کنار سایر رقبا.
چین طرح یک کمربند یک جاده را به عنوان ابر استراتژی قرن، با تمام قوت دنبال میکند و مسیر آسیای مرکزی را به عنوان یکی از اصلیترین کریدورهای تطبیق این طرح برگزیده است. یک آسیای مرکزی خارج از کنترل و نفوذ چین، به معنای ناکامی این طرح چند میلیارد دلاری خواهد بود.
باید گفت، تصویر ایجاد شده از افغانستان برای پکن، در مدت بیشتر از یک سال تسلط طالبان بر این کشور، تصویری درهم آمیخته بوده است. در وهله اول، چنین به نظر میرسید که طالبان در وعده خود برای مهار شبهنظامیان اویغور صادق هستند. طبق گزارش اخیر سازمان ملل درباره افغانستان که اواخر ماه می منتشر شد، طالبان به شکل فعالانهای اعضای «حزب اسلامی ترکستان» را به منظور «حفاظت و مهار این گروه»، از مرز چین دور کرده است. در گزارشهای قبلی سازمان ملل نیز آمده بود که این جنگجویان از مقر سابق خود در بدخشان، به بغلان، تخار و دیگر ولایات منتقل شدهاند. در حالی که با قوتگیری داعش، گزارشهایی از پیوستن ایغورها به صفوف داعش وجود دارد و نشان میدهد که آمریکا و متحدان آن برای ادامه بازی، قاعده بازی را با تغییر بازیگران، متحول کردهاند. لازم به ذکر است که یکی از مهم ترین عواملی که تا امروز رابطه میان چین و طالبان را تداوم بخشیده، توصیههای آیاسآی است که سبب شده چین وضعیت افغانستان و واقعیتهای آن را از عینک پاکستان ببیند. اما این وضعیت نمیتواند برای دراز مدت ادامه یابد و خواه ناخواه چین با تداوم وضع موجود، با چالشهای جدی امنیتی مواجه خواهد شد. وضعیتی که پکن به هیچ وجه خواستار آن نیست.
روسیه
موفقیت سیاست روسیه در آسیای مرکزی و بازی بزرگ جدید به موفقیت آن در افغانستان بستگی خواهد داشت. روسها سخت تلاش میکنند تا در کنار اقدامهای سیاسی، تدارکات امنیتی را نیز مدنظر قرار دهند.
به طور کلی، روسها میکوشند تا در زمینههای مختلف مانند انرژی، ارتباطات و امنیت، وابستگی کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز را به خود تداوم بخشند تا ضمن حفظ حضور مستمر در منطقه، مانع از گسترش نفوذ سایر بازیگران و نیز گرایش این کشورها به دیگر بازیگران شوند و در عین حال یکهتاز عرصه هارتلند جدید باشند. روسها با درک حساسیت بازی، اکنون جدیتر از گذشته به این موضوع ورود کردهاند. دشمن اصلی، تروریزم چند ملیتی تحت حمایت آمریکا مستقر در افغانستان است که خطرات آن به شدت محسوس است و تهدیدهای بعدی، هند، چین و ترکیه هستند. روسیه به هیچ وجه حاضر نیست نقش سنتی و قدیمی اش در آسیای مرکزی کمرنگ شود و دیگر کشورهای منطقه و فرامنطقه جایگزین آن شوند. در کنار مسائل وابستگی اقتصادی و نفوذ سیاسی سنتی کشورهای آسیای مرکزی به روسیه، خطر روبه رشد بنیادگرایی مذهبی، تروریسم چند ملیتی و رشد روزافزون قاچاق مواد مخدر، نگرانیهای اصلی روسیه در این منطقه هستند.
ایران
ایران به رغم اهمیت مسائلی مانند برجام، اوکراین و قضیه سوریه و عراق نمیتواند در برابر قضایای افغانستان بیتفاوت بماند. قاعده بازی، ایران را به ناچار وارد این بازی کرده است. تهران نسبت به گروههای افراطگرای مذهبی به خصوص داعش شدیدا نگران است و تلاش میکند تا مانع رشد این جریان شود. برای ایران، هم افغانستان و هم آسیای مرکزی مهم است. به همین دلیل در بازی بزرگ جدید در مقیاس منطقهای، نمیتوان نقش ایران را نادیده گرفت. تلاش ایران این است که از طرق مختلف از پروژه ضدآمریکایی و ضدتروریستی چین و روسیه بهره ببرد و در صدد تامین منافع امنیتی و اقتصادی خود باشد. ایران میتواند یک بازیگر کلیدی در بازی بزرگ جدید باشد و نقش مهمی را در جغرافیای افغانستان بازی کند زیرا هم به دلیل مجاورت جغرافیایی توانمندی آن را دارد و هم بازیگر سابقهداری در میدان افغانستان بوده است.
ایران همواره در تلاش برای دورکردن طالبان از نفوذ قدرتهای رقیب در منطقه بوده اما شاید این تلاش ایران تاکنون با موفقیت کامل همراه نبوده است. به رغم این که در ماههای گذشته برخی اختلالات در مناسبات طالبان و پاکستان پیش آمده ولی مناسبات گرم و چندجانبه حاکمان جدید کابل با امارات، عربستان، ترکیه و قطر قابل مقایسه با مناسبات آنها با تهران نبوده است – هر چند اخیرا تغییری در این وضعیت پیش آمده و شاهد تعطیلی برخی سفارتها در کابل هستیم.
به نظر می رسد ایران با درک این واقعیت، مسیری را برای همکاری با طالبان در پیش خواهد گرفت که نتایج مطلوب را بدست آورد و در کنار آن با حمایت از گفتگوهای بینالافغانی و تاکید بر لزوم تشکیل دولت فراگیر سعی بر تعدیل رفتاری طالبان و حرکت افغانستان به سمت ثبات خواهد داشت تا زمینههای بروز و رشد بحران ناشی از حضور گروههای تروریستی را به حداقل برساند.
به لحاظ اقتصادی، ایران با یک چشمانداز جدید به روابط با طالبان می نگریست. ایران انتظار داشت تا طالبان با امتیازدهی به ایران در زمینه آب که به یک مسئله حیاتی در سرنوشت شرق ایران مبدل شده، این نگرانی تهران را مرفوع سازد اما با گذشت یک سال و نیم از حاکمیت طالبان، هنوز چالشهای عمده فراروی حل مسئله آب هیرمند میان طرفین باقی مانده و شاید به این زودی هم حل نشود. در ضمن، پروژه مشترکی که تهران و دهلی در دوران جمهوریت برای توسعه بندر چابهار و استفاده از امکانات کریدوری ایران جهت دسترسی بهتر هند به افغانستان و آسیای مرکزی به راه انداختند نیز با به قدرت رسیدن طالبان به دلایلی که شاید یکی از آنها محدودیت های طالبان در تجارت و خصوصا واردات باشد هنوز چشمانداز مطلوبی ندارد. نمی توان مطمئن بود که برخی گشایشهای اخیر در مناسبات میان طالبان با هند که عصبانیت و حساسیت پاکستان را هم به دنبال داشته در این واقعیت تغییری ایجاد کند. البته جنگ اوکراین و جهتگیری روسیه و همچنین کشورهای آسیای مرکزی و هند برای استفاده از امکانات ترانزیتی ایران باعث نگاه جدی به چابهار شده است ولی نقش افغانستان در رونق این بندر هنوز با آنچه مورد انتظار بود، فاصله دارد.
پاکستان
معمولا از طالبان به عنوان ابزار استراتژیک پاکستان برای تحقق عمق استراتژیک این کشور در افغانستان نام برده میشود. وقتی طالبان برای دومینبار در ۱۵ آگست ۲۰۲۱ به قدرت رسیدند، بسیاری بدین باور بودند که پاکستان به «عمق استراتژیک» در افغانستان دست یافته است. به باور عده ای از کارشناسان طالبان از بدو پیدایش، نخواسته یا نتوانسته فارغ از ملاحظات پاکستان رفتار کند. به نظر میرسد که این بار پاکستان با دو محور بازی میکند: محور اول همکاری با چین است که احتمالا با هدف ایجاد سدی در برابر تروریسمی باشد که منافع چین و پاکستان را مورد تهدید قرار میدهد. محور دوم، همکاری با آمریکا و انگلیس است که پاکستان از قدیمالایام جزء لاینفک آن بوده است. این بار با دخیل شدن هند در بازی جدید، پاکستان کنترل انحصاری بر کارت طالبان را از دست خواهد داد. پاکستان با درک موقعیت و ایجاد ساختارهای موازی در قاعده بازی بزرگ تلاش میکند تا هم مبارز بیبدیل میدان باشد، هم هند را شکست دهد و هم از این پروژه سهمی بردارد. پاکستان به دلیل این که از ابتدا مجری برنامههای تندروانه در افغانستان بوده، هوشمندانه بازی میکند و مراقب ورود هر بازیگر جدید در این بازی است.
اسلامآباد تلاش میکند تا از کارت طالبان برای دستور کارهای منطقهای کلان خود در عرصههای تجاری، اقتصادی، سیاسی و نظامی و امنیتی بهره ببرد. گرچه طالبان بعد از رسیدن به قدرت نشان داده که کرنش مورد انتظار پاکستان را ندارد. به نظر میرسد که سیاست عمق استراتژیک پاکستان در افغانستان، تنها در مورد شبکه حقانی صادق است و این گروه کماکان به عنوان یکی از کلیدیترین متحدان پاکستان در میان طالبان باقی مانده است. اما شبکه قندهاریها و هلمندیها خارج از کنترل پاکستان هستند و بازی متفاوتی را به پیش میبرند. این دو شبکه از گذشته نیز روابط مستحکمی با دیگر کشورهای منطقه داشتهاند.
در کل، پاکستان تلاش دارد تا هم حمایت چین را داشته باشد و از توان اقتصادی آن استفاده کند و هم با آمریکا و انگلیس در یک صف قرار بگیرد و نگذارد هند وارد بازی شود. پاکستان تلاش دارد تا هم با کارت طالبان بازی کند تا امتیاز کسب کند و منافع حیاتی خود را تامین کند و هم طالبان را بیبدیلترین متحد خود در میدان افغانستان میبیند. به طور خلاصه بازی دوگانه این کشور، از الزامات درک ماهیت حضور این کشور در افغانستان در چهل سال گذشته بوده است. در این میان پاکستان بسیار تلاش دارد تا با کشورهای آسیای مرکزی روابط گرمی تامین کند و اجازه ندهد هند در این عرصه پیشقدمی کند. انرژی آسیای مرکزی و بازارهای مناسب آن برای اقتصاد پاکستان، نقش حیاتی دارند. این مسئله باعث شده تا دیپلماسی تجاری، اقتصادی و ترانزیت این کشور در خصوص کشورهای آسیای مرکزی خیلی فعال باشد. بنابراین بازی بزرگ جدید برای پاکستان بسیار مهم است.
نقش جانبی آسیای مرکزی
کشورهای آسیای مرکزی تلاش میکنند تا هم با سلاح انرژی از خطر اقتصاد ورشکسته رهایی یابند و بدیل اقتصادی بیابند و هم بواسطه آن، از بروز خطرات ناشی از صدور تروریسم در خاک خود جلوگیری کنند. ایجاد کمربندی دفاعی در مرز افغانستان و پوشش امنیتی روسیه برای کشورهای تاجیکستان و ازبکستان نشان میدهد که آسیای مرکزی میخواهد از حضور چین، روسیه، آمریکا و تا حدودی ترکیه بهره ببرد و به بهبود وضعیت موجود و بن بست پیش آمده در منطقه کمک کنند.
مهم است بدانیم که نقش جانبی آسیای مرکزی در این بازی، نه به علت جغرافیای آن، بلکه به علت فقدان سیستم قوی امنیتی و ساختار سیاسی باثبات است و لذا قصد دارد جوابگوی نیازمندیهای امنیتی خود باشد و شرط لازم برای شامل شدن در این بازی را پیدا کند. در این بازی آنچه را که آسیای مرکزی میتواند فراهم کند تنها جغرافیا است و توان بازیگری در این بازی بزرگ جدید را ندارد. در حالی که مواد سوخت این بازی از افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی فراهم میشود، بهره بازی نصیب کشورهای بزرگی مانند چین، روسیه، ایران، آمریکا و ترکیه میشود. تاجیکستان با سطح بالای نارضایتی عمومی، وضعیت نامطلوب اقتصادی، فساد و موجودیت گروههای تندرو اسلامی احتمال بالایی از آسیبپذیری را در این بازی دارد.
تاجیکستان از منظر سیاسی، نظامی و امنیتی و اقتصادی به افغانستان پسا آمریکا نگاه میکند. از منظر سیاسی، تاجیکستان، نسبت به وضعیت تاجیکان افغانستان که دارای ظرفیت بالقوه سیاسی، علمی و نظامی هستند، اظهار نگرانی کرده و به همین دلیل دوشنبه از جریانهای تاجیکتبار افغانستان حمایت میکند. از منظر نظامی، مشکل تروریسم ریشه گرفته در افغانستان، ظهور گروههای تروریستی مانند جنبش طالبان تاجیکستان، داعش و سایر گروههای تروریستی مستقر در مرز تاجیکستان، مایه نگرانی عمیق مقامهای تاجیکستان است. از منظر اقتصادی، موقعیت جغرافیایی افغانستان و مسیر ترانزیتی که افغانستان میتواند در جهت انتقال انرژی از تاجیکستان به سمت جنوب آسیا داشته باشد و برعکس ترانزیت محصولات کشورهای جنوب آسیا به تاجیکستان، برای دوشنبه مهم است و تاجیکستان در تلاش است تا با ابتکارهای جدید، این مسیر را همواره فعال نگهدارد و اقتصاد به هم ریخته خود را سروسامان بخشد. در یک نگاه کلی، میتوان حدس زد که مجموع دیدگاههای سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نظامی تاجیکستان در مرحله بعد از حضور آمریکا در افغانستان، آمیخته و تلفیقی از یک استراتژی بلند مدت است که میتواند پیام خاص خود را برای افغانستان باشد.
هند
هند در پی دیپلماسی اقتصادی در آسیای مرکزی است و این مسئله باعث بروز حساسیت چین شده است. آسیای مرکزی یکی از عرصههای رقابت اقتصادی و سیاسی بین هند و چین است و هر دو کشور در تلاش کسب نفوذ بیشتری در این منطقه هستند. دهلی دارای منافع استراتژیک در منطقه آسیای مرکزی است و با ولع زیادی در جستجوی راههایی برای دسترسی به منابع انرژی این منطقه است. حجم مبادلات اقتصادی بین آسیای مرکزی و هند، قابل ملاحظه نیست، به همین سبب تلاش میشود تا با دیپلماسی اقتصادی و ایجاد راهکارهای موثر همکاری، حجم مبادلات افزایش یابد و علاوه بر آن بتواند سهم بیشتری را از منابع انرژی آسیای مرکزی کسب کند. در محاسبه هندیها، افغانستان میتواند کوتاهترین راه برای رسیدن به منابع انرژی آسیای مرکزی باشد.
سقوط جمهوریت در افغانستان و حاکمیت طالبان تا حدودی دیپلماسی هندی را تحت شعاع قرار داده است. هندیها در تلاش هستند تا راههای بدیل رسیدن به آسیای مرکزی را دریابند و به آن دسترسی پیدا کنند. بازی بزرگ جدید در مقیاس منطقهای، هند را یک عامل مهم و غیر قابل انکار نشان میدهد که در تلاش است یا بواسطه افغانستان و یا هم به واسطه کشورهای دیگر، برای کسب منافع اقتصادی خود، شامل این بازی گردد. طالبان به رغم تلاش زیاد نتوانسته تا اعتماد هند را جلب کند. در حال حاضر و با نظر داشت شرایط فعلی، امکان تحقق دیپلماسی اقتصادی هند از طریق افغانستان امکانپذیر نیست. ممکن است دهلی وارد تعاملی از سر اکراه و اجبار با طالبان شود یا این که راه بدیلی را برای تحصیل منافع اقتصادی خود جستجو کند.
ایالات متحده آمریکا
در کنار چین، روسیه و هند، ایالات متحده آمریکا یکی از اضلاع اصلی رقابت در بازی بزرگ جدید در آسیای مرکزی است. ایجاد طرح بدیل جاده ابریشم تحت عنوان “جاده ابریشم جدید” نشانگر تلاش واشنگتن برای نفوذ در این منطقه است. منافع اقتصادی ایالات متحده در این منطقه چندان حائز اهمیت نیست اما در بعد سیاسی و ژئوپولیتیکی، آمریکا بر اساس تئوری مکیندر تلاش دارد حضور مداومی در این منطقه داشته باشد. با این اقدام، آمریکا چند هدف عمده را دنبال میکند: مقابله با نفوذ ایران، مهار و تضعیف روسیه، کنترل چین در منطقه، تقویت حضور و نفوذ اسرائیل در آسیای مرکزی، تحقق اهداف راهبردی – نظامی ایالات متحده در اوراسیای مرکزی، تلاش برای ارائه الگوی ترکیه برای کشورهای منطقه، دستیابی به منابع انرژی دریای خزر (شکم نرم اوراسیا).
آمریکا با استفاده از ابزار فشار و ترغیب در برابر دولتهای کشورهای آسیای مرکزی تلاش دارد تا حضور خود را در منطقه تثبیت کند. یک راه رسیدن به این اهداف، استفاده ابزاری از گروههای تروریستی است که در شمال افغانستان لانه گزیدهاند. تخمینها بر این است که این گروهها برای مراحل بعدی بازی بزرگ جدید یکی از راههای مقابله آمریکا با چین، روسیه و ایران خواهند بود. استفاده آمریکا از تندروان اسلامی برای تامین منافع خود مسبوق به سابقه است. این بهرهکشی غیر انسانی از تروریسم و تندرویی به قیمت جان میلیونها انسان تمام شده و منبع خوبی برای تامین منافع این کشور در اقصی نقاط جهان شده است. به همین دلیل، نقش افغانستان در این بازی بسیار برجسته است و ترک غیر منتظره افغانستان و حمایت از حاکمیت طالبان در افغانستان از جانب ایالات متحده آمریکا، یکی از اهداف سنجیده واشنگتن در منطقه بود که ممکن است درک آن در این مرحله دشوار باشد اما سیر اهداف و سیر اوضاع افغانستان به سوی بیثباتی داخلی، گسترش پدیده تروریسم و تقویت بیشتر گروههای تروریستی نشان خواهد داد که آمریکا برای ورود به مرحله بعدی بازی بزرگ جدید بسیار مصمم است تا بواسطه تروریسم منطقهای به اهداف خود نائل آید. اگر کشورهای منطقه بخصوص چهار کشور دخیل در قضایای افغانستان این موارد را در تعامل با طالبان مد نظر نداشته باشند، این هدف آمریکا و متحدان آن، شانس تحقق بیشتری خواهد داشت.
نتیجهگیری
کنترل افغانستان به معنی کنترل بخشی از آسیای مرکزی و شاید فراتر از آن باشد. بنابراین منطقی است که بازیگران بینالمللی و منطقهای متعددی بکوشند تا در راستای منافع خود دستی در افغانستان داشته باشند. برای نیل به این هدف ممکن است بازیگران یا مستقلانه وارد بازی شوند و یا غیر مستقیم کنشگری کنند.
بازی بزرگ در محور آسیای مرکزی و افغانستان احتمالا زمان زیادی را در برگیرد. این بازی بیشتر از همه، کماکان افغانستان را تحت تاثیر قرار خواهد داد و منجر به بروز رقابتهای بزرگ در این جغرافیا شده و خواهد شد. این دور از بازی با توسعه مراحل رقابت در آن، به نام ” بازی بزرگ جدید” عنوان گرفته است و بازیگرانی مانند هند، ایران، ترکیه و حتی ژاپن، این دور از بازی را برای کسب منافع اقتصادی و سیاسی و حتی ژئوپولیتیک تجربه میکنند. این کشورها برای کنترل منابع نفت و گاز طبیعی، زیرساخت و نفوذ منطقه آسیای مرکزی سعی میکنند از یکدیگر پیشی گیرند. این رقابت برای پیشی گرفتن در محور آسیای مرکزی نشان میدهد که هیچ کدام از بازیگران منطقهای و فرامنطقه کوتاه آمدنی نیستند و این کوتاه نیامدنها میان بازیگران قدرتمند منطقهای و فرامنطقهای، باعث میشود تا افغانستان هر چه بیشتر درگیر این رقابتها شود. افغانستان تحت کنترل طالبان، تختۀ پرشی برای بیثباتسازی آسیای مرکزی از سوی آمریکا و متحدان آن است در حالی که ایران، روسیه، چین و هند راهبرد ثباتسازی در آسیای مرکزی را برای نیل به اهداف خود دنبال میکنند. این پارادوکس عملکردی، در سیاست بازیگران مشهود است.
انتهای مطلب/
*کارشناس ارشد مطالعات امنیتی