به گزارش «راهبرد معاصر»؛ برآوردها نشان میدهد عملیات نظامی روسیه بر نظم جهانی لیبرال فعلی سایه افکنده است و انتظار می رود این ساختار مبتنی بر چند قطبی به دلیل بازگشت چشم انداز ژئوپلیتیکی مبتنی بر تمایل کشورها به سمت دستیابی به اراضی بیشتر برای به دست آوردن بیشترین مقدار منابع که هدف اصلی آنها را برای دستیابی به منافع ملی و تضمین بقای مستمر تضمین می کند، تضعیف شود.
با وجود این، برخی کارشناسان تأکید میکنند فروپاشی نظام لیبرال جهانی به معنای لغزش به سمت هرج و مرج نیست، در شرایطی که وجود عوامل تعیینکننده می تواند نوعی ثبات نسبی را در وابستگی متقابل اقتصادی و روابط میان کشورهای جهان تضمین کند. در این زمینه انتظار می رود جنگ اوکراین و رقابت فزاینده میان آمریکا و چین تأثیر عمیقی بر آینده نظام سیاسی جهان بگذارد.
امیدهای غرب برای نظم بین المللی مبتنی بر دموکراسی، حاکمیت قانون و همکاری های چندجانبه (که در سال های اخیر بی اثر شده اند) اکنون کاملاً غیرواقعی به نظر میآیند. همه اینها احتمالاً توانایی رویارویی با چالشهای جهانی ازجمله تغییرات آب و هوایی، افزایش نرخ فقر و تهدیدات بهداشتی را که با انتشار ویروسهای عفونی مشخص می شوند، تضعیف میکند.
مهمترین عوامل تعیین کننده تغییر نظام بین الملل را می توان موارد زیر عنوان کرد:
پایان نظام پس از جنگ سرد
گفتمان غرب درباره سیاست بینالملل تا سال 2008 حول نظم جهانی لیبرال و مبتنی بر قوانین اقتصاد بازار، دموکراسی و دیپلماسی چندجانبه متمرکز بود. آمریکا و اتحادیه اروپا خود را مروج اصلی چنین ساختاری می دانستند که امیدوار بودند درنهایت بیشتر کشورهای جهان را شامل شود. با وجود این، به نظر میآید تمایل آمریکا برای رهبری جهانی تا حدودی به دلایل داخلی و سایر دلایل خارجی که در جنگ های افغانستان و عراق مشهود بود، کاهش یافته است.
در عین حال، چین به رشد اقتصادی و سیاسی خود ادامه داد و به قدرت فنی و تجاری پیشرو تبدیل شد. انتظار این است شکوفایی روزافزون چین همراه با تبلیغات ملی گرایانه و تداوم تقویت نظامی، به تبدیل آن به قدرت برتر آسیا منجر شود. روسیه نیز به قدرتی تجدیدطلب تبدیل شده است که از جنگ آن در گرجستان در سال 2008، الحاق شبهجزیره کریمه در سال 2014 و جنگ اوکراین در سال 2022 مشخص می شود. در اینجا مشخص می شود رهبری روسیه می خواهد برخی مناطق از دست رفته بهوسیله اتحاد جماهیر شوروی در دهه 90 را بازگرداند و حوزه های نفوذ قوی ایجاد کند.
از سوی دیگر، کاهش مشارکت بینالمللی واشنگتن فضای مانور را برای کشورهای منطقه ای (ازجمله مصر، هند، ایران، پاکستان، عربستان سعودی و ترکیه) که به طور فزایندهای به بازیگران قاطع در سیاست بینالملل تبدیل میشوند، گسترش داده است. این موضوع در شکلگیری اتحادهای جدید و تقویت نفوذ سیاسی، اقتصادی و نظامی آنها مشهود بود که در برخی مواقع به درگیریهای منطقهای برای هژمونی منجر میشد و این کشورها را مجبور میکرد بهوسیله اتحاد با قدرتهای بزرگتر یا ایجاد موازنه میان آنها به دنبال امنیت باشند.
ژئوپلیتیک تنها چالش جهان نسبتاً منظم نیست. سازمان های غیردولتی بین المللی بیش از 15 سال عقب نشینی دموکراتیک را ثبت کرده اند. طبق برخی گزارشها، حدود 38 درصد از جمعیت جهان در حال حاضر در کشورهای غیر دموکراتیک زندگی می کنند. علاوه بر این، زمانی که جهانی شدن شتاب خود را از دست داد، اینترنت فرصت های زیادی برای گسترش تبلیغات، اطلاعات و اخبار نادرست و همچنین به کارگیری فزاینده اطلاعات برای خدمت به ژئوپلیتیک، تضعیف فرآیندهای دموکراتیک و دستکاری افکار عمومی افزایش داد.
در مواجهه با این چالش ها، نظام چند قطبی زیر فشار شدیدی قرار دارد و پیامدهایی را تحمیل می کند که ممکن است از نظر مقابله با چالش های فراملی آسان به نظر نیاید.
ترکیبی از نظم و هرج و مرج
با وجود ضعف ظاهری نظام بینالملل، بعید به نظر میآید تجدید ساختار اساسی در نظام بینالملل شکل بگیرد. فاجعه جهانی دیگری لازم است تا شروع جدیدی مشابه آنچه در زمان ایجاد سازمان ملل متحد پس از جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد، رخ دهد. بازگشت کامل نظم هابز به دنیای رقابت های خودخواهانه و بی بند و بار نیز بعید است و نشان می دهد نظام بینالملل میان نظم و هرج و مرج سرگردان خواهد شد.
بر این اساس است که مدرنیزاسیون و دهههای گذشته اقتصاد لیبرال به پیدایش شبکهای متراکم از روابط و وابستگی متقابل میان دولتها منجر شده است که تنها با هزینههای سنگین میتوان آنها را رها کرد.
اکثریت قریب به اتفاق دولت ها متوجه شده اند همکاری بین المللی برای رفاه آینده کشورهایشان حیاتی است و چنین همکاری هایی مستلزم چارچوب نهادی و قانونی است.
بر این اساس، به نظر میآید روندهای اقتصادی و سیاسی کنونی به سمت نظم بینالمللی جهانی انعطافپذیرتر اشاره میکند که فضای بیشتری را برای سیاستهای قدرت و تداوم دولتها در حفظ حاکمیت ملی خود باقی میگذارد
آنچه مسلم است، اینکه این نوع ساختار قادر به پاسخگویی مؤثر به چالش های بزرگ فراملی نخواهد بود. به ویژه، اینکه پویایی ها رسیدگی به بحران آب و هوایی را که مهمترین چالش چند سال آینده است، دشوار می کند.
دوقطبی یا چند قطبی؟
انتظار میرود نظام بینالملل در حال شکلگیری دارای چندین مرکز قدرت باشد، اما شکافهای کنونی احتمالاً برای چندین سال بر شکل سیاست بینالملل حاکم خواهد شد که در همگرایی غیر جغرافیایی غرب از سویی و گسترش مشارکت چین و روسیه از سوی دیگر نمایان می شود.
در این زمینه، چین و روسیه خود را در خط مقدم مبارزه با هژمونی جهان غرب می دانند که در اشتیاق آنها به گسترش مشارکت با بقیه جهان مشهود است.
در آخرین نشست سران کشورهای بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) در ژوئن 2022، شی جین پینگ رئیس جمهور چین و ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه در زمینه گسترش این گروه به «بریکس پلاس» رایزنی کردند. به نظر میآید پکن به طور خاص علاقه مند به توسعه مشارکت به عنوان وزنه تعادلی علیه «گروه هفت» (G7) و این در حالی است که آرژانتین، ایران و عربستان سعودی از قبل برای عضویت در گروه بریکس درخواست داده اند.
روسیه پس از تحریمهای غرب راه همسویی با منافع راهبردی پکن را در پیش گرفت. در مواجهه با تشدید رقابت با آمریکا، چین انگیزه زیادی برای حفظ روسیه در کنار خود خواهد داشت؛ حتی اگر این امر مستلزم تعمیق بیشتر جدایی این کشور از غرب باشد.
نظام لیبرال یا نظم مبتنی بر قوانین؟
ارجاع به «نظم جهانی لیبرال» در مقالات روابط بینالملل نادرتر و عبارت «نظم مبتنی بر قوانین» بیشتر استفاده میشود. با تکرار روایت افول دموکراسی در سراسر جهان، به نظر میآید نظم بین المللی «مبتنی بر قوانین» واقع بینانه تر می شود.
گرچه تأکید شد سیاستهای اقتصادی لیبرال باعث تسریع توسعه اقتصادی در سراسر جهان میشود و رونق اقتصادی بیشتر به نوبه خود تقاضای سرکوبناپذیری برای آزادی سیاسی ایجاد میکند، مدل چینی دیدگاه متفاوتی را نشان میدهد که افزایش رونق اقتصادی میتواند با تقویت کنترل مرکزی همراه باشد.
نتیجه گیری
با نزدیک شدن به پایان دوران پس از جنگ سرد، حفظ نظم جهانی لیبرال و مبتنی بر قوانین بیشتر شبیه رؤیاست تا واقعیت. با وجود این، قطعیت زیادی درباره اینکه چه چیزی جایگزین آن خواهد شد، وجود ندارد. هدف چین و روسیه گسترش نفوذ خود در نظم بین المللی کنونی است.
آنچه مسلم است، اینکه با تشدید رقابتهای ژئوپلیتیکی، تقویت مجدد حاکمیت ملی و افزایش حمایتگرایی اقتصادی باعث تضعیف نظامهای همکاری جویانه ایجاد شده در چندین دهه خواهد شد.
وابستگی متقابل اقتصادی و ارتباطات بین المللی همچنان مستلزم همکاری نهادی زیادی خواهد بود، بنابراین نظام چند قطبی کنونی که از دوران پس از جنگ سرد به ارث رسیده است، ادامه خواهد یافت.
با توجه به موارد فوق می توان گفت، چالش هایی وجود خواهد داشت که ممکن است مقابله با برخی از موضوعات مشکل ساز جهانی مانند تغییرات آب و هوایی، تخریب تنوع زیست محیطی، شکست دولت-ملت، ناامنی غذایی، فقر و تهدیدات بهداشت جهانی آسان به نظر نیاید.
اگر جهان نتواند برای پاسخ مؤثر به این تهدیدات گرد هم بیاید، مطمئناً آشفتگی و پراکندگی بیشتری بهدنبال خواهد داشت؛ بنابراین می توان گفت نیاز مبرمی به کاهش پویایی پراکندگی کنونی و احیا و تقویت عوامل تعیین کننده حکمرانی جهانی وجود دارد.