رسانه تخصصی روابط بین الملل

آیا امکان رابطه عادی میان ایران با غرب وجود دارد؟

Diplomacyplus.ir/?p=9180
مهم‌ترین سوالی که ذهن سیاستمداران و محققان ایرانی را به خود مشغول ساخته این است که آیا امکان روابط عادی میان ایران با غرب و در راس آن امریکا وجود دارد؟ پاسخ را هرچند بسیاری بدیهی می‌دانند و ادعا می‌کنند که این امکان وجود دارد و مانع اصلی در ایران است اما اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم متوجه خواهیم شد موانع جدی بر سر راه آن در غرب است نه در ایران!

نویسنده: شایان اویسی

مهم‌ترین سوالی که ذهن سیاستمداران و محققان ایرانی را به خود مشغول ساخته این است که آیا امکان روابط عادی میان ایران با غرب و در راس آن امریکا وجود دارد؟ پاسخ را هرچند بسیاری بدیهی می‌دانند و ادعا می‌کنند که این امکان وجود دارد و مانع اصلی در ایران است اما اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم متوجه خواهیم شد موانع جدی بر سر راه آن در غرب است نه در ایران!

یکی از اهداف مهم رسانه‌های لندنی و مهره‌های غرب در ایران ایجاد احساس حسرت در میان ایرانیان است. تبلیغ این باور که ایرانیان انتخاب‌های تاریخی اشتباهی داشتند و فرصت‌های بزرگی را از دست داده و اکنون نیز در سراشیبی سقوط هستند جزو اساسی‌ترین تبلیغات آن‌هاست. از جمله این تبلیغات زیر سوال بردن نوع روابط حکومت انقلابی ایران با غرب است. تلاش این رسانه‌ها این است تا القا کنند ایرانیان می‌توانستند روابط خوبی با غرب داشته و اقتصادی قوی بسازند و در توسعه سرآمد جهان باشند اما به جهت انتخاب مسیر انقلابی‌گری و ستیز بی حاصل با غرب و امریکا آینده خود و نسل‌های بعدی را نابود ساختند. امریکا نیز تلاش دارد با ایجاد الگوهای کاذب بگوید جهان تحت کنترلش برای همه ملت‌ها فرصت‌هایی بسته به ظرفیت‌هایشان داشته و امکان رشد همه در نظم جهانی امریکایی وجود دارد و ایرانیان می‌توانستند جزو برندگان این نظم امریکایی با توجه به وسعت، جمعیت و منابع کشورشان باشند اما به دلیل نوع رفتارشان با جهان غرب خود را نابود ساختند. تاکید امریکا در تایید این ادعا وضعیت اقتصادی ایران در دوران پیش از انقلاب و وضع اقتصادی کشورهای شرق آسیا بوده و کماکان نیز هست. در حالی که ابرقدرتی غرب تنها با تسلط بر غرب آسیا امکان دارد و می‌توان با بررسی تاریخ فهمید که امریکا جز تسلط بر غرب آسیا آن هم با شیوه خارج کردن کشورهای راهبردی از معادلات جهان هدف دیگری ندارد.

《حسین طائب آمریکایی‌ها می‌گویند قلب جهان، خاورمیانه است و آمریکا تا قلب جهان را تصرف نکند، نمی‌تواند جهان را بگیرد. در خاورمیانه هم تا ایران را تصرف نکنند، امکان تسلط بر خاورمیانه را ندارند. هر چند اولویت امنیت آنها اسرائیل و نیز نفت ارزان این منطقه است.》

(تشریح تهدیدات جهانی آمریکا/خبرگزاری مهر/۲۴ بهمن ۱۴۰۱)

شاید پیش خود بر اثر القائات مدیای لندنی بگوییم اگر تصرف ایران منجر به بهبود وضع مردم شود چه ایرادی دارد؟ اما تصرف امریکایی و غربی چیزی که فکر می‌کنیم نیست! دوگانه غرب در قبال ما این است خودت خودت را نابود کن آن هم با خلع سلاح کشورت جهت تقدیم ژاندارمی منطقه به اسرائیل، خودت خودت را منزوی و انتخاب‌هایت را محدود کن آن هم با دوری از شرق و کشورهای همسایه و خودت خودت را فقیر کن آن هم با ارائه نفت ارزان به ما و خرید غذا و آب با پولش و خودت ملتت را متلاشی و دولتت را بی‌ثبات کن آن هم با فرهنگ غربی و لیبرال دموکراسی امریکایی و تسلط مدیای ما بر کشور و مردمت یا ما تو را نابود کنیم با تحریم، ایجاد انقلاب یا کودتا جهت آغاز جنگ داخلی و یا اقدام نظامی تا به

این مطالبات دست یابیم! تنها ضعف و بی‌ثباتی غرب آسیا به جهان غرب امکان حفظ ابرقدرتی آن‌ها را می‌دهد.《سردار حاجی‌زاده: منفعت آمریکایی‌ها در ناامن‌سازی منطقه است و می‌توان با توجه به نبردهای ۴ دهه اخیر گفت که منطقه ما بر روی یک گسل امنیتی قرار دارد. چراکه ریشه درگیری روسیه و اوکراین و همچنین چین در موضوع تایوان نیز از آمریکا سرمنشاء می گیرد.

فرمانده نیروی هوافضای سپاه با بیان اینکه اگر قوی نباشیم دشمن جنگ را به داخل ایران می کشاند، تصریح کرد: ما باید بسیار مراقب باشیم تا بتوانیم امنیت ملت و کشور عزیزمان را تامین کنیم و اگر مراقبت نکنیم ممکن است مشکلاتی برای کشورمان به وجود بیاید.》

(سردار حاجی‌زاده: «کروز پاوه» در سبد موشکی سپاه قرار گرفت/فارس/۵ اسفند ۱۴۰۱)

غربگرایان سعی دارند بگویند بحران‌های امنیتی و ژئوپلتیکی منطقه به خاطر رفتار و سیاستگذاری خود این کشورهاست! و با نوعی خودتخریبی سعی دارند تا بگویند امریکا و سیاست‌هایش تاثیری بر این وضع ندارد و امریکا مشکلی با قدرت و ثروت این بخش از جهان ندارد. در حالی که امریکا و کلا غرب بدون کنترل و ضعف این بخش از جهان توان کنترل کریدورهای مهم را نداشته و دیگر ابرقدرت نخواهد بود و سیاستش درگیری دائمی این کشورها، ژاندارمی اسرائیل در آن و خام فروشی همه آن‌هاست.

《حدود 70 درصد جنگ و درگیری­های نظامی در جهان در دایره ­ای است که یک طرف آن در افغانستان و طرف دیگر آن در لیبی است. اگر خوانندۀ این سطور تجربۀ تعامل مستقیم با سیاست­مداران و جوامع منطقۀ خاورمیانه را داشته باشد احتمالاً تصدیق می­نماید که یک ذهنیتِ کانونی وجود دارد:

که عموماً دولت­ها و جوامع این منطقه، علل این وضعیتِ نابسامان و جنگ را «بیرونی و خارجی» می­دانند.

اما آنچه که این بحث را در منطقۀ خاورمیانه بسیار با اهمیت می­کند این است که دنبال عامل خارجی گشتن فقط در سیاست نیست.مفهوم کلیدی در این وضعیت، تقریباً تعطیلی «خود انتقادی» است. از آنجا که این منطقه به قهرمان پروری، اسطوره سازی و ایده ­آلیسم در خمیرمایۀ وجودی خود عادت کرده است، عیب می­داند نقص، اشتباه و کمبودی را متوجه فرد یا نهاد یا دولتی بنماید. تقریباً افراد و دولتها خود را بیست برابر آنچه هستند نشان می دهند چون باید همه چیز را Perfect نشان داد. اما چون انسان Perfect نیست، برای آنکه بتواند این تئاتر را بازی کند مجبور می­شود به ریا، حیله، تزویر، دروغ، پنهان­ کاری، سفسطه، وارونه جلوه دادن و مغالطه روی آورد و ظاهر و باطنی با فاصلۀ 180 درصدی از خود بسازد》

(چرا خاورمیانه ای ها اینقدر گرفتارند؟/محمود سریع‌القلم)

هدف از این مطلب بررسی این است آیا در نظم امریکایی پس از جنگ سرد ایران چه بدون انقلاب ۵۷ چه با انقلاب می‌توانست به چیزی برسد که سال‌ها امریکا سعی در حسرت سازی از آن را دارد؟ و این که چه راهبردی می‌تواند مانع تسلط غرب بر منطقه ما شود؟ و از همه مهم‌تر آیا امکان توافق بلندمدت با امریکا وجود دارد؟

عدم فهم درست دوست، رقیب و دشمن در سطح حتی بالای جامعه یک بحران بزرگ برای ایران است. اینکه ایران خود می‌تواند دوست و دشمنش را انتخاب کند و این انقلابی‌گری باعث دشمنی قدرت‌های غربی با ایران شده توسط گماشتگان غرب در ایران بسیار ترویج می‌شود.

《سیاست شرق گرایی یک سویه و غرب ستیزی افراطی و انکار روابطی متوازن با کشورها و قدرتهای جهانی بدون توجه به الزامات ژئوپولیتیکی ایران خسارات غیر قابل جبرانی را به منافع کشور وارد ساخته و هزینه های گزافی را تحمیل می نماید.

سیاست خارجی متوازن در مناسبات منطقه ای و جهانی نگاه واقع گرایانه در تعامل با کشورها و خودداری از اتخاد مواضع جانبدارانه در موضوعاتی که منافع ملی و مصالح مردم ایران را تحت تاثیر قرار می دهد، می تواند پیشران یک سیاست خارجی هوشمند در شرایط کنونی باشد.》

(بیانیه هشدار آمیز جمعی از دیپلمات های ارشد سابق ایران)

داستان این است که غرب برای حفظ قدرت خود راهی جز نابودی ایران و غرب آسیا ندارد همان طور که از زمان جنگ‌های ناپلئون تا دو جنگ جهانی و انتهای جنگ سرد نداشت و بسیاری از دشمنی‌های ما با غرب ربطی به انتخاب ما ندارد.

《سردار حاجی‌زاده یکی از مشکلات امروز را در حوزه شناخت دشمن عنوان کرد و افزود: مشکل امروز، دشمن‌شناسی است. به عنوان مثال، صدا و سیما برنامه مناظره را پخش می‌کند و استاد دانشگاه که خود را صاحب‌نظر و اندیشمند می‌داند، به‌دلیل عدم شناخت دشمن و عدم شناخت جبهه حق و باطل از آمریکا و غرب حمایت می‌کند.

وی ادامه داد: به شما توصیه می‌کنم برای دشمن‌شناسی که یک امر اکتسابی است، نیاز نیست به دوران قبل از انقلاب و خیانت‌های آمریکا مانند کودتای 28 مرداد مراجعه شود، بلکه در این بیش از چهل سال پس از انقلاب، اگر تاریخ انقلاب مطالعه شود، آن‌گاه دشمنی آمریکا و انگلیس واضح است.

فرمانده نیروی هوافضای سپاه با بیان اینکه حمایت‌های آمریکا و غربی‌ها در دوران دفاع مقدس باعث طولانی شدن جنگ و شهادت بسیاری از جوانان کشور شد، خاطرنشان کرد: اگر آمریکا و غربی‌ها از صدام حمایت نمی‌کردند، جنگ دو یا سه سال بیشتر طول نمی‌کشید و بیشتر از ۲۰ یا ۳۰ هزار نفر از جوانان ما به شهادت نمی‌رسیدند. 》

(سردار حاجی‌زاده: امروز به تمام فناوری‌‍‌های پیچیده در حوزه صنعت دفاعی دست پیدا کرده‌ایم)

باور به اینکه می‌توان به امریکا امید داشت تا تغییر رفتار دهد بدترین باور میان سران ایران است زیرا امریکا بدون نابودی غرب آسیا با روش‌های مختلف توان حفظ ابرقدرتی خود را ندارد پس نباید با هر مدل مذاکره یا توافق تصور کرد امکانی برای همراه شدن با آن ممکن است.

《اگر مذاکره‌ای در برجام صورت می‌گیرد و توافقی شد نباید بگوییم آمریکا سفید است، چون این آمریکا همان است که در کربلای پنج وقتی در اوج قدرت بودیم و توانستیم دشمن را با جنگ تن با تانک به زانو درآوریم، جنگ خلیج فارس را به‌وجود آورد و سکو‌های نفتی‌مان را منهدم کرد و حتی هواپیمای مسافربری کشورمان را با ۲۹۰ مسافر بر فراز خلیج فارس سرنگون ساخت و تمام سرنشینان آن به شهادت رسیدند، پس دشمن، دشمن است و باید مراقب باشیم، چون دشمن همواره به دنبال است که مولفه‌های قدرت بازدارندگی ما که قدرت موشکی، پهپادی و منطقه‌ای است را بگیرد از این روی نباید آمریکا را بزک کنیم.》

(سردار معروفی: دشمن به دنبال ایجاد تزلزل در تفکر و اعتقادات ملت ایران است)

امریکا در غرب آسیا به دنبال نفت ارزان، ژاندارمی و امنیت اسرائیل(کنترل تنگه‌های راهبردی از جبل‌الطارق تا تنگه هرمز) و تضعیف قدرت‌های رقیب شرقی خود از شوروی در دوران جنگ سرد تا چین فعلی در دوران جنگ تمدنی بوده و هست. اصطلاح جنگ تمدنی هم وارد ادبیات سیاسی ایران شده است.

《مبارزه امروز ما تمدنی و جهانی است. امروز خوشبختانه آسیب‌پذیری غرب از همیشه بیشتر است.》

(رهبر انقلاب: تبلیغ در دوره‌ پسا اینترنت و هوش مصنوعی اهمیت مضاعف دارد)

هر سه این مطالبات هم در حالتی محقق می‌شود که کشورهای غرب آسیا و شمال افریقا در ضعف نظامی و اقتصادی، کاهش قدرت مرکزی و بی‌ثباتی، جنگ و دوری آن‌ها از هم و از همه مهم‌تر انزوای بین‌المللی به سر ببرند. اگر ایران قدرت نظامی و امنیتی دارد اقتصادش تحریم است اگر پادشاهی سعودی و همسایگانش اقتصاد قوی دارند وابستگی نظامی و امنیتی به غرب دارند و توسط جنگ‌های منطقه محاصره شده اند و اگر مصر ارتش قدرتمندی دارد اقتصاد و امنیتش در بحران است و همگی سال‌ها نگران قدرت و نفوذ یکدیگر با توطئه‌های امریکا بودند. سعودی‌ها سال‌ها از ترس ایران انقلابی باج به اسرائیل و نفت ارزان به غرب دادند و از شرق دور شدند و مصر به خاطر کمک اقتصادی امریکا امنیت اسرائیل را تضمین کرد و با جنگ لیبی و سودان مرزهایش بی‌ثبات شد و ایران بابت نگرانی از اقتصادش مدام از شرق دور و در برابر اسرائیل از برنامه اتمی و نظامی خود کمی عقب نشینی کرد که توافق‌های با غرب برای همین هدف بوده و کماکان نیز هست و همواره ناامنی در مرزهای شمال غربی و جنوب شرقی ایران جزو اهداف امریکا بوده است.

 

《در دکترین گالیوریسم آمریکایی می‌بینم که گفتند منطقه غرب آسیا 5 تا گالیور دارد و این‌ها باید تجزیه شوند. گالیور ششم باید بالا بیاید و آن رژیم صهیونیستی است که این هم مراحلی دارد. گفتند که این‌ها را ابتدا تبدیل به کشورهای

 

نگران کنیم و بعد بحران در این کشورها ایجاد کنیم و بعد هم بحران که ایجاد شد به تجزیه ببریم. بعضی هم به این سمت رفتند. شما نگاه کنید در آن 5 کشور، سه تا از این کشورها شرایط خاصی دارند. مصر الان نگران امنیت است، سوریه دچار بحران شده، عراق دچار بحران شده این‌ها زمانی مقابل اسرائیل، قدرت بودند. دنبال این هستند جمهوری اسلامی ایران را هم به این سمت ببرند. بحث تجزیه جمهوری اسلامی ایران را هم مطرح می کنند. اگر نگاه کنید به طرح‌های مطرح شده از سال 1907 به بعد به خصوص دو طرح مطرح شده و به ویژه طرح برنارد لوئیس، بر موضوع گسل قومیتی ما دست می‌گذارند.》

(فلاح: هر اقدام نظامی رژیم صهیونیستی به معنای نابودی کامل آن است/تسنیم)

 

اقدامات غرب آسیا جهت افزایش قدرت خود در معادلات جهانی از سر زیاده خواهی، قدرت طلبی و غارتگری نیست بلکه جهت ایجاد آرامش و صلح در منطقه خود است. از زمان توافق ایران و عربستان در چین تا کنون تنش و درگیری در منطقه به حداقل رسیده است و کشورها و گروه‌های سیاسی در حال نزدیک شدن به هم و تفاهم هستند. چیزی که امریکا را به شدت وحشت زده کرده و هر اقدامی جهت مقابله با آن می‌کند.

 

《مهدی المشاط در این دیدار تاکید کرد: حقایق ثابت کرده است که آمریکا و انگلیس بر اساس دیدگاه خود مبنی بر اینکه

 

ادامه محاصره به نفع منافع اقتصادی و سیاسی آنهاست، مانع همه تلاش‌ها برای برقراری صلح در یمن می‌شوند.

وی خاطرنشان کرد: هرگاه نزدیکی میان یمن و عربستان سعودی و تفاهم صورت می‌گیرد، آمریکا اقدام به اعزام نماینده شوم خود به منطقه می‌کند و همه تلاش‌ها با شکست مواجه می‌شود.

المشاط گفت: نقش اصلی آمریکا در جنگ و محاصره یمن و همراهی آن با قطع حقوق همه کارکنان دولت و همچنین تلاش این کشور برای خنثی کردن تلاش‌های صلح، این مساله را برای ملت یمن روشن می‌سازد که آمریکا پشت همه رنج های آنها بوده و همیشه به دنبال ادامه جنگ و مبارزه با هرگونه تلاش برای صلح است.》

(هشدار نسبت به تلاش آمریکا و انگلیس برای تشدید تنش در یمن/ایرنا/۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲)

 

جهان در مسیری به نفع غرب آسیا در حرکت است. آسیا در حال قدرتگیری است و غرب دیگر قدرت اثرگذاری قبل را ندارد. اسرائیل در محاصره مقاومت و بحران‌های متعدد درون خود قرار گرفته است و کشورهای غرب آسیا هم چندجانبه‌گرایی را انتخاب کرده و دیگر خبری از نفت ارزان نیست و شمال و جنوب خلیج فارس در حال متحد شدن است و به زودی شمال افریقا و آسیای میانه همانند قرون ۲ تا ۴ ه.ق در زمان اوایل خلافت عباسیان یکی خواهند شد که به نوعی احیای دوباره آن تمدن حاصل از اتحاد فارسی زبانان و اعراب بود.

 

 

《پایه‌های نظم بین‌الملل قدیمی به رهبری آمریکا در حال از هم پاشیدن است، آن هم به‌ویژه پس از انعقاد قراردادهای جدید بین عربستان، ایران و چین》

(اکونومیست: بزرگ‌ترین تهدید اسرائیل، اختلافات داخلی است/فارس/۸ اردیبهشت ۱۴۰۲)

 

《روزنامه عبری زبان معاریو در گزارشی که در شماره امروز دوشنبه آن منشر شد اعلام کرد، توسعه نفوذ و حضور ایران در خاورمیانه قابل ملاحظه تبدیل شده است، این در حالی است که خبری از حضور اسرائیل چه در بعد سیاسی و چه در بعد رسانه‌ای در این منطقه نیست.

در ادامه این مقاله آمده است: روزی نیست که خبری از پیشرفت ایران منتشر نشود، امری که باعث شده است دیگر ایران به عنوان یک جبهه مرکزی و تاثیر گذار در تمام منطقه محسوب شود.》

(رسانه عبری: قطار رؤیایی نتانیاهو به جای اسرائیل از عربستان عازم تهران شده است/تسنیم/۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲)

 

جهت مقابله با غرب درین باره در بعد تبلیغاتی می‌بایست مانع حسرت سازی دروغین امریکا شد. چه قبل و چه بعد از انقلاب چه در ایران چه جنوب خلیج فارس امریکا هیچگاه خیر مردم غرب آسیا و شمال افریقا را نخواسته و دلیل آن هم صرفا مسائل قومی و ایدئولوژی نبوده بلکه به علت مسائل ژئوپلتیکی است. بقای ابرقدرتی غرب در نابودی و کنترل

 

ویرانه‌های غرب آسیا است و در طی قرون ۱۹ و ۲۰م هم در هر دوره تغییر نظم جهانی، غرب همین راهبرد را دنبال کرده و موفق بوده است.

اروپا همواره از شمال افریقا ضربه خورده و نقطه ضعف بزرگش این منطقه است. بعد از بهار عربی غرب توانست تا حدودی خود را نجات دهد اما این بحران کماکان نیز ادامه دارد و با ورود ایران به لیبی این بحران افزایش یافته است. یک دلیل همراهی این منطقه با ایرانی‌ها این است که غرب برای حفظ خود در کنار ضع ایران شدیدا نیاز به نابودی آنجا دارد

《تونی بلر به روزنامه انگلیسی «تلگراف» گفت: غرب به منظور مقاومت در برابر روسیه به راهبرد گسترده‌ای نیاز دارد و این راهبرد از طریق حمایت از قاره آفریقاست.

نخستوزیر اسبق انگلیس با بیان اینکه موج بعدی مهاجرت به اروپا و افراطگرایی از ساحل (کشورهای جنوب صحرای بزرگ) آفریقا شروع میشود، اظهار داشت: ضروری است که کشورهای غربی سیاست هماهنگی در این زمینه داشته باشند.

رئیس جمهور روسیه پس از اروپای شرقی، آفریقا را دومین مرز برای محاصره اروپا و غرب میداند.

معاون وزیر خارجه روسیه به تازگی گفتهاست: مسکو در صدد افتتاح مراکز دیپلماتیک خود در چند کشور آفریقایی است و اکنون منتظر است که توافق درباره جنبههای حقوقی و پروتکلی آن انجام شود.

روسیه با بیان اینکه اروپا و آمریکا به دنبال بازگرداندن

 

هژمونی استعماری خود به آفریقا هستند، اعلام کرد: آمریکا و اروپا از کشورهایی آفریقایی خواسته‌اند همکاری خود با مسکو را متوقف کنند.》

(تونی بلر خطاب به غرب: جنگ با روسیه را به آفریقا منتقل کنید/تسنیم/۶ اسفند ۱۴۰۱)

پیروزی واقعی در دهه فعلی با روابط دیپلماتیک حاصل می‌شود و دیگر نیازی به رویارویی نظامی و امنیتی برای ضربه به غرب نیست و جذب کشورهای راهبردی مهم و تعیین کننده است.

ایران و عربستان می‌بایست در قبال کریدورهای جهانی از حالت انفعال بیرون آمده و خودشان تعیین کنند که راه‌های جهانی از کجا عبور کند. نگرانی از بابت دور زده شدن و یا کنار گذاشته شدن و یا عدم سرمایه گذاری قدرت‌های شرقی جدید یا غربی را نباید داشته‌باشند زیرا هیچ جایگزینی ندارند اگر با هم متحد و همراه باشند و تامین امنیت منطقه و سرمایه‌گذاری در کریدورها را خودشان برعهده بگیرند می‌توانند بیشتر راه‌ها را از کشورهای خود عبور دهند. پادشاهی سعودی به راحتی می‌تواند با کمک ایران به امپراتوری کریدورها تبدیل شود و جهان را وادار کند اکثر کریدورهای جهانی از پادشاهی سعودی عبور کنند حتی اگر لزومی بر آن نباشد و سود این اقدام هم برای ایران است زیرا اگر همه راه‌ها از عربستان عبور کند می‌بایست از ایران هم عبور کنند و به راحتی پادشاهی سعودی می‌تواند در بخش ساخت بنادر، فرودگاه‌ها و خطوط ریلی و جاده‌ها در ایران

سرمایه‌گذاری کلان بکند و جای قدرت‌های شرقی را بگیرد زیرا سعودی‌ها در راه و شهرسازی موفق‌ترین ملت منطقه بوده و هستند و اینگونه حتی قدرت‌های شرقی را هم تابع خود کنند. باید هم ایران و هم سعودی توجه داشته باشند امپراتور قرن ۲۱م ملت‌هایی هستند که کریدورها را در اختیار دارند. می‌توان گفت شرایط در حال حاضر به نفع غرب آسیا در جریان است.

《سردار طلایی‌نیک تأکید کرد: قرن ۲۱ قرن آسیاست و تمدن اسلامی در آسیا در ایران در حال شکل گیری است که تمدن ساز است که تقویت روبه توسعه مورد توجه قرار قرار گیرد.

معاون توسعه مدیریت و برنامه‌ریزی راهبردی و امور مجلس وزارت دفاع و پشتیبانی نیرو‌های مسلح خاطر‌نشان کرد: جمعیت ۶۰۰ میلیون نفری تمایل به همکاری با ایران دارند که این جزو فرصت های نوین است که موجب پیشرفت و توسعه کشور است.》

(سردار طلایی‌نیک: ایجاد منطقه خاکستری یکی از فرمول‌های دشمن در جنگ ترکیبی است/۴ تیر ۱۴۰۲)

شرق یعنی غرب آسیا:

امریکا سعی دارد تا بتواند ماهیت ملت‌های تاثیرگذار در معادلات جهانی خصوصا در غرب آسیا را تغییر دهد زیرا همین اعتقادات ملت‌های مقاوم در برابر امریکاست که منجر به تقابل گردیده و در حالت نابودی آن این ملت‌ها دچار ورشکستگی تمدنی در برابر غرب شده و جذب آن می‌شوند و باید گفت جزو مقاوم‌ترین ملت‌ها در شمال و جنوب خلیج فارس مستقر هستند و راهبرد غرب این است که بتواند فرهنگ جهان را کنترل کند و در اختیار بگیرد.

《حسین طائب: آمریکا معتقد است باید تا سال ۲۰۲۵ زیرساخت‌های ارتباطی را به گونه‌ای طراحی کند که مرزهای کشورها، ادیان، نژادها و حتی مرزهای داخل خانواده‌ها نیز برداشته شود.》

(سال ۲۰۲۴ سال درگیری‌های خونین در آمریکا/خبرگزاری مهر/۱۸ آبان ۱۴۰۱)

باید بسیار توجه داشت که ارزش‌های امریکایی و لیبرال دموکراسی دچار افول جهانی شده و رسما غرب توان و حرفی برای گفتن جهت رهبری جهان ندارد و بشر وارد عصر خودخواهی شدیدی شده که امریکا هم البته سعی در افزایش آن دارد تا به نوعی بحران خود را بین‌المللی کرده و مانع آن شود تا تعادل قدرت ملت‌هااز میان برود و صرفا غرب وارد مسیر افول شود.

 

《یک بررسی مقایسه ای از عموم کشورهای در حال رشد و توسعه یافته حاکی از این واقعیت است که عصر «مبارزه سیاسی» به معنایِ دهۀ 1960 آن پایان یافته است. ملت­ها عموماً به دو علت به خیابان­ها می آیند: فقدانِ ثباتِ اقتصادی و

 

محدودیت های مربوط به آزادی های اجتماعی. مادامی که حکومتی بتواند این دو موضوع را مدیریت کند، ظاهراً مورد مؤاخذه نقصان های دیگر از جمله دموکراسی، انتخابات آزاد، رقابتِ حزبی و رسانه‌­های آزاد قرار نمی­گیرد. تمایل اساسی مردم در اکثر کشورها، به ثبات سیاسی است تا به توسعۀ سیاسی. دموکراسی در چین، ویتنام و سنگاپور خیلی مشتری ندارد و عامۀ مردم در این سه کشور که ثروت و ثبات اقتصادی قابل توجهی را به دست آورده­‌اند راضی و بعضاً مانند سنگاپور بسیار راضی هستند. در 15 سال گذشته، دموکراسی در جهان به شدت افول کرده است. در میان 193 کشور جهان، فقط 22 کشور دموکراتیک محسوب می شوند به این معنا که در آن ها: رقابت حزبی، رسانه های آزاد، انتخابات آزاد، گردش قدرت، آزادی های مدنی و سیاسی و قوه قضاییۀ مستقل وجود دارد. در 134 کشور، تئاتر دموکراسی وجود دارد و 75 درصد مردم جهان در سیستم­‌های اقتدارگرا زندگی می کنند.

به جز کشورهای اسکاندیناوی، تقریبا در همه کشورها در قدرت بودن فرصت­‌های فراوانی برای ثروت، شهرت و دسترسی به امکانات فراهم می‌­آورد. هم اکنون حتی در کشورهای دموکراتیک، افراد مدتی با حقوق متوسط در دولت مشغول به کار می شوند، شبکه سازی می کنند، با زیر و بم مسائل آشنا می­شوند و سپس با حقوق 6-5 برابر به بخش خصوصی رفته و از شبکه­‌های ارتباطی خود بهره­‌برداری حداکثری می کنند. عمدۀ نسل جدید سیاست ­مداران در جهان در پی دیده شدن، ثروت­ یابی، شبکه قدرت، شهرت و تضمین آیندۀ مالی خود در

 

دنیایی آشوب­زده هستند. پایبندی به پِرنسیپ های فردی، اخلاقی و سیاسیِ سابق به شدت کاهش یافته است. بسیاری از افراد جوان و میان سال سریع می آموزند خود را با هر نوع جهان بینی وفق دهند. در عین حال، تنوعِ لذت بردن از زندگی آنقدر گسترش یافته و آنچنان در شبکه‌­های اجتماعی به نمایش گذاشته می­شوند که به طور طبیعی افراد را با هر روش و فرآیندی به سوی قدرت و ثروت‌­یابی سوق می دهند. به عبارتی نه در میان عامۀ مردم در اکثرِ کشورها تمایلی به اصولِ دموکراتیک وجود دارد و نه در لایه­‌های قدرت. نیم قرن پیش، تحصیلات عالی، ضمانتی برای شغل و درآمد بود، اما امروز با توجه به جمعیت فراوان و فرصت­‌های محدود، چنین تضمینی وجود ندارد. لذت بردن از زندگی جای مبارزه و دموکراسی را گرفته است. حتی ناسیونالیسم و تعهد به منافع ملی در جهانِ آغشته به مشکلات زیست محیطی و محدودیت های اقتصادی کمرنگ شده اند.》

(عللِ اُفولِ دموکراسی/محمود سریع‌القلم)

 

فرم پادشاهی غیر مشروطه عربستان و محتوای اسلامی حکومت ایران در تضاد کامل با غرب است و هیچ قدرت شرقی نیست که توان رقابت ایدئولوژیک چه در فرم و چه در محتوا با غرب را داشته باشد. اگر در گذشته به امریکا هند غربی می‌گفتند امروز باید به هند گفت امریکای شرقی! روسیه ارتدکس اقتدارگرا هم در نهایت یک جمهوری سکولار پر تضاد است و چین هم جذب در نظام سرمایه‌داری بوده و هست.

 

《تقابل آمریکا و شوروی در دورۀ جنگ سرد، تقابل دو سیستم

 

بود. اما تقابل چین و آمریکا در داخل یک سیستم سرمایه داری جهانی است و کلید موضوع این است: کدام یک می تواند به پس انداز و درآمد بیشتر، نرخ رشد بالاتر و فن آوری های پیشرفته تری نسبت به دیگری دست یابد؟

به موازات انبوه دانش و اطلاعات در این کنفرانس، یک پرسش در ذهن مشاهده گر پدید می آید: کدام کشورها می توانند در چنین فضای فن آوری، هوش مصنوعی، تولید و رقابت حضور داشته باشند؟ آن‌هایی که توان تولید ثروت دارند. با پایان ایدئولوژی در جهان و فرصت رشد برای همۀ کشورها در نظام بین المللی متکثر، جوامع به طرف دو قطبی شدن فقیر و ثروتمند حرکت می کنند.》

(در داوسِ چین 2023 چه گذشت؟/محمود سریع‌القلم)

 

در غرب آسیا و شمال افریقا هم جمهوری اخوانی در جریان بهار عربی به بدترین شکل شکست خورد و امارت و خلافت اسلامی نیز نه توان ضربه به غرب داشتند و نه توانستند راه به جایی ببرند. جاذبه تمدنی پادشاهی غیر مشروطه سعودی و مقاومت طولانی مدت جمهوری اسلامی در برابر غرب و صهیونیسم توانست اصالت جهان شرق را حفظ کند و یک بحران معرفتی برای لیبرال دموکراسی شود. شرق بدون ایران و عربستان هیچ حرفی در برابر غرب برای گفتن ندارد و اصلا جهان غیر غربی قابل اعتنا در بیرون از این دو کشور وجود ندارد و شرق یعنی ایران اسلامی و پادشاهی عربستان. باید توجه داشت که غرب در این معادله در شرایط عدم درگیری میان شمال و جنوب خلیج فارس بازنده است زیرا اگر

 

پادشاهی سعودی ساختارهای غرب را جذب کند تا وقتی مشروطه نشود این ساختارها هستند که شرقی شده اند نه عربستان برای همین باید مراقب بود مشروطه‌خواهی در جنوب خلیج فارس همانند سکولاریسم در شمال آن تبدیل به خواسته اپوزسیون نشود!

 

《الوفاق تاکید کرد: مردم بحرین مصمم به تدوام اقدامات  مسالمت آمیز و متمدنانه خود برای رسیدن به یک نظام سلطنتی مشروطه واقعی به جای حکومت استبدادی، همانگونه که برخی از مردم این جهان از آن برخوردارند، هستند》

(تسنیم/۲۴ تیر ۱۴۰۲)

 

در ایران نیز جمهوری غربی هر چقدر هم در ایران تقویت شود تا ایران سکولار نشود این جمهوری و ساختارهای غرب است که اسلامی شده و تغییر ماهیت داده اند. باید توجه داشته‌باشیم امریکا سعی دارد از طریق اپوزسیون‌های ایران و عربستان در کنترلش مانع نزدیکی شمال و جنوب خلیج فارس شود. به همین جهت عرب ستیزی و ایران هراسی به شدت در مدیای لندنی دنبال می‌شود و به اهرم فشار غرب تبدیل گشته است.

 

《این موضع‌‌گیری عربستان سعودی با انتقاد شدید بخشی از مخالفان سعودی ساکن غرب، همراه شد و ریاض را به دلیل عدم درخواست فوری از تهران برای توقف فوری حفاری در این میدان سرزنش کردند. هرچند که سلیقه عموم مردم عربستان

 

به وضوح به سمت سیاست ریاض در پیشبرد روند همگرایی با ایران  و در راستای خواست مردم منطقه برای بهبود روابط بین کشورهایشان است بویژه که بسیاری از مشکلات ایجاد شده میان ریاض و تهران، ساخته و پرداخته آمریکاست. از سوی دیگر، آمریکایی‌ها در میان عموم مردم عربستان چندان محبوب نیستند. مهمترین گواه این ادعا نیز، عدم پذیرش اسرائیل از سوی سعودی‌ها، با وجود همه تلاش‌های آمریکا و اسرائیل برای ارائه پیشنهادهای وسوسه‌انگیز به ریاض برای عادی‌سازی روابط است.》

(رویگردانی ریاض از واشنگتن؛ از طلاق نفتی تا نزدیکی به ایران/فارس)

 

غرب ستیزی در ایران راهی بود تا در برابر غربی شدن ایران و تغییر ژئوپلتیک منطقه و هویت آن مقاومت کنیم. غربی‌ها همواره سعی در جذب ایران در دوران صلح داشته تا در دوران تغییرات نظم جهانی با خلع صلاح و بی‌ثباتی و نابودی زیرساخت‌ها و تصاحب ثروتش بتوانند آن را از رقبای جهانی خود دور کنند و به راحتی بر آن مسلط شوند.

اما گماشتگان امریکا تصویری وارونه نشان می‌دهند! و آن اینکه غرب ستیزی، دوری و تقابل ایدئولوژیک با آن نه از سر منافع و ضرورت هویتی و ژئوپلتیک بلکه برای منافع شخصی و حفظ و بقا گروهی از افراد در قدرت است و این مسیر به راحتی قابل تغییر است.

 

《تمایلات ضد غربی سیاست خارجی ایران طی چهار دهۀ

 

گذشته کاملاً روشن بوده است. بعضی از دولت‌­ها تلاش کردند تا مقدماتِ عادی سازی با غرب را فرآهم آورند اما عموماً ناکام ماندند. علت اصلی این ناکامی، ایدئولوژی نبوده و نیست بلکه به ماهیت ساختار سیاسی برمی­‌گردد. اگر روابط ایران با غرب عادی سازی شود حتی با حفظ درجه ای از استقلال سیاسی مانند هند و اندونزی، قالب و مناسبات فعلی قدرت به تدریج تغییر می‌کند. بنابراین، طبیعی بوده که حکومت/حاکمیت (State)در کشورمانع این عادی سازی توسط دولت‌ها (Government)شود》

(چرا روابط ایران با روسیه استراتژیک شده است؟/محمود سریع‌القلم)

 

این ادعاها دقیقا در مقابل تبیین فرماندهی کل قوا با علت درگیری و تقابل ایران با غرب قرار داد. حال باید برای فهم ماجرا پرسید که این رویارویی ایران آیا منحصرا به دوران انقلاب ۵۷ بازمی‌گردد یا در تاریخ ایران هم حضور داشته است؟ در حالتی که در دوران قبل از اسلام هم ایران با غرب رویارویی ایدئولوژیک داشته می‌توان فهمید ادعای فرماندهی کل قوا دست است و ادعای بالا صرفا سک تبلیغات بوده است.

 

همهی ما این را هم بدانیم که دشمنی این جبههی دشمنی که نام بردم، موسمی و فصلی نیست؛ این دشمنی، یک دشمنی ذاتی است، دشمنی همیشگی است، هر وقت بتوانند ضربه بزنند میزنند. راهش این است که ما خودمان را قوی کنیم؛ قوی از لحاظ نظامی، قوی از لحاظ امنیّتی، قوی از لحاظ

 

سیاسی، قوی از لحاظ اقتصادی. از جهات مختلف خودمان را قوی کنیم که دشمن نتواند ضربه بزند؛ وَالّا دشمنی او دشمنی ذاتی است. اینکه بعضی خیال کنند که اگر چنانچه ما یک قدم عقب رفتیم، یک کمی کوتاه آمدیم، آمریکاییها دست از دشمنی برمیدارند، بسیار خطا است؛ خطای فاحشی است این فکر. اینکه بعضی فکر کنند که شما کاری نکنید که آمریکا عصبانی بشودمیگویند بعضیها و در روزنامهها مینویسنددرست نقطهی مقابل فرمایش پروردگار عالم است: وَ مَثَلُهُم فِی الإِنجیلِ کَزَرعٍ أَخرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی‌ عَلی‌ سُوقِهِ یُعجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفَّارَ؛(۱) رشد عناصر مؤمن، این نهالهای برومند، این جوانهای مؤمن، اصلاً برای این است که «لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّار»، تا دشمن عصبانی بشود؛ از همین هم بیشتر عصبانی‌اند. عصبانی‌اند از جوانهای عرصه‌ی علم، از جوانهای عرصه‌ی جهاد، از جوانهای عرصه‌ی خدمت،از جوانهای عرصه‌ی نظامی؛ از اینها عصبانی‌اند.》

(۱۳۹۸/۱۰/۱۸بیانات در دیدار مردم قم)

 

رویارویی ایران و غرب در عهد باستان:

 

تاریخ همواره چیزهای نویی برای عرضه ندارد هرچند هیچ دو واقعه‌ای دقیقا مانند یکدیگر نیستند. می‌توان از تاریخ ریتم‌هایی را استخراج کرد زیرا باعث شناخت بهتر زمانه خودمان خواهد شد.

 

《بدی چیست؟ همان چیزی که بارها دیده‌ای. به همین ترتیب

 

در مورد هر نوع پیشامد دیگری هم بلافاصله به خود یادآوری کن که پیش از این بارها شاهد آن بوده‌ای. زیرا هیچ کجا نه در بالا و نه در پایین چیز تازه‌ای نخواهی‌یافت؛ صفحات کل تاریخ، تاریخ باستان، جدید و معاصر و شهرها و خانه‌های ما از چیزهای کهنه انباشته شده‌است. هیچ چیز بدیعی وجود ندارد؛ همه چیز تکراری و ناپایدار است》

(تاملات/مارکوس اورلیوس/ص۷۹)

 

غرب هیچگاه نه خواسته و نه توانسته قدرت ایران و کلا غرب آسیا را بپذیرد. چه اسکندر و چه سزارها در برابر امپراتوری‌های ایران و چه در برابر خلفا همواره این سیاست را دنبال کرده و این یک رویه دائمی بوده است.

 

《سیاست امپراتوری روم در سال‌های بعد نیز نیز موید این درجه‌بندی و نگرش به امپراتوری اشکانی به عنوان قدرتی درجه دو بود. روم در سال‌های ۶۹ و ۶۶ ق.م هم دوبار فئودوس به معنای پیمان دوستی با امپراتوری اشکانی منعقد کرد که طبق آن‌ها رود فرات  به عنوان مرز غربی امپراتوری اشکانی به رسمیت شناخته شد اما این فعالیت‌های دیپلماتیک روم عمدتا جنبه تاکتیکی داشت و نه این‌که روم حاضر شده باشد به تفاهمی پایدار بر اساس موازین حسن همجواری میان دو کشور همسایه همتراز و دارای حقوق مساوی تن دهد. رفتار پومپیوس پس از عقد فئودوس در سال ۶۶ ق.م نشان میدهد که روم اصلا حاضر نبود قدرت همسطح دیگری را در کنار خود تحمل کند. روزی که سربازان رومی برخلاف توافق صورت

 

گرفته از رود فرات گذشتند فرهاد سوم پادشاه اشکانی به پومپیوس اعتراض کرد و از او خواست فرات را به عنوان مرز قانونی دو کشور به رسمیت بشناسد پاسخ پومپیوس چنین بود: این فقط قدرت سلاح است که حق و قانون میآفریند. بنابراین اساس رابطه روم با شرق نه تعهد به موازین حقوقی و قانونی بلکه این اعتقاد راسخ بود که روم از نظر سیاسی و هم نظامی و هم فرهنگی برتر از شرق است.》

(امپراتوری‌های بیزانس و ساسانی/انگلبرت وینتر و بئاته دیگناس/ص۱۵)

 

نامه اسکندر به داریوش را می‌توان سازنده دیپلماسی غرب نسبت به منطقه ما دانست. باورش سخت است که چنین طرحی بیش از دو هزار سال بدون هیچ تغییری به بقای خود ادامه دهد. میراث اسکندر به روم و سپس غرب مدرن رسیده و کماکان نیز دیپلماسی آن‌ها بر همان اصول جلو می‌رود. محتوای آن این است غرب آسیا را به عنوان قدرت نپذیر یا آن را اشغال کن یا تضعیف!

 

《در نامه اسکندر به داریوش آمده بود: نیاکان شما به مقدونیه و دیگر نقاط یونان یورش آورده بودند، حال آنکه پیش از این از ما صدمه‌ای ندیده بودند. من به سمت بزرگسالار یونان انتخاب شده‌ام و به آسیا هجوم آورده‌ام تا انتقام تهاجم ایرانیان را از تو بگیرم. تو به پرینتوس که نسبت به پدر من جفا کرده بود کمک کردی و اخوس نیروی مسلح به تراکیه که در تسلط ما بود اعزام داشت. پدرم را با توطئه‌گرانی که شما

 

ایرانیان طرح کرده‌بودید به قتل رساندند و با نامه‌ها و لاف و گزاف این مطلب را به آگاهی دنبا رساندید. خودت با کمک باگوآس آرس را به قتل رسانده و برخلاف قوانین تاج و تخت را تصاحب کردی. برخلاف قوانین ایران به ایرانیان جفا کردی. درباره من نامههای خصمانه به یونانیان نوشتی تا آنان را بر ضد من برانگیزی. اسلحه و پول برای مردم لاکدایمون و دیگر یونانیان معلومالحال فرستادی که به جز مردم لاکدایمون کسی آن را نپذیرفت. فرستادگان تو دوستان مرا نابود کردند تا صلحی را که در یونان ایجاد کرده بودم برهم خورد. با آنکه علیه تو راه افتاده بودم درگیری را تو آغاز کردی. در میدان جنگ ساتراپ‌ها و فرماندهان تو را شکست دادم. حال بر خودت و نیروهای مسلحت نیز در جنگ پیروز شده‌ام. سرزمینی را که هدیه آسمانی است صاحب شده‌ام. خودم را مسئول تمام نیروهای مسلح که در میدان نبرد کشته شدند می‌دانم و آنان که حال به من پناه آورده‌اند. با میل خود به من پیوسته و داوطلبانه در زیر پرچم من خدمت می‌کنند. بنابراین باید مرا به عنوان آقای تمام آسیا بشناسی و نزدم بیایی》

(لشکرکشی اسکندر به ایران/آریان فلاویوس/ص۸۱و۸۲)

 

رویکرد روم در قبال غرب آسیا به غرب جدید رسیده و نگاه آن‌ها به ایران و کلا غرب آسیا همین بوده و کماکان نیز هست و باید توجه داشت غرب اگر غیر از این مسیر را دنبال کند توان حفظ ابرقدرتی خود را نخواهد داشت و می‌بایست قدرتی برای ایران قائل نشود و در معادلات در پی حذف ایران باشد.

 

《از زمان انقلاب ۱۹۷۹ ایران همیشه بر این رای بوده که می‌باید به عنوان یکی از قدرت‌های تاثیرگذار در منطقه محترم داشته شود و بر این مسئله هم اصراری به حق داشته‌است. این مسئله برآمده از همان غرور ملی و تمدنی کهنی است که این کشور وارث آن بوده و همیشه نادیده گرفتن آن سبب رنجش ایران شده. ایران نقشی کلیدی در منطقه دارد که غربی‌ها همیشه تلاش داشته‌اند چشم بر آن ببندند》

(کار کار انگلیسی‌هاست/جک استراو/ص۲۵۶)

 

اسکندر ایران را از معادلات جهانی حذف و ماهیت و مفهوم آن را تا چند سده نابود ساخت. با وجود آنکه اشکانیان را سلسله قدرتمند ایرانی می‌دانند اما تا پیش از مهرداد اول به هیچ وجه ایرانیت در آن قدرت و ظهور و بروزی مانند دوران هخامنشی و ساسانی به دست نیاورد.

 

《حضور الهه‌های یونانی در مهاجرنشین‌های یونانی موجود در ایران، نظیر الهه‌های سامی در بین‌النهرین، نباید ما را شگفت‌زده سازد. اما رفته رفته با پیشرفت ایران‌گرایی و ایرانی‌گری این حضور کم‌رنگ و سپس محو شد و جای خود را به ایزدان ایرانی سپرد…شاید بتوان به طور فرضی تاریخ آن را همزمان با محو تدریجی خط و زبان یونانی از روی سکه‌های اشکانی دانست که احتمالا به معنای از بین رفتن پذیرش وجود آن‌ها در ایران است. در این صورت این تاریخ را می‌توان قرن یکم میلادی انگاشت…تغییراتی که مهرداد یکم در ساختار دولت اشکانی پدید آورد و قبل از همه گزینش آشکار مسلک

 

ایران‌گرایی و تکیه به گذشته شکوهمند هخامنشی موید این امر به نظر می‌رسد. انتخاب سیمای ظاهری کاملا متفاوت بر روی سکه‌ها و فرعیات آن، بر خود نهادن لقب شاهنشاه و نیز باب کردن زبان ایرانی پهلوی در نوشته‌ها استوارانه در تایید این فرضیه هستند. اما ظاهرا قوی‌ترین استدلال در این باره فتوحات است که نه تنها غرب و جنوب ایران بلکه بابل و بین‌النهرین و سپس ارمنستان و سوریه را نیز به تصرف ایشان درآورد.》

(شاهنشاهی اشکانی/یوزف ولسکی/ص۱۲۴و۱۳۵)

 

اگر به موارد قبل توجه شود می‌توان فهمید رویارویی ایران پیش از اسلام با غرب اگر بیشتر از ایران پس از اسلام بود کمتر نبوده و به نوعی میراث شاهان ایران به خلفای اسلامی رسید و جنگ‌های صلیبی ادامه جنگ‌های ایران و روم بوده و نباید آن را جنگ‌های روم با صرفا اعراب دانست و باید غرب آسیا را یک واحد سیاسی در برابر غرب تعریف کرد که در طی زمان ایرانی‌ها، اعراب و ترک‌های مسلمان در برابر غرب از آن تا زمان مغول حفاظت کردند[موفق‌ترین دوران متعلق به اتحاد ایرانی‌ها و اعراب بود و جالب است افول جهان اسلام دقیقا از زمان دوری این دو رقم خورد به حدی که جنوب خلیج فارس با جدایی از ایران و قدرت گیری عثمانی از تاریخ و معادلات جهانی حذف شد!] و در دوران پس از مغول نیز این مسیر البته با جنگ خلافت بین عثمانی و ایران از میان رفت اما در دوران پس از صفوی و با قدرتگیری غرب و روسیه مجددا تا حدی احیا شد و به زمان ما رسید.

 

 

《فرمانده کل سپاه ادامه داد: در امتداد انبیای عظام الهی یک بعثت سیاسی و فرهنگی تحت تاثیر انقلاب ما رخ داده و قلمرو شعائر انقلاب میدان سلطه سیاسی مستکبران را شامل شده است. آرمان‌های انقلاب عدالت، حریت انسان، کرامت انسان، طهارت اخلاقی و حاکمیت فضایل را به جهان عرضه کرده و این در نقطه مقابل اهداف نظام سلطه است که یک جهانِ ادغام‌شده، یکپارچه‌تسلیم‌شده و جهانِ یکپارچه مطیع و پایبند به قواعد سلطه را تعریف کرده است.

سرلشکر سلامی گفت: آنها به نظم جدید در جهان اعتقاد دارند؛ ما هم به نظم حدید در جهان معتقدیم اما این دو نظام جدید کاملا با هم در تصادف هستند و نمی‌توان جغرافیایی را یافت که این دو آرمان متضاد بتوانند با هم جمع شوند. نتیجه این تقابل دو آرمان، یک جدال دائمی است تا پیروزی نهایی فرا برسد.》

(ما از تحریم‌ها عبور کرده‌ایم/تسنیم)

 

اگر ایران مسیحی می‌شد غرب آسیا سرنوشتی مشابه امریکای لاتین و یا شرق اروپا داشت و با وجود تضاد منافع با غرب هویتی جهت مقابله با آن نداشت و نباید تصور کرد ایران در سطح غرب متمدن می‌شد و غرب در آسیا بود.

رفتار روس‌ها در قبال غرب نیز دقیقا مشابه ایرانی‌هاست. هرچند ایرانی‌ها و مردم جنوب خلیج فارس از وحشت کمونیسم مدتی با غرب همراهی کردند و در نهایت این همراهی ادامه نیافت اما روس‌ها به حدی نگران اصالت قومی

 

و دینی خود در برابر غرب بودند که مغول‌ها را به آن‌ها ترجیح دادند و حاضر به همراهی با غرب نشدند. هرچند همین باعث فجایعی برای روس‌ها شد اما وجه اشتراک آن‌ها با غرب آسیاست.

 

《الکساندر نوسکی در قرن ۱۳ میلادی از قهرمانان مبارزه با آلمان و سوئد مهاجم بوده است. نکته مهم درباره نوسکی، اینکه وی میان اتحاد با اروپا و پذیرش انقیاد مغول، دومی را ترجیح داد زیرا معتقد بود اتحاد با غرب به معنای ورود مسیحیت کاتولیک به روسیه و نابودیِ هویتِ ارتدوکسیِ روسی است.》

(یک‌سالگی جنگ اوکراین؛ سرمنشا و دلایل/ایرنا/۴ اسفند ۱۴۰۱)

 

راهبرد غرب اینگونه است که ملت‌هایی که مانع حفظ ابرقدرتی امریکا هستند را شرور و غیرمتمدن معرفی کنند و هر گونه راهبرد غیرتقابلی را هم باج‌دهی تفسیر کنند. نباید گمان کرد آن‌ها چه جمهوری خواه چه دموکرات راهبرد خوب و بد دارند زیرا راهبرد آن‌ها حفظ امریکا در قدرت اول جهان است و راه حل هم ضعیف کردن غرب آسیا و کنترل ایران و تصاحب عربستان بوده و هست.

 

《جهادی‌ها در خاورمیانه، کمونیست‌ها در پکن، اراذل و اوباشی مثل پوتین که ادعای مظلومیت تاریخی دارند، و دین‌سالاران در تهران ممکن است گاه‌گاهی تن به سازش‌های راهبردی بدهند، اما شور آتشین آن‌ها برای دستیابی به

 

آرمان‌های منحرفشان است که آن‌ها را زنده نگه می‌دارد و به آن‌ها انگیزه می‌دهد تا اهداف جغراسیاسی بلندمدتشان را دنبال کنند. کمک‌های خارجی و امتیازات کادوپیچ‌شده‌ی دیگر، فقط باعث بیش‌تر شدن رفتارهای بد آن‌ها می‌شود. اگر می‌خواهید این بازیگران بد تغییر کنند، باید «مجبورشان کنید» تغییر کنند. با این حال، مماشات یک رویه‌ی استاندارد در روابط بین‌الملل است.》

(کتاب مایک پمپئو: پیشنهاد ترور سلیمانی را من به ترامپ دادم/مشرق/۳۱ فروردین ۱۴۰۲)

 

البته این نگاه محافظه‌کارانه امریکایی در دوران جنگ سرد هم بوده و از آن زمان تا کنون ادامه داشته است و در میان دموکرات‌ها به نحوی دیگر اما با هدفی مشابه این گروه دنبال می‌شود.

 

《بیش از هر چیز مهم است که ما به دام این فکر که کاهش تشنج بین ایالات متحده و اتحاد شوروی به منزله پایان مناقشه است نیفتیم. اگر گورباچف درباره نیاز به حل مسائل داخلی خود تصریح می‌کند ما نباید به این فکر بیفتیم که نظام تغییر کرده است یا تهدید علیه غرب پایان یافته است. در غرب کسانی که معتقدند او هدف شوروی را در مورد تحقق بخشیدن به ایجاد یک جهان کمونیست کنار گذاشته باید پایان سخنرانی وی به مناسبت هفتادمین سالروز انقلاب بلشویکی توجه کنند. او گفت: در اکتبر ۱۹۱۷ ما از جهان کهنه بریدیم یک بار و برای همیشه آن را رد کردیم. ما در جهت یک جهان تازه

 

جهان کمونیست گام برمی‌داریم و هرگز به عقب بازنمی‌گردیم. گورباچف حتی زمانی که برنامه اصلاحاتش را دنبال می‌کند هنوز به منافع شوروی می‌اندیشند و با منافع ما به ضدیت برمی‌خیزد》

(پیروزی بدون جنگ/ریچارد نیکسون/ص۳۶۳)

 

البته روایت‌هایی باعث ایجاد این باورها شده است که ایران کلا از بعد از ورود اقوام مهاجر از جمله پس از اسلام یا خصوصا پس از سلجوقی تاریخ نداشته زیرا غیر ایرانی بر ایرانی حکومت کرده است به همین جهت جنگ‌های صلیبی و جنگ‌های خلفا با روم را ادامه جنگ‌های ایران و روم نمی‌دانیم!

 

《ایران همیشه طی تاریخ شاهد این حکومت‌ها و جنگ‌ها بوده و در این‌گونه حوادث در تاریخ همیشه ایران مکان تاخت و تاز بوده است. در 700 سال تاریخ ایران، تاریخ مفقوده‌ای به نام سامانی‌ها، خوارزمشاهی‌‌ها و قومیت‌های گوناگونی بر ایران حکومت کردند.

فرمانده سپاه قدس گفت: سلجوقیان از جاهای مختلف آمدند و یک دوره طولانی افغان‌ها، مغول‌ها همه در ایران بودند، برای نخستین بار در دفاع مقدس، ایران یک طرف و تمام قدرت دنیا یک طرف قرار گرفتند و ایران یک متر از خاک خود را از دست نداد و ایستاد سرافراز و سربلند و پیروز از آن بیرون آمد.》

(سردار سلیمانی: برخی حقیقت سوریه را نمی‌دانند)

 

《سردار سلیمانی:۷۰۰ سال تاریخ ایران بدون تاریخ است. ۷۰۰

 

سال تاریخ این کشور تاریخ حاکمان غیر ایرانی است بر این کشور. دوره‌های گوناگون، لشکرکشی‌های گوناگون، آمدند از جاهای گوناگون، سلجوقیان و سطوح مختلف دیگری از جاهای دیگری بر این ملت حکومت کردند》

(سخنرانی در گیلان سال ۱۳۹۵)

 

البته همان سلجوقی‌ها باعث شکست روم شرقی شدند و آلب ارسلان را نمی‌توان غیر ایرانی و مشابه مغول‌ها دانست چرا که شاهان ترک هم مسلمان بودند و هم زبان فارسی در دربارشان حضور داشت و هم در برابر روم مسیحی و مغول‌ها منطقه را تا حدی حفظ کردند.

 

《سلجوقی‌ها در قرنهای پنجم ششم هجری به‌طرف ایران آمدند؛ یک عدّه از جنوب به‌طرف ایران آمدند، یک عدّه از شمال به‌طرف آسیای صغیر رفتند. آن جماعتی که رفتند آسیای صغیر، زبان آنها را تغییر دادند، تمدّنشان را تغییر دادند، فرهنگشان را تغییر دادند، همه‌چیزشان را عوض کردند؛ آناتولیِ قدیمِ دولتِ بیزانس را اینها رفتند به آنچه فرهنگ خودشان بود، تبدیل کردند. آنهایی که از جنوب آمدند -که همین سلجوقی‌های ایران هستند- در تمدّن ایران و فرهنگ ایران هضم شدند؛ همانها بودند امّا اینجا هضم شدند؛ نه‌فقط در تمدّن و فرهنگ ایرانی هضم شدند بلکه ناچار خودشان به مبلّغان و مروّجان فرهنگ ایرانی تبدیل شدند. شما نگاه کنید در دوران سلجوقی، هنر ما، معماری ما، شعر ما، نثر ما در چه اوجی قرار دارد! اینها ایرانی نبودند -سلجوقی بودند، بیگانه

 

بودند- امّا ایران اینها را در دل خودش هضم کرد؛ معنای اقتدار یک ملّت و استحکام یک ملّت این است.》

(بیانات در دیدار نمایندگان و کارکنان مجلس شورای اسلامی/۳۰ خرداد ۱۳۹۷)

 

باید توجه داشت همین رویکرد فرماندهی کل قوا و شناختش از تاریخ باعث شده تا در آسیای میانه ام ترک‌ها و هم تاجیک‌ها مایل به ایرلن باشند و هیچ قدرت جهانی و منطقه‌ای توان رقابت با ایران را نداشته باشد. این روایت که ایرانی‌ها ۷۰۰ سال و بنا به روایت بریتانیایی ۹۰۰ سال تاریخ نداشتند چون غیر ایرانی بر ایران سلطه داشت روایتی است که توانسته ایران را از بقیه ملت‌های غرب آسیا و آسیای میانه دور کند و مانع تشکیل خلیج فارس متحد شود.

 

《این ادعای امپراتوری ۲۵۰۰ ساله یکپارچه را فقط می‌شد به آن‌هایی قالب کرد که یا فراموشی داشتند یا حافظه تاریخی‌شان از زمانه حمله اعراب به این طرف پاک شده بود. بعد از آمدن اسلام به ایران در قرن هفتم میلادی و تا زمان صفویه در قرن ۱۶م این کشور همیشه به دست بیگانگان اداره می‌شد و معلوم نبود چگونه این ۹۰۰ سال را نادیده گرفته بود》

(کار کار انگلیسی‌هاست/جک استراو/ص۱۸۲)

 

این روایت در حالی ارائه می‌شود که هم صفوی و هم نادر شاه و قاجارها ترک تبار بودند و اینگونه کلا ایران بعد از اسلام تاریخ ندارد! این برداشت از تاریخ روابط ایران با آسیای میانه

 

را دچار بحران‌های بسیاری خواهد کرد.

 

《صفویان بیشتر پیروانشان از ایل‌های ترک می‌بودند…تاجیکان یا بومیان فارسی‌زبان ایران از پانصد سال قبل از صفوی در نتیجه رواج صوفی‌گری، باطنی‌گری و خراباتی‌گری و سپس در سایه کشتار مغولان و چیرگی دویست ساله ایشان اندیشه آزادی و گردنفرازی را فراموش کرده و بیکبار از شایستگی افتاده بودند و از ایشان جز چامه‌سرایی و پنداربافی برنیامدی و این فیروزبختی خاندان صفوی بود که اینان را در کنار نهاده و ایل‌های بیابان‌نشین ترک را پیش کشیدند و دست به دوش آن‌ها نهاده به پادشاهی برخاستند》

(آذری یا زبان باستان آذربایجان/احمد کسروی/ص۲۵)

 

متاسفانه غرب سعی داشته با ساختن یک آرمانشهر از خود بگوید دوری و نزدیکی به آن میزان رشد و توسعه و تمدن را می‌سازد و سعی دارد به هر ملتی در غرب آسیا بگوید دیگران باعث عدم توسعه آن‌ها شده و نگذاشتند شما با ما در ارتباط باشید تا همانند ما متمدن شوید در حالی که غرب بقا و قدرتش تنها در حالت ضعف غرب آسیا امکان پذیر است.

 

《عثمانی از قرن ۱۵ میلادی همچون یک دیوار بر مرزهای شمال غرب، غرب، و جنوب غرب ایران کشیده شده بود. عثمانی بر کرانه‌های دریای سیاه و مدیترانه تسلط داشت و به عنوان یک سرزمین حائل، مانع ارتباط ایران و اروپا تا عهد قاجار بود. یکی از دلایل عقب افتادگی ایران پس از صفویه

 

نیز همین موضوع بود.》

(خیانت بزرگ ۸۶ سال پیش رضاشاه چه بود؟/فارس/۱۸تیر ۱۴۰۲)

 

جای تاسف دارد رسانه بالا چنین محتوایی را منتشر کرده که سال‌ها مورخان و دیپلمات‌هایی سعی در ترویج آن داشتند که به هیچ وجه دنبال ائتلاف سازی در غرب آسیا نبودند و سعی در ایجاد یک غرب ایرانی داشتند.

 

《استیلای ترکان بی‌دانش خونخوار بر آناطولی از بلاهای عظیم تاریخ مغرب و عامل عمده بی‌خبری ایران و مشرق از ترقی دانش و مدنیت جدید به شمار می‌رود》

(اندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوندزاده/فریدون آدمیت/ص۱۱۹و۱۲۰و۱۲۱)

 

این ادعاها البته در قرن ۱۹م با القای غربی‌ها و سیاحان به دربار شاهان قاجار راه یافت و توانست وارد دنیای روشنفکری و تاریخ‌نگاری ایرانی شود.

 

《آیا ایرانیان هرگز قادر به برابری با اروپاییان نخواهند شد؟ و آیا هیچ‌گاه تیراندازی با توپ، جنگ با سرنیزه و استفاده از دیگر سلاح‌های قوی و موثری را که شما در اروپا برای رسیدن به فتح و فیروزی به کار می‌برید نخواهند آموخت؟ هرچه باشد، ما که مثل عثمانی‌ها نیستیم که از هر تغییر روشی که به آنان پیشنهاد شود سر باز می‌زنند. ما بالعکس با نهایت اشتیاق

 

و علاقه اختراعات مفیدی را که عرضه شود فرا خواهیم گرفت》

(سفرنامه ژوبر/ص۱۴۲)

 

در حالی که باید گفت این ادعاها از اساس دروغ و تحریف جهت دور کردن کشورهای منطقه از هم، از میان بردن برادری آن‌ها و سرزنش تمدنی همدیگر شد.

 

《در ۱۷۸۹ سال سرنوشت‌ساز برای اروپا سلطان سلیم سوم عثمانی به تخت سلطنت نشست. او هم هرگز از اعزام جوانان مستعد خانواده‌های ممتاز ترک برای ادامه تحصیل به اروپا صرف نظر نکرد، در سراسر اروپا سفارتخانه تاسیس کرد، اصلاحات تدریجیواحتیاط‌آمیزی را به اجرا درآورد و هدفش این بود که لوازم و مبانییک مملکت مدرندر قالب غربی‌اش را فراهمنماید: با ارتش منظم، سیستم اداری پاکدامن و کارآمد، سیستم مالیه بسامان و اقتصادی که از قاعده و معیار شفاف تبعیت نماید》

(تاریخ روابط اسلام و اروپا/فرانکو کاردینی/ص۵۱۵و۵۱۶)

 

البته میراث روم خصوصا در حال حاضر تاکید دارد تا شمال و جنوب خلیج فارس متحد نشود زیرا در این حالت شکست روم جدید چه نظامی چه اقتصادی و از همه مهم‌تر تمدنی حتمی بوده و خسرو انوشیروان و هارون الرشید نماد این دوران هستند که با کمک منذر بن منذر و جعفر برمکی غرب آسیا را پیروز گردانیدند. در حالت اول ایرانی‌ها رهبر و اعراب پیرو و

 

در حالت دوم اعراب رهبر و ایرانیان پیرو بودند.

 

پهلوی و غرب:

غرب در دوران پیش از انقلاب همانند دوران قاجار اصلا نمی‌خواست ایران قدرت بزرگی در منطقه شود همان طور که این را برای هیچکدام از ملت‌های دیگر منطقه نمی‌خواست.

 

《حسین طائب: گروهی از توده‌ها که دستگیر شده بودند اذعان کردند «که سال 54 «کاگ‌ب» ما را خواست و گفت که از نظر اطلاعاتی برآورد ما این است که حکومت شاه سقوط می‌کند و هر دولتی سر کار بیاید غربی‌ها می‌روند، برای نفوذ باید بچه‌های محلات را شناسایی کرده و از حوزه‌های حزبی‌تان دور کنید اینها را در تخصص‌هایی که آمریکایی‌ها هستند در آلمان شرقی آموزش دهید تا بعد از آمریکایی‌ها جای آنها بنشینند》

(طائب: مولدسازی براساس ساز و کار مشخص شده با نظارت هر سه قوه انجام می‌شود/فارس/۶ اسفند ۱۴۰۱)

 

ایران عصر پهلوی صرفا از بابت تقابلش با شوروی محبوب غرب بود و الا هم شوروی و هم امریکا اصلا قدرت ایران برایشان قابل پذیرش نبود.

 

《حسین طائب در ابتدای جلسه به تقسیم جهان بین دو

 

ابرقدرت شوروی و آمریکا در قرن پیش اشاره کرد و گفت: در آن زمان هردو ابرقدرت اعتقاد داشتند که ایران نباید به عنوان یک قدرت نه شرقی و نه غربی شکل بگیرد. با این حال انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد و یکی از این دو ابرقدرت با فروپاشی مواجه شد.》

(حجت‌الاسلام طائب: هیچ کشوری اجازه براندازی نمی‌دهد)/فارس/۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲)

 

مقامات ج.ا مدام می‌گویند مقاومت در برابر قدرت‌های استکباری تنها راه نجات و پیروزی است اما مدل نگاه به تاریخ و نوع معادله طراحی شده توسط امریکا در ضد تبلیغات علیه انقلاب اسلامی به شکلی است که کامل علیه این هدفگذاری جلو می‌رود. چه بپذیریم یا نه دهه ۷۰م نوستالژی نه فقط ایران بلکه کل منطقه و حتی جهان سوم است. نوستالژی حاصل تجربه نسلی است و با تبلیغات هیچ رسانه و قدرتی قابل ایجاد نیست. از سمت دیگر در تبلیغات انقلاب اسلامی شاه مزدور و اصطلاحا نوکر غرب بوده است. در این معادله یعنی نوستالژی دهه ۷۰م و نوکر بودن شاه نتیجه‌گیری مدیای امریکایی این بوده و هست که راه زندگی بهتر و دوری از رنج و بحران بازگشت به نوکری امریکاست و اگر غیر از این هم در تبلیغات فارسی گفته شود علیه تبلیغات انقلاب است و معنایش این است که شاه نوکر نبوده پس انقلاب یک توطئه خارجی علیه شاه بوده است و اینگونه نظام تبلیغاتی ایران دچار بحران باخت باخت می‌شود. در دعواهای سیاسی سران احزاب مایل به پهلوی که توسط امریکا کنترل و هدایت

 

می‌شوند مطالبه امریکا از آن‌ها این بوده تا احساسات ضد قدرت‌های شرقی رقیب امریکا خصوصا در راس آن‌ها روسیه و سلاح‌هایش و بعد چین و کالاهایش تولید و از سمتی میان ایران با همسایگانش خصوصا اعراب و ترکیه نیز نفرت و فاصله ایجاد کنند و بگویند در زمان شاه نیز روس‌ها و همسایگان اعراب دشمنان تاریخی ایران بودند و غرب همواره کنار ایران بود تا این دشمنان را شکست دهد. هیچگاه این افراد در پاسخ به نیروهای انقلابی که می‌گویند شاه وادادگی داشته به برجام اعتراض نمی‌کنند که بدترین مدل وادادگی در برابر امریکا بود زیرا امریکا اصلا تمایلی به چنین چیزی ندارد. پادشاهی و نوستالژی دهه ۷۰م صرفا اهرم فشار در دست غرب بوده تا بتواند در زمان نیاز از آن علیه ج.ا بهره ببرند.

 

《شناخت من بیشتر از طریق تبلیغات رسانه‌ای آن‌ها است. به نظرم متمایزترین چهره در میان نیروهای اپوزیسیون که حمایت‌های مختلف سیاسی دریافت می‌کند رضا پهلوی است. هر زمانی میزان اختلافات جمهوری اسلامی با غرب بیشتر می‌شود، غرب هم با تقویت چهره‌ای که یک گذشته‌ای هم پشتش وجود دارد، از او حمایت بیشتری می‌کند. تبلیغ بیشتری می‌کند و به تقابل با جمهوری اسلامی می‌پردازد.

مساله اینجا است که هرچه نارضایتی‌ها عمومی‌تر شود، میزان حمایت غرب از این چهره‌ و تمایل به او افزایش می‌یابد. در واقع حمایت از بازمانده پهلوی به میزان گلایه‌مندی و اعتراضاتی که در داخل کشور نسبت به کل سیستم وجود دارد، بستگی دارد.

 

مردم تحت تاثیر تبلیغ‌ها، شرایط کنونی را با نظامی مقایسه می‌کنند که به دلایلی علیه آن انقلاب کردند. مردم گله‌مند، فکر می‌کنند، ممکن است آن زمان بهتر از این وضع بوده باشد. بنابراین این مساله می‌تواند تهدیدزا باشد. چون پهلوی چهره مشخص شناخته‌شده با سابقه‌ای ادعایی است، با مقداری تبلیغ از طرف غرب که به دنبال تهدید نظام است.

غرب با حمایت از این چهره، این پیام را به نظام منتقل می‌کند که اگر چنان چه شما بخواهید به تقابل با ما ادامه بدهید، ما چنین فردی را در آستین خودمان داریم…عده زیادی از اپوزیسیون فرهنگ‌مدار خارج از کشور سلطنت‌طلب نیستند و با سلطنت‌طلب‌ها تجمیع نمی‌شوند.》

(عده زیادی از اپوزیسیون فرهنگ‌مدار خارج از کشور سلطنت‌طلب نیستند و با سلطنت‌طلب‌ها تجمیع نمی‌شوند./ایرنا/۳ خرداد ۱۴۰۲)

 

مدیای لندنی هیچگاه نخواسته تا به وسیله نوستالژی دهه ۷۰م پادشاهی را به ایران بازگرداند بلکه سعی داشته تا با نوعی شبیه سازی میان تعدادی از سران مدنظرش در ج.ا که می‌خواهد آن‌ها را در ایران به قدرت برساند یعنی باند سبزها و باند حسن فریدون خصوصا در وزارت خارجه با برخی سران پهلوی به مردم همراه با نوستالژی آن دوران بگوید آمدن این افراد باعث ایجاد آن دوران خوش شد و به سران و نیروهای ج.ا هم بگوید محاکمه و حذف آن‌ها باعث سقوط پهلوی توسط مردم مذهبی گردید. از طرف دیگر قرائت لیبرالی نیز از تاریخ ارائه می‌کنند که اگر شاه به سمت دولت رفاه نمی‌رفت

 

سقوط نمی‌کرد و دچار بحران اقتصادی نمی‌شد و نباید در اقتصاد دخالت می‌کرد و علت وضع بد فعلی شعارهای علیه غرب است. مهره‌های امریکا و اتحادیه اروپا در این جریان سعی داشتند مدلی از ناسیونالیسم ایرانی را طراحی کنند که در آن دشمنان تاریخی ایران در منطقه اعراب جنوب خلیج فارس و استعمارگران جدید در جهان یعنی چین و روسیه بودند و وظیفه ایرانیان کمک به فارسی‌زبان سنی مذهب آسیای میانه در برابر ترک‌ها و شیعیان منطقه در برابر اهل سنت است و از طرفی دوستان ایران در منطقه اسرائیل و هند و در جهان امریکا و اتحادیه اروپا بودند. این افراد که البته موفقیتی به دست نیاوردند اینگونه محتوای ناسیونالیستی آن‌ها به تضاد رسید که معتقد بودند ایران نباید با چین و روسیه قرارداد نظامی و امنیتی ببندد زیرا استعمارگر هستند ولی قراداد تجاری و نظامی با غرب را سازنده و باعث توسعه ایران می‌دانستند و مدام می‌گفتند باید در جنگ اوکراین جانب ناتو را گرفت زیرا روسیه اشغالگر است اما همزمان معتقد بودند بحران‌سازی‌های شبهه قاره در جنوب پاکستان و ایران ایرادی ندارد و یا حرفی درباره آن نمی‌زدند و همچنین می‌گفتند مقابله با اسرائیل ویرانگر است هرچند اسرائیل توسعه‌طلب و اشغالگر و به دنبال خلع سلاح ایران و ژاندارمی منطقه باشد و با وجود آنکه برنامه اتمی آن امنیت ایران را تهدید می‌کند باید برنامه اتمی، موشکی، پهپادی و شبهه نظامی را بعد از کنار زدن ج.ا تعطیل کرد و ایران از غرب آسیا  بیرون بیاید اما همزمان ادعا می‌کردند توسعه‌طلبی در آسیای میانه و خلیج فارس حق ایران است و به تبعات آن

 

نمی‌پرداختند در اقدامی موازی نیز به هر نوع اقدام و حرفی درباره ایران از سمت جهان عرب و چین و روسیه واکنش شدید نشان می‌دادند اما هیچ واکنشی به حرف‌ها و اقدامات کاربران و چهره‌های اسرائیلی، اروپایی و امریکایی نمی‌پرداختند.

جنگ شوروی در افغانستان بدون انقلاب ایران امکان نداشت منجر به شکست شوروی شود و  جنگ ایران و عراق اگر نبود امکان نداشت امنیت اسرائیل حفظ شود و جنگ نفتکش‌ها باعث شد تا امریکا بتواند با فشار به پادشاهی‌های عربی قیمت نفت را ارزان کند و در ادامه با جنگ اول خلیج فارس در این کشورها پایگاه بسازد. این یعنی امریکا از هر بحران و انقلابی در غرب آسیا به نفع خود بهره برده و توانسته با کنترل آن ابرقدرت باقی بماند و به دنبال ادامه این راه است!

 

《بعد از فتح خرمشهر، آمریکایی ها و کشورهای غربی به هم ریختند و در دی ماه همان سال فرماندهی سنتکام در خلیج فارس و منطقه غرب آسیا را تشکیل دادند و شروع به توسعه پایگاه‌های نظامی در منطقه کردند. امروز در کشورهای مانند امارات، بحرین، قطر، کویت، عراق، اردن، افغانستان تا چندی قبل، پایگاه نظامی تحت فرماندهی سنتکام با هدف مهار و غلبه بر ایران داشتند.》

(سردار حاجی‌زاده: هر فروند موشک «خرمشهر 4» می‌تواند ۸۰ هدف را منهدم کند)

 

《اسرائیل امروز در پناه حمایت‌های بی‌دریغ امریکا چنان کامیاب، باثبات و به نیرو است که دیگر به هر کاری می‌خواهد

 

دست می‌زند و همیشه هم تایید امریکا را پشت دست خود دارد. اما در آغاز دهه ۱۹۸۰ امنیت داخلی و خارجی این کشور بسیار شکننده بود و در گذر کمتر از یک دهه هم دوبار با کشورهای عربی جنگ‌های سختی کرد. جنگ شش روزه در ۱۹۶۷ و جنگ یوم کیپور در ۱۹۷۳ اگرچه اسرائیل جنگ اولی را برد و در دومی لطمه‌های جبران‌ناپذیری به دشمنان خود وارد کرد اما دید برای همیشه با آن ملت اندک‌شمار چهار میلیون نفری خود در محاصره کشورهای عربی افتاده که همه از آن نفرت داشتند. تازه یکی از آن‌ها عراق بود با منابع نفتی بزرگ و ارتش تا دندان مسلح و دیکتاتوری که اسرائیل را دشمن خود می‌دانست و از همه بدتر که می‌خواست سلاح اتمی هم داشته‌باشد》

(کار کار انگلیسی‌هاست/جک استراو/ص۲۳۴)

 

همان طور که غرب هیچگاه با روس‌ها نمی‌تواند همزیستی دائمی داشته باشد و قدرت آن‌ها را بپذیرد بیش از آن توان پذیرش قدرت ایران و کلا غرب آسیا را نیز ندارد! روس‌ها البته بزرگ‌ترین خطای تاریخیشان در افتادن با ایرانی‌ها بود که باعث شد با وجود موفقیت‌های بسیار در برابر غرب سر همین درگیری با ایرانی‌ها و مسلمانان امپراتوری آن‌ها نابود شود هرچند اکنون به این فهم رسیدند که بدون ایرانی‌ها و همراهی مسلمانان روسیه هیچ حرفی برای گفتن در برابر غرب ندارد!

گماشتگان غرب در ایران به خوبی استراتژی‌ها و اهداف غرب برلی کنترل قدرت ایران و روسیه را شرح داده‌اند که بسیار می‌تواند به مطلب ما کمک کند. امریکا سعی دارد باور و فهم

 

مقاومت را در ذهن ایرانی از میان ببرد و تضاد و درگیری میان نیروهای آن را تا حد ممکن تقویت کند که توانی برای رویارویی بیرونی به جا نماند!

 

《ایران بازی گری غیرمتقارن (Asymmetric) است. از این منظر، ایران شباهت هایی به بازی گری ویتنامی ها دارد که توانستند بر ژاپن، کره، چین، فرانسه و آمریکا در مقاطع گوناگون به لحاظ جنگ های چریکی فائق آیند. گستردگی سرزمینی، کوهستانی بودن سرزمین، ذهنیت تقابلی و فراموش نکردن گذشته، کار نظامی با ایران را سخت می کند و نه تنها کشمکش حل نمی شود بلکه تقابل را وارد مسائل جدید سیاسی می کند. ایرانِ خیلی ضعیف نیز در میان مدت به نفع روسیه و شاید چین و در نتیجه بر خلاف منافع غرب می تواند باشد. بنابراین، به نظر می­رسد مادامی که از جانب ایران تحریکی صورت نپذیرد، راه حل نظامی برای حل و فصل اختلافات سیاسی، مدّ نظر آمریکا نباشد. ماندن در برجام نیز، ظاهر روابط سیاسی با اروپا و به اصطلاح “جامعه بین الملل” را حفظ می کند و بهانه تقابل نظامی با برنامه هسته ای را از واشنگتن می گیرد. راه حل نظامی، زمانی موثر است که اختلافات سیاسی را حل کند. ریشه اختلافات ایران و آمریکا،از نوع فکری فلسفی هست. برنامه هسته ای ظاهر قضیه است. در صورت برخورد نظامی با این اختلاف فکری، مسئله در کوتاه مدت حل می شود اما تضاد اصلی به طرف زیرزمینی شدن می رود.

اندیشه ها و استراتژی های George Kennan ، روس شناس

 

مشهور آمریکایی بود که راهبرد غرب نسبت به کرملین، شوروی و کمونیسم را طراحی کرد. Kennan معتقد بود مقابله با شوروی و کمونیسم راه حل نظامی ندارد. شوروی و آنچه بر آن حاکم است، ریشۀ تاریخی دارد. Kennan سیاست مداران آمریکایی را طی دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ دعوت به صبر، رهیافت بلند مدت با یک راهبرد متکی به سدّ نفوذ (Containment) نظامی، سیاسی و اقتصادی نمود. Kennan اعتقاد داشت مشکلات شوروی ریشه در درون خودش دارد و آمریکا باید آن ریشه ها را علنی کند. او در نوشته های خود به کرات از فعل Frustrate یا به ستوه آمدگی استفاده می کند. تشدید تضاد ها و تحدید نظامی اقتصادی مبنای تفکرات Kennan در برخورد با مخالفین ایدئولوژیک آمریکاست. به نظرمی رسد استراتژی آمریکا نسبت به ایران به شدت تحت تاثیر این راهبرد های قدیمی Kennan است. چه آن هایی که اعتقاد به تعامل با ایران داشتند (کلینتون و اوباما) و چه آن هایی که تقابل را در پیش گرفتند(بوش پدر، بوش پسر و ترامپ) همگی با زیر بناهای تشدید تضاد ها، به ستوه آوردن و تحدید نظامی-اقتصادی عمل کردند. بسیاری معتقدند که دستگاه دیپلماسی آمریکا، George Kennan  دُومی که چنین میراث تئوریکی برای سیاست خارجی آمریکا به جای گذاشته باشد، عرضه نکرده است.》

(استراتژی امریکا نسبت به ایران/محمود سریع‌القلم)

 

بین اروپا و امریکا همانند میان جمهوری خواه و دموکرات

 

فرقی در اهداف وجود ندارد بلکه در روش با هم تفاوت دارند. همگی قدرت خود را در ضعف و کنترل غرب آسیا می‌دانند و راهبرد یکسانی دارند پس نباید تصور کرد این راهبرد تغییر خواهد کرد!

 

《تفاوتِ دیگرِ میان اروپا و آمریکا در جایگاه سیاست خارجی و نظام سیاسی آن ها است. اروپایی ها عموما در طیف احزابی که در پارلمان های آن ها وجود دارد پیرامون موضوعات سیاست خارجی به تفاهم و اجماع می رسند. با تغییر دولت ها جهت گیری آن ها تغییری نمی یابد. در آمریکا هر نهاد حکومتی برای خود سیاست خارجی دارد و در نهایت، جایگاه لابی ها در طیف نهادهای حکومتی، جهت گیری یک موضوع سیاست خارجی را مشخص می کند. لابی ها به مراتب تعیین کننده تر از دستگاه های اجرایی هستند. برجام، نتیجۀ موفقیتِ موقتِ کاخ سفید بر لابی های قدرتمند بود. یک فعال حزب دموکرات اخیرا در یک کنفرانس می گفت: اگر ما 2020 به قدرت برگردیم ممکن است برجام را احیا کنیم ولی تحریم ها به واسطۀ قدرتِ لابی ها، سر جای خود می مانند. این تفسیر از سیاست خارجی آمریکا نکات بدیهی و همگانی است. جای تعجب است که دستگاه عریض و طویل دیپلماسی با صد ها کارشناس و انبوهی از تجربه و ادعا، متوجه این بدیهیات در روابط بین الملل و سیاست خارجی آمریکا نشد. این خود معرف این واقعیت است که درجۀ شناخت از اقتصاد و سیاست بین الملل در دالان های پروپاگاندا متوقف شده است.》

 

(تفاوتِ اروپا با آمریکا در مورد ایران/محمود سریع‌القلم)

 

متاسفانه باور به راهبرد جنگ ممتد و ضربه پیشدستانه به امریکا در ذهن مقامات ما جا نگرفته و به دنبال تنش‌زدایی‌های گاه و بیگاه بوده که اکثرا هم ضررشان بیش از سودشان است زیرا غرب به دنبال طولانی شدن مبارزه و فشار به غرب آسیاست.

 

 

ذهنیتهای امریکایی و امنیت در نظم آن:

 

تصور عمومی این است که قدرت‌های جهانی مرزهای بین‌المللی را تغییر نخواهند داد و با ایجاد عدم توازن قوا باعث جنگ‌های ویرانگر در منطقه‌ نخواهند شد! به همین دلیل قدرت نظامی را پر دردسر و باعث فشار بین‌المللی دانسته که اقتصاد ایران را نابود کرده است و گماشتگان غرب سعی دارند بگویند جهان به رهبری غرب جایی با ثبات است و چون ج.ا دارای ایدئولوژی است هدفش از برنامه تسلیحاتی تغییر نظم جهانی و توسعه طلبی است و باید جلوی آن را گرفت. در حالی که غرب به دنبال خلع سلاح ملت ایران است و سعی دارد خلع سلاح را در بین اپوزسیون ج.ا هم ترویج و به یک باور تبدیل کند.

 

《سردار تنگسیری با یادآوری اینکه ۲۲۰۰ کیلومتر در جنوب و ۸۲۰ کیلومتر در شمال مرز دریایی داریم و ۹۰ درصد تجارت

 

کشور از طریق دریا انجام می‌شود، افزود: حتی نفت و گاز ما از دریا استخراج می‌شود و اگر ناو و موشک‌ نباشد، معیشتی هم نخواهیم داشت.》

(سردار تنگسیری: اگر ناو و موشک نباشد، معیشتی وجود نخواهد داشت)

 

در حالی که غرب ثابت کرده در دوران تغییر نظم جهانی از زمان جنگ‌های ناپلئون، جنگ‌های ۱۸۴۸ و قدرت گیری بریتانیا و خصوصا دو جنگ جهانی و جنگ سرد همواره اشغال ایران، خلع سلاح و بی‌ثباتی و ضعف حکومت مرکزی و درگیر کردن آن با همسایگان در دستور کارش بوده است و توانسته طی دو سده آن را اجرا کند و قرن ۱۹ و ۲۰م را از ایران و غرب آسیا بگیرد. در قرن ۲۱م نیز غرب توانست در دهه اول با اشغال عراق و افغانستان و در دهه دوم با بهار عربی مانع موفقیت ایران شود اما در دهه سوم قرن ۲۱م غرب دچار بحران‌های جدی شده است چرا که پروژه ایران هراسی، انقلاب سازی و درگیری مرزی ایران همگی شکست خورده است.

 

《سردار نقدی با بیان اینکه برنامه اشغال چند شهر را داشتند، ‌گفت: همچنین بعد از آن بلافاصله سعی کردند شورای امنیت سازمان ملل را وارد عمل کنند اما همه ‌نقشه‌ها و طرح‌های خیال‌پردازانه آنها با شکست مواجه شد. مشاهده کردید چگونه بعد از این شکست بزرگ، کشورهایی که دنبال‌رو بودند آمریکا را نادیده گرفتند و به ایران روی آوردند.

وی در ادامه با بیان اینکه دشمن بعد از شکست در تمام

 

جبهه‌های سیاسی، نظامی، امنیتی و ترورهای بزرگ، سعی کرد با اختلاف‌افکنی بین قبایل و اقوام و راه انداختن جنگ‌های قومی و قبیله‌ای به اهداف خود برسد که باز هم شکست را متحمل شد گفت: دشمن در جبهه اقتصادی تصور می‌کرد پس از 6 ماه از گذشت این تحریم‌هایی که 13 سال پیش وضع کرد ما تمام می‌شویم اما خیال باطل بود. دشمن تصور این چنین داشت که برای دسترسی به نان، مردم به خیابان‌ها می‌ریزند، این تصور اوبامای ملعون بود، اینها را به زبان آورده‌اند.دشمن تصورش این بود با آن تحریم شدیدی که اعمال کرده است کار تمام می‌شود ولی ‌با شکست مواجهه شد.》

(سردار نقدی: طرح‌های خیال‌پردازانه دشمنان علیه ایران با شکست مواجه شد‌/تسنیم)

 

باید منطقه به این درک برسد که غرب بقایش در ضعف و نابودی کل غرب آسیا و خصوصا شمال افریقاست زیرا بسیاری از حاکمان این مناطق خود را درگیر جنگ منافع با همسایگان کرده و با کمترین همراهی غرب تصور می‌کنند که پیروزی بزرگی به دست آورده یا غرب امکان دارد چیزی به آن‌ها بدهد و رشد و موفقیت را در این می‌بینند که غرب را با خود علیه رقبای فرضی در منطقه همراه کنند اما اصلا متوجه این نیستند که با ورود به این معادله همه بازنده هستند. روزی که امریکا قصد حمله به عراق را داشت بسیاری با دریافت کمک‌های امریکا احساس پیروزی کردند اما همگی در جریان بهار عربی باختند آن هم کسانی که بیشترین همراهی را با غرب داشتند.

 

 

《این مقام حزب الله با اشاره به اینکه آمریکا هم سرنیزه کینه علیه اسلام و مسلمانان است، تصریح کرد: آمریکا علیه منافع ملتهای اسلامی کار می‌کند و هیچ تفاوتی بین شیعه، اهل تسن، عرب، کُرد، فارس و ایزدی قائل نیست.

دعموش با تأکید بر اینکه آمریکا دیگر از طرق تحریم نمی‌تواند به اهداف خود دست پیدا کند، خاطر نشان کرد: پروژه آمریکا در منطقه، رو به تضعیف است و دولت آمریکا پس از همگرایی بین کشورهای منطقه، ایستادگی و قدرت محور مقاومت و جانفشانی ملتهای این منطقه نخواهد توانست به اهداف خود دست پیدا کند.

وی در پایان تأکید کرد: همگرایی که امروز بین کشورها و ملتهای منطقه شاهد هستیم، نشان می‌دهد که تمامی توطئه‌ها و فتنه‌ها برای تجزیه و تقسیم ما بر اساس مسائل مذهبی، نژادی، قومی، حزبی یا سیاسی شکست خورده است و تلاش برای انزوای فلسطین نیز موفق نخواهد شد. مسئله فلسطین هم مسئله محور مقاومت است》

(حزب الله: اسرائیل برای فرار از ناامنی‌های خود چاره‌ای جز جنگ نمی‌بیند/فارس/۱۶ تیر ۱۴۰۲)

 

این‌ها صرفا حرف‌های فرماندهان مقاومت نیست بلکه تحلیل رسانه‌های غربی نیز همین بوده است و آن‌ها نیز سعی دارند به نحوی بگویند غرب باید در قبال غرب آسیا و خصوصا ایران تغییر رفتار دهد زیرا ایرانی‌ها به این باور و فهم رسیدند که غرب چیزی به آن‌ها نخواهد داد و اهدافی ویرانگر دارد و از

 

سر همین نفرت نیروهای ناراضی از امریکا در حال متحد شدن هستند.

 

《پیام واضح است: دشمنان امریکا در حال پیوستن به یکدیگر هستند. آنها اکنون در حال تشکیل محوری هستند که «مرکز امنیت نوین امریکا (CNAS)»، به عنوان یک اتاق فکر پر نفوذ مستقر در واشنگتن، آن را «محور اقتدارگرایان» جدید می نامد. این محور، منافع ایالات متحده را از شرق آسیا تا دریای کارائیب و از اروپای شرقی تا خلیج فارس، تهدید می کند. این عبارت حاکی از آن است که آنچه دولت های روسیه، چین، ایران و کوبا را به هم متصل می کند، بیزاری مشترک آنها از دموکراسی[غربی] است. این تعبیر، برای یک طبقه در سیاست خارجی واشنگتن که اغلب منازعات ژئوپلیتیکی امریکا را به عنوان رقابت بین آزادی و استبداد به تصویر می کشند، روایت جذابی است.

اما یک مشکل وجود دارد. همین چند سال پیش، دولت های کوبا و ایران که در آن زمان هم همین نظام های سیاسی فعلی بر آن ها حاکم بود، به دنبال ایجاد روابط نزدیک تر با واشنگتن بودند. چرخش آنها به سوی روسیه و چین به خاطر تنفرشان از دموکراسی نبود، آنها به پکن و مسکو متمایل شدند، چرا که واشنگتن پیشنهاد آنها برای روابط نزدیک تر را رد کرد و آنها را به آغوش دشمنان بزرگ خودش سوق داد. دولت امریکا در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ و بایدن، واشنگتن، خود به ایجاد شراکت های ضدآمریکایی که اکنون از آن ابراز تاسف می کند کمک کرده است. این دقیقا همان کاری است که ایالات متحده در طول جنگ سرد نیز انجام داد.》

 

(نیویورک تایمز: امریکا چگونه ایران را به آغوش پوتین و شی جین پینگ انداخت؟)

 

کسانی خلافت را نابود کردند که مسلمان نبودند و میراثی بر منطقه طی دو قرن به وجود آوردند که مشابه سکولاریسم زمان حاضر است. از یاد نبریم اکثر مغول‌ها یا گرایش به مسیحیت داشتند یا مادر و همسرانشان مسیحی بودند و منگوقاآن و هلاکو دو مثال جدی درین باره هستند! صلیبی‌ها از مسلمین شکست خوردند اما با کمک مغول‌ها دو سده توانست جان سالم به در ببرند. اگر صهیونیسم را غرب آسیا شکست ندهد و امریکا را بیرون نکند قرن ۲۱م را هم غرب آسیا همانند قرن ۱۹ و ۲۰ از دست خواهد داد کمااینکه قرن ۱۳ و ۱۴م را غرب آسیا با عدم مقاومت در برابر مغول‌ها از دست داد.

 

《رهبر جهاد اسلامی: امروز روابط همه نیروهای مقاومت با ایران عالی است و این کشور از همه جنبش های مقاومت حمایت می کند و در همه سطوح در کنار مردم فلسطین است و از آنها حمایت و پشتیبانی می کند. ایران با این کار به عنوان یک کشور مسلمان به وظیفه خود در قبال ملت فلسطین عمل می کند و ما از این بابت تشکر می کنیم و از همه کشورهای عربی و اسلامی می خواهیم که وظایف خود را در قبال فلسطین و مسئله فلسطین انجام دهند و از مقاومت حمایت کنند، ما نیز قدردان آنها خواهیم بود.من از ملت های عربی و اسلامی خودمان و حتی نظام های سیاسی (حاکم بر این آنها) می خواهم که به مسوولیت خود در قبال مسئله فلسطین و

 

مردم فلسطین توجه کنند و فلسطین و مردمش را در برابر اسرائیل تنها نگذارند. همچنین به همه دوستداران و طرفداران مقاومت، اطمینان می دهم که اوضاع مقاومت خوب و در حال نبرد است و به نبرد خود در دفاع از بیت المقدس و فلسطین برغم همه شرایط سخت پیرامونی ما، ادامه خواهد داد.》

(ایران از همه جنبش‌های مقاومت حمایت می‌کند/ایرنا)

 

غرب آسیا و شمال افریقا در آستانه یک جنگ بزرگ نیابتی با غرب در اسرائیل قرار دارد. حاکمان منطقه تصور می‌کنند حالتی غیر از رویارویی با غرب هم برایشان شاید ممکن باشد اما توجه ندارند روزی که صدام را امریکا سرنگون کرد رهبر لیبی گفت همه اعراب سکوت کردند اما توجه ندارند همین کار را امریکا با یکی دیگر از ما انجام خواهد داد و در ادامه غرب بهار عربی ایجاد کرد و با کمک آن رهبر لیبی را حذف و شمال افریقا را از معادلات جهانی کنار گذاشت.

 

《قذافی در ته وجودش خوب می‌دانست که سرکوب برای نجات وی و نظامش از این موقعیت خطیر کافی نیست، به ویژه آن‌که نیروهایش به دلیل حملات هوایی ناتو به آهستگی اما مستمرا رو به کاهش بودند. قذافی به امید تقویت پایگاه حمایتی خود با حالتی دیوانه‌وار به افراد متنفذ گوناگونی متوسل شد. رژیم برای نمونه به سراغ عالمان دینی متنفذ عربستان سعودی رفت. قذافی از شیخ سلمان العوده و شیخ عائض بن عبدالله القرنی دو عالم دینی عربستان سعودی خواست که از قدرت و نفوذ مذهبی خود استفاده کنند و به

 

مردم لیبی بگویند که قیام آن‌ها علیه حاکمانشان از حیث اسلامی غیرقابل قبول و حرام است. برای مردی که همه عمر خود را صرف فاصله‌گیری از نهاد مذهبی سعودی‌ها کرده بود چنین درخواستی به راستی از سر استیصال بود…رژیم همچنین در راستای بازی با کارت قبیله خود حدود دو هزار تن از روسای قبایل و عشایر لیبیایی را در طرابلس گرد هم آورد و آن‌ها را وادار کرد که از شورشیان بخواهند که سلاح‌های خود را به زمین بگذارند تا وحدت ملی کشور حفظ شود. اما بزرگ‌ترین نشانه استیصال قذافی آغاز تلاش‌های رژیم برای گفتگو و مذاکره با غرب بود. در اواخر مارس ۲۰۱۱ سیف‌الاسلام نزدیک‌ترین دستیارش محمد اسماعیل را به لندن فرستاد تا پیشنهادی را به مقامات بریتانیایی ارائه کند که طبق آن پسر رهبر بر گذار لیبی به یک کشور دموکراتیک نظارت می‌کرد…ماه بعد عبدالعاطی العبیدی وزیر امور خارجه رژیم به رسانه‌های بین‌المللی گفت اگر شورشیان با آتش بس موافقت بکنند لیبی ظرف یک دوره گذار شش ماهه انتخابات آزاد برگزار خواهد کرد. العبیدی تا آنجا پیش رفت که اظهار داشت مباحث درباره اصلاحات می‌تواند شامل این باشد آیا رهبر باید بماند و چه نقشی باید داشته باشد…در غرب هم اشتیاق چندانی برای پذیرش پیشنهادهای اینچنینی رژیم لیبی وجود نداشت. با وجودی که قذافی در سال‌های آخر با غرب راه آمده بود تا تحریم‌های لیبی لغو شود اما همچنان از چشم غربی‌ها یک موجود مزاحم غیرقابل پیش‌بینی بود که بهتر بود از سر راه برداشته شود.》

(قذافی، ظهور و سقوط/آلیسون پارجتر/ص۲۷۹و۲۸۰)

 

 

بعد از بهار عربی هم امریکا جنگ در شرق افریقا را ایجاد کرد و کماکان هم به دنبال ادامه یافتن جنگ یمن است و می‌خواهد اعراب جنوب خلیج فارس از هم دور شده و از ایران بترسند. باید منطقه بفهمد که میزان تجارت با امریکا و غرب دلیل نمی‌شود که آن‌ها نخواهند اقدامی علیه کشورشان انجام ندهد. البته شاهزاده محمد به خوبی این‌ها را می‌داند و صبر نمی‌کند تا امریکا و غرب اقدامی علیه عربستان انجام دهند. راهبردی که بتواند منطقه را حفظ کند نیاز به همراهی مردم با حکومت‌ها و حکومت‌ها با یکدیگر به طور وسیع دارد در حدی که وارد هیچ رقابتی با یکدیگر نشوند و هر رقابتی را با غرب برای خود تعریف کنند. اگر ملت‌های منطقه می‌خواهند جنگی بزرگ درنگیرد و بحران اسرائیل بدون جنگ تمام شود می‌بایست تمام کشورهایی که با اسراییل صلح کردند با آن قطع رابطه کنند و سخت‌ترین تحریم‌ها را علیه آن راه بیندازند. مطالبات هم می‌بایست این موارد باشد خلع سلاح اتمی و کشتار جمعی اسرائیل، انحلال موساد و نیروی هوایی و بازپس دادن قدس به مسلمانان. بعد از این مرحله می‌توان گفت اسرائیل قابل مذاکره است در غیر آن تنها جنگ می‌تواند راه حل باشد و تنها راه دیپلماتیک همین است. در این مسیر بیشترین کمک را اردن و مصر می‌توانند بکنند تا مانع جنگ بزرگ در منطقه با اقدامات مخرب اسرائیل شوند و در ادامه می‌بایست پیمان ابراهیم را هم از میان برد.

 

《سرلشکر باقری خاطرنشان کرد: رهاورد همه توافقاتی که با

 

کشورهای همسایه به امضا رسیده است، ارتقای امنیت، آرامش و دوستی میان آنها خواهد بود. مبنای این تفاهمنامه‌ها، حفظ امنیت منطقه توسط کشورهای منطقه است و این‌که یک‌صدا بگوییم برای تأمین امنیت منطقه نیازی به حضور بیگانگان نیست و صهیونیست‌ها در این منطقه جایی ندارند.》

(تسنیم/۲۰ تیر ۱۴۰۲)

 

اگر از غرب متحدانش در منطقه را بگیریم هیچ چیزی در اختیار ندارد که بتواند خود را در جهان ابرقدرت نگه دارد و یا بتواند مانع قدرت گیری ایران و غرب آسیا شود. برای همین جنگ زمان ما صرفا دیپلماتیک بوده و در بعد دیپلماتیک ایران توان بیشتری برای شکست دادن غرب نسبت به نظامی دارد.

 

《رهبران نظامی ایران احتمالاً این را تشخیص می‌دهند که نمی‌توانند یک ارتش پیشرفته مدرن را شکست دهند اما آنها می‌توانند هزینه‌های قابل توجهی (به دشمن خود) تحمیل کنند».

یک عضو کمیته امور مسلح سنای آمریکا سوال کرد: «به نظر شما آیا در حال حاضر نیروها و توانمندی‌های ارتش آمریکا (در منطقه) برای بازدارندگی و در صورت لزوم پاسخگویی به تهدیدات ایران در خاورمیانه به اندازه کافی مستقر شده است؟»

براون اینطور پاسخ داد: «ستاد مشترک (نیروهای مسلح آمریکا) از طریق رویکرد “بازدارندگی یکپارچه” و روابط رو به رشد با متحدانمان و شرکا، وضعیت مناسب را برای بازدارندگی

 

و پاسخگویی در برابر ایران حفظ می‌کند. قدرت ما در منطقه بر پایه مشارکت‌هایمان استوار است و آن را گسترش می‌دهیم».》

(ژنرال آمریکایی: اقدامات ایران، حضور ما در خاورمیانه را ضروری می‌کند)

 

البته اگر کشورهای منطقه کماکان اقدامی نکنند امریکا با ایجاد جنگ‌های داخلی و ساخت انقلاب‌هایی مانند بهار عربی منطقه را نابود و خلع سلاح می‌کند یا همانند جنگ سرد اقدام به حذف سران منطقه بکند همانند کاری که با ملک فیصل، بومدین، حسن البکر و … کرد تا بتواند اسرائیل را ژاندارم غرب آسیا و شمال افریقا و بقیه کشورها را از معادلات حذف کند و البته پروژه اصلی امریکا کنترل کریدورهای بین‌المللی شرق به غرب توسط اسرائیل است. امریکا شدیدا به دنبال ایجاد جنگ در منطقه بوده و سعی دارد در کردستان با حمایت اسرائیل و بلوچستان با حمایت شبهه قاره بحران برای کشورهای منطقه از جمله پاوستان و عراق و سوریه در مجاورت ایران ایجاد کند.

یک رویکرد می‌بایست ایجاد راهبردی باشد که جنگ داخلی در اسرائیل شکل بگیرد و بهترین و موفق‌ترین مدل به کار گیری جنگ بین یهودیان گماشته غرب با یهودیان وفادار به غرب آسیاست دقیقا مشابه جنگ ایران و روم که منجر به فتح اورشلیم و خروج کنترل آن از دست روم شرقی شد یعنی همراهی یهودیان با ایرانی‌ها علیه غرب! می‌بایست میزراحی‌ها را جذب و علیه اشکنازها سازماندهی کرد.

 

 

《یهودی‌های بومی به عنوان اقلیتی کوچک در یک سرزمین عرب ترجیح می‌دادند که آهسته بروند و آهسته بیایند و خیلی توی چشم نباشند. این یهودیان ساکن فلسطین با پذیرش ذلت و سازشکاری و با دادن رشوه توانسه‌بودند برای خودشان آرامشی نسبی و تا حدی امنیت فراهم بیاورند. اما بن زوی و دیگر یهودی‌های تازه وارد از وضعیتی که ام‌کیشان یهودی‌شان با آن مدارا می‌کردند به حیرت و وحشت افتادند. بسیاری از آن‌ها در فقر مطلق زندگی می‌کردند و مقابل سلطه اکثریت عرب و مقامات رشوه‌خوار امپراطوری فاسد عثمانی هیچ وسیله و راهی برای دفاع از خودشان در اختیار نداشتند》

(تو زودتر بکش/رونین برگمن/ص۴۹)

 

اسرائیل و غرب کماکان مراکش را از جهان اسلام گرفته و سعی در نابودی آن بخش از جهان اسلام را دارند. تضاد منافع و ایجاد رقابت باخت باخت بین کشورهای منطقه راهبرد فعلی غرب است چه میان عربستان و امارات و چه میان مراکش و الجزایر یا مصر و اتیوپی. آنچه بسیار جالب است نزدیک شدن قدس و آندلس به هم در رویارویی با مسلمین است!

 

《کوهن در دیدارش با مانوئل درباره تقویت همکاری‌های نظامی بین تل‌آویو مادرید گفت‌وگو کرده و این توافق، شامل امضای یک قرارداد امنیتی به ارزش سیصد میلیون یورو است.

«جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای» محور دیگر رایزنی‌های کوهن در مادرید بوده و او در ادامه تلاش‌های ضدایرانی خود و سعی در جلب حمایت‌های غربی گفت: «اروپا

 

اکنون بیشتر و بیشتر خطر ایران را درک می‌کند».

وزیر خارجه تل آویو در ادامه گفت‌وگو با همتای اسپانیایی‌ خود مدعی شد: «ما باید یک جبهه گسترده و قوی در برابر ایران تشکیل دهیم که شامل تحریم‌های اقتصادی و سیاسی باشد، در عین حال که شامل تهدید نظامی واقعی هم شود».》

(کوهن از مادرید؛ باید علیه ایران جبهه تشکیل دهیم/فارس/۲ اردیبهشت ۱۴۰۲)

 

اساس تاسیس اسرائیل این بوده که بتواند غرب آسیا را در دوران پس از عثمانی از معادلات جهانی حذف و به خود درگیر کند و دوران مغولی را بازگرداند و به نوعی باید گفت تاریخ در غرب آسیا با جنگ علیه صهیونیسم به جریان می‌افتد و با حذف آن از منطقه غرب آسیا جهانی می‌شود و می‌تواند حاشیه امنیت برای خود تعریف کند. اما فعلا صرفا صهیونیسم تضعیف شده و از معادلات حذف نگردیده است.

 

《دیوید بن گوریون نخست وزیر سالهای دور اسرائیل در سال ۱۹۴۹ گفت که آنچه که اسرائیل را حفظ خواهد کرد، بمب‌های هسته‌ای و اتمی نیست، بلکه آن است که بغداد، دمشق و قاهره با دست خودشان ویران و به آتش کشیده شوند.

سفیر فلسطین در بغداد اظهار کرد: افزایش قدرت چین و روسیه غرب را تضعیف و فلسطین را تقویت خواهد کرد.》

(سفیر فلسطین در عراق: توافق عربستان و ایران طرح عادی سازی روابط با اسراییل را پایان داد)

 

این‌ها ادعاهای صرفا چند مقام منطقه ما نبوده بلکه پدران صهیونیسم علنا به آن پرداخته و اسرائیل برای همین ارزش زیادی برای غرب داشته است.

 

《باید ما بخشی از حفظ اروپا را در برابر آسیا ایجاد کنیم که پایگاه تمدن در برابر بربریت باشد. ما باید به عنوان دولت بی‌طرف با اروپا در ارتباط باشیم که ضامن وجود ماست. مکان‌های مقدس مسیحیت با اختصاص اعتباری فراداخلی نظیر آنچه در قوانین بین‌الملل شناخته شده است حفاظت خواهند شد. در پاسخ به تحقق این وظیفه برای وجود ما باید گارد احترامی برای مکان‌های مقدس تشکیل دهیم. این گارد احترام سمبل بزرگ حل مسئله یهود بعد از هجده قرن آزار و شکنجه خواهد بود.》

(دولت یهود/تئودور هرتسل/ص۸۹)

 

غرب آسیا و ایران هر تغییر و اصلاح و اقدامی می‌خواهد انجام دهد می‌بایست صرفا و فقط بعد از نابودی اسرائیل و خروج نظامی غرب از منطقه باشد در غیر این صورت حتی یک تغییر ساده منجر به فاجعه و بی‌ثباتی خواهد شد!

 

 

مغولهای قرن ۲۱م:

 

 

فرماندهی کل قوای ایران به غرب و امریکا می‌گوید مغول‌های

 

قرن ۲۱ اما واقعا این اصطلاح از سر نفرت و خشم استفاده می‌شود تا بگوید هر دو جنایت پیشه بوده و هستند؟ زیرا شاید بگوییم یک قوم وحشی ضد تمدن چه ارتباطی با غرب مدرن دارد؟ و فرضا اگر در جنایت یکی باشند در موارد دیگر چه شباهتی دارند و چطور می‌توان به هم ربط داد؟ اما داستان این است که مغول‌ها را از حیث تمدنی به درستی درک نکرده و در تاریخ خود نخواندیم. قوانین چنگیزی سازنده جهان مدرن هستند!

سکولاریسم، رواداری مذهبی و بسیاری از اموری که ما گمان می‌کنیم غرب از یونان و روم مجددا اخذ کرد و رنسانس و مدرنیته را ساخت در اصل ساخته و پرداخته مغول‌ها بوده است که غرب را تحت تاثیر قرار داد. قوانین چنگیز خان کاملا بدور از جانبداری از هر مذهب بود و ترویج بسیاری از مذاهب و فرقه‌ها و حتی کالاهای حرام در این دوران آزاد شد! اموری که پیش از حمله چنگیز خان مجازات سنگین و حتی مرگ در اسلام داشت در دوران مغول‌ها مقابله با آن مجازات مرگ داشت! اسلام و بزرگان دینی در اوج ذلت و سرکوب روزگار به سر می‌بردند و امور حرام به شدت رایج بود. آیا هیچگاه در تاریخ کسی آرزوی بازگشت مغول‌ها را داشته است؟ نزدیک به سه قرن مغول‌ها حاکم بودند اما آیا اثری از آن‌ها به جا ماند؟ دورانی بدور از هر ارزش اخلاقی و یا هر آموزه مسلط دینی و بدور از هر گونه خلق تمدن همراه با نسل کشی و تغییر ساختار جمعیتی و نژادی جهان مشابه قرن ۱۹ تا ۲۱ میلادی. احمد کسروی همچون ابن تیمیه دوری از دین و رشد اختلاف و تفرقه را باعث قدرتگیری مغول‌ها دانسته و اعتقاد داشت آن‌ها

 

با تقویت همین زیستن در زمان حال بر مسلمانان چیره شدند.

 

《اما خراباتیان، درآمدن مغولها بایران برای آنان گشایشی بود. زیرا تا آنزمان باده سازی و باده فروشی خاص

زردشتیان و جهودان و مسیحیان میبود که نه در درون شهر، بلکه در بیرون آن در میانه ویرانهها، جایی میگرفتند که هم

باده فروشی میکردند و هم چنگ و چغانه راه میانداختند، و یکتن خراباتی اگر میخواست ـ بگفته خودشان ـ لبی تر

کند و چنگ و چغانهای بشنود میبایست به بی رون شهر رود، و بهرحال از دست مسلمانان بی ترس و بیم نباشد، و اگر

کسی در خانه خود می میساخت چه بسا که گرفتار محتسب میگردید که میبایست او خم شکند و این سر او را، و

سخن بجاهای دیگری کشد. ولی مغولان که بایران آمدند، چون بهمه کیشها و هر کاری آزادی دادند، آن رنجها از

میان رفت، و میفروشان آزاد گردیده در میان شهر میخانه ها برپا کردند و آواز چنگ و نای بلند گردانیدند، بلکه

زردشتیان و جهودان و مسیحیان که سالهای دراز آسیب و آزار از مسلمانان دیده بودند، به پشتگرمی آنکه مغولان

بمسلمانان با دیده تحقیر مینگریستند بگستاخ یهایی برخاستند، و رویه سرزنش و سرکوفت بکارهای خود داده تا

توانستند توهین و زباندرازی بمسلمانان دریغ نگفتند . این برای آنان خوشایند میبود که خراباتیان دهن دریده بیباک را در

میخانههای خود گرد آورند و آنان را مست گردانیده به «لاطایلاتی» که بنام ایراد بآفریدگا ر و آفرینش و توهین

بمسلمانان میگفتند گوش دهند و دل از کینه تهی گردانند . این

 

بود تا میتوانستند اسباب خوشنودی رندان خراباتی را

بیشتر فراهم میگردانیدند.

از آنسوی این بسود مغولان میبود که ایرانیان ستمدیده و آسیب یافته خود را با باده و چنگ و چغانه سرگرم دارند

و آن ستمها و آسیبها را فراموش کرده در اندیشه کینه جویی نباشند، بویژه که آن باده خواری و سرگرمی با

بدآموزیهای غیرتکشی همچون بدآموزیهای خراباتیان توأم باشد که خون را بیکبار از جوش اندازد و غیرت و مردانگی

را افسرده گرداند. این برای مغولان بسیار سودمند میبود که یکدسته بمردم درس داده میگفتند : گذشته را فراموش

گردانیده و باندیشه آینده نیفتید و تنها بآن کوشید که خوش باشید، میگفتند》

(حافظ چه می‌گوید؟/احمد کسروی/ص۱۶)

 

بسیاری از مورخان و تحلیلگران تصور می‌کنند کسروی ادامه راه روشنفکری ملی قرن ۱۹م در ایران است اما این تصور کاملا اشتباه است. کسروی را می‌توان ابن تیمیه یا عبدالوهاب ایرانی دانست که به شدت از ضعف مسلمانان طی قرون ۱۹ و ۲۰م خشمگین بود و دلایل آن‌ها را که درباره ضعف اسلام در برابر مغول‌ها گفته بودند را باعث ضعف مسلمین و ایرانیان گفت و علنا از عبدالوهاب تقدیر کرد.

 

《وهابیان از رو آوردن به قرآن به نتیجه نیکی رسیده اند و خود در میان مسلمانان بهترین گروه

میباشند، و این در سایه آن بود که از یکسو محمد بن عبد

 

الوهاب مردی دانشمند می بوده و معنی قرآن را بهتر از

دیگران می فهمیده، و از یکسو مردم بیابان نشین عرب کسان ساده ای می بوده اند》

(در پیرامون اسلام/احمد کسروی/ص۳۳)

 

درباره سقوط آندلس و شکست از مغول‌ها فرماندهی کل قوا نیز به خوبی تبیین کرده که چطور اروپا با روش‌های مغولی آندلس را از مسلمانان گرفت و اسلام را در آنجا نابود و قلمرو خود کرد.

 

《اروپاییها وقتی خواستند اندلس را از مسلمانان پس بگیرند، اقدامی بلند مدّت کردند. آن روز صهیونیستها نبودند؛ اما دشمنان اسلام و مراکز سیاسی، علیه اسلام فعّال بودند. آنها به فاسد کردن جوانان پرداختند و در این راستا انگیزه‌های مختلف مسیحی، مذهبی یا سیاسی داشتند. یکی از کارها این بود که تاکستانهایی را وقف کردند تا شراب آنها را به‌طور مجّانی در اختیار جوانان قرار دهند! جوانان را به سمت زنان و دختران خود سوق دادند تا آنها را به شهوات آلوده کنند! گذشت زمان راههای اصلی برای فاسد یا آباد کردن یک ملت را عوض نمیکند. امروز هم آنها همین کار را میکنند》

(بیانات در دیدار جوانان و دانشجویان سیستان و بلوچستان/۶ اسفند ۱۳۸۱)

 

تاکید بر روی باورهای مذهبی و یکدستی را می‌بایست از دوران پس از مغول یافت و اوج این باور در دوران پس از

 

عثمانی و شکست راهبردی جریان‌های قومی و نژادی در غرب آسیا به راحتی می‌توان یافت. مقامات نظامی ایران به خوبی ازین ماجرا با خبر بوده و تاریخ ایران و منطقه را خوب می‌شناسند!

 

《سردار سلامی: تربیت را بازسازی زیرساخت تمدن نوین اسلام دانست و یادآور شد: بنیان‌های اصیل قدرت بر مبنای تربیت ساخته می‌شود. قدرتی که می‌تواند امکان حاکمیت را خلق کند و تمدن‌ها را رقم بزند، از اساس بر پایه‌های اراده مستحکم مردان و زنانی استوار شده که فراتر از فتح کوه‌ها و دره‌ها، ذهن‌هایشان توسط اندیشه‌های ناب اسلامی تسخیر شده است.

فرمانده کل سپاه تصریح کرد: غرب به‌تازگی درک کرده که سیستم‌ها باعث پیروزی در جنگ‌ها نمی‌شوند بلکه این انسان‌ها هستند که می‌توانند سرنوشت هر جنگ را رقم بزنند. به همین دلیل است که فراتر از تهاجم فرهنگی و حصر اقتصادی به دنبال ترور، خرابکاری، گسترش ناامنی و جنگ ترکیبی هستند تا چکیده هر آن‌چه تاریخ از شرارت سراغ داشته بر سر ملت ایران خراب کنند. مقابله با این جریان کار ساده‌ای نبوده و در این میان، مظهر نصر و اراده الهی به‌روشنی مشخص است.》

(واکنش فرمانده کل سپاه ‌به تحولات اخیر منطقه/تسنیم/۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲)

 

غرب تصور می‌کند ایران پیش از اسلام در ذهن ایرانی‌ها علیه اسلام و نزدیک به غرب است و ترویج آن به عنوان نوستالژی

 

باعث اسلام ستیزی، دوری از اعراب و سکولار شدن جامعه می‌شود.

 

《یک دیپلمات با سابقه بریتانیا که در ایران خدمت کرده و البته جاهای دیگر دنیا را هم گشته‌بود، روزی به من گفت: ایران عرفی‌ترین کشور خاورمیانه است. برای حرفش هم دلیلی قوی داشت. این کشور با سال‌ها گذار از دوران اسلامی هنوز سنت زرتشتی کهنی چون نوروز را در دل خود نگه داشته سوای این نمادهای دیگری هم در عرف رایج ایران از درون تاریخ، حیات خود را حفظ کرده‌اند. از سویی شمار قشر تحصیل‌کرده ایران در دهه‌های گذشته رشدی چشمگیر داشته و به گزارش اکونومیست سالانه ۱۵۰ هزار نفر به فارغ‌التحصیلان این کشور افزوده می‌شود. از این شمار نیروهای توانمند و آموزش دیده بخشی که به قصد ادامه تحصیل یا اهداف دیگر روانه خارج می‌شوند اما باز بستر مساعدی برای رشد و پیشرفت در داخل کشور فراهم می‌کنند که می‌شود از آن‌ها بهترین استفاده‌ها را کرد. یکی دیگر از دیپلمات‌هایی که زمانی در بلوک شرق هم خدمت کرده و به ایران آمده بود وضعیت ایران را شبیه به پراگ و بوداپست دهه ۱۹۸۰ می‌داند: همه آماده بهبود اوضاع، بازوهای آماده کار، مشت‌های پرتوان و نیرویی که در دل همه زبانه می‌کشد》

(کار کار انگلیسی‌هاست/جک استراو/ص۳۷۸و۳۷۹)

 

به همین جهت می‌توان فهمید سیاست‌های بریتانیا در روایت سازی از تاریخ ایران جهت رسیدن به یک اهداف سیاسی جهت

 

ضربه زدن به کل غرب آسیا بوده تا در نهایت بتواند هویت منطقه را که مانع جدی تصرف آن توسط غرب است همانند دوره مغول نابود کند.

 

《سردار سیاری افزود: در فتنه ۱۴۰۱ دشمن با هدف براندازی جمهوری اسلامی مسئله دین را مدنظر داشت. دشمنان می گویند نظام جمهوری اسلامی دارای سه ساحت است. اول مردم سالاری. دوم دین مداری و سوم کارآمدی.

وی تاکید کرد: آن ساحتی که تقویت شده و امروز نظام را حفظ کرده است ساحت دین مداری این مردم است. برای همین می گویند ما باید کار کنیم که دین مردم ایران را مورد هدف قرار دهیم.

سیاری افزود: فتنه گران می گویند مسئله حجاب می تواند نقطه آسیب زننده به نظام و نقطه تغییراتی در جامعه باشد. دشمنان برای فتنه ۱۴۰۱ دین مردم را هدف قرار دادند. برای ۱۴۰۲ هم بی ثبات ساری در داخل کشور و انزوا نظام در خارج از کشور را مدنظر قرار دادند.》

(جانشین اطلاعات سپاه: دشمن در فتنه 1401 دین مردم را هدف قرار داد)

 

لیبرال دموکراسی در حال منتهی شدن به خودخواهی فردی است و همین باعث شده حتی غربی‌ها را نیز نگران کند که در حال تبدیل شدن به وضعیت جوامع اسلامی در دوران مغول‌ها هستند. اساس تمدن بر پایه این است که فرد تا حد زیادی خود را برای جمع فدا کند و بر روی امیال خود برای دیگری پا بگذارد. خانواده بر این اساس شکل می‌گیرد که پدر و مادر

 

درگیر عشق زودگذر نشوند زیرا اگر افراد به راحتی همدیگر را برای عشق‌های زودگذر رها کنند اصلا خانواده تشکیل نمی‌شود و نسل بعدی به وجود نخواهد آمد به همین دلیل اصل قرار دادن فرد و تمایلاتش یک بحران مغولی ایجاد خواهد کرد.

 

《آزادی به مساله مدنیت و زندگی خوب به جوهر انسان بازمی‌گردد. در جامعه‌ای که از نظر فرهنگی حداکثر کردن رضایت فردی و حداقل رساندن محدودیت‌های اخلاقی مورد تاکید قرار می‌گیرد، آزادی مدنی به سمت خودمحوری مطلق گرایش می‌یابد. به بیان دیگر آزادی مدنی از مسئولیت مدنی جدا می‌شود…امروز تعریف آزادی به خطر افتاده است. آزادی به مفهوم حقوق و اختیارات فردی و مجوزی برای هر نوع اظهار وجود و بی‌بندوباری فردی مبدل شده‌است. موضوع تسلط بر نفس و تقید به خدمات اجتماعی اعتبار خود را از دست داده است. از این رو در عمل آزادی فردی در فقدان محدودیت‌های اخلاقی تجلی می‌یابد و محدودیت هنگامی معنی پیدا می‌کند که قانون برای دفاع از منافع مادی افراد حکومت کند. چنین تعریفی از مفهوم آزادی، یعنی دور شدن از آزادی مبتنی بر مسئولیت‌پذیری و نزدیک شدن به آزادی فردی مبتنی بر وحشیگری به طور کلی چیزی است که پیوسته از طریق رسانه‌های جمعی امریکا القا می‌شود. ارزش‌هایی که پیوسته رسانه‌های جمعی تبلیغ می‌کنند تجلی کامل فساداخلاقی و انحطاط فرهنگی است. در این رابطه به ویژه تلویزیون یک مهاجم فرهنگی جدی است. برای بخش بزرگی از جهان امروز به ویژه برای جوانان تلویزیون مهم‌ترین ابزار

 

تربیتی و اجتماعی است. تلویزیون به سرعت جایگزین مسئولیت سنتی خانواده، کلیسا و مدرسه می‌شود》

(خارج از کنترل/زیبیگنیو برژینسکی/ص۸۴و۸۵)

 

شریعت اسلامی همچون گنبدی بر سر ایران است که از سال ۵۷ ایران از اتمسفر فرهنگی و ارزش‌های جهانی تعریف شده توسط قدرت‌های غربی جدا گردید و تبدیل به یک مزرعه گلخانه‌ای شده که شریعت همچون یک گنبد شیشه‌ای بر سر آن قرار گرفته‌است و نوعی اتمسر ایجاد کرده که در آن جامعه‌ای متفاوت با محیط بیرون از آن فضای گلخانه‌ای ایجاد شده و گیاهانی در آن رشد یافته است. این گنبد ضربات متعددی به آن طی سالیان متعدد وارد گشته که دیگر در سال‌های اخیر به شکل مرگباری چه از بیرون و چه از درون شدت و دفعات آن افزایش یافته اما هنوز فرونریخته‌است.

غرب سعی دارد با همان اصول مغولی بر غرب آسیا مجددا مسلط شود و آندلسی دیگر در قرن ۲۱م در ایران بسازد.

 

《ایجاد زیرساخت ارتباطی به منظور تعامل با آحاد جامعه با توسعه اینترنت و شبکه های اجتماعی و ماهواره‌ای، تبلیغ لذت گرایی و سبک زندگی غربی، شبکه سازی، تولید هیجان از طریق روش‌های مختلف از جمله ترویج بازی‌های رایانه‌ای و تبدیل هیجانات روانی به اعمال خشونت آمیز نمونه‌‌های دیگری از اقدامات دشمنان در هویت‌زدایی از جوانان کشورمان بود که طائب برشمرد.》

(طائب: هویت انقلاب اسلامی در حال تبدیل شدن به یک

 

هویت جهانی است/فارس/۱۷ آذر ۱۴۰۱)

 

اساس دین اسلام بر پایه تربیت یک انسان رام شده است. کسی که امیالش سرکوب و در خدمت جمع اسلامی باشد. محرمات و جهاد دو ستونی هستند که تمدن اسلامی بر روی آن بنا شده و در دوران مغول این دو ستون فرو ریختند.

 

《مفهوم مدینه فاضله را مولف دیگر در مشکوت محمدیه پرورانده: خصلت بارز مدینه فاضله در عدالت است ورنه فاضله نخواهد بود…همچنانکه نوع جانوران را سالاری هست آدمیان را نیز جهت تحصیل مقتضیات و رفع موانع رئیسی می‌باید که تربیت مردم برآید. و تربیت همانا تادیب به تحمل شرایط سخت است از جمله در کم خوردن و کم خفتن و کشتن لذات نفسانی》

(افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشرنشده دوران قاجار/فریدون آدمیت/ص۱۵)

 

جالب است بدانیم اساس حکومتداری کوروش نیز همین بود و زمانی که ایرانیان ازین اصول دور شدند وارد مسیر نابودی توسط اسکندر قرار گرفتند. معمولا نابودی در ذهن ما غارت و جنایت است اما هیچ جنایت و غارت و سلطه خارجی در تاریخ نمی‌ماند مگر یک ملت تغییر هویت دهد. اسکندر، خلفای راشدی و مغول‌ها هر سه ماهیت ایران را تغییر دادند اما صرفا خلفای راشدی ماهیتی ضد غربی و ضد رومی داشتند! و اصالت غرب آسیا را حفظ کردند.

 

 

《زندگانی پارسیان به مراتب از آنچه در زمان کوروش بوده است سست‌تر و ملال‌انگیزتر است. سابق بر این گرچه به لباس مادی‌ها ملبس شده‌بودند عادات و آداب قدیمی خود را حفظ نموده بودند. امروز آن خصایل مردانگی و شجاعت را که خمیره پارسیان قدیم بود از دست داده‌اند و فقط راحت‌طلبی مادی‌ها را نگه داشته‌اند و در تن‌آسایی به اندازه‌ای مبالغه می‌کنند که حتی مقیدند زیرپایه‌های تخت خوابشان باید از فرش مستور باشد تا در زیر بار وزن بدنشان مقاومت تخته‌های کف اتاق محسوس نشود. در آداب غذا خوردن هیچ یک از رسوم دیرین خود را فراموش ننموده‌اند ولی رفته رفته هر ردز بر اغذیه لذیذ خود افزوده اند.》

(کوروش‌نامه/گزنفون/ص۲۷۴)

 

یکی از انتقادات جدی به پهلوی نیز همین افزایش خودخواهی و فردیت میان مقامات و افول اخلاقی سران نسل سوم آن‌ها بود که فرماندهی کل قوا در اوایل رهبری به آن خیلی تاکید داشت.

 

《شما ببینید اینهایی که در رأس کار آمده بودند، چه کسانی بودند و چه فکر و ذهنیتی داشتند؛ غالباً فاسد بودند؛ بخصوص این نسل جدیدشان که دیگر هیچ چیز نداشتند؛ حتّی از نسل هویدا هم بدتر بودند! من هویدا را مثال میزنم که از بدترینهاست؛ یعنی او از فاسدترین رجال ایران بود؛ درعین‌حال نسل هویدا بر نسل راجی – نویسنده‌ی کتاب

 

«خدمتگزار تخت طاووس» – شرف داشت! اگر شما این کتاب را خوانده باشید، میتوانید بفهمید که این نسل، چه نسلی بوده است؛ اینها میخواستند جای هویدا بیایند. حالا نمیشود گفت صد رحمت به هویدا؛ اما نسبت به آن نسل، واقعاً باز هویدا! هویدایی که نسبت به رجال ایران، بلاتردید جزو فاسدترینها بود؛ اما بالاخره ته دل او و امثال او، ته‌مانده و رسوبی از آن قدیم – حالا اسمش ملیت بود، وطن‌دوستی بود، آب و خاک بود – وجود داشت؛ ولی نسل جدیدشان که نمونه‌اش همین راجی است، واقعاً اینها چه بودند!؟》

(بیانات در دیدار مسئولان مجله حوزه/۲۸ بهمن ۱۳۷۰)

 

فرماندهی کل قوا تلاش بی‌پایانی برای مقابله با بازگشت جوامع اسلامی به عصر مغولی داشته و بیشتر هدفگذاری‌هایش در همین راستا بوده و کماکان نیز هست. فرهنگ مغولی همان لیبرالیسم قرن ۱۹ تا ۲۱م است.

 

《تلاش غرب در ترویج سبک زندگی غربی در ایران، زیانهای بی‌جبران اخلاقی و اقتصادی و دینی و سیاسی به کشور و ملّت ما زده است؛ مقابله با آن، جهادی همه‌جانبه و هوشمندانه میطلبد که باز چشم امید در آن به شما جوانها است…

شعور معنوی و وجدان اخلاقی در جامعه هرچه بیشتر رشد کند برکات بیشتری به بار می‌آورد؛ این، بی‌گمان محتاج جهاد و تلاش است و این تلاش و جهاد، بدون همراهی حکومتها توفیق چندانی نخواهد یافت. اخلاق و معنویّت، البتّه با دستور و فرمان به دست نمی‌آید، پس حکومتها نمیتوانند آن را

 

با قدرت قاهره ایجاد کنند، امّا اوّلاً خود باید منش و رفتار اخلاقی و معنوی داشته باشند، و ثانیاً زمینه‌ را برای رواج آن در جامعه فراهم کنند و به نهادهای اجتماعی دراین‌باره میدان دهند و کمک برسانند؛ با کانونهای ضدّ معنویّت و اخلاق، به شیوه‌ی معقول بستیزند و خلاصه اجازه ندهند که جهنّمی‌ها مردم را با زور و فریب، جهنّمی کنند.

ابزارهای رسانه‌ای پیشرفته و فراگیر، امکان بسیار خطرناکی در اختیار کانونهای ضدّ معنویّت و ضدّ اخلاق نهاده است و هم‌اکنون تهاجم روزافزون دشمنان به دلهای پاک جوانان و نوجوانان و حتّی نونهالان با بهره‌گیری از این ابزارها را به چشم خود می‌بینیم. دستگاه‌های مسئول حکومتی دراین‌باره وظایفی سنگین بر عهده دارند که باید هوشمندانه و کاملاً مسئولانه صورت گیرد. و این البتّه به معنی رفع مسئولیّت از اشخاص و نهادهای غیرحکومتی نیست. در دوره‌ی پیش‌ِرو باید دراین‌باره‌ها برنامه‌های کوتاه‌مدّت و میان‌مدّت جامعی تنظیم و اجرا شود؛ ان‌شاء‌الله.》

(بیانیه «گام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران)

 

خودخواهی و فردیت منجر به اختلاف و جنگ مردم با هم خواهد شد که تمدن و اتحاد مردم را نابود خواهد کرد. اساس نیاز به حاکم جلوگیری از اختلاف و درگیری مردم با هم است. اما حاکم صرفا با زور مانع درگیری نمی‌شود بلکه با کشتن امیال و تربیت افراد باید تمدن را نگه دارد.

 

《بدان که وجود حکام و سلاطین و پادشاهان، لازم و واجب

 

است زیرا که مردمان و بنی نوع انسان در آرای خود مختلف و در عقول متفاوت می‌باشند و دواعی افعال و غایات حرکات ایشان در غایت اختلاف است و از برای هر یک از آن‌ها در افعال و حرکات خود مقصدی و غایتی غیر از مقصد و غایت دیگری می‌باشد. پس اگر آن‌ها به مقتضای طبایع و مقاصد خود واگذارده شوند هر آینه یکدیگر را مثل سباع بر(درندگان زمین) و ماهیان بحر می‌درند و به افساد و افنای یکدیگر مشغول می‌شوند و عالم را هرج و مرج و نظام را مختل می‌گردانند. پس بالضروره نوعی از تدبیر می‌باید که به واسطه آن هر یکی را در منزلتی که مستحق آن است وا دارد و قانع گرداند و به حق خودش راضی سازد و دست تعدی و تصرف او را در حقوق و مراتب دیگران کوتاه کند و به شغلی که مناسب او است و از اسباب معاونت امور معیشت و معاد و دین یکدیگر است، مشغول دارد》

(فلسفه تشکیل حکومت و آداب مملکت‌داری

۱۲۳۳ق/سید جعفر دارابی(کشفی)/مکتوبات وبیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه/جلد ۱/ص۱۴۹و۱۵۰)

 

غرب با ایجاد مفهوم دنبال کننده و لایک در شبکه‌های اجتماعی باعث زوال تمدن بشری شده زیرا اینگونه روابط انسانی را به عدد تقلیل داده است. علاقه، نفرت، اهمیت، ارزش و … را در روابط انسان‌ها با ابزار شبکه‌های اجتماعی به عدد تبدیل کردند که این اقدام امتداد رویکرد تمدنی غرب مدرن است.

 

《یکی از مبانی اصلی فلسفه جدید، رد قاطعانه اعتماد قرون

 

وسطایی مدرسی بر توصیف‌ها و تبیین‌های کیفی و پافشاری بر این بود که فهم درست عالم را باید با تعابیر کمی(ریاضی) صورت‌بندی کرد…جهان چنان‌که در طبیعیات مدرسی تصور می‌شد، عمدتا همان جهان فهم عرفی بود که از راه حواس پنج‌گانه به تصویر درمی‌آید و آن‌ها تبیین‌های پدیده‌های طبیعی را برحسب کیفیات واقعی مانند سبکی و سنگینی و تری و خشکی جست‌وجد می‌کردند…صرف نظر از اینکه قدرت تبیینی ریاضیات در قبال پدیده‌های فیزیکی الهام‌بخش این سه‌عقل‌گرای بزرگ بود، آن‌ها ریاضیات را همچون نوعی نماد وحدت و به هم پیوستگی همه معارف نیز می‌دیدند》

(عقل‌گرایان/جان کاتینگم/ص۱۶و۱۷)

 

همین تقلیل همه چیز به عدد خصوصا در روابط اجتماعی باعث ایجاد تبعات ویرانگری شده زیرا کسی عدد در دستش باشد خوب و بد، زشت و زیبا واز همه مهم‌تر دوست و دشمن را تعیین خواهد کرد. فرماندهی کل قوا جزو مخالفین صریح این جهان بود زیرا تخصص به مرور دچار زوال شده و ارزش تحلیل می‌رود و اینگونه دیگر هنر و دستاوردهای دیگر بشری بی‌اعتبار می‌شود!

 

《شعر را باید ارتقا بخشید؛ تشخیص ارتقای شعر هم با صاحب‌نظران شعری است. من شنیده‌ام که حالا بعضی‌ها شعر را در این فضای مجازی که خیلی رایج شده منتشر میکنند، [مثلاً] یک نفری یک چیزی نوشته، ارزش [ندارد]، آن‌وقت مثلاً فرض کنید که نسبت به این شعر چند هزار [نفر] لایک میکنند؛

 

آن لایک ارزش ندارد؛ آنچه به شاعر و به شعر ارزش میدهد نظر صاحب‌نظر است؛ کسی که اهل شعر باشد و بفهمد شعر یعنی چه، اصلاً شعر خوب یعنی چه، شعر بد یعنی چه؛ یعنی آنها ملاک خوبیِ شعر نیست. به‌هرحال در ارتقای شعر باید کوشید.》

(بیانات در دیدار شاعران/۳۱ خرداد ۱۳۹۵)

 

تقلیل همه چیز به عدد خصوصا روابط میان انسان‌ها منجر به نوعی تقاضا و عرضه کاذب در مفهوم علاقه گردیده است. همین باعث شده تا بحران انتخاب برای بشر در ایجاد خانواده به وجود بیاید.

 

《اول اینکه هر چه تجربه انتخاب و کنترل گسترده‌تر و عمیق‌تر می‌شود، توقعات از انتخاب و کنترل نیز می‌تواند تا حد مطابقت با آن تجربه افزایش یابد. هر چه که از موانع مقابل خودمختاری کمتر می‌شود، موانع باقیمانده بیشتر از قبل مزاحم به نظر می‌رسند. جاه‌طلبی‌ها و توقعات از داشتن کنتل بر امور به مانند داستان موش و گربه‌ای که گربه همواره به دنبال موش بود و هیچ‌گاه به آن دست نمی‌یافت همواره به جلو می‌تازد. توضیح دوم این است که انتخاب بیشتر همواره نمی‌تواند به معنی کنترل بیشتر باشد. شاید به نقطه‌ای برسید که در آن نقطه فرصت‌ها آن‌چنان زیاد شوند که شما را سردرگم کنند. در این صورت ما به جای حس کنترل کردن، احساس ناتوانی در رویارویی خواهیم داشت. داشتن فرصت انتخاب در صورتی که ما احساس کنیم ابزار کافی جهت انتخاب

 

عاقلانه در اختیار نداریم دیگر یک موهبت نخواهدبود》

(پارادوکس انتخاب/باری شوارتز/نسخه الکترونیکی طاقچه/ص۲۲۰و۲۲۱)

 

جهت مقابله با جهان عددی غرب شاید فقط شاهزاده محمد از پس مبارزه با آن بربیاید و ایجاد راه‌های ارتباطی غیر عددی یک راه از میان راه‌های متعدد خواهد بود زیرا تنها عربستان قدرت مالی و روابط تکنولوژی کافی برای این اقدام را دارد تا روابط انسانی را غیرعددی کند. مقامات نظامی ایران به خوبی می‌دانند جنگ غرب با اسلام توسط عددی سازی جهان انجام گرفته است.

 

《در مرتبه اول باید مسئولان دست دشمن را در فضای مجازی ببندند. همانطور که سایر کشورها این کار را کردند در کشور ما هم این کار شدنی است و در این مورد بهانه‌ها قابل قبول نیست و عدم انجام آن یا همراهی با دشمن است و یا برای جمع کردن رای و روشن فکر نشان دادن خود است. بعد از آن هم اولین دستگاهایی که باید در این مسیر کار کنند دستگاه‌های فرهنگی کشور هستند.

سردار نقدی تأکید کرد:‌مطالبه برای جمع کردن ولنگاری در فضای رسانه‌ای و مجازی کشور از جمله مطالباتی است که باید برای بسط همه خوبی‌ها در کشور در اولویت قرار گیرد.》

(سردار نقدی:‌ اگر طبری‌ها وسط بازار تهران شلاق بخورند خیلی از ایمان‌ها متزلزل نمی‌شود)

 

راهبرد تمدنی ایران البته حفظ حجاب به هر شکل ممکن است. شاید این لازم باشد اما به هیچ وجه کافی نیست. غرب صهیونیستی متخصص تاریخسازی و انتقام جویی است آن‌ها سعی دارند طی یک اقدام روانشناسی ذهن جامعه را پر از خشم و انتقام از سیاست‌های مذهبی حکومت و اقشار دین مدار بکنند و در کنار جهان عددی در کنترل آن‌ها مفهوم عرف و زیبایی را کاملا در تضاد با ارزش‌های اسلامی در ایرلن قرار دهند. از طرف دیگر آیا در جامعه امروزی محجبه‌ها و دین مداران محبوبیت اخلاقی دارند؟ آیا کسی آن‌ها را الگو و انسانی درست و اخلاقی می‌داند؟ اقشار مذهبی نیز خود را تابع جهان عددی غربی کرده و محتوا و حرفی را تولید کرده و می‌گویند که لایک و فالور و کامنت دارد. دین باید راهی برای کنترل امیال و خواسته‌ها باشد و سرکوب نفس هدف اسلام جهت تربیت انسان است اما در حال حاضر شاهد خودخواهی حلال و اسلام دیجیتال هستیم. در این حالت آیا دختران محجبه برای ازدواج بر دختران غیر محجبه در جامعه اولویت دارند؟ آیا در تعاملات اجتماعی مذهبی بر غیر مذهبی اولویت دارد و افراد مختلف فرد مذهبی را انسانی مورد پسند در روابط اجتماعی می‌پندارند؟ در دهه‌های گذشته پاسخ را می‌دانستیم اما اکنون دیگر اینگونه نیست. انسان مذهبی عصر شبکه‌های اجتماعی هم درگیر فردیت، خودخواهی یا به طور خلاصه عدد شده است! حجاب کمک زیادی به ما نخواهد کرد هرچند بی‌حجابی ضربه بزرگی خواهد بود. در شرایطی که عدد تعیین کند خوب و بد چیست صاحب عدد می‌تواند شرع را هم نابود کند.

 

 

《حجت الاسلام حسین طائب: باید تلاش کنیم حجاب را به عنوان معروف به جامعه بقبولانیم. اگر کسی روزه نمی‌گیرد بین خود و خدای خودش است اما در جامعه نمی‌تواند در ماه رمضان روزه خواری کند. در حجاب هم همین طور است و باید به قانون مملکت احترام گذاشت.》

(ایران همه نوع جنگ با آمریکا را تجربه کرده است/ایرنا/۷ دی ۱۴۰۱)

 

اینکه بی‌حجابی را نمی‌توان در ایران از میان برد البته صرفا فقط ربط به غرب ندارد. باید توجه داشت که برخی پادشاهان ایران اثری از خود گذاشته‌اند که کسی توان تغییر آن را ندارد. مثلا شاه اسماعیل صفوی تشیع را مذهب مسلط ایران کرد و پنج سده این دوام آورده است. رضا شاه هم از آن دسته پادشاهان است که بنیان‌هایش را نمی‌توان به سادگی تغییر داد و در دوران پس از عثمانی موفق‌ترین پادشاه نسبت به هم عصران خود بوده و تغییراتش سال‌هاست با وجود تغییرات زیاد به بقای خود ادامه داده و تبدیل به فرهنگ جمعی شده است و اگر در ابتدا با زور بود در ادامه تبدیل به عرف بخش قابل توجهی از جامعه شد! اما تصور بسیاری این است که با تبیینحجاب در قالب ملی و وجود آن در دوران پیش از اسلام می‌توان از آن دفاع کرد در حالی که بی‌حجابی به رضا شاه مربوط است.

 

《در مورد حجاب گفت: برخی اذعان دارند که چرا می‌خواهید

 

حجاب را اجباری کنید؛ من در پاسخ می‌گوییم ما در دنیا حجاب اجباری نداریم بلکه بی‌حجابی اجباری داریم چرا که حجاب مسئله فطری و ذاتی است.

حجت الاسلام طائب عنوان کرد: در ایران هرگز بی‌حجابی حتی در دوران ساسانیان براساس نقاشی‌های این زمان نداشتیم، به عنوان مثال رضاشاه سرنیزه گذاشت که باید زنان بی‌حجاب اجباری باشند.

وی با ذکر این نکته که شما دینی در عالم سراغ ندارید که بی‌حجابی را ترویج کند، عنوان کرد: در تمام ادیان حجاب وجود داشته ‌است، خدای متعال دینش و مومنین به دین خود را در شرایط سخت مورد حمایت قرار می‌دهد.》

(مهدی طائب: «هرگز» در ایران بی‌حجابی نبوده، حتی زمان «ساسانیان» /خبرآنلاین/۱۵ خرداد ۱۴۰۲)

 

مقامات ج.ا به خوبی این را می‌دانند همه بی‌حجابی‌ها همانند هم نیستند و بی‌حجابی امریکایی که در میان نوجوانان و بر اثر جنگ ترکیبی زن زندگی آزادی توسط رسانه‌ها تبلیغ می‌شود اثر و قدرتی در ایران ندارد و نتوانسته تبدیل به عرف شود اما آن بی‌حجابی که قدرتمند است بی‌حجابی میراث پهلوی است.

 

《وزیر کشور بیان کرد: این تمدن غرب سایه شوم خود را با قلدری رضاشاه با کشف حجاب نشان داد، کشف حجاب یک طرح استعماری و یک طرحی برای نابود کردن چارچوب‌های معنایی و رفتاری اسلامی حاکم بر ایران بوده است.

 

وحیدی گفت: حجاب مانع بزرگی برای پیشرفت فرهنگ غربی در ایران بوده که این باید توسط غرب شکسته می‌شد که طبعا زن و مرد ما اسیر آن فرهنگ استعماری می‌شدند و جریان استعمار را دنبال می‌کردند.

وی اظهار داشت: امروز از جمله روزهایی است که آن لکه سیاه و لکه ننگ بر پیشانی رژیم کودتایی رضاقلدر در این کشور است》

 

غرب سعی دارد رضا شاه را موسس فرهنگ خود در ایران بداند اما مدام شکست می‌خورد زیرا رضا شاه در دوران جنگ جهانی دوم تبدیل به نماد تقابل ایران با غرب و بریتانیا شد زیرا غرب به یک کشور بی‌طرف لشکرکشی کرد و نشان داد فرقی با آلمان نازی ندارد.

غرب سعی دارد اینگونه جنگ جهانی دوم را روایت کند که دلیل شکست ایران اشتباه راهبردی رضا شاه در جانبداری از هیتلر بود تا به مردم و حاکمان ایران بگوید طرف رقیب غرب را نگیرند. اما خود مورخان و سیاستمداران غربی به خوبی می‌دانند که رضا شاه کاملا بی طرف بود و متفقین همچون آلمان با یک کشور بی طرف جنگ کردند. گماشتگان غرب در ایران سعی دارند همان روایتکاملا دروغ را مجددا بگویند که رضا شاه سمت آلمان مازی بود تا اشغال ایران توسط متفقین را توجیه کنند و بگویند الان هم در جنگ اوکراین طرف روسیه را نگیرید.

 

《پهلوی اول با تصورِ اینکه آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، فاتح نهایی خواهد بود فعالیتِ گستردۀ آلمانها در ایران را

 

تسهیل کرد. پهلوی اول تصور نمی­کرد که انگلستان و شوروی علیه آلمان متحد شوند و با همراهی آمریکا، آلمانِ نازی را شکست دهند. این تحلیل Fixed و Rigid بدانجا انجامید که لندن و مسکو در عرض چهار ساعت ایران را اشغال کردند و به پهلوی اول خاتمه دادند. طی سال های 1332-1330، براساس این تحلیل که نظام بین ­الملل بر عدالت و انصاف بنا شده رویارویی دیگری میان ایران از یک طرف و انگلستان و آمریکا از طرف دیگر بدانجا انجامید که لندن و واشنگتن در مدت چند روز، سرنوشت دیگری بر ایران رقم زدند. از 1390 مواجهۀ دیگری در حال تکامل است. دستگاه دیپلماسی کشور بر این پایۀ تئوریک پیش می­رود که حقوق بین ­الملل بر سیاست و اقتصاد بین ­الملل ارجحیت دارد و بنابراین، قدرت­ های بزرگ را به انسانیت، اخلاق، برابری و انصاف دعوت کرده و آنها را نصیحت می­کند.》

(Endgameمحمود سریع‌القلم/ کشور با غرب چیست)

 

رضا شاه را اگر دشمن غرب ندانیم هرگز دوست آن‌ها نبود و در دوران پس از عثمانی اصلاحاتی را به جهت تصور اینکه راهی برای مدرن شدن و قدرتمند شدن ایران است انجام داد که منجر به تغییراتی مهم در عرف مردم ایران گردید که نظیر آن صرفا اقدامات شاه اسماعیل بود.

 

《هیچ نقطه مسکون و نامسکون زمین نیست که از نفوذ تمدن غربی کم و بیش در امان مانده باشد. از این نظر نسبت به همه تمدن‌های پیشین متمایز می‌باشد و همانست که آن‌را به

 

صورت تمدنی جهانگیر درآورده است. به همین جهت است که برخورد جامعه‌های غیر غربی با تمدن غربی یکی از بزرگ‌ترین پدیده‌های سیر تاریخ بشر بشمار می‌رود. عالمگیر بودن آن امری است جبری و هیچ نیرویی یارای سد کردن دین سیر عمومی تاریخ را نداشته و ندارد. این واقعیت است خواه بپسندیم و خواه نپسندیم. حقیقت دیگر اینکه باید معترف باشیم که در مرحله تصادم غرب و شرق همه جامعه‌های آسیایی در جهات مادی و عقلی و مدنی در سطح خیلی پایین‌تری از مدنیت قرار داشتند: علمشان عین جهل بود، هنرشان کمال بی‌هنری، صنعتشان ابتدایی و حکومتشان مظهر بیدادگری و پست‌ترین انواع حکومت و ساختمان اجتماعشانقرون وسطایی. ولی در همه آن رشته‌ها غربیان به راه ترقی روزافزون افتاده بودند اما مشرقیان متاعی نداشتند…نوآوران و دانایانی که در این باره میاندیشند همه واقعا شیفته و دلباخته فرنگستان نبودنند اتفاقا اغلب از فرنگیان بدشان نیآمد. اما مسئله بود و نبود و هست و نیست کشورشان درمیان بود. آن کسان پی بردند که تمدن اروپایی ایستادگی سرسختانه در برابرش بیحاصل و آب در هاون کوبیدن است. یا باید به خواری و بندگی و استعمار وحشتناک غرب تن دربدهند یا اگر طالب حیثیت و شخصیت خویش اند خود را به همان حربه برنده دانش مغربیان مجهز گردانند

(اندیشه‌های آقاخان کرمانی/فریدون آدمیت/ص۲۴۲و۲۴۳)

 

عصر پس از عثمانی را نباید به سقوط عثمانی تقلیل داد بلکه از سال‌ها قبل غرب آسیا وارد مسیر دوران پس از اسکندر شده

 

بود و غربی مآبی بسیار وسیع بود و از زمان جنگ‌های ایران و روس آغاز شد.

 

《کار فرنگی و فرنگی‌مآبی به طوری در ایران اوج گرفته که بزرگان و کارفرمایان ایران جمیع حرکات و عادات شبانه‌روزی خودشان را نقشه و سرمشق از روش و رفتار فرنگیان برگرفتند و به تدریج این معنی از بزرگان به زیردستان سرایت گرفت و به زمان قلیلی اوضاع و اطوار اسلامیه بزرگان و کارگزاران مملکت تغییر کلی یافت》

(رواج کالاها و آداب و رسوم اروپایی/سال ۱۳۱۰ ه.ق/مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه/ص۴۲۹)

 

با وجود همه غربی مآبی قرن ۱۹م این باعث تغییر حجاب زنان نشد و کماکان روایت‌ها به ما می‌گوید حجاب برقرار بوده است.

 

《ناصرالدین شاه: اگر یک زن بخواهد با روی گشوده در ایران به سفر برود، همه با تعجب به او نگاه می‌کنند، در اروپا هم همین‌طور است. اگر یک زن با حجاب اسلامی‌اش در خیابان‌های پاریس راه بیفتد، مردم آن‌جا چه کار می‌کنند؟ همه برای تماشای او نمی‌آیند؟ و به نظر من کار آن‌ها عجیب‌تر است. چون رعایای ما در تمام عمر زن دیگری را جز مادر و خواهر و اقوام بسیار نزدیک خود نمی‌بینند اما در آن‌جا؟》

(سرنامه مادام دیولافوآ/ص۱۰۸)

 

یک بحران بزرگ در ایران معاصر همواره دوری طبقه حاکم از مردم بوده و کماکان نیز هست. چه قاجار چه پهلوی و خصوصا چه ج.ا به شدت از باورها و عقاید و مطالبات مردم خود دور بوده

 

《به نظر من بیشتر ناکامی‌هایی که مسئولان کشور ما در راه بردن جامعه با آن روبرو بوده‌اند در نتیجه همین ناآگاهی به روان‌شناسی مردم ایران بوده است. در اینجا به دخالت سیاست‌های خارجی و اهداف آزمندانه آن‌ها کاری ندارم هر چند آن هم تا حد زیادی دستخوش همین بی‌اطلاعی طراحان سیاسی آن سیاست‌ها از کیفیات روانی مردم ایران بوده است. در ایران پیش از انقلاب، بیشتر کسانی که در راس حکومت قرار میگرفتند از میان توده مردم برنخاسته بودند و کمترین اطلاعی از روان و طرز فکر و فلسفه زندگی آنها نداشتند؛ نمیدانستند این مردم از چه چیز خوششان میآید و از چه چیز بیزارند، به چه چیزها مباهی هستند و از چه چیزها رویگردان و خلاصه آنکه در کجای کار باید چم آنها را به دست آورد. گاهی وقت‌ها کاملا مشهود بود که کاری را که باید بکنند برعکس می‌کنند و چه بسا کارهایی را که باید انجام بدهند انجام نمی‌دادند. روی این اصل بسیاری از نیروها در کشور به هدر می‌رفت و در بسیاری از موارد نتیجه‌گیری‌های معکوس می‌شد که به راستی جای افسوس است.》

(ره‌آورد روزگار/حسین شهیدزاده/ص۸۸)

 

باورش شاید سخت باشد که دوری مردم از حاکمان صرفا

 

منحصر به تاریخ شمال خبیج فارس است و حاکمان جنوب خلیج فارس به خوبی مردم خود را می‌شناسند و مانع ایجاد بحران می‌شوند.

 

《در دهه ۱۹۶۰ نامه‌هایی از سوی شاه ایران برای خاندان سعودی نوشته شد که در این نامه‌ها از فیصل پادشاه وقت سعودی خواسته بود به مدرن سازی عربستان در چارچوب ارزش‌های فرهنگی غرب بپردازد. در یکی ازین نامه‌ها آمده است: خواهشا برادر من عربستان را مدرنیزه کن و درب‌های کشورت را باز کن، مدارس را از نظر جنسیتی ادغام کن و به زنان اجازه بده دامن کوتاه بپوشند، دیسکو داشته‌باشید و مدرن باشید. در غیر این صورت من نمی‌توانم تضمینی بدهم که شما بر تخت پادشاهی باقی خواهید ماند. شاه سعودی در پاسخ ابراز داشته‌بود که: اعلی حضرت کمال تقدیر از توصیه شما را دارم، شما شاه فرانسه نیستید، شما در الیزه نیستید، شما در ایران هستید. نود درصد کشور شما مسلمان هستند. خواهشا ایران را فراموش نکنید》

(معمای رقابت ایران و عربستان؛ راه‌های پیش رو/ص۱۹)

 

پادشاهی سعودی بهترین روابط را با مردمش نسبت به بقیه حکومت‌های منطقه داشته و همواره جلوتر از آن‌ها حرکت کرده تا شکاف میان مردم و حکومت ایجاد نگردد.

 

《رژیم سعودی پیوسته در حال اجرای حرکات ظریف رقص منوئه است؛ یک ‌بار خود را به سمت تشکیلات مذهبی نزدیک

 

‌تر می‌کند و یک ‌بار به سمت تجدد خواهان، اما همیشه توجه خود را به حفظ قدرت آل‌ سعود معطوف کرده ‌است》

(هزارتوی سعودی/کارن الیوت هاوس/ص۴۵)

 

امواج اجتماعی و باورهای مردم مدام در حال تغییر است. دین ستیزی و مقابله با آن نیز در طول تاریخ جهان بسیار بوده و ایران هم تجربه زیادی از آن داشته و دارد اما مدل فعلی بیشتر شبیه وضعیت فرانسه است.

 

《یکی از نخستین اقدام‌های جنبش انقلابی فرانسه، حمله‌ی هماهنگ به کلیسا بود و در میان سوداهایی که انقلاب برانگیخته‌بود، نخستین سودایی که سربرکشید و آخرین سودایی که فروکش کرد، سرشتی ضددینی داشت. حتی پس از آن‌که پافشاری برای دستیابی به یک آزادی نوین فروکش کرده‌بود و فرانسویان دیگر چیزی بهتر از زندگی در آرامش را خواستار نبودند، شورش علیه اقتدار کلیسا به هیچ‌روی پایان نگرفته‌بود…با این همه که گفته‌آمد، امروزه به آسانی می‌توان دریافت که مبارزه علیه انواع گوناگون دین برای انقلاب فرانسه یک پدیده‌ی تصادفی جذاب ولی گذرا بود و احساس ضددینی آن چیزی جز یک واکنش ناپایدار ایدئولوژی‌ها عواطف و رویدادهای مسبب انقلاب نبود و به هیچ‌ روی یکی از برنامه‌های اساسی انقلاب فرانسه به شمار نمی‌آمد.》

(انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن/الکسی دوتوکویل/ص۳۱و۳۲)

 

این موج البته در فرانسه چندان باقی نماند و با از میان رفتن دلایل ایجادش وضع به شکل سابق درآمد.

 

《فیلسوفان با شدت هر چه بیشتر به کلیسا تاختند؛ آن‌ها علیه روحانیت، سلسله مراتب، نهادها و جزم‌های کلیسایی داد سخن می‌دادند و می‌کوشیدند که به قلب دیانت مسیحی حمله برند و بنیادهای اعتقاد مسیحی را سست سازند. این بخش از فلسفه‌ی سده هجدهم چون از شرایط ویژه‌ای سرچشمه گرفته‌بود که بعدها انقلاب آن شرایط را نابود کرد، به محض از میان رفتن آن شرایط، جاذبه‌اش را از دست داد و می‌توان گفت که در پیروزی‌اش تحلیل رفت》

(همان/ص۳۲)

 

《در قرن بیستم عده‌ی زیادی از دین سنتی فاصله گرفتند، چون وقتی فهمیدند که از نسل میمون‌ها هستند و می‌توانند با قطار سفر کنند و با تلفن حرف بزنند و با زیردریایی به زیر دریا بروند، کم‌کم از دین رویگردان شدند و کم‌تر و کم‌تر به کلیسا رفتند و به این نتیجه رسیدند که خدایی در کار نیست و دین آدم‌ها را در جهل و تاریکی نگه می‌دارد و طرفدار پوزیتیویسم شدند. پوزیتیویسم یک آموزه‌ی فلسفی بود که می‌گفت داوری انسانی و فهم پدیده‌ها نتیجه‌ی علوم طبیعی و علوم اجتماعی است و یگانه حقیقت آن حقیقتی است که قابل اثبات از طریق علم باشد و متافیزیک چرت و چرند است…هر چه زمان بیشتری می‌گذشت پوزیتیویسم بیش‌تر و بیش‌تر جاذبه‌اش را از دست می‌داد، چون مردم نمی‌دانستند با پیشرفت‌ها و

 

زیردریایی‌ها و بمب اتمی چه کنند و کم‌کم به این فکر افتادند که آیا بهتر نیست بالاخره به یک امر استعلایی دست یابند. و برخی از دانشمندان هم گفتند که تحقیق علمی هیچ بختی برای اثبات عدم وجود خدا ندارد》

(شهرفرنگ اروپا/پاتریک اوئورژدنیک/ص۱۵و۱۶)

 

 

حاکمیت یکدست و بحران غرب:

 

راهبرد غرب سیاست‌های تهاجمی نیست نه اینکه صرفا چون توان رویارویی نظامی، کودتا یا براندازی ندارد بلکه نیاز اصلی غرب از میان بردن باور به مقاومت در برابر غرب است و یک مدل این راهکار هم فرسایش در درون هر ساختار سیاسی و اجتماعی در غرب آسیاست از جمله ایجاد حاکمیت دوگانه در راستای کاهش سرعت برنامه‌های نظامی و دیپلماتیک است. بارها شده که یک سوال در مدیای ایران پرسیده شده است.

 

《یک سوال؛ چرا هر بار که خاتمی و دیگر لیدرهای جریان غربگرا اظهارنظری را مطرح می کنند، اظهارات آنها با استقبال ویژه رسانه های دشمن همراه می شود. چرا رسانه ای بدنام همچون اینترنشنال برای تبلیغ اصلاحات مدنظر خاتمی، پیش قدم شده است؟! آیا این رسانه ضدایرانی تغییر رویه داده و دلواپس منافع و عزت مردم ایران است؟!》

(تبلیغ اصلاحاتِ خاتمی توسط اینترنشنال/فارس/۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲)

 

 

سبزها همواره سعی دارند در معادلات جهانی مانع همراهی ایران با شرق شده و در پردژه تبلیغاتی خلع سلاح ایران حضور داشته و نقش ترمز را برای برنامه‌های نظامی و منطقه‌گرایی ایران داشته‌اند. از همه مهم‌تر بزرگنمایی قدرت امریکا، ایجاد ترس از عاقبت رویارویی با غرب و تبلیغات دروغ از اینکه غرب دوست ما هست و می‌توانیم با آن‌ها هم زیستی داشته باشیم جزو برنامه‌های آن‌ها بوده است. اما مهم‌ترین اقدام آن‌ها کاهش اثرگذاری ایران در معادلات جهانی است.

 

《خاتمی کاری به فراتر از مرزهای ایران نداشت و کاری هم نکرد که باعث رسوایی شود و برعکس تنهابه داخل ایران توجه نشان داد و کارزاری موثر و سراسری به راه انداخت. نتیجه هم این شد که از جمع ۸۰ درصد رای دهندگان ایرانی، او توانست ۷۰ درصد رای مردم را بگیرد…خاتمی از همان آغاز آزادی‌های فراوانی را برای مطبوعات ایرانی به ارمغان آورد و ادبیات و سینما در همان دوره اول ریاست جمهوری او شکوفا شدند. سینمای ایران از همین سال‌ها جهانی شد و در حقوق زنان هم تلاش‌های موثری انجام گرفت》

(کار کار انگلیسی‌هاست/جک استراو/ص۲۶۱و۲۶۲)

 

به فراتر از ایران توجهی نداشتن دقیقا چیزی است که غرب همواره از دولت‌های ایران می‌خواهد و این را با روش‌های متنوعی دنبال می‌کند.

 

《حسین طائب عنوان کرد: آمریکا در قبال ایران استراتژی تشدید مهار را در نظر گرفته است، یعنی ایران را طوری در داخل درگیر کنند که نتواند خود را توسعه و به عنوان یک بازیگر تاثیرگذار جهانی ادامه فعالیت دهد. آمریکایی‌ها می‌گویند برای مهار ایران، اسرائیل باید علیه ایران عملیات نیمه‌سخت انجام دهد و خود آمریکا هم با اعمال فشارهای اقتصادی، ایران را پای میز مذاکره بکشاند.》

(طائب: پرونده فساد ۹۲ هزار میلیاردی فولاد مبارکه خلاف واقع بود/تسنیم/۱۷ آذر ۱۴۰۱)

 

علت اصلی این رویکرد غرب حفظ ابرقدرتی اسرائیل و ایجاد شرایط ژاندارمی آن بر غرب آسیا و تنگه‌های راهبردی منطقه است. به همین دلیل اسرائیل هوادار جریان اجرا کننده این هدف بوده است.

 

《حسین شریعتمداری: در جریان وقلیع ۸۸ نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی با صراحت اعلام کرد که «‌اصلاح‌طلبان بزرگ‌ترین سرمایه اسرائیل در ایران هستند‌» و شیمون پرز رئیس‌جمهور اسرائیل گفت اصلاح‌طلبان به نمایندگی از اسرائیل با جمهوری اسلامی ایران می‌جنگند‌》

(آقای خاتمی! با کافران چه کارت گر بت نمی‌‌پرستی؟!/روزنامه کیهان/۱۹ بهمن ۱۴۰۱)

 

اسرائیل به شدت از وضع محبوبیت حسن فریدون و سبزها نگران است زیرا ایران و مردمش هر چه بیشتر نسبت به غرب

 

بدبین شده و به شرق گراییده و رویکردشان تهاجمی شده و این به ضرر اسرائیل است.

 

《اقدامات مخرب ترامپ باعث آغاز تنش‌هایی با ایران شدند که باعث لطمه به منافع امنیتی ایالات متحده و متحدانش شده است.»

جی‌استریت یادآوری کرده جمهوری اسلامی ایران حدود یک سال بعد از خروج آمریکا از برجام فعالیت‌های هسته‌ای خود را از سر گرفت.

نگارنده همچنین خاطرنشان کرده جو بایدن وعده بازگشت به برجام را داد و دولت او ضمن حفظ تحریم‌ها و در مواردی اضافه کردن به آنها، چندین ماه را صرف مذاکرات غیرمستقیم با ایران بر سر مسائل هسته‌ای کرد.

مطابق این تحلیل، دولت وقت جمهوری اسلامی ایران به ریاست «حسن روحانی» به دلیل خروج آمریکا از توافق و تحریم‌ها رقابت انتخاباتی ژوئیه 2021 را به رقبا واگذار کرد. 》

(رسانه صهیونیستی: وقت اعتراف به شکست فشار حداکثری علیه ایران است/فارس/۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲)

 

اما در کنار موارد قبل باید گفت امریکا سعی داشته و دارد تا فرح دیبا و پسرش در نقش ستاد انتخاباتی برون مرزی سبزها و حسن فریدون بازی کنند. هر چند شاید در نزدیک انتخابات دور قبل بیانیه‌هایی دادند اما همواره چهره‌های اصلی سبزها مورد تایید فرح و پسرش بوده و کماکان نیز هستند و امریکا سعی داشته و کماکان نیز دارد از این دو مهره به نفع آن‌ها بهره

 

ببرد. سبزها خود را در یک معادله همواره برنده تصور می‌کنند که اگر مردم در انتخابات شرکت کنند با توجه به مدیای لندنی و حمایت دولت‌های غربی حتما آن‌ها رای خواهند آورد و اگر مردم فرضا به سمت براندازی بروند باز می‌توانند با ترساندن حکومت و لیدری اعتراضات بدون انتخابات از قدرت سهم بگیرند و بگویند اگر آن‌ها قدرت نگیرند کسی توان مدیریت خشم مردمی را جز آن‌ها ندارد و اگر در نهایت فرضا ج.ا سقوط کند هیچ اپوزسیونی همچون آن‌ها مورد تایید امریکا و غرب نبوده و فقط آن‌ها تجربه حضور در قدرت داشته و انسجام کافی دارند پس در هر سه معادله خود را برنده می‌دانند اما در جریان پس از دی ۹۶ این محاسبات از میان رفت و نه در انتخابات رای آوردند و نه توانستند رهبر جنگ ترکیبی پاییز ۱۴۰۱ شوند و نه توانستند با ترساندن حکومت سهمی از قدرت بدون انتخابات کسب کنند. با وجود همه این اقدامات آن‌ها بر این باورند که ج.ا این گروه و سرانش را خودی می‌داند و غرب بر روی شناخت آن‌ها از حکومت بسیار حساب باز می‌کند.

 

《روحانی بدون تردید یک خودی تمام عیار بود. در دلش دانشنامه‌ای غنی از سازوکار حکومت ایران دارد و خوب می‌داند که این نظام چگونه ساخته شده و اجزایش چطور کار می‌کنند و در این باره از خاتمی خیلی جلوتر است. اگر چه همیشه او را به هسته اصلاح‌طلبان نزدیک می‌دانسته‌اند اما خوب بلد بود در دوران احمدی‌نژاد طوری حرکت کند که از تیرهای اتهام در امان بماند. شاید به همین دلیل بود که شورای

 

نگهبان او را تایید کرد و از سویی این مسئله وجود داشت که می‌باید شوری دیگر در جامعه پدید می‌آمد و خاطره تلخ فتنه از میان می‌رفت》

(کار کار انگلیسی‌هاست/جک استراو/ص۳۳۱)

 

سناریوی غرب در قبال دولت‌های غرب‌گرای ایران همواره این بوده که این دولت‌ها ایران را از انزوای بین‌المللی و درگیری مردم با حکومت دور می‌کنند و افراد تکنوکرات را به خدمت می‌گیرند اما در اصل کار این دولت‌ها تغییر فرهنگ جامعه در جانبداری از غرب، توقف برنامه‌های نظامی و دوری ایران از کشورهای همسایه و قدرت‌های آسیایی بوده است.

 

《همزمان با آزادی‌های تازه در کشور خاتمی در عرصه سیاست خارجی هم تکاپوی بسیاری داشت و تلاش می‌کرد انزوای ایران بشکند. او با دولت‌های عرب حاشیه خلیج فارس روابط خوبی برقرار کرد و اتحادیه اروپا را به خوبی نواخت و حتی نیم‌نگاهی هم به امریکا داشت》

(کار کار انگلیسی‌هاست/جک استراو/ص۲۶۳)

 

در شرایطی که قدرت‌های شرقی نه ایران را تحریم کردند و نه دنبال خلع سلاح و عقب راندن آن در منطقه هستند و نه در قلمرو ما حضور نظامی دارند بابت هر همراهی آن‌ها با اعراب سبزها و مدیای لندنی می‌گویند ایران باید وارد مسیر موازنه شود تا از رقبای عرب خود عقب نیفتد و این را به نحوی می‌گویند که انگار ایران درگیر جنگ با اعراب است. با ورود

ایران به موازنه به جای یکجانبه‌گرایی، روسیه در برابر اروپا تضعیف شده و در مذاکرات با غرب روسیه دستور می‌گیرد ایران را در تحریم تنها بگذارد تا ایران به سمت غرب برای مذاکره و امتیاز دادن بیاید و این معادله درباره چین نیز اتفاق می‌افتد. راهبرد غرب نابودی کامل غرب آسیا است و یک راهبرد اساسی آن‌ها به قدرت رساندن افرادی همسو با این سیاست در ایران است.

《حجت الاسلام والسملمین طائب افزایش قدرت انقلاب اسلامی٬ مطرح شدن ایران به عنوان بازیگر در نظم نوین جهانی و انسجام حاکمیتی را سه عنصر برای صعودی بودن روند انقلاب اسلامی دانست و افزود: پس از فروپاشی شوروی٬ آمریکایی‌ها تلاش کردند جهان را به سمت تک مدیریتی به همراه پیشرفت بدون دخالت دین حرکت دهند اما انقلاب اسلامی در تلاش است که جهان را به سمت پیشرفت براساس مبانی دین خدا حرکت دهد که اکنون بیش از ۳۰ سال این تقابل وجود دارد.

وی محاصره کردن اقتصادی و دوگانه سازی در درون حکومت را از شیوه های مبارزاتی آمریکا دانست و گفت‌: این دو گانه سازی می تواند افرادی را برسر کار آورد که موجب تغییر رفتار در حرکت حکومت اسلامی شود به گونه ای که انقلاب به اهدافش دست پیدا نکند.》

(دهه پنجم انقلاب با دهه تعیین سرنوشت آمریکایی ها متقارن شده است/خبرگزاری بسیج/۱ دی ۱۴۰۱)

به اشتراک بگذارید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط