قفقاز جنوبی رفته رفته در حال تبدیل شدن به یک نقطه کانونی و مرکز ثقل پیچیدهای برای تمام بازیگران درگیر در تحولات آن است. تغییر ژئوپلیتیک قفقاز جنوبی پس از جنگ دوم قره باغ در ۲۰۲۰ بنیانهای ساختار جدید سیاسی – امنیتی در قفقاز جنوبی را پیریزی نمود و با سرعتی شتابان در مسیر تثبیت اتمسفر جدید گام برداشت. تحولات اخیر قفقاز جنوبی به گونهای پیش میرود که گویا بخش عمدهای از نظم نوین جهانی در این بخش از جهان ساختاربندی میشود. تجمیع چنین رخدادهای بسیار در این نقطه از نقشه که زمانی از اهمیت آنچنانی برخوردار نبود, سوال مهمی به ذهن متبادر میکند؛ چرا قفقاز جنوبی به قلب تحولات آینده تبدیل شده است؟ اگر از نظریات هارتلند هالفورد مکیندر و ریملند نیکلاس اسپایکمن در اهمیت قفقاز جنوبی به عنوان قلب زمین و حاشیه زمین عبور کنیم و به عمق استراتژیک این منطقه برای روسیه و ایران در طول تاریخ برسیم و تحولات پس از ۲۰۲۰ را در ارتباط با نقش ایران و روسیه در فضای نظم نوین جهانی بررسی کنیم، به نمایی از نقشه امپریالیسم غربی با ایدئولوژی لیبرال دموکراسی در راستای تضعیف شرق با حذف نقشهای تاریخی ایران و روسیه و زخم کاری به چین میرسیم.
روسیه پس از جنگ دوم قره باغ و به فاصله کوتاهی از آن، درگیر مسئله گسترش ناتو به شرق شد و عملیات ویژه خود را در اوکراین در سال ۲۰۲۲ شروع کرد و تا به امروز توان فکری و نظامی روسیه را به خود مشغول ساخته است. تمرکز روسیه در اوکراین, نقشهای نظمدهنده آن در عمق های استراتژیک خود را جابجا نموده و بالانسهای تاریخی را از تعادل خارج کرده است، به گونهای که قفقاز جنوبی به عنوان عمق استراتژیک روسیه در معادلات امنیتی آن بسیار کمرنگ شده است و این مهم در سخنان سیاستمداران روسیه مبنی براینکه کریدور زنگزور مسئلهای مربوط به ارمنستان و آذربایجان است و به ما ارتباطی ندار، نمایان می شود. کاهش تمرکز روسیه از قفقاز جنوبی به بهای درگیری در اوکراین برای ممانعت از گسترش ناتو به شرق، به دراز کردن دست ناتو از قفقاز جنوبی توسط انگلیس، آمریکا و ترکیه به شرق در سایه آشفتگی سیاست خارجی روسیه و عدم توازن در نقشهای متوازن بخشِ تاریخی آن به وقوع خواهد پیوست.
جمهوری اسلامی ایران با شروع جنگ دوم قره باغ در ۲۰۲۰ درگیر دوگانههای بسیاری در حوزههای مذهبی، قومی، سیاسی و امنیتی در قفقاز جنوبی شده است؛ دوگانههایی که از سالهای دور تا به امروز توسط اندیشکدههای انگلیسی و آمریکایی مطالعه شده و در شکافهای حافظه تاریخی ایران با کشورهای جمهوری آذربایجان و ارمنستان جاگذاری شده است. درک این موضوع در سطح اندیشگانی، فضای بازاندیشی توسط ایران را هموار خواهد کرد. جاگذاری این دوگانهها در ذهنیت تاریخی مشترک بین ایران با جمهوری آذربایجان و ایران با ارمنستان و بازسازیِ مجازیِ رقیب بودن ایران و روسیه در قفقاز جنوبی با نفوذ اسرائیل در جمهوری آذربایجان و تصاحب بخشهای کشاورزی، اقتصادی، نفتی، امنیتی و تسلیحاتی – نظامی توسط آن و ورود خزنده انگلیس به تمامی کشورهای قفقاز جنوبی و همچنین حضور آمریکا و اتحادیه اروپا در این منطقه، رسوب تاریخی ایران در قفقاز جنوبی را در حال زدوده شدن قرار داده است.
غفلت راهبردی مفهومی اساسی در روابط ایران و روسیه در تحولات قفقاز جنوبی است. درهم تنیدگی و فشردگی فراوان بازیگران فرامنطقهای در تحولات قفقاز جنوبی در آستانه شکلگیری نظم نوین جهانی نشان از اهمیت ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی این منطقه دارد. هرچند حضور و نفوذ ناتو در قالبهای مختلفی چون ترکستان ترکیه و یا اجاره کریدور زنگزور توسط آمریکا که به اشرافیت آمریکا نسبت به کانال ارتباطی شرق به غرب چین خواهد افزود و خیز اقتصادی و کنشگری چین را خنثی خواهد کرد ولی ضربه نهایی به پیکره منافع ملی ایران و روسیه به عنوان بازیگران نزدیک و استخواندار خواهد بود. با بررسی و ارزیابی تمام ابعاد تحولات قفقاز جنوبی پس از جنگ دوم قره باغ در ۲۰۲۰ و اقدامات و تحرکات بازیگران فرامنطقهای در آن, تنها راهحل موجود برای خنثی نمودن بمب کار گذاشته شده توسط ناتو در قفقاز جنوبی، همکاری راهبردی ایران و روسیه براساس اهداف مشترک است. نزدیکی ایران و روسیه و سپس عدم همکاری راهبردی در تحولات قفقاز جنوبی، میتواند نمونه دیگری از تجربه سوریه را برای این دو بازیگر به وجود آورد.
از این رو، در وهله اول درک اهمیت و موقعیت قفقاز جنوبی برای ایران و روسیه حیاتی است و در وهله دوم همکاری راهبردی در سریعترین زمان ممکن و بدون اتلاف وقت توسط ایران و روسیه برای سامان دادن به وضعیت آشفته قفقاز جنوبی و باقی ماندن در زمره سازندگان نظم آینده، نه تنها لازم و ضروری بلکه فوری است.
اندیشکده زاویه